درس خارج فقه آیت الله جوادی
98/10/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نکاح /قَسْم
بیان مرحوم محقق در نظر ثالث که درباره «قَسْم» و «نشوز» و «شقاق» است این است فرمودند: «لکل واحد من الزوجین حق یجب علی صاحبه القیام به فکما یجب علی الزوج النفقة من الکسوة و الماکل و المشرب و الاسکان فکذا یجب علی الزوجة التمکین من الاستمتاع و تجنب ما یتنفر منه الزوج و القسمة بین الازواج حق علی الزوج حراً کان او عبداً و لو کان عنیناً او خصیاً و کذا لو کان مجنوناً و یقسم عنه الولیّ و قیل لا تجب القسمة حتی یبتدئ بها و هو اشبه».[1] بعد از ازدواج، یک سلسله احکام خاص و یک سلسله حقوق مخصوص برای طرفین تنظیم میشود. جریان «قَسْم» از حقوق مشترک بین زن و شوهر است که اجرای آن البته به دست مرد است؛ اما چه وقت باید «قَسْم» شروع شود و کیفیت «قَسْم» و کمّیت آن چقدر است مورد بحث است.
در اساس خانواده ذات اقدس الهی در سوره مبارکه «احزاب» بعد از اینکه حکم زن را به خوبی تبیین کرد که در مسایل اعتقادی و عمل صالح و کمالات روحی، زن و مرد یکساناند، هیچ کمالی در اسلام مشروط به ذکورت یا ممنوع به انوثت نیست که در آیه ﴿اِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِنات﴾[2] تا پایان آیه سوره مبارکه «احزاب» این را مشخص کرد، کارهای اجرایی را البته جداگانه بیان کرد اما وقتی زن و شوهر خانواده تشکیل میدهند یک سلسله اصول کلی را که حاکم بر این اصول خانواده است را ذکر میکند و یک مثلث را تشکیل میدهد که یک ضلع آن را خودش به عهده میگیرد دو ضلع دیگر را به داخله خانواده واگذار میکند. آن خطوط کلی که خودش بیان کرد این است چه در سوره «نحل» و چه در سوره «اسراء» و چه در سایر سور فرمود: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾[3] چه مرد و چه زن مادامی که این دو عنصر محوری را دارند: یکی اعتقاد صحیح و سالم و یکی عمل صالح، ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ یعنی حُسن فعلی در کنار حُسن فاعلی و حُسن فاعلی سایهافکن حُسن فعلی باشد ﴿فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾ آدم خوب، کار خوب؛ خوبی آدم به حُسن فاعل برمیگردد یعنی مؤمن، خوبی کار به عمل برمیگردد یعنی عمل صالح. اگر کسی آدم خوبی باشد ولی کاری نکند یا کار خوبی بکند ولی آدم خوبی نیست یک عنصر را ندارد هم حُسن فاعلی یعنی مؤمن هم حُسن فعلی یعنی عمل صالح ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾ هیچ یعنی هیچ به نحو سالبه کلیه! هیچ کمالی از کمالات در اسلام مشروط به ذکورت یا ممنوع به انوثت نیست، گاهی ممکن است که کار تقسیم شود که این کار را مرد انجام بدهد و آن کار را زن، اما به کمال رسیدن وصفی باشد که ذکورت در آن شرط باشد یا انوثت مانع باشد نیست، کارهای اجرایی تقسیم شده است و برابر هر کاری هم یک فضیلت است.
بعد از اینکه خطوط کلی را درباره زن و مرد ـ نه زن و شوهر! ـ بیان فرمود، درباره تنظیم امور خانواده یک سلسله را بازگو کرد که مسئول اجرای این احکام مرد است ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساء﴾[4] است، حقوق مشترکی دارند ولی اجراییات آن به دست مرد است ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾.[5] اما تنظیم امور خانواده را با مثلثی بیان کرد که فرمود یک ضلع آن به دست من است و دو ضلع آن به دست شما، ولی اجرای آن دو ضلع به دست مرد است. آن ضلعی که به دست خداست فرمود: ﴿وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة﴾[6] شما میبینید مثلاً ناشناسی از یک شهر و دخترخانم ناشناسی در شهر دیگر به هم علاقه پیدا میکنند و ازدواج میکنند، این ایجاد عُلقه به دست کسی نیست. فرمود این محبت و مِهری که به یکدیگر پیدا میکنند این به دست کسی نیست، این را ذات اقدس الهی منظم میکند و قرار میدهد ﴿وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة﴾؛ اما آن دو عنصر دو ضلع دیگر که اجرای آن به دست مرد است فرمود ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾[7] بخواهید این عطیه الهی بماند باید با کاری که شرع آن را به رسمیت میشناسد، پیش شرع معرفه است نکره نیست، معروف است منکر نیست، ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ اجرا کنید و هرگز در مسئله طلاق و امثال طلاق اینها را زمینه قرار ندهید که آن را بیسامان کنید[8] ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ اِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیما﴾. این نهی ضلع سوم است، آن نهی ضلع دوم است، آن جعل تکوینی ضلع اول است که اساس خانواده با یک جعل تکوینی شروع میشود و با دو دستور تشریعی ادامه پیدا میکند. آن جعل تکوینی به دست هیچ کس نیست که دو بیگانه یکی از شهری و یکی از دیاری به یکدیگر علاقه پیدا میکنند که زندگی سالم داشته باشند این را خدا به خود اسناد میدهد که میفرماید: ﴿وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة﴾ دو کار را میکند: یکی علاقه به یکدیگر و یکی گذشت از اشتباهات یکدیگر، اینها کاری است که از دست خدا برمیآید عاطفه ایجاد کردن، محبت ایجاد کردن، علاقه ایجاد کردن، دست کسی نیست. اما آن دو تکلیف شرعی که برای زن و شوهر است و اجرای آن به دست مرد است فرمود: ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾، یک؛ دو: ـ خدای ناکرده ـ بهانهای قرار بدهید نه طلاق بدهید نه به عنوان یک همسر سالم با هم زندگی کنید این را آویزان کنید، این چنین بلا تکلیف نباشد.
منتها یک سلسله خطوط کلی را بیان کردند که زباندار نیست که بشود «عند الشک» به اطلاق یا عموم آن تمسک کرد. ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ این یک اطلاق یا عمومی ندارد که انسان بتواند به آن تمسک کند، بلکه ما حتماً باید حق مرد را در درجه اول ثابت کنیم بعد بگوییم که در این آیه دارد که هر حقی را که مرد دارد زن هم دارد، وگرنه مستقیماً برای اثبات حقی از حقوق برای زن دست ما خالی است باید ببینیم حق مرد چیست تا بگوییم ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ گرچه اجرای آن به دست مرد است ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾؛ البته حقوق دیگری و ادله دیگری که مستقیماً درباره حقوق زن است جداست اما این بخش از آیات زبانی ندارد که مشخص کند که کیفیت آن چیست. در جریان ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ این هم یک امر کلی است خصوصیات آن را بیان نمیکند، همین تقسیم کردن شبها برابر تعدد زنها، یا اصلاً برای زن ولو زن دیگر نداشته باشد این مورد ابهام است. چه وقت این «قَسْم» شروع میشود و قلمرو این «قَسْم» کجاست، مجموع شب و روز است یا خصوص شب است یا خصوص روز و در شب آیا آمیزش است یا مضاجعه است یا صِرف معیت با هم و با هم زیر یک سقف زندگی کردن است؟ اینها از ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ به خوبی برنمیآید بخشی به عادات و آداب و سنن مردمی واگذار میشود، البته بخشی هم از روایات استفاده میشود. ما یک ضابطه اصولی داریم هر حقی که حدوثاً مشکوک است یا «کمّاً و کیفاً» مشکوک است بر اثر نفی زائد در شک اقل و اکثر استقلالی برداشته میشود. ما یقین داریم حقوقی که زن بر مرد دارد از «نفقه» و «اسکان» و «کسوه» و امثال آن، به مجرد عقد مثلاً حاصل میشود؛ اما آیا حق «قَسْم» هم مثل حق «اسکان» به مجرد عقد حاصل میشود یا نه؟ برائت جاری است، چون یک مقدار از زمان که بگذرد یقیناً آن حق «قَسْم» است اما از همان اولین فرصت زناشویی این حق میآید یا نه؟ معلوم نیست.
پرسش: ﴿عَاشِرُوهُنَّ﴾ همه را شامل میشود.
پاسخ: بله اما ﴿عَاشِرُوهُنَّ﴾ یک چیز روشنی نیست. اشاره شد به اینکه معلوم نیست که آیا حتماً باید مثلاً با هم باشند زیر یک سقف به آمیزش، یا مضاجعه کافی است، یا صِرف استقرار هر دو در زیر یک سقف کافی است، حدود اینها روشن نیست مگر اینکه نصوص خاصه مرز آن را مشخص کند، یک؛ یا آداب و سنن مردمی به قدری روشن باشد که نیازی به تبیین نداشته باشد، دو؛ اما این ﴿عَاشِرُوهُنَّ﴾ از چه وقت شروع میشود؟ آیا همان طوری که به مجرد عقد حق «نفقه» و «اسکان» و «کسوه» و مانند آن ثابت میشود، به مجرد عقد ﴿عَاشِرُوهُنَّ﴾ ثابت میشود یا بعد از اینکه چند همسر پیدا کردند حاصل میشود؟ آیا «قَسْم» از همان اول شروع میشود یا اگر کسی چند همسر داشت «قَسْم» شروع میشود؟ این هم در کیفیت «قَسْم» و کمّیت «قَسْم»، یک؛ و هم در زمان حدوث «قَسْم»، دو؛ از هر دو نظر ما بین اقل و اکثر شک داریم. در زمان حدوث وقتی که چند همسر پیدا کرد یقیناً «قَسْم» مطرح است اما قبلاً که عقد کردند و همسر دیگری انتخاب نکرد آیا «قَسْم» است یا نه؟ این مقدار مشکوک است «منفی بالاصل» است. کیفیت آن که هر دو باید زیر سقف باشند، آیا مضاجعه و در کنار مضاجعه مساس هم لازم است یا نه؟ آن مقداری که متیقن است میماند و آن مقداری که مشکوک است «بالاصل» نفی میشود.
درباره خصوص کیفیت «قَسْم» در روایات است که مساس لازم نیست؛ اما از آن جهت که گفتند اگر او بیمِهری کرد و بعضی از حقوق مرد را رعایت نکرد ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِع﴾،[9] معلوم میشود که قبل از آن بدرفتاری زن، هَجر در مضاجع جایز نیست بلکه مضاجعه حق اوست و باید انجام بگیرد، وگرنه روایتی بالصراحه روشن کرده باشد که «حق القَسْم» عبارت از مضاجعه و مانند آن است در این بخش از روایات نیست. اما حالا آیات؛ مستحضرید بخشی از اینها که فرمود: ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ که این یک اطلاق یا عمومی داشته باشد که مستقیماً از خود آن بتوانیم استفاده کنیم نیست، برای اینکه دارد هر حقی که برای مرد است برای زن هم هست در اجرا ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾ ما تا ثابت نکنیم حق مرد چیست چیزی نمیتوانیم برای زن به عنوان حق ثابت کنیم. اما درباره هجر در مضاجع آیه 34 این است: ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما اَنْفَقُوا مِنْ اَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِع﴾ آنها که میترسید ناشزه باشند نافرمانی بکنند حقوق را رعایت نکنند، در مضاجع هجرت کنید مضاجعه نکنید، معلوم میشود که این مضاجعه جزء حقوق است و در «قَسْم» داخل است دخالت مضاجعه در «قَسْم» را میشود از این آیه به دست آورد، چون اگر این نباشد اختصاصی ندارد که اگر او ناشزه شد شما مضاجعه را ترک کنید، از این ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ﴾ معلوم میشود مربوط به زمان نشوز است، پس در زمان ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ﴾ جا برای ترک مضاجعه نیست، آن وقت مضاجعه جزء حقوق زن است یا مشترک است اما مساس را در روایات فرمود جزء حق مسلّم زن نیست، این قسمت مضاجعه در سوره مبارکه «نساء» آمده است. اما آن بخش دیگری هم که در سوره مبارکه «نساء» است آیه 129 ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ اِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً﴾ با اینها بیمِهری کنید اینها را سرگردان کنید بلا تکلیف کنید آویزان کنید، ممنوع است. پس هم به معاشرت حُسنا امر شده است و هم از تعلیق و معلقه آویزان کردن نهی شده است. این مثلث اساس خانواده را تشکیل میدهد یکی به دست خداست که میبینید دو نفر ناشناس به یکدیگر علاقه جدی پیدا میکنند که فرمود: ﴿وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾، آن دو ضلع دیگر تشریع است و به دست زن و مرد است گرچه اجرای اساسی آن به دست مرد است: یکی ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ و یکی ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَة﴾. این نهی از بیمِهری و امر به مهرورزی اساس خانواده را تشکیل میدهد البته یک امر تکوینی را ذات اقدس الهی به عهده مرد گذاشته و یک امر تکوینی دیگر را هم به عهده زن گذاشته است یعنی در این مثلث یک کار تکوینی مربوط خداست که دو بیگانه را به هم آشنا میکند ﴿وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾، یک امر تکوینی به دست مرد است که ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساء﴾، یک؛ ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾، دو؛ اجراییات به دست اوست هزینه به دست اوست مدیریت به دست اوست اما در داخله خانواده حرف اول را زن میزند زیرا خانواده را نه لباس تامین میکند نه غذا تامین میکند نه مسکن تامین میکند، آن را گذشت و علاقه و مِهر تامین میکند این مِهر به دست هر دو هست ولی مسئول اجرای آن زن است فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها﴾[10] مرد آن هنر را ندارد که سکینت و آرامش منزل را فراهم کند او زود عصبانی میشود خسته است کار دارد اما زن در اثر آن رقّت قلب پذیرای این است که این رکن را حفظ کند مرد آن هنر را دارد که مسکن تهیه کند اما سکینت را باید زن به عهده بگیرد مرد آن قدرت را ندارد و آن عُرضه را ندارد که تحمل کند همه کارها را بکند زن با اشک ریختن و گریه کردن خودش را آرام میکند بچهها را هم آرام میکند شوهر را هم آرام میکند بعد خودش هم آرام میگیرد این «سِلَاحُهُ الْبُکَاء»[11] برای او همین است. فرمود مرد آن عُرضه را ندارد که سکینت را اداره کند ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها﴾ مرد این عُرضه را ندارد.
پرسش: زن هم در کنار مرد آرامش میگیرد!
پاسخ: آن که آرامش میگیرد برای ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ است اما اول کسی که عصبانی میشود مرد است اول کسی که گذشت میکند زن است این عُرضه را مرد ندارد که گذشت کند. غالب عصبانی شدن مردها عصبانیت فرشتگی و عصبانیت انسانی نیست. وقتی ذات اقدس الهی از غضب اولیای الهی نقل میکند مثل کلیم الهی او هم عصبانی شد وقتی کار سامری را دید با برادرشهارون ( (سلاماللهعلیها) ا) سخنانی گفت اما قرآن از بس شیرین و لطیف است با یک تعبیر نمکین به ما فهماند عصبانیت کلیم الهی عصبانیت کلام است او کلیم من است مثل عصبانیت شما نیست، نفرمود «فلمّا سکن غضب موسی» بلکه فرمود: ﴿وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ﴾[12] وقتی غضب او ساکت شد نه ساکن! ما وقتی عصبانی میشویم و کارهای را انجام دادیم غضب ما فرو مینشیند این همان غضب حیوانی است اما کلیم الهی همان طوری که حرف او کلام خداست غضب او هم غضب الهی است فرمود وقتی غضب کلیم من ساکت شد نه ساکن! این میشود دین، او کیست که غضب او ساکت شود؟ شما مستحضرید در این بحثهای اخلاقی در این روایات ائمه ما دستور دادند گفتند وقتی دیدید دارید عصبانی میشوید یک حرف تند میخواهید بزنید یک کار تند میخواهید بکنید فوراً بنشین، نشد آن صحنه را ترک کن[13] («فَقَالَ اِنَّ الرَّجُلَ لَیَغْضَبُ حَتَّی مَا یَرْضَی اَبَداً وَ یَدْخُلُ بِذَلِکَ النَّارَ وَ اَیُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ فَلْیَجْلِسْ فَاِنَّهُ سَیَذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّیْطَانِ وَ اِنْ کَانَ جَالِساً فَلْیَقُمْ وَ اَیُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ عَلَی ذِی رَحِمِهِ فَلْیَقُمْ اِلَیْهِ وَ لْیَدْنُ مِنْهُ وَ لْیَمَسَّهُ فَاِنَّ الرَّحِمَ اِذَا مَسَّتِ الرَّحِمَ سَکَنَت». ) این بنشین یعنی چه؟ اینها از کجا میگویند بنشین؟ نشستن چه تاثیری دارد؟ شما در این رمهسراها و دامدارها تجربه کردید یا شنیدید اگر کسی وارد این رمهسرا و دامداری شود سگ گله پارس میکند ولی وقتی این شخصِ مهمان بنشیند این سگ میفهمد که کاری با او ندارد همین که نشست غضب آن سگ فرو مینشیند پارس آن تمام میشود صاحبخانه میآید و میگوید بفرما! معلوم میشود مهمان است دزد نیست. گفتند وقتی این سگِ نفْس حمله میکند بنشین، نشد آن صحنه را ترک بکن! مثل اینکه از رمهسرا برو بیرون، این سگ دارد میگیرد.
پرسش: ...
پاسخ: نه، منظور آن است که اگر او وظیفه خودش را درست انجام بدهد ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ باشد، او نمیکند؛ حالا گاهی در هر قضایای کلی یک موارد استثنایی ممکن است باشد ولی نظم الهی این است فرمود من این کار را کردم و اساس کار خانواده هم این است و اگر کسی کلیم شد فعل او کلیم است غضب او کلیم است رضای او کلیم است خواب او کلیم است، اینقدر این کتاب شیرین است که احدی به کُنه شیرینی این کتاب نمیرسد! فرمود وقتی غضب کلیم الهی ساکت شد مثل اینکه حرف میزند. این غضب نصیب هر کسی نیست ﴿وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ اَخَذَ الْاَلْواحَ﴾ این نصیب هر کسی نیست.
پرسش: ...
پاسخ: نه، غرض این است که گاهی افراد استثنایی پیدا میشوند ولی دستور دین برای آن است که به اینجا نرسد. دستور دین هم برای مرد ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ﴾ و هم نهی به عنوان ﴿لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَة﴾، برای اینکه کار به این جاها نکشد. گاهی وقتی انسان ناچار شد عکسالعمل تندی انجام میدهد ولی حکم بر غلبه است. غرض این است که این آیات را که یکی امر است و یکی نهی دو ضلعی است که ذات اقدس الهی در کنار حکم خودش برای تنظیم خانواده ذکر کرده است و آن کار تکوینی را که قدرت اجرایی برای مرد است آن را هم ذکر کرده است، تامین سکینت منزل به عهده زن است آن را هم ذکر کرده است. بنابراین خطوط کلی مشخص است.
اما اینکه گفته شد ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساء﴾ یا گفته شد ﴿لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ همه اینها محکوم به یک اصل کلی است و آن اصل کلی به منزله قانون اساسی است که وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) ذکر کرده است. خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را! میفرمود وجود مبارک پیغمبر مثل حضرت امیر خطبه و خطابه مفصل و سخنرانی مبسوط به آن صورت ندارد یا کم دارد اما غالباً جملههای ایشان به صورت قانون اساسی در اسلام مانده است، چند کلمهای است که به منزله قانون اساسی است. بخشی از این کلمات کوتاه را خدا غریق رحمت کند مرحوم ابن بابویه قمی در آخر من لا یحضر چند تا از این کلمهها هست: یکی از آن کلمات نورانی این است که «الْآنَ حَمِیَ الْوَطِیسُ»[14] حرفهایی که قبلاً یعنی قبلاً کسی نگفت یک حرف است که ما در فارسی هم کم و بیش داریم میگوییم «تا تنور گرم است نان را ببندید» این از کجا آمده؟ چه کسی گفته؟ این مقدار است که اول کسی که در اسلام این تعبیر را کرده است و در عرب سابقه ندارد وجود مبارک پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که مرحوم ابن بابویه در من لا یحضر نقل کرد فرمود: «الْآنَ حَمِیَ الْوَطِیسُ» یعنی تنور گرم است فوراً نان را ببندید بعد مَثَل شد و به همه جا رفت «الْآنَ حَمِیَ» یعنی تنور داغ شد و تنور که داغ است ببندید.
پرسش: ...
پاسخ: در اینجا فرمود ﴿اِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ﴾[15] شیطان او را گمراه کرده است.
پرسش: کید شیطان نسبت به انسان ضعیف است.
پاسخ: نه، این کید شیطان نسبت به قدرت الهی ضعیف است، وگرنه همین ﴿اِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ﴾ آن را هم شیطان راهاندازی کرده است، شیطان این زن را آلوده کرد یعنی خود زن ذاتاً آلوده شد یا شیطان این را راهاندازی کرد؟ آن جایی که فرمود ﴿اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً﴾[16] یعنی «ضعیفاً بالقیاس علی قدرة اللّه» اینجا این زن را شیطان راهانداخت، خود زن کید کرد یا شیطان او را اغوا کرد؟ اما آن در جلسات قبل این بحث گذشت که جنایتهای عالم به دست مرد است. این جنگ جهانی اول و دوم و سوم و همین کار ترامپ (علیه من الرحمن ما یستحق) که عزیز ما را شهید کرده است کار مرد بود کار زن که نبود. قتل همه یعنی همه! قتل همه انبیا به دست امثال ترامپها بود، زن بیچاره که این کارها را نمیکرد، ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ﴾[17] [18] کار مرد بود. حداقل تلفات جنگ جهانی اول و دوم که از این کمتر نقل نکردند هفتاد میلیون است که همین ترامپها کشتند، آن روز مگر جمعیت جهان چقدر بود؟ از هفتاد میلیون کمتر که نقل نکردند تا صد میلیون هم نقل کردند، ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ هم کار همین مردها بود، ﴿وَ قَتْلِهِمُ الْاَنْبِیاء﴾[19] [20] کار همین مردها بود، آنها (زنها) که چنین جنایتی نداشتند. غرض این است که آن مقایسه سرجایش محفوظ است. کید شیطان نسبت به قدرت الهی ضعیف است اما کید زنها نسبت به مردهایی که بخواهند فریب بدهند این ﴿کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ﴾ است که عدهای را علیه یوسف (سلاماللهعلیه) شوراند و خود این ذلیخا را شیطان راهاندازی کرد نه اینکه در قبال شیطان باشد تا ما بگوییم کید شیطان ضعیف است کید زن قوی است! آن مفسر خیال کرد که این هم مثل رسائل و مکاسب است که انسان چند سال درس بخواند میشود مفسِّر! گوشهای از بحثهای قرآنی خودش را در کفایه نشان داد صاحب کفایه گفت ما نیستیم «قلم اینجا رسید و سر بشکست»![21] «قصهای مینوشت خاقانی ٭٭٭ قلم اینجا رسید و سر بشکست.[22] ( «ان السعید سعید بنفسه والشقی شقی کذلک وانما اوجدهما الله تعالی (قلم اینجا رسید سر بشکست) انتهی الکلام...» .) تفسیر کجا اصول کجا! تفسیر کجا فقه کجا! بله کسی که قرآن میخواهد بخواند سخنرانی کند ﴿اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیم﴾[23] او خیال کرد تفسیر است! ولی یک گوشهای از قرآن خودش را نشان داد این بزرگوار با اینکه قدرت و فحل که در میدان است گفت «قلم اینجا رسید بشکست»! از این آیات ما فراوان داریم که قلم میشکند لوح میشکند سر میشکند، تفسیر کجا اینها کجا!
غرض این است که ذات اقدس الهی که فرمود کار به دست مرد است یعنی اجراییات به دست مرد است اما سکینت و آرامش و گذشت و بچهپروری و مادری و تعیین خط مشی به عهده زن است. اینکه گفته شد «الْجَنَّةُ تَحْتَ اَقْدَامِ الْاُمَّهَات»[24] خط مشی را پدر معین نمیکند مادر معین میکند چون تمام فیوضاتی که ذات اقدس الهی به کودک میرساند از راه نفْسِ مادر است نه اینکه این کودک در بطن مادر باشد و یک چیزی مثل سرم از مادر به او وصل شود تا چیزی به او بدهد، خیر! تمام تغذیهها و اخلاقیات و مانند آن از راه نفْسِ مادر به این کودک میرسد. این کودک هر چه دارد از مادر است لذا خط مشی فرزند را مادر معین میکنند. البته معنای ظاهری «الْجَنَّةُ تَحْتَ اَقْدَامِ الْاُمَّهَات» هم درست است احترام به مادر بله بهشت میبرد، اما معنا یعنی معنا! معنای حدیث آن نیست، معنای حدیث این است که خط مشی کودک را مادر معین میکند چه راهی رفته باشد، چه کسی را دیده باشد، با چه شیری بچه را شیر داده باشد؟ یکی بیوضو بچه را شیر نمیدهد میشود شیخ انصاری «الْجَنَّةُ تَحْتَ اَقْدَامِ الْاُمَّهَات».
غرض این است که در مسئله «قَسْم» ما دو مشکل فقهی داریم که هر دو با اصل حل میشود: یکی اینکه این «قَسْم» چه وقت شروع میشود، به مجرد عقد شروع میشود یا عند تعدد زوج یا عند شروع به عمل؟ اصل این است که به آن مقداری که یقین داریم «قَسْم» است مادامی که شک داریم «قَسْم» نیست. در بخشهای دیگر آیا مساس در «قَسْم» واجب است یا صِرف مضاجعه کافی است یا صِرف بودن هر دو نفر تحت یک سقف کافی است؟ از این آیه سوره «نساء» که دارد: ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِع﴾ معلوم میشود که در حال عادی باید این مضاجعه باشد، ترک مضاجعه مربوط به زمان قهر و در آستان «نشوز» است و امثال آن است.
همه ما وامدار شهادت و مجاهدت این برادر عزیز ما سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی (رضوان الله تعالی علیه) هستیم. ایشان پارسال که آمده بود قم یک دیداری با آقایان داشت. وقتی به مؤسسه آمد عدهای هم همراه ایشان بودند. بعد از اینکه آن آقایان تشریف بردند گفت حاجآقا من کار دارم گفتم بفرمایید. من دیدم پارچهایی را درآورد گفت این کفن من است شهادت بدهید. گفتم ما چه صلاحیت داریم شهادت بدهیم! کسی که عمری به قرآن خدمت کرده است، آبروی ما را حفظ کرده است، امنیت ما را حفظ کرده است، ناموس ما را حفظ کرده است، دین ما را حفظ کرده است، شرف ما را حفظ کرده است، نظام ما را حفظ کرده است، حرفهای امام را حفظ کرده است، حرفهای رهبر را حفظ کرده است! گفتیم خیلی خوب و امضا کردیم. گفتیم خدایا تو شاهدی! گفتیم «هو الشاهد»! خدایا تو شاهدی این عزیز ما کارگزار توست، الآن هم با بهترین وجه خدا را مهمان خود قرار داد، حشر او با انبیا! حشر او با اولیای الهی! حشر او با شهدای کربلا! حشر او با حسین بن علی بن ابیطالب!