< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 94 تا 97 سوره اسراء

 

﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَي إِلَّا أَن قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً﴾ ﴿قُل لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلاَئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهم مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً﴾ ﴿قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً﴾ ﴿وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾

 

چون سوره ي مباركه ي «اسراء» در مكه نازل شد و يكي از مهم‌ترين مسائل محوري مكه در آن روز جريان وحي و نبوّت بود لذا در اين سوره در هر فرصتي از مسئله ي وحي، نبوّت، دليل ضرورت نبوّت، طرح شبهه ي منكران نبوّت، ارائه ي جوابهاي قانع كننده مطرح شد. يكي از شبهاتي كه مانع وحي‌پذيري و قبول نبوّت بود همين است كه رسالت با بشريّت جمع نمي‌شود بشر نمي‌تواند رسولِ الله باشد چون آنها انسان را واقعاً نشناختند انسان را همين حيوان ناطق مي‌دانستند يعني يك موجود زنده‌اي كه حرف مي‌زند يك جانور گويا اما دين كه آمده، وحي كه آمده انسان را معرفي كرد كه انسان «حيٌّ متألّه» آن موجودِ زنده‌اي كه حياتش را تألّه مي‌بيند او انسان است بقيه ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[1] اند يا ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾[2] اند يا ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ﴾[3] اند يا ﴿كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أسْفاراً﴾[4] اين طوايف متعدّد آيات قرآن كريم درباره ي افراد غير الهي است وگرنه اگر از قرآن بپرسيد كه «الانسان ما هو» مي‌فرمايد: «حيٌّ متألّه» از توده ي مردم سؤال بكني «الانسان ما هو» مي‌گويند «حيوانٌ ناطق» خب آنكه انسان را جانوري مي‌داند كه حرف مي‌زند اين شايد به خودش اجازه بدهد كه بگويد رسالت الهي با انسانيّت سازگار نيست اما وقتي دين آمده كرامتِ انسان را مطرح كرده، خلافت انسان را مطرح كرده، تألّه انسان را مطرح كرده، تجرّد نفس انسان را مطرح كرده فرمود: ﴿وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً﴾[5] و اين روح مِن عالَم امر است خب اگر موجود امري بود عالَم امر بود چرا وحي خدا را قبول نكند، چرا رسالت الهي را دريافت نكند. آنها مي‌گفتند كه رسالت با بشريّت سازگار نيست ذات اقدس الهي فرمود رسول بايد از جنس مرسَل‌اليه باشد، حجّت باشد بر آنها، شبهات آنها را بشنود پاسخ ارائه كند يك، اُسوه ي آنها باشد در فضايل دو، اگر فرشته‌اي رسالت انسانها را به عهده بگيرد نه يكديگر را مي‌بينند يعني انسانها فرشته‌ را مي‌بينند كه شبهات را با او در ميان بگذارند، جوابها را از او دريافت كنند و نه او مي‌تواند اسوه باشد براي اينكه او اگر منزّه از شهوت و غضب است در عين حال طاهر و طيّب بود نمي‌تواند اُسوه ي انسانها باشد بنابراين رسولِ بشر حتماً بايد بشر باشد چه اينكه اگر فرضاً فرشته‌ها رسولي داشته باشند بايد از خودشان باشد البته آنها رسولي دارند از خودشان منتها در حوزه ي شريعت و امثال شريعت نيست.

 

جناب فخررازي مثل مرحوم امين‌الاسلام اينها آمدند گفتند كه اين آيه ناظر به آن است كه بعضيها بشريّت را با رسالت هماهنگ ندانستند و آيه پاسخ مي‌دهد برخي از متأخران نسبت به اين دو بزرگوار اشكال كردند كه اين‌چنين نيست اينها رسالت را با بشريّت منافي ندانستند براي اينكه اينها خودشان را فرزندان ابراهيم خيلي مي‌دانستند، قائل به نبوّت ابراهيم خليل بودند و قرآن هم فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ﴾[6] اينها چگونه مي‌گفتند و يا مي‌توانستند بگويند كه رسالت با بشريّت جمع نمي‌شود. اين سخن ناصواب است براي اينكه ذات اقدس الهي اين شبهه را در كنار شبهات مردم مكه نقل نكرد بلكه فاصله قرار داد يك، و كساني كه منكر وحي و نبوّت بودند تنها مردم مكه نبودند كه فرزندان ابراهيم خليل‌اند بعضيها اصل وحي و نبوّت عام را نمي‌پذيرفتند، برخيها يهودي بودند، مسيحي بودند قرآن با جدال احسن با آنها جدال مي‌كند مي‌فرمايد بعضي از همين اهل كتاب منكر وحي‌اند خب شما با جدال احسن با اينها در ميان بگذاريد بگوييد ﴿مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَي نُوراً وَهُديً لِلنَّاسِ﴾[7] خب تورات را چه كسي آورده اگر شما وحي را قبول نداريد، خب اين يك جدال احسني است اگر اين آيه هم در همان راستا بود خداي سبحان جدال احسن مي‌كرد كه خب شما كه فرزندان ابراهيم خليليد و قائليد به نبوّت حضرت ابراهيم چرا مي‌گوييد بشر نمي‌تواند پيامبر باشد در حالي كه چنين جدال احسني نيست ظاهراً اين يك شبهه ي ديگري است از طرف ملحدان چه اينكه در سوره ي مباركه ي «تغابن» هم مشابه اين آيه بود كه ﴿فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا﴾[8] و مانند آ‌ن مشابه اين هم در سوره ي مباركه ي «انعام» گذشت كه مي‌گفتند اصلاً بشريّت با رسالت جمع نمي‌شود اين يك شبهه ي ديگري است غير از شبهه ي فرزندان ابراهيم كساني كه به نبوّت حضرت ابراهيم معتقد بودند. آن‌گاه خداي سبحان مي‌فرمايد چون رسول بايد از جنس مرسل‌اليه باشد و شما بشريد آن فرستاده هم حتماً بايد بشر باشد چه اينكه اگر در زمين ملائكه زندگي مي‌كردند رسولِ آنها مَلك بود.

 

اما اينكه براي هر مردمي، براي هر گروهي رسول هست البته برهان نبوّت عام مي‌گويد هر جا موجودِ مختارِ متفكّر هست راهنماي الهي هم هست چه قبل از تاريخ، چه بعد از تاريخ، چه در روي كُره ي زمين، چه در كُرات ديگر اگر در كرات ديگر هم طبق بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «فيها مدائن كمدائنكم» كشف بشود كه در كُرات ديگر موجوداتي هستند كه متفكّرند و مختارند شبيه انسان حتماً وحي و نبوّت دارند، حتماً پيامبر دارند، حتماً كتاب دارند چون خداوند بشر را يعني موجود متفكّر مختار را رها نكرده و نمي‌كند ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾[9] اين يك برهان كلّي است كه خدا هرگز بشر را رها نمي‌كند يعني موجود متفكّر را بدون هدايت رها نمي‌كند اين يك امر عام است پس هر موجود متفكّري چه در زمين باشد، چه در آسمان باشد چه قبل از تاريخ چه بعد از تاريخ اين حتماً پيامبر دارد و پيامبرش هم از جنس خودشان است كه بتوانند رفت و آمد كنند اين هست. اما سؤالاتي كه مربوط به گذشته بود آنها ديگر بايد بگذريم حالا اين آخرين سؤال است.

 

درباره ي تكامل برزخي در برزخ همان‌طوري كه ملاحظه شد تكامل علمي هست ولي تكامل عملي نيست يعني خيلي از چيزها در برزخ براي انسان كشف مي‌شود در قيامت هم كشف مي‌شود كه مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[10] اما تكاملِ عملي نيست يعني انسان بتواند كاري انجام بدهد از قبيل ايمان و عمل صالح چه عملِ قلبي، چه عمل جارحي كه به وسيله ي عمل كامل بشود اين‌چنين نيست اما آن باقيات و صالحات كه «إذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلاث»[11] آنها در حقيقت آثار عملِ خود انسان است اگر «ولد صالح يدعو له»، اگر شجره‌اي غَرس كرد، اگر كتابي را نوشت و اگر راهي را احداث كرد و اگر چشمه يا قناتي را احداث كرد همه نتيجه ي عمل خود اوست عملي كه انجام داده است بركاتش يكي پس از ديگري به او مي‌رسد اين ديگر عملِ جديدي نيست.

 

پرسش: اوامر و قضايا كلاً جزء تكامل علمي هستند ولو در برزخ

پاسخ: اخلاق جزء اعمال است ريشه‌هاي علمي، معرفتي دارد وگرنه اخلاق عمل است ديگر عملِ قلبي است تواضع، قناعت، غبطه همه ي اينها جزء اعمال قلبي است اخلاق اين‌چنين است اينها همه‌شان در برزخ با انسان هست اگر كسي تحصيل نكرده كه ديگر نمي‌تواند تحصيل كند.

 

اما اينكه درباره ي بعضي آمده كه «بَعثه الله يوم القيامة فَقيها» سرّش اين است كه هر كس در دنيا به اصول دين و فروع دين معتقد بود و عمل كرد در قيامت موحّد و آگاه مبعوث مي‌شود هر كسي اينها را ياد گرفته و در عمل كردن سستي كرده ممكن است اين مطالب هم از يادش برود در بحثهاي قبل هم مشابه اين را داشتيم كه خداي سبحان وعده نداد نفرمود هر كس كار خوب كرد ما به او پاداش مي‌دهيم آنكه در قرآن است اين است كه هر كس در محكمه ي ما در يوم الحساب با عمل صالح آمد دستش پُر است ما به او پاداش مي‌دهيم ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾[12] نه «مَن فعل الحسنة» خيليها هستند كه كار خوب كردند بعد كار شرّ كردند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[13] با دستِ خالي مي‌ميرند اينها را كه خداي سبحان پاداش نمي‌دهد كه، اگر كسي يوم الحساب با دست پُر بيايد يكي، ده برابر پاداش دارد اما اگر كسي بگويد من در دنيا سابقاً كار خوب كردم بعد فرمود خب بله كار خوب كردي اما ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ اوضاعت را هم به هم زدي و نتايج دنيايي را هم كه هدفت بود گرفتي اما الآن دستت خالي است اگر كسي به محكمه مي‌رود به يوم الحساب مي‌رود پاي ميزان مي‌رود بايد دستش پُر باشد سخن از «مَن فعل الحسنة» نيست سخن از ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ است لذا بعضيها آنچه را كه در دنيا خواندند در قيامت يادشان نيست شما مسئله شفاعت علما اين روايات را ملاحظه بفرماييد دارد آن كسي كه در قيامت فقيه محشور شد عالِم محشور شد كسي كه «بَعثه الله يوم القيامة فَقيها» يا «عالِماً» به او مي‌گويند «قِف حتّي تَشفع»[14] بايست شفاعت بكن كه شفاعت تو مقبول است به ديگران مي‌گويند وارد بهشت بشويد ولي به ايشان مي‌گويند تشريف داشته باشيد يك عده را هم به همراه ببريد اما كسي كه در دنيا فقيه يا عالِم بود كه به او چنين تعارفي نمي‌كنند كه، نه كسي كه در دنيا فقيه و عالِم بود كسي كه در يوم القيامه فقيهاً بيايد، عالِماً بيايد اين هنر را داشته باشد كه از دستِ جانش اين علوم نلرزد و نلغزد و نريزد اين يوم القيامه عالِماً محشور مي‌شود «بَعثه الله يوم القيامة فَقيها» خب اين گاهي ممكن است كه معتقد بود، عمل كرد، تابع دستورات بود، متشرّع بود ولي اصطلاحات را نمي‌دانست لذا ممكن است يك عده را ذات اقدس الهي فقيهاً مبعوث كند در حالي كه در دنيا اين اصطلاحات فقهي و اينها را نمي‌دانست ولي به همه ي اينها معتقد بود، همه ي اينها را ياد گرفت، به همه ي اينها هم عمل كرد حالا آن اصطلاحات فنّي و آن مرجع ضمير فلان‌ جا برمي‌گردد و اينها را نمي‌دانست درس نخواند، خب نخواند اگر در روايات داشته باشد كه بعضي از مؤمنين را خدا فقيه محشور مي‌كند ناظر به اين است چه اينكه برخي از علما هم در آن روز جاهل محشور مي‌شوند اين كسي كه ﴿وَمِنكُم مَن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[15] شامل حال همينها هم خواهد بود. بنابراين حساب برزخ و قيامت شبيه حساب دنيا نيست كه اگر كسي اينجا عالِم بود آنجا هم عالِم است اگر اينجا عالِم بود و عامل بود و حرمتِ علم را حفظ كرد «بَعثه الله يوم القيامة فَقيها»[16] برخيها هم اين اصطلاحات را ياد نگرفتند ولي يوم القيامه عالِماً محشور مي‌شوند.

 

آن‌گاه ذات اقدس الهي در پاسخ اينها فرمود: ﴿لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلاَئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهم مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً﴾ بعد در پايان هم به عنوان جمع‌بندي فرمود من پيامبرم و از طرف خدا آمدم و گواهِ من هم خداست و همين خدايي كه از اين صحنه باخبر است و به رسالت من شهادت داد براي اينكه كتاب خودش را به دست من داد، كلام خودش را به دست من داد، پيام خودش را به دست من داد همين خدا اوضاع شما را هم مي‌بيند ﴿قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً﴾ بعد هم چون مستحضريد كه قرآن يك كتابِ علمي نظير حكمت و كلام و فقه و اصول نيست يك نور است شما مي‌بينيد در بحثهاي فقهي آن آيه‌اي كه قبلش يا بعدش يا صدرش يا ذيلش مسئله ي تقواست آن را فقيه مي‌گذارد كنار فقط همان جمله ي ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[17] را مي‌گيرد روي آن كار مي‌كند براي اينكه مي‌خواهد بحث فقهي بكند نه بحث اخلاقي اما شما در قرآن كريم چنين بحث فلسفي يا بحث فقهي با بحث اصولي نداريد كه با تقوا و اخلاق ندوخته باشد يا قبلش تقواست يا بعدش تقواست كه ضامن اجرا داشته باشد اين مي‌شود نور با كتابهاي علمي ديگر فرق مي‌كند در كتابهاي علمي فقط روي همان جمله‌هايي كه حكم شرعي را يا تكليفي را يا وضعي را به عهده دارد مي‌گيرند بحث مي‌كنند در اصول ديگر قبل و بعد اين جمله را كار ندارند فقط همين جمله را كه ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[18] مي‌گويند از آن برائت استفاده مي‌شود اما قبلش چه بود، بعدش چه بود مي‌گويند اينها مسئله تقوا و اخلاق است و از اصول خارج است ولي قرآن كريم اين‌چنين نيست آن مسائل اعتقادي را با مسائل اخلاقي و هدايت و تقوا هماهنگ كرده بعد از اينكه آن حجّتهاي قاطع را ارائه كرد فرمود: ﴿وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ بالأخره مقصد هست يك، در آن مقصد مقصود هست دو، بينش سالك و مقصد راه است سه، يك راهنما مي‌خواهد كه انسان نلغزد، خب چه كسي به مقصد رسيده است؟ آنكه خداي سبحان او را هدايت كرده ﴿وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ اين هدايت، هدايت پاداشي است وگرنه هدايت تشريعي كه خداي سبحان همگان را هدايت كرده فرمود ما اين قرآن را نازل كرديم ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[19] حالا يك عده قبول كردند يك عده نكول اين مربوط به هدايت عام است اگر كسي پذيرفته ايمان آورده و عمل صالح انجام داد در سوره ي مباركه ي «نور» در سوره ي مباركه ي «تغابن» اين مضمون هست فرمود: ﴿وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾[20] اين ديگر هدايت پاداشي است بعضي مي‌بينيد گرايششان به طرف فضيلت است اصلاً دلشان براي نماز اول وقت و نماز جماعت و نماز در مسجد مي‌تپد منتظر اين هستند كه چه موقع وقت نماز مي‌شود با خدا گفتگو كنند بعضيها هم نه، بي‌تفاوت‌اند اين گرايش نعمتي است اين علاقه موهبتي است اين علاقه دست هر كسي نيست اين علاقه را هم خدا به هر كسي عطا نمي‌كند به كساني عطا مي‌كند كه به اصول معتقد بودند، به فروع معتقد بودن مدّتي عمل كردند حالا پاداششان را خدا به آنها داده اينكه در سوره ي «نور» فرمود: ﴿وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾[21] يا ﴿إِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا﴾[22] اينكه زيادة علم بشرط المحمول نمي‌خواهد بگويد، اينكه اتحاد مقدم و تالي نمي‌خواهد بگويد خب معلوم است هر كس مؤمن است، مؤمن است يعني هر كس به حُسن اختيار خودش به هدايت تشريعي ايمان آورد آن‌گاه هدايت تكوينيِ الهي نصيبش مي‌شود به او گرايش مي‌دهد، علاقه در قلبش پيدا مي‌كند، او را از معصيت بيزار مي‌كند، او را نسبت به طاعات شيفته قرار مي‌دهد و مانند آن. فرمود اگر كسي مشمول هدايت تكويني الهي شد آن هدايت پاداشي نه هدايت اوّلي ﴿وَمَن يَهْدِ اللَّهُ﴾ يعني «يهده الله» ﴿فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾، ﴿وَمَن يُضْلِلْ﴾ كسي را كه خدا گمراه كند ﴿فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ﴾ يك، ﴿وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً﴾ دو، ﴿مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ﴾ سه، ﴿كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ چهار، ﴿ذلِكَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا﴾[23] خب اين چهار كيفر را به چه كسي مي‌دهد؟ به كسي كه عالماً عامداً كفر ورزيدند. اضلال را قبلاً ملاحظه فرموديد مكرّر قرآن كريم بين هدايت و اضلال خدا فرق گذاشته فرمود هدايت خدا دو قِسم است يك هدايت ابتدايي است كه اين مقابل ندارد اين هدايت ابتدايي ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[24] است همه را هدايت كرده چه از درون به نام عقل و فطرت، چه از بيرون به نام وحي و رسالت اين هدايت مقابل ندارد به نام اضلال كه خداوند ابتدائاً ـ معاذ الله ـ كسي را گمراه كرده باشد اين به هيچ وجه مقابل ندارد مقابل اين هدايت، عدم است نه اضلال اگر كسي برابر اين هدايت عمل بكند يا نكند از اين به بعد يك هدايت و اضلالي هست كه مقابل هم‌اند آن هدايت، هدايت ثانوي است و پاداشي آن اضلال، اضلال ابتدايي است و كيفري بيانش هم اين بود كه اگر كسي هدايت الهي را پذيرفت بر اساس اصول و فروع خدا به او پاداش مي‌دهد پاداش نه تنها در آخرت است به نام بهشت، در دنيا شرح صدر است، سعه ي صدر است، نورانيّت دل است، ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾[25] است و امثال ذلك يكي از آن پاداشها هم اين گرايشهاي معنوي است، اين علاقه‌هاست اين اصلاً ساعتش را هر شب كوك مي‌كند زنگ بزند كه نماز شب بيدار بشود ديگري اگر همسايه‌هايش اذان را از مسجد بخواهند منتشر بكنند اين دادش بلند است كه شما چرا اذان را بلند منتشر كرديد، خب خيلي بين اينها فرق است آن يكي بي‌صبرانه منتظر است كه سَحر بشود بلند بشود با خدا مناجات كند، اين يكي مي‌گويد چرا صداي اذان را بلند كرديد.

 

پرسش: حاج آقا اذان نوزادان چقدر تأثير در هدايت و گرايش او دارد.

پاسخ: براي نوزاد روايتي را مرحوم ابن‌بابويه قمي(رضوان الله عليه) در همان كتاب شريف توحيد دارند كه سيدناالاستاد فرمود اين جزء غرر روايات ماست در ذيل آيات سوره ي مباركه ي «اعراف» هم هست در آن روايت آنكه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل كرده فرمود پدران و مادران مواظب باشند بچه‌ها را مثلاً تا يك سال ظاهراً يك سال اصلاً كاري با او نداشته باشند نزنند به گريه ي او هم كاملاً توجّه كنند بي‌تفاوت هم نباشد براي اينكه گريه ي چهار ماه اوّلش توحيد است شهادت به وحدانيّت مي‌دهد تمام اين گريه‌هاي بچه‌ها در آن چهار ماهه ي اول «لا اله الاّ الله» هست و «سبحان الله» هست و «الله اكبر» هست و «الحمد لله»، گريه ي كودك در چهار ماه دوم شهادت به رسالت و نبوّت و خلافت و ولايت اولياي الهي و معصومان الهي است، گريه ي چهار ماه سوم كه فصل آخر هست براي يك سال دعا به پدر و مادر است كه خدايا پدر و مادر ما را مورد عنايت قرار بده و اينها، اين از غرر روايات ماست كه مرحوم صدوق در كتاب شريف توحيد نقل كردند كه حالا اگر مناسب بود يك روز از متن آن كتاب بايد زيارت كرد و خواند[26] و سيدناالاستاد هم در الميزان فرمود اين جزء غرر روايات ماست بحثش در آيات سوره ي مباركه ي «اعراف» گذشت خب اينها چيز مي‌فهمند اگر نمي‌فهميدند كه نمي‌گفتند شما زير گوششان اذان بگوييد، اقامه بگوييد و امثال ذلك كه كاملاً مي‌فهمد ولي اگر كسي با همه ي اين فهمها چيزي از خود به يادگار نگذاشت بيراهه رفت ذات اقدس الهي به او مهلت مي‌دهد كه برگردد راهِ توبه را باز كرده «اَنْتَ الَّذي‌ فَتَحْتَ‌ لِعِبادِكَ باباً اِلي‌ عَفْوِكَ و سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ»[27] و مانند آن، اگر او بارها بيراهه رفته و ذات اقدس الهي درِ توبه و انابه را به روي و باز كرده و او هم اين در را به سوء اختيار خود به روي خود بست از آن به بعد خدا او را به حال خود رها مي‌كند اين رها كردن همان است كه در دعاها خوانده مي‌شود الهي «لا تَكِلْني الي نفسي طرفة عَيْن»[28] اين رها كردن اضلال خداست وگرنه امر وجودي به نام ضلالت نيست كه ذات اقدس الهي اين ضلالت را به كسي بدهد بگوييم «أضلّه» يعني «أعطاه الضلالة» خير اين را به حال خود رها مي‌كند خب اگر يك موجود محتاجي به حال خود رها شد دشمن هم از هر طرف حمله كرد اين ديگر چطور در مي‌آيد فرمود كسي را كه خدا اضلال بكند يعني او را به حال خود رها بكند فيض را از او بگيرد، گرايش قلب را به او عطا نكند، او را به حال خود بگذارد اين ديگر سرپرستي ندارد چنين آدمي كور مي‌شود، كَر مي‌شود و گُنگ. كور مي‌شود آيات الهي را كه سراسر عالَم را گرفته نمي‌بيند، كَر مي‌شود اين همه پيامهايي كه انبيا و اولياي الهي(عليهم السلام) دادند نمي‌شنوند، گُنگ مي‌شود براي اينكه يك كلمه ي حق امر به معروف و نهي از منكر، عدالت‌خواهي چيزي از زبان او شنيده نمي‌شود زبانش يا به بدگويي و لهو و لَعب عادت كرده، چشمش به بدبيني و زشت‌بيني عادت كرده، گوشش هم به غيبت و تهمت و آهنگهاي حرام عادت كرده پس اين كور است و گنگ است و نابينا همان‌طوري كه در دنيا اين همه پيامهاي حق بود او نشنيد فقط حرفهاي بد و خلاف را شنيد در قيامت چنين آدمي محشور مي‌شود عُمياً، بُكماً، صُمّا در قيامت خيلي حرف مي‌زند، حرفهاي فراواني هم مي‌زند اما همه‌اش لعن است و فحش است و سَب ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[29] مكرّر يكديگر را لعنت مي‌كنند اين‌چنين نيست كه زبانش بسته باشد يا چشمش بسته باشد يا گوشش بسته باشد اين همه بركاتي كه براي بهشت است نمي‌بيند اما جهنّم را مي‌بيند مي‌گويد ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[30] همينهايي كه برابر سوره ي «طه» ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾[31] يا ﴿نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾[32] همين كورها مي‌گويند خدايا ما ديديم، خب اين در دنيا كور بود مسجد و حرم و معارف الهي را نديد و نشنيد، مراكز فساد را ديد و شنيد همين شخص هم در قيامت جهنّم را مي‌بيند آن زَفير و شَهيق جهنّم را مي‌شنود لعنتهاي متقابل را مي‌گويد و مي‌شنود اما راه بهشتيان را نمي‌بيند اين‌چنين نيست كه او كورِ محض باشد همان كسي كه قرآ‌ن فرمود اين گنگ است حرف نمي‌زند آنجا هم دارد اعتراض مي‌كند مي‌گويد ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي﴾[33] اينجا هم اعتراض مي‌كرده آنجا هم اعتراض مي‌كند، اينجا هم بد مي‌گفته آنجا هم بد مي‌گويد. اما مؤمنان كه زبانشان حق، چشمشان حق، گوششان حق اينها هم در دنيا سخن حق دارند، هم در آخرت پس اضلال الهي اضلالِ كيفري است كه مقابل هدايت پاداشي است.

 

فتحصّل كه هدايت ابتدايي عمومي است يك، اين هدايت عمومي اصلاً يعني اصلاً مقابل ندارد چيزي به نام ضلالت نيست كه خداوند ـ معاذ الله ـ كسي را ابتدائاً گمراه كرده باشد اين دو، هدايت پاداشي كه مرحله ي سوم بحث است به عنوان پاداش خدا عطا مي‌كند تكويناً گرايشهاي قلبي توفيق مي‌دهد براي كسي استاد خوب، رفيق خوب، شاگرد خوب، هم‌بحث خوب و هم‌حُجره ي خوب اينها همه توفيقات الهي است اين‌چنين نيست كه اگر كسي خواست به جايي برسد رايگان به جايي برسد همه ي وسايل را وِقف دادنِ وسايل با اهداف به نام توفيق است اين كار به دست اوست اينها يا محصول كار خودش است يا دعاي پدر و مادر خودش است يا نيّت اوست كه اين اصلاً براي چه آمده درس بخواند مي‌بينيد يك استاد خوب برايش فراهم شده، يك شاگرد خوب برايش فراهم شده، يك هم‌بحث خوب براي او فراهم شده، يك مدرسه ي خوب براي او فراهم شده، يك هم‌حُجره ي خوب براي او فراهم شده، يك دوست خوب براي او فراهم شده، اينها همه جزء نعمتهاي الهي است اينها همه جزء توفيقات الهي است اينها همه جزء هدايتهاي پاداشي الهي است اين هدايت پاداشي يك مقابل دارد به نام اضلال كيفري پس اضلال كيفري جايش در مقابل هدايت ابتدايي نيست، جايش در مقابل هدايت پاداشي است و اضلال كيفري هم يك امر وجودي نيست چيزي به نام ضلالت باشد خدا به كسي بدهد اين‌چنين نيست بلكه تركِ فيض است و ضلالت و هدايت عدم و مَلكه‌اند نه ضدّ هم باشد خداي سبحان كسي را گمراه مي‌كند يعني ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾[34] دري را كه او ببندد كسي نمي‌تواند باز بكند و او هم حكيمانه مي‌بندد بعد از مدّتها آزمايش مي‌بندد، بعد از اينكه به نصاب رسيده در را مي‌بندد وگرنه در را اوايل نمي‌بندد آن وقت اين مي‌شود اضلال كيفري فرمود اگر كسي گرفتار اضلال كيفري شد هيچ كسي ولايت او را و سرپرستي او را به عهده ندارد چون سراسر عالَم جنود الهي‌اند بدون اذن خدا كار نمي‌كنند.

 

پرسش: حاج آقا «آخر من يشفع فهو أرحم الراحمين» شامل حال گنهكار نمي‌شود.

پاسخ: خب بله، شفاعت براي كسي است كه ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَي﴾[35] اگر دينش مَرضيّ باشد آن دينِ خداپسند را داشته باشد بله، در سوره ي مباركه ي «مائده» آن دينِ خداپسند را مشخص كرد ديگر فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾[36] اين مي‌شود دين خداپسند كه در آن ولايت هست، تبعيّت اهل بيت هست و مانند آن، اما اگر كسي ـ معاذ الله ـ همه ي اينها را به سوء اختيار خود كنار زد اين مرضيّ‌الدين نيست دينِ خداپسند ندارد چون دينِ خداپسند ندارد چطوري مورد شفاعت قرار بگيرد البته كسي جلوي قدرت بي‌انتهاي خدا را نه مي‌تواند بگيرد نه كسي چنين حرفي زده او خودش مي‌داند چه كار بكند گاهي بر اثر داشتن پدرِ خوب، پسرِ خوب، پسرِ بعضي از افراد به جايي مي‌رسند كه آدم تعجّب مي‌كند كه از سنخ ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ﴾[37] است و مانند آن آنها را كه آدم نمي‌بيند ولي به حسب ظاهر شفاعت شامل آنها نمي‌شود.

 

فرمود: ﴿فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ﴾ اين يك، ﴿وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ﴾ اينها تمام هَمّشان خاك بود ديگر اين بزرگان حكمت ما گفتند بعضيها گياهي زندگي مي‌كنند بعضيها يك درخت خوبي‌اند مگر درخت در عالَم ترقّي مي‌كند اين كتابهاي حكمت را شما ببينيد اين بزرگان فرمودند هيچ درختي در عالم ترقّي نكرده براي اينكه، اينكه بالا آمده فرعِ او و دُم اوست دهن او، سر او، مغز او، چشم او، گوش او و تمام هويّت او در لجن است اگر اصلِ درخت، ريشه ي درخت، بالاي درخت، سَر درخت بالا بود بله اين درخت بالا رفته اما وقتي اصلش در لجن است اين دُمش بالا آمده اينكه ديگر بعضيها گياهي زندگي مي‌كنند يعني تمام همّشان خاك است بعد برج ساخته با دست خالي هم دارد مي‌رود اينكه بالا آمده فروعات اوست اما آنكه اصل اوست كه در گِل است كه تمام كارش اين است فرمود چنين آدمي را ما مَنكوساً محشور مي‌كنيم اين ﴿نُكِسُوا عَلَي رُؤُسِهِمْ﴾[38] از همين قبيل است، ﴿نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ﴾ از همين قبيل است اين سر به زير محشور مي‌شود براي اينكه سر به زير بود ديگر اينكه سَرش بالا نبود كه اين يكي، حالا پس مستوي‌القامة نيست، مستوي‌الخِلقه نيست نظير اينهايي كه ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾[39] اين ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ مربوط به خزنده‌هاست اما افرادي مثل مرحوم ملاّ عبدالرزّاق كاشاني و اينها مي‌گويند مباد كسي خيال كند ما داريم قرآن را تفسير مي‌كنيم اگر اين را ما تفسير بدانيم كه مشمول «من فسّر القرآن برأيه»[40] مي‌شويم نه خير اين تفسير نيست اين يك تأويل تطبيقي است كه داريم ما مي‌كنيم آن اين است كه ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾[41] بعضيها خطّ مشي‌شان شكمشان است نه ـ معاذ الله ـ آيه معنايش اين باشد كه بعضيها خطّ مشيشان بر شكمشان است فرمود اين را ما مي‌فهميم كه معناي آيه اين نيست اين را در همان اول تعبيراتش گفته، گفته اگر اين باشد كه مشمول «مَن فسَّر القرآن برأيه فقد كفر» مي‌شود كه ما نمي‌گوييم معناي ﴿اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾ خطاب به عقل است كه برو نفس امّاره را هدايت كن هرگز چنين حرفي نمي‌زنيم معناي اين آيه همان است كه خداي سبحان به موساي كليم(سلام الله عليه) فرمود برو فرعون را هدايت كن اما ما اين را تطبيق مي‌كنيم مي‌گوييم قابل تطبيق است كه عقل بايد برود نفس را كه فرعون است و امّاره ي بالسّوء است هدايت بكند معناي آيه اين نيست ولي قابل تأويل و تطبيق است اين ﴿مِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ﴾[42] بر اساس همين است آنها كه گرفتار غرايزند اينها ﴿يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ﴾ اند، ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ آنها كه گرفتار شكم‌اند ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ نه اينكه ـ معاذ الله ـ معناي آيه اين باشد كه ﴿مِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ يعني بعضيها خطّ مَشيشان شكم است معناي آيه اين است كه بعضيها خطّ مَشيشان شكم است مثل خزنده‌ها مار، اما بعضيها مَشيشان اين است كه ببينند كه چه به شكمشان مي‌دهند خب چنين آدمي علي الوجوه دارد زندگي مي‌كند ديگر در قيامت هم علي الوجوه محشور مي‌شود.

 

مرحله ي بعدي آن است كه همان‌طوري كه در دنيا حق نگفت، حق نشنيد، حق نديد در آخرت كه يوم الحق است يوم ظهور حق است او كور است، كر است و گُنگ و همان‌طوري كه در دنيا باطل ديد، باطل شنيد، باطل گفت در قيامت هم بد مي‌گويد، بد مي‌بيند، بد مي‌شنود همينهايي كه گنگ‌اند مرتّب يكديگر را لعنت مي‌كنند مي‌گويند تو باعث شدي، تو باعث شدي ﴿الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾[43] وقتي هم كه وارد جهنّم شدند پشت سر هم يكديگر را لعنت مي‌كنند همينهايي كه گنگ‌اند و قدرت حرف زدن ندارند براي اينكه در دنيا مسجد يك طرف، مراكز فساد يك طرف اينها مسجد را نديدند مراكز فساد را ديدند ديگر پس مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ﴾ آن‌گاه ﴿كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ در قبال ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[44] است كه ان‌شاءالله به خواست خدا در روز يكشنبه يعني اول ذيحجّه مطرح مي‌شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo