< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 85 تا 88 سوره اسراء

 

﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً﴾ ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً﴾ ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً﴾ ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾

 

جريان آفرينش روح بايد به كمك آيات ديگري ان‌شاءالله روشن‌تر بشود اگر به سوره ي مباركه ي «مؤمنون» رسيديم آنجا يك جمع‌بندي بين ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[1] با ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[2] بايد به عمل بيايد كه ظاهر ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ اين است كه روح عصاره ي تحوّل دروني است كه اين پديده طي كرده است و عصاره ي ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ اين است كه روح قبلاً موجود بود بعد تعلّق گرفته و رواياتي هم كه دارد «خَلق الله الأرواح قبل الأجساد»[3] آ‌ن آيه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ را تأييد مي‌كند اينها ان‌شاءالله به خواست خدا آنجا بايد روشن‌تر بشود. اما اينكه چگونه روح مجرّد است و مع ذلك سيري دارد چون اگر تجرّد چيزي تجرّد تام باشد حركت در او نيست اما اگر تجرّدش تجرّد نفسي باشد نه عقلي يعني در مقام ذات مجرّد باشد نه در مقام فعل مخصوصاً سابقه ي مادّيت داشته باشد با تحوّل جوهري مجرّد بشود چنين چيزي حركت را تحمل مي‌كند گذشته از اينكه از آيه ي مباركه ي سوره ي «انشقاق» يعني آيه ي ششم كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾ يك تحوّل دروني استفاده مي‌شود براي اينكه خداوند كه ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[4] هر جا باشيم خدا با ماست اينكه فرمود كدح داريد يك سفر شديد داريد يك سير حَسيس و تُند و خسته كننده‌اي را در پيش داريد تا به خدا برسيد اين يك سير دروني است وگرنه مكان معيّني كه نيست كه انسان با سِير آن مكان را و آن راه را طي كند تا به لقاي حق برسد پس آنچه در سوره ي «انشقاق» آيه ي ششم آمده است كه ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾ بايد توجيه بشود به نحوي كه هم با تجرّد روح سازگار باشد، هم تحوّل‌پذيري روح را تأمين كند. اما در جريان برزخ آن هم وقتي به آيه ي ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[5] كه رسيديم آنجا ان‌شاءالله روشن‌تر مي‌شود. از قرآن كريم برمي‌آيد كه نشئاتي كه انسان در پيش دارد و پشت سر گذاشته است به طور جامع دو نشئه است يكي دنياست يكي آخرت، برزخ را گاهي به عنوان ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ مطرح مي‌فرمايد لكن غالباً وقتي تقسيمات قرآني طرح مي‌شود همين دو نشئه است دنياست و آخرت سرّش اين است كه ما مادامي كه در دنيا هستيم برزخ جزء آخرت است، وقتي وارد قيامت شديم برزخ جزء دنياست اگر وارد صحنه ي قيامت شديم از ما سؤال كردند و مي‌كنند ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ﴾[6] براي آن است كه وقتي وارد قيامت شديم برزخ نسبت به ما جزء دنيا محسوب مي‌شود آيات ديگري هست كه اصلاً كلمه ي «فِي الْأَرْضِ» را ندارد نظير آنچه كه در سوره ي مباركه ي «روم» آمده اصلاً عنوان ارض ندارد فقط دارد كه شما چقدر مكث كرديد سوره ي مباركه ي «روم» آيه 55 اين است ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ﴾ فرمود اينها سوگند ياد مي‌كنند كه لحظه‌اي در برزخ ماندند مي‌فرمايد اينها قبلاً هم كه در دنيا بودند هم گرفتار اِفك و كذب بود ند ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يَوْمُ الْبَعْثِ﴾[7] ديگر تعبير برزخ نمي‌كند تعبير به ارض نمي‌كند تعبير به كتاب الله مي‌كند يعني شما در علم الهي تا روز قيامت مانديد نمي‌دانيد كه چقدر مانديد كه اين لفظ مربوط به همان نشئه برزخ است پس اگر در سوره ي مباركه ي «مؤمنون» آنجا كلمه ي ارض آمده يا ارضِ برزخي مراد است يا براي آن است كه برزخ براي كسي كه وارد صحنه ي قيامت شد جزء دنيا محسوب مي‌شود وقتي انسان به ابد برسد مدّتي هم كه در برزخ بود اين مدّت كم و كوتاه به ذهن مي‌آيد. اما اينكه حيوانات روحش چگونه است؟ اين وقتي به سوره ي مباركه ي «نمل» رسيديم كه سخن از گفتار مور هست ﴿يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا﴾[8] مي‌گويد و مانند آن يا به سوره ي «نمل» كه رسيديم و «قصص» كه در جريان هدهد دارد كه ﴿وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَي مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً﴾[9] آنجا ان‌شاءالله روشن مي‌شود كه حيوانات داراي چه درجه از درجات روحِ مجرّدند تجرّدشان تا چه حد است؟ رواياتي كه در كتاب شريف نورالثقلين ياد شده است كه منظور از اين روح در ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾ فرشته است، مَلَك اعظم است غالب اين روايات را از تفسير شريف كنزالدقائق روزهاي اوّلي نقل كرديم آنچه را كه در تفسير كنزالدقائق آمده ظاهراً بيش از آن مقداري است كه در تفسير شريف نورالثقلين هست آنجا روايات چهار طايفه بود كه بحثش گذشت[10] تقسيم روايات به طوايف اربعه در همان اوايل ورود بحث گذشت.

اما درباره ي قرآن، گاهي گفته مي‌شود وقتي وجود مبارك وليّ‌عصر بيايد قرآن جديد مي‌آورد قرآن جديد يعني همين را معنايي مي‌كند كه تاكنون بشر نمي‌فهميد يا درصدد فهمش نبود و پياده مي‌كند به طوري كه مردم خيال مي‌كنند دينِ جديد است وگرنه حضرت كه تشريف بياورند همين قرآن است بدون كم و كاست براي اينكه سيزده معصومِ گذشته مردم را به همين قرآن ارجاع دادند، به همين قرآن استدلال كردند و به همين قرآن بسنده كردند ممكن نيست حضرت يك قرآن جدايي داشته باشد و وجود مبارك حضرت امير هم معاني قرآن در اختيار داشت نه الفاظ قرآن كه الفاظ قرآن ـ معاذ الله ـ كم و زياد شده باشد. اما اينكه قرآن چرا مبيّن مي‌خواهد اين هم بحثش قبلاً گذشت قرآن كريم را ذات اقدس الهي به عنوان نور و كتابِ الهي معرفي كرد فرمود: ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[11] كه اين با بحث فعلي ما يعني آيه ي 86 و 87 مناسب است هم «وَلَئِن شِئْنَا»، هم ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا﴾ قرآن كريم را ذات اقدس الهي به عنوان نور الهي معرفي كرد فرمود: ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾ چون اين نور است معجزه بودن خودش را خودش ثابت مي‌كند يعني دليل است بر اينكه اين كتاب «لا يعادله شيء» پس اين كتاب دلالت دارد كه خود اين كتاب معجزه است «فهو يدلّ علي نفسه أنّه معجزةٌ» اين مطلب اول كه هيچ دُوري هم در كار نباشد. وقتي معجزه شد چندتا لازم دارد كه همه ي اين لوازم حجّت است لازم اول اين است كه مبدأ فاعلي او خداست چون معجزه يعني كاري انجام مي‌گيرد كه از بشر ساخته نيست كاري كه از بشر ساخته نباشد كار خداست اين هم مطلب دوم كه اوّلين لازم از لوازم اعجاز است.

مطلب سوم آن است كه آورنده ي اين مي‌شود پيغمبر براي اينكه كسي كه كتاب الهي و نامه ي الهي دست اوست او رسالت دارد پيام آورده است اين پيام را او به ما مي‌رساند اين مي‌شود رسول، پس «القرآن يدلّ بنفسه علي أنّه معجزةٌ أولاً و ألا أنّ مبدئه الفاعلي هو الله سبحانه و تعالي ثانياً، و ألا أنّ مبدئه القابلي هو الرسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثالثاً» براي اينكه آن كسي كه پيام الهي را مي‌آورد مي‌شود پيامبر. اما همين كتاب چون معجزه است حجّت بالغه ي الهي است معصوم از خطاست و سخنش حجّت است اين هم مطلب چهارم. همين كتاب با دلالت شفّاف و روشن قول پيغمبر را حجّت مي‌داند مي‌فرمايد: ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾[12] در سوره ي مباركه ي «حشر» به صورت شفّاف مي‌فرمايد هر چه پيامبر فرمود حجّت است اين پنجمين مطلب پيامبر هم به صورت شفّاف به طور بيّن‌الرشد كه هم شيعه نقل كرد، هم سنّي نقل كرد فرمود: «إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[13] همتايي عترت(عليهم السلام) با قرآن، همساني عترت(عليهم السلام) با قرآن، حجّيت اهل بيت، عصمت اهل بيت، مرجعيّت ديني اهل بيت به صورت شفاف در مطلب ششم ثابت شده بلا دورٍ بدون اينكه ما از روايات كمك بگيريم، بدون اينكه از حديث غدير و منزله و طِير مَشويه و حديث يوم الدار و ساير احاديث مدد بگيريم خود قرآن كه معجزه ي الهي است و كلام الهي است بلاواسطةٍ حجّيت قول اهل بيت را ثابت مي‌كند اين مي‌شود شفاف حالا از آن به بعد روايات اهل بيت كه خود اهل بيت همتاي قرآن‌اند مي‌شود مبيّن و مفسّر.

مطلب هفتم اين است كه خب اگر اين نور است چرا مبيّن مي‌خواهد؟ در بحثهاي اوّليه گذشت كه انسان يك نور شمع مي‌بيند خب آثارش مشخص است اما نوري مي‌بيند كه صدها خاصيّت در اين نور هست الآن نورِ اين ستاره‌ها هر كدام خصوصيّتي دارند نور شمس يك ويژگي دارد، انوار ديگر يك ويژگي دارند با اينكه اينها مادّي‌اند و طبيعي‌اند نور فراطبيعي را ذات اقدس الهي به عنوان قول ثقيل معرّفي كرد فرمود خيال نكنيد اين كتاب بدون درس حل مي‌شود با درس مشكل حل مي‌شود چه رسد بي‌درس ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾[14] يك كتابِ عميقِ اريقِ انيقِ علمي است خب اين را نمي‌شود آدم بدون درس بخواند كه مبيّن مي‌خواهد، مدرّس مي‌خواهد اوّلين مدرّس خود وجود مبارك پيغمبر است و اهل بيت كه ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[15] اگر يك كتاب عادي بود ممكن بود آدم با مطالعه حل كند اما اين كتابهاي معمولي مثل رسائل و مكاسب و اسفار و اينها چندين سال استاد مي‌خواهد در حالي كه اينها اگر يك قول ثقيلي درونش هست به بركت همان معارف است و حال اينكه خداي سبحان مي‌فرمايد يك كتاب عميقِ علمي من فرستادم اين بدون استاد حل نمي‌شود ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾[16] در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد ثقيل به معناي سخت نيست به معناي وزين است همين معناي وزين چون دلپذير است، فطرت‌پذير است با هويّت ما هماهنگ است آسان است آن روز چهار مطلب، چهار مطلب يعني چهار مطلب گفته شد يكي اينكه ثقيل است، يكي اينكه يَسير است يعني سهل اين دو جزء اوصاف ثبوتي قرآن‌اند يكي اينكه سخت نيست، يكي اينكه سست نيست اينها جزء اوصاف سلبي قرآن‌اند ثقيل است يعني عميقِ علمي است اما سخت نيست ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾[17] دلپذير است، گوش‌نواز است، مطابق با فطرت است، حرف بيگانه نمي‌زند چيزي مي‌گويد كه دل مي‌پذيرد چون اين‌چنين است ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾ پس تَييسير است و آسان كردن است نه سست كردن، ثقيل است و وزين است و اريق است و أنيق است و عميق است و علمي است اما سخت نيست يك كتاب علمي استاد مي‌خواهد ما الآن غالباً در خيلي از موارد مي‌بينيد بالأخره آدم يك گوشه را حل مي‌كند بسياري از مجهولات مي‌ماند چنين كتابي است خب استاد مي‌خواهد فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾ تو بايد تبيين كني و به بركت خود اين قرآن كه بيّن‌الرشد هست و به صورت شفّاف و بدون دُور اهل بيت(عليهم السلام) را همتاي قرآ‌ن كريم قرار داد اينها هم مي‌شود مبيّن. اين نعمت رحمت الهي است و نصيب هر كس نمي‌شود فرمود: ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ﴾ كه نصيب تو شد ولي خيلي مواظب باش اينها توطئه نظامي كردند موفق نشدند، چند سال شما را در شِعب ابي‌طالب گرفتار تحريف و تبعيدتان كردند وادارتان كردند مهاجرت كنيد يك عده به حبشه برويد، يك عده به مدينه برويد، يك عده به جاهاي ديگر برويد اين كارها را كردند و مي‌كنند اينها مهم نيست اما اينها در ضمن اين كارها براي اينكه به آن هدف دسترسي پيدا كنند تمام تلاش و كوشش‌شان اين است كه از تويِ پيغمبر يك فتوا بگيرند كه اين در همان آيات قبلي گذشت فرمود: ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ﴾[18] فرمود مواظب باش حالا آنها خطرهاي علني است فهميدني است اما اينها گاهي با تهديد، گاهي با تطميع، گاهي با فشار، گاهي با نرمش، گاهي با فشار، گاهي با كوشش، گاهي با فشار مي‌خواهند چيزي از تو بگيرند اگر كردي ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ﴾[19] اين در آيات قبل بود الآن اينجا مي‌فرمايد تو يادت هست كه يك بچه يتيم بودي و يادت هست كه چيزي نداشتي و يادت هست كه ما به تو چيزي داديم كه احدي نمي‌تواند مثل آن بياورد اگر خداي ناكرده بي‌راهه بروي همه را از تو مي‌گيريم اين تهديد است اما اينكه ﴿أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَي﴾ ﴿وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَي﴾[20] و اينها كه به خواست خدا در سوره ي خاصّ خودش مي‌خوانيم لكن در پايان سوره ي مباركه ي «شوريٰ» فرمود آيه ي 52 ﴿وَكَذلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الْإِيمَان﴾ُ تو اينها را نمي‌دانستي تو چه مي‌دانستي ما قدم به قدم آدرس داديم بيان كرديم گفتيم مثلاً در سوره ي مباركه ي «قصص» ملاحظه مي‌فرماييد چطور ذات اقدس الهي قدم به قدم آدرس مي‌دهد يك‌بار ديگر هم همين حرفها گذشت سوره ي مباركه ي «قصص» آيه ي 44 به بعد مي‌بينيد ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَي مُوسَي الْأَمْرَ﴾ تو در جانب غربي قسمت غرب آن سلسله ي جبال نبودي كه موسي چه ديد ما به او چه نشان داديم بين ما و موسي چه گذشت ﴿وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾ ولي ما تمام آنها را داريم براي تو شرح مي‌دهيم ﴿وَلكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُوناً فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ﴾ اين يك، ﴿وَمَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ﴾ تو جريان مَدين نبودي كه با شعيب چه كردند شعيب با آنها چه كرد كم‌فروشي‌شان چه بود درِ دروازه‌ها را بستند تو در آن منطقه نبودي ولي تمام جريان را يكي پس از ديگري ما براي تو شرح مي‌دهيم ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا﴾ تو در قسمت مناجات و آن اربعين كليمي نبودي كه در كوه طور چه گذشت ولي تمام جزئيات را ما براي تو شرح مي‌دهيم خب اين را چه كسي مي‌تواند بگويد؟ ﴿مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾[21] تو در جريان كفالت مريم نبودي عده‌اي داوطلب بودند پيشنهاد مي‌دادند كه كفالت مريم(سلام الله عليها) را به عهده بگيرند تا قرعه به نام زكريا افتاد ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾[22] تو در آن صحنه نبودي ﴿مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾ ولي قصّه از اين قبيل بود اين را پيغمبر ـ معاذ الله ـ از خودش مي‌گويد؟ اين را پيغمبر حرفها را از خودش در آورده به خدا اسناد داده اين حرفي است كه انسان عاقل بگويد خدا فرمود اين حرفها را ما به تو داديم تو چه مي‌دانستي اين حرفها چيست دير بُجنبي از تو مي‌گيريم اينها را ما به تو داديم ديگر خداي ناكرده اگر اين امانتها را حفظ نكني، اين توطئه‌هاي اينها را نشناسي اگر خواستند از تو فتوايي بگيرند گرفتند، اگر خواستند آيه را كم كني، زياد كني، جابه‌جا كني، به ميل خود معنا كني، به ميل آنها معنا كني ﴿لَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ» آنكه داديم از تو مي‌گيريم. در پايان سوره مباركه «شوريٰ» فرمود: «وَكَذلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الْإِيمَانُ﴾[23] تو چه مي‌دانستي اين حرفها چيست چه كسي مي‌داند اسرار غيبي چيست اعجاز قرآن در اين بخشهاست گوشه‌اي از اعجاز قرآ‌ن مربوط به فصاحت و بلاغت است اينكه مرحوم شيخ مفيد يا بعضيها گفتند كه خيلي عبارتهاي قرآن عرشي نيست و اگر تاكنون نياوردند بر اساس صرف است يعني صرف است خداي سبحان دلها را منصرف كرده است از آوردن اين يك سخن ناصوابي است صرفه كجا بود بخش مهمّ اعجاز قرآن بر اساس همين آدرسهاست فلان صحنه نبودي، آنجا نبودي، آنجا نبودي، آنجا نبودي، طور نبودي، غربي نبودي، مدين نبودي ما گفتيم به تو صرفه چيست حالا جن و انس جمع بشوند مگر مي‌توانند خبر بدهند به صورت ضرس قاطع كسي بگويد مسابقه دادند اقلامشان روي آب نيامده فقط قلم آن تير و قلم وجود مبارك زكريا روي آب آمده او شده كفيل مريم، مريم هر وقت غذا مي‌خواست غذاي غيبي نزد او آمد شفّاف دارد خبرهاي غيبي را يكي پس از ديگري ذكر مي‌كند اين صرفه يعني چه؟! اعجاز مهمّ قرآن در اين بخشهاست. خب، پس در آيه ي 52 سوره «شوريٰ» فرمود: ﴿مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الْإِيمَانُ﴾ تو چه مي‌داني اين حرفها چيست؟ ﴿وَلكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا﴾ حالا اينها را كه تو ياد گرفتي از اين به بعد ﴿وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ از اين به بعد هادي مردمي، مبيّن مردمي، حجّت بالغه ي الهي هستي، عصمت كبراي الهي هستي از اين به بعد همه را ما به تو داديم، اگر خداي ناكرده دير بجنبي ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ همان طوري كه حدوثاً از هيچ كس برنمي‌آمد كه چنين كاري بكند بقائاً هم كه از تو گرفتيم از هيچ كس برنمي‌آيد كه از تو دفاع كند ﴿ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً﴾ كه اين هم نكره در سياق نفي است «وكيلاً مِن الجنّ والانس» همان‌طوري كه كسي نمي‌تواند مثل قرآن بياورد اگر خداي ناكرده ما اين علوم قرآن را از تو بگيريم هيچ كسي نمي‌تواند از تو دفاع كند چه كار بكند يعني؟ در برابر ما بايستد اينكه شدني نيست، بگويد خب حالا آن نشد ما جبران مي‌كنيم اين هم شدني نيست در برابر ذات اقدس الهي ﴿هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ﴾[24] ، ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾[25] قبلاً هم گذشت كه در برابر خدا ايستادن نه اينكه فرضِ يك امر محال باشد فرضي است محال يك وقت است مي‌گوييم كه ما در برابر فلان ارتش جرّار نمي‌توانيم مقاومت كنيم براي اينكه آنها خيلي قوي‌اند ما ضعيف هستيم ولي خب فرض مقاومت هست ولو انسان دو ساعت مي‌جنگد بعد كُشته مي‌شود اما در قرآن فرمود هيچ چيزي در عالَم نيست مگر اينكه خود او سپاه و ستاد خداست ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ﴾[26] يك، ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ دو، حالا اگر صدر و ساقه ي عالَم سپاه الهي‌اند سرباز حقّ‌اند و به دستور او كار مي‌كنند و بدون اجازه ي او اصلاً كار نمي‌كنند فرض ندارد كه در برابر او بايستند نه اينكه فرضِ محال است فرضي است محال. فرمود چه كار مي‌تواني بكني اينها بخواهند در برابر من بايستند كه فرضي است محال، بخواهند جبران بكنند مثل علوم قرآني كه از تو گرفتيم آنها مشابه بياورند ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ پس بنابراين انسان ﴿لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً﴾ به عنوان سالبه ي كلي يعني نكره در سياق نفي احدي نمي‌تواند جبران بكند، خب. «لَئِن شِئْنَا» اين «لام»، «لام» قَسم است «لَنَذْهَبَنَّ» يعني «اُقسم بالله» «لَئِن» يعني «اُقسم» اگر خداي ناكرده اينها توانستند از تو فتوا بگيرند اين است اينكه همه ي ما در مرز خطريم همين است حالا از ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آنها چون حضرت را درست نمي‌شناختند سعي مي‌كردند حرفي از حضرت بگيرند كه مطابق ميل آنها باشد اما ما در معرض آسيبيم ما كه در كِسوت دينيم دلشان مي‌خواهد برابر ميل آنها سخنراني كنيم، چيز بنويسيم، فتوا بدهيم، نظريه بدهيم و مانند آن اگر خداي ناكرده كج‌راهه رفتيم اين خطر دامنگير ما مي‌شود وقتي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد اگر بيراهه بروي از تو مي‌گيريم خب ما هم خداي ناكرده اگر بيراهه رفتيم به طريق اُوليٰ ديگر «وَلَئِن» يعني «اُقسم» كه اگر ﴿لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ چه موقع؟ مناسب با همان آيه ي 73 تا 75 قبلي ﴿بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ بعد هيچ راهي هم براي ترميم نداري نه كسي مي‌تواند جلوي ما بايستد كه ما نگيريم، نه مي‌تواند ترميم بكند آنچه را كه ما گرفتيم بدهد خب اين همه نعمتي كه ما به تو داديم براي چه بود؟ اينها «إِلَّا رَحْمَةً» يعني نداديم آن نِعَم الهي را ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ﴾ كه اين استثنا از محذوف است ﴿إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً﴾ به اينها اعلام بكن ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ حالا يك نفر و دو نفر نيست الآ‌ن هفت ميليارد بشرند همه جمع بشوند ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِه﴾ِ مخلوقهاي الهي آن عرش و كُرسي هست، آن لوح و قلم هست، آن ملائكه ي حامل عرش هست، ملائكه ي مدبّرات هست، ملائكه ي صافّات است، ملاكئه ي زاجرات است، ملائكه ي كرام الكتابين هست همه ي اينها هستند نام آنها را نبرده نه براي اينكه از آنها ساخته است، نه براي اينكه آنها اگر ضميمه بشوند مشكل هست براي اينكه آنها درصدد نيستند آنها معصوم‌اند تنها كسي كه ممكن است گردن‌كشي كند همين جن و انس‌اند اينها مكلّف‌اند وگرنه آنها كه عبد خاضع‌اند اينكه نام ملائكه(سلام الله عليهم اجمعين) را نبرد نه براي آن است كه آنها مي‌توانند آنها هم نمي‌توانند خود آنها در سوره ي مباركه ي «انبياء» فرمود: ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[27] اينها اصلاً بدون اذن خدا حرف نمي‌زنند در اين زيارت جامعه كه در اوصاف ذوات قدسي اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است همين جمله آمده درباره ي اهل بيت در زيارت جامعه همان تعبيري كه خدا در سوره ي مباركه ي «انبياء» درباره ي ملائكه دارد ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ اينها اين‌چنين‌اند بعد هم تهديد كرد در سوره ي مباركه ي «انبياء» فرمود اگر فرضاً فرشته‌اي بخواهد كج‌راهه برود ﴿نَجْزِيْهِ جَهَنَّم﴾[28] مگر فرشته مي‌تواند بدون اذن خدا كار بكند منتها فرشته‌ها چون ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾[29] هستند، ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[30] اند معصوم‌اند درصدد گردن‌كشي نيستند نام آنها را نبرده چه اينكه در بخش پاياني سوره ي مباركه ي «ذاريات» هم كه هدف خلقت را ذكر مي‌كند كه ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾ از فرشته‌ها نامي نبرده براي اينكه اينها داراي شريعت‌اند آنها كه معصوم‌اند و مرتب خاضع و خاشع و ساجد و راكع‌اند ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ ديگر نفرمود «لا يأتون به» اگر به ضمير بسنده مي‌كرد آدم خيال مي‌كرد كه قرآ‌ن مِثلي دارد و خدا مي‌فرمايد مثل آن قرآن كه مثلي كه معهود است مثل او را بياوريد نه خير «أيّ شيءٍ فرضته مِثْلاً للقرآ‌ن» اين ممكن نيست مقدورتان باشد «لا يأتون به» نفرمود ﴿لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾ كسي بخش فصاحت را به عهده بگيرد، كسي بخش بلاغت را به عهده بگيرد، يك بخش علم غيب را به عهده بگيرد، يك بخش تاريخ قرآن را به عهده بگيرد كه بتواند كتابي مثل قرآن بياورد اين مستحيل است.

فتحصّل كه اين كتاب بدون اينكه دوري لازم بيايد، بدون اينكه واسعي داشته باشد ما را به اهل بيت(عليهم السلام) ارجاع مي‌دهد كه اهل بيت عِدل قرآن كريم‌اند و خودش معجزه است «دَلّ علي ذاته بذاته» چون نور است نور «هو الظاهر بذاته» اين نور لوازمي دارد كه شش، هفت لازم از لوازم اين نور بيان شده.


[10] ر.ك: تفسير نورالثقلين، ج3، ص215 ـ 216.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo