< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 88 تا 93 سوره اسراء

 

﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾ ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَي أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً﴾ ﴿وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً﴾ ﴿أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِيراً﴾ ﴿أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ قَبِيلاً﴾ ﴿أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَي فِي السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً﴾

 

در جريان تحدّي به يك سوره گاهي ممكن است گفته شود كه كلماتي در روايات هست در حدّ سوره ي مباركه ي «كوثر» اين شايد بتواند مماثل آن سوره باشد در حالي كه خود اين سوره ي سه آيه‌اي چندين معارف غيبي را به همراه دارد كه دو حكم غيبي او جزء برجستگيهاي اين سوره است يكي اعلام به اينكه دين و نسل دين‌دار رسول اكرم مي‌ماند كه مي‌شود كوثر و ديگر اينكه دشمنِ معاند اينها منقرض و منقطع خواهد بود ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾[1] اين‌گونه از اِخبارهاي غيبي از غير خدا ساخته نيست بنابراين اين‌چنين نيست كه انسان سه جمله پشت‌سر هم بگويد بلكه اين جمله‌ها به ضرس قاطع خبر از بقاي اين دودمان يك، خبر از انقراض مخالفان آنها دو، و همه ي اينها جزء اخبار غيبي است.

 

در جريان قُرب نوافل و قرب فرايض مستحضريد كه اينجا چون بحث تفسيري است نه بحثهاي علوم ديگر اصطلاح قرب نوافل و قرب فرايض اينجا مطرح نشد بعضي از سؤالها كه مثلاً نماز قربان كلّ تقي است[2] و نماز فريضه است تقرّب مي‌آورد اين معلوم مي‌شود كه فرسخها از اين بحث دورند براي اينكه آن قرب فرايضي كه گفته مي‌شود يك اصطلاح اهل معرفت است يعني انسان در سايه ي كارهاي واجب آن‌قدر به خدا نزديك مي‌شود كه مجاري ادراكي و تحريكي خدا را در فصل سوم كه وجه‌الله هست به عهده مي‌گيرد مي‌شود مظهر خدا، مي‌شود لسان الله، مي‌شود سمع الله، مي‌شود بصر الله وقتي او ديد خدا ديده است، وقتي او شنيد خدا شنيده است، وقتي او گفت خدا گفته است اگر چيزي را او بگويد گفته ي خداست، اگر چيزي را او بشنود شنيده ي خداست اين نه به نحو حلول است نه به نحو اتّحاد است نه به نحو تجسّم است بلكه به نحو مظهريّت است و مانند آن. در برابر قرب نوافلي كه مرحوم كليني نقل كرده با دوتا روايتي كه خوانده شد اوّلي خيلي معتبر نبود ولي روايت دوم يعني روايت هشت باب «مَن أذيٰ المسلمين واحتقرهم» آن سندش هم صحيح بود و آن قرب نوافل است قرب نوافل اين است كه شخص در اثر انجام مستحبّات در كنار واجبات از مرحله ي محبّ بودن به محبوب بودن مي‌رسد اوايل محبّ خداست بعد به جايي مي‌رسد كه محبوب خدا مي‌شود. برابر آنچه كه در سوره ي مباركه ي «آل‌عمران» آمده است كه ﴿إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ﴾[3] اين مرحله ي انتقالي از محبّ به محبوب در مدار حبيب خدا حركت كردن است اگر كسي در مدار حبيب خدا كه رسول گرامي است حركت بكند ﴿إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ﴾ زيرا وجود مبارك رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حبيب الله هست يك، كسي كه حبيب‌محور است مي‌تواند از مرحله ي محبّ بودن به محبوب بودن منتقل بشود دو، بر اساس اين دو اصل اين آيه تنظيم شده است ﴿كه إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ﴾[4] اگر كسي از محبّ بودن به محبوب بودن در اثر دَوران مدار حبيب‌الله بالا آمد مي‌شود محبوب خدا وقتي محبوب خدا شد ذات اقدس الهي در مقام ذات نه، در مقام صفات ذاتي كه عين ذات است نه، در مقام فعل كه وجه الله است و ظهور الله است كه مقام امكان است نه مقام وجوب مجاري ادراكي و تحريكي چنين سالك صالح را به عهده مي‌گيرد فرمود: «كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها»[5] همه ي اينها آمده هم در راويات شيعه است هم در روايات سنّي اين را مي‌گويند قرب نوافل در اين زمينه بيش از آن مقداري كه فقهاي ما و اصوليين ما درباره ي «رفع عن امّتي تسعة»[6] كار كردند يا درباره ي حديث نقض كار كردند اين بزرگان اهل معرفت درباره ي اين حديث قرب نوافل كار كردند رساله‌ها نوشتند، كتابها نوشتند، درسها دادند محورشان همين حديث شريف قرب نوافل است.

اما قرب فرايض كه در كلمات اين بزرگان است عبارت از آن است كه در سايه ي قرب فرايض انسان آن‌قدر مقرّب بشود، مقرّب بشود، مقرّب بشود تا مجاري ادراكي و تحريكي خدا در او ظهور كند او بشود لسان الله، او بشود عين الله، او بشود سمع الله اين در كلمات بزرگان هست ولي روايتي پيدا نشده بر اين كار چون دليل عقلي نسبت به اينها نارساست يعني عقل امكانش را ثابت مي‌كند اما فعليّتش را كه يك وجود خارجي است به وسيله ي عقل ثابت نمي‌شود. آنچه كه حرف اول را در اين قسمتها مي‌زند نقل است يعني حديث صحيح است كه مي‌تواند تثبيت كند انسان مقرّب به اين درجه مي‌رسد، چرا؟ چون آنچه كه عقل مي‌گويد اين است كه وقتي انسان در اثر اطاعت، در سايه ي قرب فرايض به خدا نزديك شد ذات اقدس الهي به او پاداشي مي‌دهد همين مقدار را عقل مي‌فهمد اما پاداش ﴿فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ﴾ ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾[7] را بايد نقل بگويد اما اگر جزء مقرّبين شد ﴿إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ﴾ ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ﴾ ﴿كِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾ ﴿يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[8] اين را بايد نقل بگويد عقل فقط مي‌فهمد انسان در سايه ي تقرّب به خدا به كمالاتي مي‌رسد، به درجاتي مي‌رسد از مواهب الهي استفاده مي‌كند ذات اقدس الهي به او پاداش مي‌دهد و مانند آن اما آن پاداش چيست آن را ديگر عقل نمي‌فهمد.

 

پرسش:...

پاسخ: نه، عقل خلافش را مي‌گويد، مي‌گويد عصمت شرط هست اما عصمت منحصر نيست امامت كه شرط نيست نبوّت كه شرط نيست اين همه روايات را ما حمل بكنيم بر چهارده نفر بقيه هيچ در حالي كه آن عبد صالح مي‌گويد «كأنّي أنظر الي عرش ربي و قد وضع للحساب» و ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم برابر نقل مرحوم كليني او را تأييد كرده، تصديق كرده فرمود: «عبدٌ نوَّر الله قلبه»[9] مصداق كاملش بله آن چهارده نفرند عصمت ممكن است شرط باشد ولي امامت شرط نيست عصمت هم مراتبي دارد عصمت منحصر در آن ذوات قدسي نيست امامت منحصر در آنهاست، حجّيت منحصر در آنهاست حرف آنها، فعل آنها، تقرير آنها حجّت است دون ديگران اينها داراي سِمت و رسالت و خلافت الهي‌اند دون ديگران، اما ديگران جزء مقرّبين نمي‌شوند، اسرار ديگران را نمي‌فهمند اين را اين همه آيات و روايات كه دارد كه منحصر بر آنها نيست اگر كسي به مقام مقرّبي رسيد از باطن ديگران باخبر مي‌شود، اعمال ديگران را مي‌بيند، نامه ي اعمال ديگران را مي‌بيند ﴿فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ﴾ روح و ريحان مي‌شود، كتاب ابرار در علّيين است ﴿يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ مقرّبون شاهدند خيليها مي‌فهمند كه اين آقا ديشب چطور نماز شب خوانده اينها را مقرّبين هم مي‌فهمند اما آ‌ن مقام بالغه ي عصمت و حجيت الهي و امامت اين بر اساس «الله أعلم حيث يجعل نبوّته، رسالته، خلافته، ولايته وامامته» او معيّن مي‌كند، خب بنابراين.

 

پرسش: استاد ببخشيد اگر قرب فرايض قوّت و قدرت بيشتري در حضور قلب به جا مي‌گذارد آقا امام حسن مجتبي(عليه السلام) فرمود بگذاريد پدرم وارد نافله بشود بعد تيغ را از پايش در آوريد.

پاسخ: بله، براي اينكه ممكن است كه اين احتمال مي‌دانند كه ممكن است كه به آن نمازش آسيبي برساند خوني بيايد و آن خون در نماز واجب مَعفوّ نباشد در نافله مستحب باشد اسراري دارد ما كه نمي‌دانيم اين‌چنين نيست كه وجود مبارك حضرت امير در نافله حضور قلبش بيش از فريضه بود اين‌طور نيست اين براي جريان عادي است كه اگر يك وقت حادثه‌اي پيش آمده در نماز واجب نباشد و اينها هم برابر علمشان هم فقه را اداره نمي‌كنند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با اينكه به استناد اين دوتا آيه به صورت روشن و شفّاف مي‌فهمد مردم چه كاره‌اند ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾[10] كه اين «سين»، «سين» تحقيق است نه «سين» تسويف در برابر «سوف» قرار بگيرد براي اينكه الله يقيناً الآن مي‌بيند نه تنها مي‌فهمد، رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم الآن مي‌بيند(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ما چه مي‌كنيم فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾ منتها اين علم ملكوتي سند فقهي نيست حضرت در محكمه ي قضايي فرمود: «إِنَّمَا» با حصر «إنما أقضي بينكم بالبيّنات والايمان»[11] ما بنا نداريم بر آن علم ملكوتي عمل بكنيم آن فوق آن است كه سند فقهي باشد اگر ما برابر آن علم عمل بكنيم كه شما خلاف نمي‌كنيد كه ما مي‌فهميم چه كسي خلاف كرده، حق با چه كسي است، چه كسي دروغ گفته، چه كسي تهمت زده آن وقت بگيريم و ببنديم و بزنيم و زندان كنيم كه نمي‌شود اين براي قيامت است ما فقط يعني فقط برابر اَيمان و بيّنات حكم مي‌كنيم گاهي معجزه اقتضا مي‌كند، حفظ دين اقتضا مي‌كند كه ما برابر آن علم غيبي عمل كنيم وگرنه «إنما أقضي بينكم بالبينات و الايمان» بعد هم صريحاً اعلام كرد فرمود حكم قاضي يك حجّت ظاهري است نه حكم الله الواقعي اگر شما بين خود و خدايتان مي‌دانيد اين مال براي شما نيست ولي با قسم دروغ محكمه را به سَمت خودتان كشانديد يا با شاهد زور حكمي گرفتيد مبادا بگوييد ما از محكمه ي پيغمبر اين مال را گرفتيم پيغمبر با دست خود اين مال را به ما داد اين مال مي‌شود حلال خير، اگر مالي را از محكمه ي من با شهادت زور يا با قسم دروغ گرفتيد «فكأنّما قطعة من النار» يك مقدار آتش داريد مي‌بريد بنا نيست كه ما برابر آن علم غيب عمل بكنيم وجود مبارك حضرت امير عالماً عامداً كه ضربت مي‌خورد و شهيد مي‌شود حركت كرده وجود مبارك امام حسن اين‌طور است، وجود مبارك امام حسين اين‌طور است اين‌طور نيست كه آن علم ملكوتي سند فقهي باشد آن اُسوه نيست فعل آنها براي ما حجّت است بايد در معيارهاي عادي باشد اينها اُسوه ي ما هستند بايد در معيارهاي عادي باشد با ملكوت آنها فقه را و اعمال عادي را اداره نمي‌كنند تا كسي بگويد وقتي سيّدالشهداء(سلام الله عليه) مي‌دانست كه شهيد مي‌شود چرا رفته يا وجود مبارك امام مجتبي وقتي مي‌دانست اين آب مسموم است چرا ميل كرده يا وجود مبارك حضرت امير مي‌دانست شب نوزدهم ضربت مي‌بيند چرا رفته؟ آن علم ملكوتي اينها گوشه‌اي از حرفهاست كه در بين فقهاي ما مثل افراد كاشف‌الغطا متوجّه‌اند متأسفانه اين كتاب قيّم كشف‌الغطاء هم جزء كتابهاي مهجور حوزه است اين بزرگوار اين فقيه فَحل و نامي اين هم اين مطلب را ايشان هم دارد كه اين علم ملكوتي سند فقهي نيست. غرض آن است كه اگر كسي خواست به قرب فرايض بار يابد عقل مي‌گويد كه اين به خدا نزديك شد يقيناً خدا پاداشي به او مي‌دهد، كمالاتي به او عطا مي‌كند، از مواهب الهي برخوردار است اينها را عقل مي‌فهمد اما چه چيزي مي‌دهد را عقل نمي‌فهمد آن اهل معرفت آنها هم به استناد همين روايات گفتند برخيها ممكن است مشاهده كرده باشند آنها اهل شهودند مشاهده مي‌كنند نظير آنچه را كه حارثةبن‌مالك شهود كرده گفت «كأنّي أنظر الي عرش ربي و قد وضع للحساب»[12] و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم تصديق كرده اما چه چيزي مي‌دهند، كجا مي‌دهند، چقدر مي‌دهند را بايد دليل نقلي معتبر بگويد، دليل نقلي معتبر ما كه كتاب و روايات معتبر است درباره ي قرآن ذات اقدس الهي در سوره ي مباركه ي «القيامه» به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آيه شانزده به بعد فرمود زبانت را تكان نده ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ﴾ اينجا جاي تو نيست اينجا من بايد بگويم تو بايد گوش بدهي يك، بفهمي دو، به مردم هم برساني سه، ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾ ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾ ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾[13] گاهي هم ممكن است آنها بفرمايند أنا لسان الله چه اينكه فرمودند مرحوم صدوق نقل كرده كه وجود مبارك حضرت امير فرمود: «أنا يد الله» يا «عين الله»، «أنا جَنب الله»[14] و مانند آن، اما اين ثابت نمي‌كند كجا جَنب الله است اين مثلث را نگاه كنيد اين بنده در همه ي شئون بنده است يك، آنچه را كه به او مي‌رسد او فقط گيرنده است نه دهنده خداي سبحان به او عطا مي‌كند نه او مي‌گيرد دو، اعطاي الهي هم به نحو تفويض نيست حدوثاً و بقائاً در اختيار خداست اين سه، چه چيزي داد، چقدر داد، چطور داد را او بايد بگويد. فرمود اينجا زبانت را تكان نده در حديث قدسي يك مقدار اختيارات داري، در روايات مقداري بيشتر اختيارات داري اما در حرم امن قرآ‌ن هيچ اختيار نداري به نحو سالبه ي كلّيه معنا براي من، لفظ براي من، پيوند لفظ براي من تو فقط بايد گوش بدهي و بفهمي و وحي را بگيري و ضبط بكني و به مردم منتقل بكني در همه ي مراحل هم معصوم و اميني، بنابراين قرب فرايضي كه در كتابهاي اهل معرفت مطرح است او را پيدا كنيد در اينترنت وگرنه اين همه روايات هست كه خب فريضه باعث قرب است ديگر تمام اعمال عبادي را كه مكلّفين انجام مي‌دهند مي‌گويند قربة الي الله اين «الصلاة قربان كلّ تقي»[15] كه مخصوص صلات نيست اين در زكات هم آمده كه «الزكات قربان كلّ تقي» و راست هم هست اينها تمثيل است و نه تعيين يعني هر عمل واجب عبادي قربان اوست «القربان ما يتقرّب به العبد مِن الموليٰ» صوم قربان است، حج قربان است، قرباني روز دهم قربان است، رَمي جمره قربان است، حلق رأس قربان است، قرباني هم قربان است منتها حالا بعضيها چون اهمّيتي داشتند به قرباني به قربان، قرباني نام مي‌دهند وگرنه آن رمي جمره هم قرباني است، آن سَر تراشيدن هم قرباني است مگر كسي روز دهم بخواهد حلق رأس كند يا مو را كوتاه كند نظير آنجايي كه گاهي مي‌رود آرايشگاه يا پيرايشگاه نزد سلماني مي‌رود اگر آن‌طور سرش را كوتاه كند كه عمل او باطل است او همان‌طوري كه نماز مي‌خواند مي‌گويد دو ركعت نماز صبح مي‌خوانم قربة الي الله سَر را هم بايد آن‌طور حلق كند اگر نيّت نكند كه باطل است تقصيرش بي‌نيّت باطل است، حلقش بي‌نيّت باطل است آ‌ن سر تراشيدن هم قرباني اوست، آن سنگ زدن هم قرباني اوست چون «يتقرّب به العبد مِن الموليٰ» پس قُرب فرايضي كه گفتند يعني حرفي كه عرفا دارند آن را بايد پيدا كرد در كلمات اينها نثراً و نظماً فراوان است چه در عرب، چه در عجم اين كلمات فراوان است، چه در نثر چه در نظم اين فراوان است ولي عمده سند اين مطلب است اگر كسي اين معنا را مشاهده كرد «طوبيٰ له و حُسن مآب» ماييم و عقل و نقل، عقل به اين مقام راه ندارد دليل عقلي فقط مي‌گويد كه اگر كسي متقرّب الي الله شد حتماً به كمال رسيده ذات اقدس الهي به او مواهبي دارد، درجاتي دارد، مراتبي به او افاضه مي‌كند اينها را مي‌فهمد اما به او چه چيزي مي‌دهد را عقل نمي‌فهمد نقل هم كه تا حال پيدا نشده حالا فحصتان اگر هست برويد به سراغ اين نرويد كه در مستدرك، در وسائل دارد كه انسان با فريضه به خدا نزديك مي‌شود اينها كه حرفِ دمِ دستي است آنكه اين كتابهاي اهل معرفت دارند، عرفا دارند نظير قرب نوافل اين را پيدا كنيد اگر پيدا كرديد سعي‌تان مشكور تا الآن هم سعي كرديد سعي‌تان مشكور، خب اين عصاره ي قرب فرايض آن هم عصاره ي قرب نوافل كه دوتا اصطلاح است.

 

پرسش: قلب انسان در مسئله فريضه و واجب چيزي را به عنوان پاداش براي خودش منظور نمي‌كند.

پاسخ: پاداش يعني قرب ديگر خود قرب، خود عقل مي‌گويد وقتي عمل قربي را انسان صحيحاً انجام داد نزديك شد به كمال محض خب اين خودش كمال است ديگر قرب به كمال محض كمال است ديگر اين 1001 اسم كه در جوشن كبير است منشأ همه ي كمالات ذات اقدس الهي است انسان به اين كمال به عليم، به حكيم، به رفوف، به رئوف، به باسط، به قابض، به شافي، به ضارّ همين كسي كه به قرب رسيده اين هم يك حمد بخواند يك مريض شفا پيدا مي‌كند ديگران نه، چون اين به هو الشافي نزديك شده چرا ما از نيكان التماس دعا داريم؟ مي‌گوييم شما يك حمد بخوانيد براي ما خب اين حمد را خود ما هم مي‌خوانيم ولي اين به هو الشافي نزديك شده اينكه بگويد ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ اثر دارد خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد اين از بعضي از مشايخ و بزرگانش نقل مي‌كرد كساني بودند كه مثلاً پايشان درد مي‌كرد اين حمد مي‌خواند همين‌طور دست مي‌كشيد اين درد از پا در مي‌رفت خب اين دست يك دست ديگر است اگر كسي به الله نزديك شد يعني به الشافي نزديك شد، به الرازق نزديك شد، به القابض و الباسط نزديك شد خب دعاي او اثر دارد، خواسته ي او اثر دارد، اراده ي او اثر دارد، قيام و قعود او اثر دارد اين‌چنين است، خب.

 

قرب فرايضي كه هست اين است منتها چهار مطلب است كه جداگانه بايد بحث بكنيم آن مطالب چهارگانه اين است كه در مسئله ي معرفت راهي است به عنوان برهان كه شيء را انسان از درون او مي‌شناسد كه اگر ما خواستيم مثلاً انسان را بشناسيم از جنس و فصلش بشناسيم آب را خواستيم بشناسيم از ماده و صورتش بشناسيم از گوهر هر شيئي، شيئي را كه بشناسيم بهترين راه اوست اين خب كمتر نصيب كسي مي‌شود گاهي از راه لوازم و اوصاف و آثار شيء را مي‌شناسيم اين هم راهي است تا حدودي قابل قبول، گاهي از راه ضد اين شيء را مي‌شناسيم يعني وقتي «الف» ضدّ «باء» بود «باء» ضدّ «الف» بود يكي را كه شناختيم ديگري را هم مي‌شناسيم از باب «تُعرف الأشياء بأضدادها» اين شناخت ديگر شناخت برهاني نيست شناخت جدلي است اين‌گونه از شناختها در كتابهاي عقلي به عنوان شناخت جدلي مطرح است در روايات ما هم هست از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) سؤال كردند كه عاقل كيست؟ عقل چيست؟ وجود مبارك حضرت امير عقل را معرفي كرده بعد عرض كردند كه جاهل كيست؟ فرمود گفتم نه، عاقل را معرفي كرده كه عاقل كيست بعد عرض كردند جاهل كيست؟ فرمود گفتم نه، يعني «يعرف الأشياء بأضدادها» در نهج‌البلاغه در كلمات حكيمانه حضرت كلمات قصار شماره ي 235 اين است «و قيل له(عليه السلام): صف لنا العاقل» كه «العاقل مَن هو» «فقال(‌عليه السلام): هُوَ الَّذِي يَضَعُ الشَّيْ‌ءَ مَوَاضِعَهُ» عاقل كسي است كه هر كاري را سرِ جاي خودش انجام بدهد نه تند، نه كند، نه افراط، نه تفريط، نه يمين، نه يسار «اليمين و الشمال مَضلّة»[16] در مسير مستقيم اين معني عاقل است «فقيل له(عليه السلام) فصف لنا الجاهل» عرض كردند «الجاهل مَن هو» «فقال(عليه السلام) قَدْ فَعَلْتُ» گفتم نه، اين گفتم نه از باب «يعرف الأشياء بأضدادها» است اين يك معرفت جدلي است اين معرفت جدلي هم مستحضريد در كتابهاي منطقي مقبول است در حدّ خودش اين يك مطلب. حالا ما اين‌گونه از تقابل را بين قُرب نوافل و قرب فرايض نداريم تا بگوييم اينها چون ضدّ هم‌اند «يعرف الأشياء بأضدادها» وقتي در روايت صحيح كليني قرب نوافل معنا شد قرب فرايض هم از همين راه شناخته بشود اينها كه از آنها نيست كه دوتا امر وجودي‌اند، دوتا كمال‌اند، دوتا راه‌اند، دوتا فضيلت‌اند كاملاً جدا پس اين راه «يعرف الأشياء بأضدادها» آنجا نيست.

اما آن مطالب چهارگانه در جريان قرب نوافل ما حديث معتبر داريم و محور بحث خيليها هم قرار گرفت ببينيم آيا همان‌طوري كه انسان در سايه ي تقرّب و محبوبيّت به جايي مي‌رسد كه خداوند مجاري ادراكي و تحريكي او را تأمين مي‌كند لسان او و قلب او مي‌شود آيا او هم مي‌تواند لسان خدا و بصر و سمع خدا بشود يا نه؟ اين را جداگانه بايد ثابت بكنيم. يكي ثابت شد ديگري ثابت نشد اين دو. در امور چهارگانه‌اي كه مانده دوتا امر ديگر مانده يكي در رذيلت است درباره ي شيطان هم همين امر وارد شده گاهي انسان به همان اندازه كه از خدا دور مي‌شود به شيطان نزديك مي‌شود اول دوست شيطان است بعد شيطان دوست او، اول به وِلاي شيطان سر سپرده است بعد تحت ولايت شيطان است وقتي به شيطان نزديك شد شيطان را به دل راه داد به درون دل راه داد و او را محرم اسرار خود كرد اين بُعد از خدا قرب به شيطان را به همراه دارد شبيه قرب نوافل ـ معاذ الله ـ كه شيطان به او نزديك مي‌شود او هم به شيطان نزديك مي‌شود آن‌گاه او مي‌شود لسان ابليس، او مي‌شود سمع ابليس كه كار را ابليس انجام مي‌دهد منتها با چشم و گوش او اين را چند بار در طيّ اين بحثهاي تفسيري از كتاب شريف نهج‌البلاغه خوانديم خطبه ي هفتم نهج‌البلاغه كه اوايل نهج‌البلاغه هم هست وجود مبارك حضرت امير مذمّت پيروي شيطان را در اين خطبه ي كوتاه طرح مي‌كند مي‌فرمايد اين گروه منافق يا كافر يا شيطان‌دوست «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاكاً» اينها ببينند هر چه كه براي شيطان خوشايند است اينها مي‌پذيرند «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً» شيطان هم اينها را دام خود قرار داد، تور خود قرار داد اينها شيطان را ملاك امر قرار دادند شيطان هم اينها را به دام كشيد بعد وقتي وارد درون دل آنها شد «فَبَاضَ» اول آشيانه كرد و لانه ساخت و زمينه را فراهم كرد بعد «بَاضَ» بيضه و تخم‌گذاري كرده در درون دل اينها اين تخمها را بعد از نهادن «وَ فَرَّخَ» فَرْخ و فرّوخ است جوجه كه در نصاب خوانديد اين بيضه‌ها، اين تخمها را به صورت جوجه در آورده «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ» اين جوجه‌ها كم كم راه افتادند شدند دابّه، كم كم فضاي سينه را ميدان بازي قرار دادند تدرّج دارند، دَبيب دارند اين حيواناتي را كه مي‌گويند دابّه براي اينكه نم نم از اين حركتها شروع كرده تا به دويدن اينكه مي‌بينيد انسان چه در نماز، چه در غير نماز از اين خاطرات و وساوس تلخ مصون نيست اينها صداي پاي همين دابّه‌هاست فلان‌جا چون چيزي را ديده، فلان‌جا چون حرفي زده الآن كه موقع نماز است دست و پايش بسته است اينها فشار مي‌آورند يك وقت مي‌بينيد كه دارد مي‌گويد «السلام عليكم» ولي نفهميده با چه كسي سخن گفته، خب اين باض هست، اين فرّخ هست، اين دبّ هست، اين درَج هست ﴿فِي صُدُورِهِمْ﴾ بعد كم كم كلّ در دامن اينها، اينها رشد مي‌كنند بعد «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ»[17] از اين به بعد شيطان مي‌خواهد نامحرمي را نگاه كند با چشم اين نگاه مي‌كند، دروغي، تهمتي، اِفكي، بهتاني بزند به زبان اينها مي‌زند اينها مي‌شوند لسان ابليس، اينها مي‌شوند چشم ابليس. آن بيان نوراني حضرت امير كه در پايان خطبه متّقين دارد كه كسي شنيد «صَعْقَةً كانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا» و فضولي بود آنجا اعتراض كرده به حضرت عرض كرد اگر فرموديد «هكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ» پس چرا در شما اثر نكرده؟ فرمود: «نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَي لِسَانِكَ»[18] شيطان اين حرف را از دهان تو در آورده تو شدي لسان ابليس، خب اينكه شده لسان ابليس آيا ما در اين قسمت سوم كه دليل پيدا كرديم كه برخيها به جايي مي‌رسند كه مي‌شوند لسان ابليس آيا مشابه اين درباره ي ابليس هم دليلي هست كه ابليس بشود لسان چنين شخصي؟ اين سند مي‌خواهد عقلاً همه ي اينها ممكن است اين يك، آنهايي كه اهل شهودند اگر يك عده را مشاهده كردند دليل خاص براي خودشان است دو، خيلي از بزرگان‌اند ما نه مي‌توانيم اينها را تكذيب بكنيم، نه براي ما حجّت‌اند گفتند كه ما بعضيها را مي‌بينيم وقتي كه حرف مي‌زنند آتش از دهنشان در مي‌آيد، خب عقلاً كه ممكن است ولي براي ما حجّت نيست براي اينكه اينها معصوم نيستند يك، راهي هم براي اثبات چنين چيزي نداريم نه اثبات بكنيم نه تكذيب بكنيم اين دو، ما كه در راهيم اوايل راهيم اين امكان عقلي را با روايت معتبر يا با آيه بايد تتميم بكنيم كه آيا چنين چيزي شده است يا نه، چنين شيئي واقع شده است يا نه، آنكه براي ما طمأنينه مي‌آورد دليل معتبر نقلي است عقل امكانش را اثبات كرده، نقل تثبيت كرده اين «فهاهنا امورٌ اربعه» يكي اينكه قرب نوافل را عقلاً كه امكانش را ثابت كردند نقلاً دليل معتبر و روايت صحيح داريم دو. دو، قرب فرايض عقلاً ممكن است ولي نقلاً هنوز دليلي پيدا نشده. سه، در جهت خلاف آنها كه با شيطنت رابطه دارند شبيه بُعد فرايض را ما پيدا كرديم يعني شيطان اين شده لسان شيطان كه شيطان با زبان اين حرف مي‌زند او شده چشم شيطان، شيطان با چشم او مي‌بيند. چهار، شبيه قرب نوافل بُعد خاص را كه اين شيطان بشود لسان او، آن را بايد پيدا كنيم اگر پيدا نشود در همان امكانش باقي است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo