< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

مرحوم محقق شرايع را بر اساس ارکان أربعه‌اي که خودشان تنظيم کرده بودند ارائه کردند؛ مسئله عبادات، عقود، ايقاعات و احکام است. عبادات، همان صلات و صوم و حج و عمره و مانند آن است. عقود، همان بيع است و ساير مسائل تجاري و جريان نکاح آخرين بخش عقود است. احکام، در قسمت‌هاي ارث و امثال ارث است. ايقاعات، مربوط به طلاق و ساير قسمت‌ها است.

جريان ارث را قرآن کريم از آن، هم به ارث ياد کرده است و هم به فرائض؛ لکن اين بزرگواران گاهي کتاب را به عنوان ارث ياد مي‌کنند و گاهي به عنوان فرائض. فرائض آن سهام مشخصي است که قرآن بيان کرده است. ضمن اينکه مسئله فرائض را ذکر مي‌کنند که کتاب فرائض مي‌گويند، ارث را بهتر و جامع‌تر مي‌دانند براي اينکه بخشي از ارث‌ها به همان فرائض است که قرآن معين کرده است؛ نصف و ثلث و ربع اين سهام مشخص، برخي هم مي‌گويند مابقي براي فلان ورثه است مابقي براي فلان وارث است. مسئله حاجب بودن مسئله رد داشتن، همه اين‌گونه از موارد به ارث بر مي‌گردد نه به فريضه چون سهم خاصي در اين زمينه نيست لذا تعبير به ارث جامع‌تر از تعبير به فريضه است. اين يک مطلب.

مطلب ديگر اين است که مناسب بود بحث‌هاي تحولات و تطوّراتي که در ارث در اسلام پيش آمد، آنها را بازگو کنند ولي اين به عهده فنّ تفسير است. در اسلام يک سلسله تحولات و تطوّراتي رُخ داد که فنّ شريف تفسير عهده‌دار آن است، بخشي از آن تطوّرات مربوط به ارث است. چند تطوّر است که قرآن بالصراحه گذشته و حال و آينده آن را ترسيم مي‌کند؛ يکي در جريان قبله است که فرمود قبله شما ‌به طرف قدس بود بيت المقدس بود و نگران اين حال بوديد ﴿قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها﴾ مسئله قبله از بيت المقدس به کعبه متوجه شد فرمود از اين به بعد ﴿فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام﴾[1] که اين آيه را هم بايد اشاره کنيم و بخوانيم. اين تحوّلي بود در قبله چون ما تا زنده‌ايم شب و روز با قبله کار داريم. قبله، اول بيت المقدس بود قدس بود، بعد ﴿شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام﴾ شد. کاري نيست که انسان در شبانه‌روز يا وجوباً يا ندباً با قبله کار نداشته باشد. اين که يکي از دستورهاي رسمي ما اين است «وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتِي» [2] براي اينکه ما تا نفس مي‌کشيم تا زنده‌ايم با قبله کار داريم. در جريان نماز روشن است که با قبله کار داريم، در جريان ذبح حيوانات، نحر شترها، سلخ اينها، تمام اين مسلخ‌ها شبانه‌روز هر جاي عالم شما برويد به هر حال بعضي جاها شب است بعضي جاها روز است، بعضي سلاخ‌هايشان روز است بعضي سلاخ‌هايشان شب است، بعضی ذبحشان شب است بعضي ذبحشان روز است، شبانه‌روز به هر حال براي تأمين هزينه زندگي‌شان دارند حيوان را ذبح مي‌کنند. سوم مسئله تخليه است که به هر حال رو به قبله حرام است پشت به قبله حرام است. پس در شبانه‌روز انسان ممکن نيست که با قبله کاري نداشته باشد. اينها قسمت‌هاي واجب است. قسمت‌هاي مستحب هم که به هر حال «خَيْرُ الْمَجَالِسِ مَا اسْتُقْبِلَ بِهِ الْقِبْلَة[3] رو به قبله نشستن مستحب است، خوابيدن را گفتند رو به قبله باشد. بنابراين بيداري و خواب ما قبله است. اين که تعبير مي‌کنيم و در دستورهاي دين ماست که مي‌گوييم: «وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتِي»، براي اينکه شبانه‌روز ما با قبله کار داريم فقط موقع نماز نيست.

اين امر مهم قبلاً به بيت المقدس وابسته بود بعد وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن حالتي که پيدا کرد ذات اقدس الهي فرمود: ﴿قَدْ نَري‌ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماء﴾ اين طرف و آن طرف را نگاه مي‌کني و منتظر تغيير برنامه هستي؟ ﴿فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام﴾. اين درباره قبله.

در جريان جهاد و مبارزه با دشمن، اول مسلمان‌ها خيلي کم بودند و شرکت در جهاد کار آساني نبود هر نفر موظف بود در برابر ده نفر مقاومت کند چون مستحضريد که فرار از زحف يعني فرار از ميدان نبرد حرام است و جزء معاصي کبيره است. فرار از زحف در برابر دشمن سنگين، مقاومت نکردن، صحنه را ترک کردن حرام بود، يک نفر بايد در برابر ده نفر مي‌ايستاد البته وعده الهي و نصرت الهي روزبروز آشکارتر بود نظير الآن نيست که اين دعا به اين زودي‌ها مستجاب نمي‌شود گرچه اين بهترين مکتب است. بشر را مخصوصاً غرب را که غرق در الحاد شده بود، اين جريان «کرونا» دارد بيدار مي‌کند به هر حال شما در برابر ضعيف‌ترين موجودات عاجز هستيد. اين قدرتي که اينها پيدا کردند غروري که اينها پيدا کردند، کلاً مسجد تبديل به کليسا، کليسا هم تبديل به انبار شد. اين(کرونا) از برکات الهي است اگر به هوش بياييم بلا، نعمتي است اگر به هوش بياييم! انسان اگر بگويد خدا، فوراً بر مي‌گردد منتها دير مي‌گوييم خدا، آن ‌طوري که بايد بگوييم خدا، نمي‌گوييم. الآن ميليون‌ها مردم نه نمازي، نه عبادتي، نه قرآني، هيچ! اينها با موعظه و با اخلاق و مانند آن در روايات ما هم هست ائمه فرمودند گاهي شلّاقي مي‌آيد تا اين انسان بيدار شود[4] [5] الآن وقت بيداري است بهترين موقع براي بيداري است. در بعضي از آيات است که آن وقتي که ما فشار آورديم چرا نگفتي خدا؟! باز هم آن وقت به دنبال يک قدرت ديگري مي‌گشتي! بنابراين اين ناله‌ها خيلي اثر دارد.

غرض اين است که آن روز يک نفر بايد در برابر ده نفر مقاومت مي‌کرد وگرنه فرار از زحف، فرار از ميدان جهاد بود و حرام بود. بعد از اينکه نظام اسلامي قدرتي پيدا کرد جامعه اسلامي قدرتي پيدا کردند ذات اقدس الهي آيه نازل کرد: ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُم﴾[6] يک نفر در برابر دو نفر، شما اگر صد نفر باشيد در برابر دويست نفر بايد بايستيد اما سابق اين بود که ﴿إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْن﴾ بيست نفر در برابر دويست نفر، يعني يک به ده بود اما ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُم﴾. اين تطوّر و تحولي بود که در فضاي جهاد و جبهه و جنگ رُخ داد. پس آن در برابر قبله بود، اين هم در برابر جنگ است.

فصل سوم و تحول سوم درباره ميراث است. در جريان ميراث يک وقت است که اسلام حکمي ندارد؛ در جاهليت حجابي نبود بعد حجاب آمد، حکم ارث نبود بعد حکم آمد، اين از بحث بيرون است براي اينکه حکمي نبود تا تقييد شود و اما آن وقتي که حکم اسلامي آمد بعد تغيير پيدا کرد نظير مسئله قبله نظير مسئله جهاد، اين بحث کنوني ما است که قبلاً اسلام يک دستوري ديگر داشت و الآن برگشت يک دستور ديگري مي‌دهد. بنابراين آن آداب و سنن و رسوم جاهلي که قبلاً بود اسلام درباره اينها برنامه‌اي نداشت چون خودش به تدريج نازل مي‌شد اما بعضي از امور بود وقتي که اسلام برنامه‌ريزي کرد و آيات آن نازل شد، آن آيات آنها را امضاء کرد و وقتي امضاء کرد دوباره به صورت ديگري در آمد که اين جزء بحث فعلي ما است نظير قبله، نظير جهاد و مانند آن و آن اين است که در جاهليت به زن‌ها و بچه‌ها ارث نمي‌دادند «کما تقدم»، به چه کسي ارث مي‌دادند؟ چون اينها غالباً در شهر که زندگي نمي‌کردند شهري نبود، اينها دامدار بودند و کشاورز، آن وقت در بيابان‌ها زندگي مي‌کردند با کلاب ماشيه و اينها مأنوس بودند و با جنگ و سلاح که غارتگران را بتوانند از خودشان طرد کنند لذا جنگ غالب بود مبارزه غالب بود خونريزي غالب بود ناچار بودند که با يکديگر پيمان ببندند که از مهاجمان نجات پيدا کنند. در مسئله پيمان مي‌گفتند: «لحمک لحمي، دمک دمي، سلمک سلمي، حربک حربي» اينها جزء عقدنامه جاهليت بود که عقد مي‌خواستند بخوانند اين‌طور بود بعد از اينکه اين جمله‌ها را مي‌گفتند و انشاء مي‌کردند، با هم دست مي‌دادند و اين نشانه تماميت عقد بود. قرآن کريم در اوايل امر اينها را امضاء کرد که فرمود: ﴿عَقَدَتْ أَيْمانُكُم﴾[7] «أَيمان» را «أَيمان» مي‌گويند براي اينکه جمع يمين است و يمين يعني دست راست يعني اينها وقتي که عقدشان تمام مي‌شد با دست راست با يکديگر تماس مي‌گرفتند که نشانه تماميت عقد بود، اين را قرآن کريم امضاء کرد، چه اينکه اسلام آن پيمان را در راه صحيح امضاء کرده است، عبادت را امضاء کرده است اما «لله لا للصنم». اين «إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُم‌» را در برابر قرآن ناطق امضاء کرده است در برابر چيزهاي ديگر که امضاء نکرده است.

در جريان ارث اولين بخش اين بود که اينها با يکديگر پيمان اين‌چنيني مي‌بستند و از يکديگر هم ارث مي‌بردند و قرآن کريم هم در اوايل امر اين را امضاء کرد. از اين مقطع که عبور کرديم وقتي که دستور رسمي ايمان و مهاجرت آمد، پدر مسلمان شده بود و اهل ايمان و هجرت بود ولي پسر اين کار را نکرده بود «أو بالعکس» فرمود آنهايي که ايمان آوردند ولي هجرت نکردند سهمي از ارث ندارند، معيار ارث‌بري ايمان و مهاجرت بود؛ اين بخش دوم است. از اين مرحله که عبور کردند و به تطوّر رسيدند برابر آيه سوره مبارکه «انفاق» و همچنين برابر آيه سوره مبارکه «احزاب»، ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[8] [9] آمدند که مسئله مهاجر و انصار بودند ولو پسر مهاجرت نکرده باشد جزء انصار نباشد جزء مهاجر نباشد، از پدر ارث مي‌برد.

اين سه تحول را که يکي درباره قبله است، يکي درباره جهاد است و يکي درباره ارث، اين را از آيات قرآن کريم بخوانيم بعد وارد مسئله ارث شويم که اين چند آيه‌اي که در قرآن کريم راجع به ارث است تلاوت کنيم زيارت کنيم، خطوط کلي آن در ذهن بيايد تا وقتي به روايات اهل بيت(عليهم السلام) رسيديم معلوم شود که در صدد شرح همين آيات هستند چيز ديگري نيست؛ خطوط کلي ارث را اين آيات مشخص کرد و روايات اطلاق آن را عموم آن را تخصيص زد تقييد کرد تبيين کرد.

در جريان قبله آيه 144 سوره مبارکه «بقره» فرمود: ﴿قَدْ نَري‌ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماء﴾ که شما منتظر تعيين قبله خاص بوديد، ﴿فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها﴾ آنها مي‌گفتند اساس دين شما به قبله ما است تکيه‌گاه مستقلي نداريد، يک طعني اين يهودي‌ها داشتند، وجود مبارک حضرت نگران بود که ما هم بايد يک قبله مستقل داشته باشيم خداي سبحان فرمود: ﴿فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُون﴾ هم يهودي‌ها مي‌فهمند که اين از طرف وحي الهي است، هم عزّت و جلال و شکوه شما محفوظ است و هم دين شما سازمان‌يافته است؛ اينها فايده تغيير قبله از قدس به مسجد الحرام است. اين درباره قبله.

درباره جهاد در سوره مبارکه «انفال» آيه 65 به اين صورت بيان شده است: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَي الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْن﴾ اينها را به مبارزه تشويق کن، اگر اينها بيست نفر باشند بر دويست نفر پيروز مي‌شوند، ﴿وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ﴾ اگر صد نفر باشند، ﴿يَغْلِبُوا أَلْفاً﴾ سربازان شما اگر صد نفر باشند آنها اگر هزار نفر باشند فرار از زحف جايز نيست ﴿يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ﴾. اما در آيه 66 مي‌فرمايد: ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُم﴾ الآن لازم نيست که يک نفر در برابر ده نفر بايستند، ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْن﴾ صد نفر در برابر دويست نفر يعني بيست نفر در برابر چهل نفر، يک نفر در برابر دو نفر، ﴿وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرين﴾ هزار نفر در برابر دو هزار نفر. اين يک تحول درباره مسئله جهاد.

اما آنچه که مربوط به مسئله ارث بر مي‌گردد که تحولي در مسئله ارث شد سوره مبارکه «نساء» آيه 33 اين است فرمود: ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ﴾ در بحث جلسه قبل اشاره شد معناي آيه اين نيست که جناب زمخشري در کشاف گفته است، ﴿مِمَّا تَرَكَ الْوالِدان﴾ که ﴿الْوالِدان﴾ فاعل ﴿تَرَكَ﴾ شود، اين آن نيست.[10] ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا﴾ براي هر کدام از شما يک سلسله موالي و وارثي ما قرار داديم ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ﴾ اين «کل واحد» که ضمير ﴿تَرَكَ﴾ «هو» است به «کل واحد» بر مي‌گردد. ﴿وَ لِكُلٍّ﴾ يعني «کل واحد از شما» ﴿جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ﴾. آن موالي که از ماترک شما ارث مي‌برند چه کساني هستند؟ اين ﴿الْوالِدان﴾ خبر است براي مبتداي محذوف يعني «هم الوالدان»؛ «هم ﴿الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُم﴾». به چه دليل فاعل ﴿تَرَكَ﴾ «کل» است ﴿لِكُلٍّ﴾، نه ﴿الْوالِدان﴾ که زمخشري مي‌گويد؟ براي اينکه در اينجا فرمود: ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُم﴾ اگر اينها تارک بودند، اينها مورث بودند نه وارث، ديگر نمي‌فرمود: ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُم﴾. پس جمله أولي اين است که ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ﴾ براي هر کدام از شما ما ورثه‌اي قرار داديم که ترکه شما را ارث مي‌برد، اين تمام شد. جمله بعد: آن وارث که موالي شما است و از «ماترک» شما ارث مي‌برد چه کساني هستند؟ ﴿الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ هستند که اينها به نَسب و سبب بر مي‌گردد ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾، اين ﴿عَقَدَتْ أَيْمانُكُم﴾ همان است که شما با يکديگر پيمان خون مي‌بستيد و مي‌گفتيد «دمک دمي و لحمک لحمي»، بعد دست راست يکديگر را فشار مي‌داديد که اين عقد به وسيله اين دست دادن به يکديگر با دست راست اين عقد بسته مي‌شد. ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُم﴾ پس معلوم مي‌شود اينها وارث‌اند نه مورِّث. ﴿فَآتُوهُمْ﴾ چه گروهي؟ ﴿الْوالِدان﴾، يک؛ ﴿الْأَقْرَبُون﴾، دو؛ ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُم﴾، سه؛ با اينها اگر پيمان بستيد گفتيد «دمک دمي لحمک لحمي» سهم اينها را بايد بدهيد هر طوري که سهم‌بندي شده است يا نصف است يا ثلث است يا ربع است، برابر با آن ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ سهام اينها را بايد تعيين کنيد. آن ﴿الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُون﴾ را قرآن معيّن مي‌کند، اين را هم شما معيّن کرديد که بايد بپردازيد.

اين درباره اين تحولات سه‌گانه‌اي که بنا بود ذکر شود؛ يکي درباره قبله، يکي درباره جهاد، يکي هم درباره ميراث. اما قرآن کريم درباره ارث آيات متعددي دارد که اينها را تلاوت مي‌کنيم در اذهان شريف بماند تا اينکه به روايات نوراني اهل بيت(سلام الله عليهم) رسيديم معلوم شود که آنها در صدد شرح همين آيات هستند. سوره مبارکه «نساء» آيه هفت به بعد اين است: ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُون﴾ اگر مي‌فرمود براي اقربون براي مثلاً اهل بيت شما سهم ارث است کافي بود، چون وقتي گفتيم اعضاي خانواده و اهل بيت ارث مي‌برند، برادر و خواهر يا پدر و مادر همه را شامل مي‌شد؛ اما آنها بالصراحه نام زن‌ها را مي‌برد که مبادا آنها خيال کنند که نساء از ارث سهمي ندارند. اين تصريح قرآن کريم به نساء مي‌تواند براي اين نکته باشد ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضاً﴾ بعد فرمود: ﴿وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‌ وَ الْيَتامي‌ وَ الْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾[11] در هنگام تقسيم ارث اگر ارحام و بستگاني که جزء طبقات ارث نيستند ولي حاضرند چيزي هم به آنها بدهيد اين برکت الهي را به همراه دارد. اين راجع به اصل ارث است.

در همين سوره مبارکه «نساء» آيه يازده: ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في‌ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي‌ بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَريضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً﴾ اين آيه از برترين و درخشنده‌ترين آيات قرآن کريم است فرمود شما اسرار عالم را خبر نداريد کيفيت نفع و ضرر را خبر نداريد در اين سهامي که ذات اقدس الهي قرار داده است که به چه کسي نصف بدهيد و به چه کسي ثلث بدهيد و به چه کسي سُدس بدهيد دست نزنيد! شما نمي‌دانيد که عاقبت امر چيست، يک؛ شما نمي‌دانيد که چه چيزي براي شما نافع‌تر است، دو؛ به اين سهام دست نزنيد! فلان دختر را محروم کنيد فلان پسر را بيشتر بدهيد فلان پسر را کمتر بدهيد، اين کار را نکنيد! شما از آينده باخبر نيستيد ﴿لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ اين سهام را دست نزنيد! اين آيه از غُرر آيات نوراني قرآن کريم است.

در مسئله نسب دو تا بحث است: يکي نسب مثل قبيله و شناسنامه‌هايي که مي‌گيرند به بزرگ اين خانواده هر کس منسوب باشد مي‌گويند هاشمي، به هاشم کسي منسوب باشد مي‌شود هاشمي، به عبد مناف منسوب باشد مي‌شود منافي و مانند آن که اين نسب است. اين‌گونه از نسب معيار در ارث نيست که بگويند عامل و سبب ارث يا نسب است يا سبب، اين نسب مراد نيست؛ چون همه اين انساب، فرع به اصل منسوب است. اين نسبي که در فقه محقق و ساير فقهاء(رضوان الله عليهم) دارند که سبب ارث دو چيز است: يکي نسب است و يکي سبب، منظور از نسب وابستگي افراد به بزرگ خانواده نيست مثل بزرگ قبيله، براي اينکه آن يک ‌طرفه است يعني افراد قبيله به آن بزرگ منسوب هستند؛ اما اينجا دو طرفه است هم پدر به پسر منسوب است، هم پسر به پدر منسوب است و از يکديگر ارث مي‌برند و عامل ارث آنها هم نسب است.

بنابراين نسبي که در مسئله ارث مطرح است نظير نسب قبيلگي و شناسنامه‌اي و خانوادگي آنها نيست، آنجا يک ‌طرفه است که فرع فقط به اصل منسوب است؛ اما اينجا دو طرفه است پدر به پسر منسوب است پسر هم به پدر منسوب است و از يکديگر ارث مي‌برند «بالنسب». اين يک نکته که اين نسب با آن نسب‌ها فرق دارد. سبب هم که در اسلام آمده و امضاء کرده است الآن هم هست منتها به آن شدتي که در جاهليت بود که «حربک حربي» و مانند آن، نيست. در نسب مشخص است که فقط والدان هستند نه جدّ، والدان و اولاد هستند و «إن نزلوا» يعني نوه در درجه اول قرار دارد اگر پدر نداشته باشد، نوه در درجه دوم نيست جزء طبقه دوم نيست. پدر و مادر، يک؛ فرزند، دو؛ اگر اين فرزند خودش نبود بچه‌هاي او بودند آنها هم هستند. لذا عبارت مرحوم محقق اين است که «الوالدان»، «و إن علوا» ندارد، «الوالدان و الأولاد و إن نزلوا»[12] يعني در طبقه اول نوه اگر پدر نداشته باشد به جاي پدر قرار مي‌گيرد؛ ولي در مسئله جدّ اگر کسي مُرد و پدر و مادر نداشت، جدّ در آن مرتبه قرار نمي‌گيرد همه ارث به فرزند مي‌رسد يا به نوه مي‌رسد.

پرسش: ...

پاسخ: چرا! براي اينکه از والدان سخن دارد «و لا غير». خود آيه طبقه‌بندي کرده است جدّ و جدّه و إخوه و اينها را در مرحله دوم قرار داد طبق آياتي که بخشي در سوره مبارکه «نساء» است که قسمت مهمّ آن است و بخشي هم در آيات ديگر است که کلاله و جدّ را کنار هم ذکر کرده است.

بنابراين اينکه عبارت مرحوم محقق در شرايع اين است که طبقه ارث سه تا است: «الوالدان و الأولاد و إن نزلوا»، اين «و إن نزلوا» را در أولاد ذکر مي‌کنند ديگر نمي‌گويند «الوالدان و إن علوا»، آن نيست؛ براي اينکه جدّ در طبقه دوم قرار دارد نه در طبقه اول. در اين قسمت شارع مقدس نسب را مشخص کرد که والدان هستند و اولاد، يک؛ إخوه و أخوات هستند، دو؛ أعمام و أخوال هستند، سه؛ اينها سه طبقه هستند، جدّ و جدّه در طبقه دوم قرار دارند که حکم آن مي‌آيد. درباره سبب، زوجيت است که روشن است، ضامن جريره است، ولاء عتق است و ولاء امام است. اينها آمدند دو قسم کردند گفتند که غير از نسب، دو چيز سبب ارث است: يکي زوجيت و يکي ولاء، آن وقت آمدند ولاء را سه قسم کردند. بعضي‌ها اين اقسام سه‌گانه ولاء را در رديف زوجيت قرار دادند گفتند که نسب همان اقسام سه‌گانه است، سبب چهار تا است: زوجيت است و ضمان جريره است و ولاء عتق است و ولاء امام است. خيلي فرق نمي‌کند که ما بگوييم اين سبب چهار تا است، يا دو تقسيم کنيم بگوييم سبب دو چيز است: يکي زوجيت است و يکي ولاء، آن وقت ولاء را به سه قسم تقسيم کنيم: ضمان جريرة، ولاء عتق و ولاء امامت.

در سوره مبارکه «نساء» اين قسمت را بيان فرمود، آيه يازده سوره «نساء» هم ﴿يُوصيكُمُ اللَّه﴾‌ است. در همان سوره مبارکه «نساء» در آيه دوازده ﴿وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ﴾ سهام را هم مشخص کرده است. در همان سوره مبارکه «نساء» جريان کلاله را مشخص کرد که ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْف﴾[13] که حکم کلاله را مشخص کرده است. اما در سوره مبارکه «انفال» مسئله مهاجرت و اينها را ذکر کرد که آنها سهمي مي‌برند آيه 72 سوره مبارکه انفال اين است: ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾، آن کلي که ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾[14] که ولاء متقابلي است براي امر به معروف و نهي از منکر؛ اما اينجا خصوص مؤمن مهاجر که فرمود ولاء دارند، ولاء ارث است ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ حَتَّي يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلي‌ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير﴾[15] بعد اين حکم نسخ شده است و مسئله خصوص نسب آمده است. مسئله ارث را در اين قسمت‌ها ذکر کرده است بعد آن که بخش پاياني اين قسمت‌ها که معيار قرار گرفته است آيه 75 سوره مبارکه «انفال» است که ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْض﴾. اين هم در سوره مبارکه «احزاب» است هم در سوره مبارکه «انفال» آيه 75 که اين طبقات ارث به «أولوا الارحام» بر مي‌گردد؛ اينکه کسي مهاجر است او ارث مي‌برد بچه‌اي که مهاجرت نکرده است ارث نمي‌برد، از آن قبيل نيست.

بنابراين اين اجمالي بود از تطوّرات مسئله ارث. پس أولي تعبير به ارث است نه فرائض و فرائض يعني آن سهامي است که قرآن کريم مشخص کرده است و چند تطوّر را ارث در اسلام پشت سر گذاشته است تا به اين مرحله رسيد که عامل ارث يا نسب است به آن سه بيان، يا سبب است به اين چهار بيان.ً


[5] «إِذَا رَأَيْتَ اللَّهَ يُتَابِعُ عَلَيْكَ الْبَلَاءَ فَقَدْ أَيْقَظَك».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo