< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

97/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح/ مهریه

فرمایش مرحوم محقق در فصل دوم از فصول پنج‌گانه بخش چهارم «نکاح» درباره اینکه اگر بگوید مَهر بیت یا دار یا خادم است، تکلیف چیست؟ چون در روایت دارد که منصرف می‌شود به بیت متوسط، دار متوسط و خادم متوسط![1] این روایت را مرحوم محقق به طور اجمال اشاره کردند و اگر اختلاف سندی باشد بزرگان دیگر براساس مبنای خودشان حل کردند.[2] و اگر چنانچه شهری یا منطقه‌ای در عصری یا مصری وقتی گفتند «خادم» و منصرف شد به متوسط یا گفتند «بیت» و منصرف شد به متوسط یا گفتند «دار» منصرف شد به متوسط، آن معتبر است؛ چون خود انصراف ظهور می‌آورد و مشکلی ایجاد نمی‌کند.

پرسش: متوسط هم مجهول است.

پاسخ: این در روز اول گفته شد به اینکه شهرهای بزرگ، کلان‌شهرها متوسط آن؛ اما یکی از آقایان جلسه قبل گفتند در بعضی از جاها در روستاها یا در جنوب این هست، اگر در شهری یا در روستایی متوسط آن مشخص بود هم غرر منتفی است هم جهل منتفی است هم مشکلی ندارد. این راجع به جواب آن سؤال.

اما درباره اینکه انبیا (علیهم‌السّلام) همین نکاح را آوردند و اختصاصی به اسلام ندارد ـ که این هم سؤال دوم این آقایان بود ـ فرمایش پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در برابر انبیای دیگر نیست، در برابر اقوام و ملل است. اقوام و ملل غیر دینی ازدواج آنها اجتماع مذکر و مؤنث است؛ حقوق متقابل باشد، سکینت مال کیست؟ ﴿جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾[3] یعنی چه؟ ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها﴾[4] یعنی چه؟ این در ازدواج جوامع غیر الهی نیست. سه امر مطرح بود: یکی اینکه ازدواج در جوامع غیر دینی و غیر الهی شبیه اجتماع مذکر و مؤنث است، همین! یکی اینکه اسلام چه آورده است؟ یکی اینکه شریعت حضرت چه آورده است؟ اسلام همان است که انبیای الهی هم آوردند؛ چون ﴿اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْاِسْلام﴾[5] و وجود مبارک ابراهیم خلیل (سلام‌الله‌علیه) پیروان خود را مسلمین نامید که در پایان سوره مبارکه «حج» دارد که ﴿مِّلَّةَ اَبِیکُمْ اِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾؛ [6] یعنی «خذوا ملة ابیکم». همه انبیا اسلام آوردند، چون ﴿اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْاِسْلام﴾ و پیروان همه آنها هم مسلمان بودند. اما فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾[7] و انبیای دیگر هر کدام ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْه﴾[8] [9] [10] بودند. اما وجود مبارک حضرت گذشته از اینکه ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ هست، ﴿مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾[11] است. این هیمنه و سیطره و سلطنت فقط درباره قرآن کریم است و وجود مبارک حضرت. این دین و این شریعتی که مهیمن بر سایر شرایع است، مهیمن بر سایر مناهج هست، حرف تازه‌تری دارد که «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد اَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه».[12] پس آن خصوصیت‌هایی که اسلام آورده است، درباره همه انبیا هم همان حرف را دارند؛ چون ﴿اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْاِسْلامُ﴾. اما این بیان نورانی حضرت که «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد اَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه» این را آورده در متن دین؛ این از قبیل خرید و فروش نیست، این از قبیل کارهای عادی نیست که اگر کسی یک کار خیری کرد، نصف دینش را انجام داده باشد، این تعبیرات درباره سایر امور نیامده است. اینکه فرمود من نکاح آوردم: «اَلنِّکَاحُ سُنَّتِی»،[13] «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد اَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ» این جزء خصائص شریعت و منهاج آن حضرت است که مهیمن بر سایر شرایع و مناهج است. این دو سؤال مربوط به مطالب اخیر بود.

اما درباره اینکه فرمودند: «و یجوز ان یتزوج امراتین او اکثر بمهر واحد و یکون المهر بینهن بالسویة»؛ چند زن را در عقد واحد جمع بکند. مرحوم صاحب جواهر این را توسعه دادند به اینکه نظیر اینکه چندتا مبیع را در بیع واحد جمع بکنند، بعد توسعه دادند گفتند چندتا نکاح را در عقد واحد جمع بکنند مثل نکاح منقطع و نکاح دائم، بعد چند توسعه دادند گفتند که ممکن است نکاح و بیع و اجاره و اینها را در عقد واحد جمع بکنند، گفتند منع قانونی ندارد و اگر اینها را جمع کردند نام خاص لازم نیست که بگوییم نام خاص چیست، چون داشتن نام خاص در اعتبار شرعی لازم نیست، همین که مشمول ﴿اَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[14] باشد کافی است، عقلا آن را عقد بدانند کافی است. خیلی از عقود است که بعدها آمده مثل بیمه و اقسام بیمه؛ اینها زیر پوشش «العقود» هستند، «الشروط» هستند و مانند آن. منتها خود صاحب جواهر (رضوان الله علیه) می‌فرماید به اینکه از آن جهت که این در کلمات اصحاب محرّر نیست، عبور از آن آسان نیست. در پایان دارد که «فتامل جیداً فانی لم اجد محرراً» در کلمات اعلام؛ لکن به برخی از اشکالات توجه کردند، راه‌حل کمتر نشان دادند.

بیان آن این است که یک وقت است ما می‌خواهیم بگوییم عقد واحد است یا متعدد و جمع چند عقد در عقد واحد ممکن است. یک وقتی می‌خواهیم بگوییم «معقود علیه» متعددند جمع «معقود علیه» در عقد واحد ممکن است، اجتماع چند عاقد در آنِ واحد و اجرای عقد واحد ممکن است؛ مثل اینکه دو نفر وکیل باشند در ظرف واحد، کالای واحد را با ثمن واحد برای زید بخرند. این عقدها متعدد است در زمان واحد، ولی تعدد آنها آسیب نمی‌رساند. دوتا عاقد هستند دوتا عقد هستند در همان شیء واحد؛ مبیع و ثمن یکی هستند، آنچه که باید جابجا بشود همان‌ها هستند، منتها عاقد متعدد است. گاهی عاقد واحد است، معقود متعدد است؛ مثل اینکه چند چیز را این سمساری‌ها باهم می‌خرند. گاهی چند عقد را کنار هم جمع می‌کنند که ایشان مثال زدند مثل عقد بیع و اجاره و نکاح را انسان یک جا بخواند. در این گونه از موارد نمی‌شود گفت که این عقد واحد است؛ یعنی مجموع بیع و نکاح و اجاره عقد واحد است و یک حکم دارد، بلکه یک شخص چند عقد را باهم انشا کرده است، نه اینکه اینها اگر نکاح و بیع و اجاره را کنار هم قرار بدهند بشود عقد واحد. جمع این چند عقد به انشای واحد ممکن است؛ اما به هر حال اینها چند عقد هستند. اما در خصوص زن که مرحوم محقق فرمود: «و یجوز ان یتزوج امراتین او اکثر»، این جمع دو زن در عقد واحد نظیر جمع دو کالا در بیع واحد نیست؛ زیرا بخشی از این اشکالات را خود صاحب جواهر توجه کردند. کالاها قبول و نکول آنها باهم است؛ یعنی اگر یکی از این دو معیب در آمد، این شخص می‌تواند همان را رد کند و آن دیگری خیار تبعض صفقه دارد و می‌تواند هر دو را رد کند، این محذوری ندارد. اگر این معیب را رد کرد، آن طرف مقابل خیار تبعض صفقه دارد او هم می‌تواند رد کند؛ اگر قبول کرد که کرد، نکرد نکرد.

پرسش: ...

پاسخ: بله، چون یک بیع بوده است خیار تبعض صفقه می‌آورد؛ اما اینجا فرمایش ایشان این است که اگر یکی از این دو زن معیب در آمد، این شخص حق ردّ دارد، ردّ به عیب دارد، چون آن زن دیگر با این زن در یک نکاح به عقد این شخص در آمدند، تکلیف او چیست؟ این بخواهد این را ردّ کند، ردّ عقد نکاح است. اگر این نکاح دو فرد داشت، تکلیف آن زن دیگر چیست؟ او را بخواهد ردّ کند که دلیل بر ردّ او نیست، چون او سالم است و تراضی هم دارند. ردّ نکند، اینکه عقد واحد است و تبعیض‌پذیر نیست. بگوییم نظیر بیع است او می‌تواند ردّ کند ولی طرف مقابل خیار تبعض صفقه دارد، این گونه از خیارات در بیع است در نکاح نیست.

«و الذی ینبغی ان یقال» این است که زن نظیر کالا نیست، زن رکن اساسی عقد نکاح است و این رکن اساسی گاهی با طلاق گاهی با فسخ گاهی با انفساخ حقیقی یعنی موت که نه طلاق است نه فسخ گاهی با انفساخ حکمی مثل ارتداد این رشته منقطع می‌شود به «احد امور اربعه»، آن دیگری چه؟ اگر دو زن به عقد واحد به نکاح کسی در آمدند، یکی به طلاق «او الفسخ او الانفساخ الحقیقی او الانفساخ الحکمی» به «احد امور اربعة» از بین رفت، دیگری چه؟ لذا در این گونه از موارد نمی‌شود گفت که دوتا نکاح به عقد واحد هست؛ انشای دوتا عقد است در زمان واحد، نه اینکه دوتا زن به عقد واحد عقد می‌شوند. دوتا زن را به انشای واحد می‌شود دوتا عقد کرد. وحدت و کثرت لازم نیست وحدت و کثرت صیغه باشد، ممکن است به صیغه واحد چندتا عقد انجام شود. الآن این کسانی که هم اجاره می‌کنند هم بیع می‌کنند، نه اینکه این یک عقد باشد بلکه چند عقد را به انشای واحد ایجاد می‌کنند، نه اینکه چند شیء را با عقد واحد منتقل بکنند و نقل و انتقال بدهند.

پرسش: ...

پاسخ: اینکه نظیر واجب و مستحب نیست، این امرش دائر بین وجود و عدم است. در همین عناوین چهارگانه که یاد شده اگر یکی از این دو همسر به «احد عناوین چهارگانه» از بین رفت، آن وقت تکلیف دیگری چیست؟ ما بگوییم این زن را قبول کند آن زن را قبول نکند، اینکه عقد واحد است و تبعیض‌پذیر نیست! بگوییم این زن را ردّ کند، آن یکی خیار تبعض صفقه دارد، چنین چیزی در عقد نکاح نیست!

پرسش: آیا این همان انحلال است؟

پاسخ: بله، انحلال می‌تواند باشد؛ یعنی این چند عقد است به انشای واحد، نه اینکه یک عقد است درباره چند چیز. حالا صاحب جواهر درباره نکاح منقطع و دائم هم مثال می‌زند. در نکاح منقطع و دائم مدت را ذکر بکند یا نکند؟ اگر مدت را ذکر نکند که عقد منقطع نیست، مدت را ذکر بکند که عقد دائم نیست، چگونه نکاح منقطع و دائم را یکجا ذکر بکند؟ مگر اینکه بگوییم دوتا عقد است با یک صیغه انشایی اینها را باهم دارد می‌خواند؛ یعنی «انکحت» این «مراة» را «فی المدة الکذا» و آن «مراة» را مدت نمی‌گوید، که «لا نکاح الا باجل و اجر»، این برای نکاح منقطع؛ درباره دوم اجل که لازم نیست، اجر هم لازم نیست اگر هم ذکر شد «مهر المسمّی» می‌شود و اگر هم ذکر نشد «مهر المثل» است. اینکه ما بگوییم جمع نکاح منقطع و نکاح دائم در عقد واحد ممکن است، این تام نیست.

«فتحصّل» اگر آن عقود باهم سازگار بودند نظیر بیع چند چیز، بله می‌شود چند کالا را به عقد واحد خرید؛ اما اگر تمایز جوهری داشتند، فصل مقوّم هر کدام مخالف با فصل مقوّم دیگری بود تبعیض‌پذیر نبود، اینها «بعقدٍ واحدٍ» بسته نمی‌شوند، بلکه زمان اجرای اینها یکی است یعنی با یک انشا چند عقد متقابل و متباین و متفاوت را دارد انشا می‌کند نه اینکه اینها یک عقد بشوند. عقد واحد نیست، عقود متعدده است که با یک لفظ دارد انشا می‌شود.[15] حالا تتمه این اگر مانده برای بحث جلسه بعد و اگر نمانده که نه.

تجلیل از مقام علمی مرحوم آخوند خراسانی

آنچه «و الذی ینبغی ان یقال» مطلبی است درباره مرحوم آخوند خراسانی (رضوان الله تعالی علیه). آقایانی که قبلاً در قم تشریف داشتند مستحضرند که چند مدت قبل یک کنگره عظیمی درباره بزرگداشت مرحوم آخوند خراسانی (رضوان الله تعالی علیه) برگزار شد که خیلی عظیم بود. در آن کنگره از سه جهت بحث شد: یکی عظمت افغانستان، یکی رجال علمی نام‌آوری که از بلخ و بخارا و سایر منطقه افغانستان برخواستند و یکی درباره شخص باعظمت و جلال و شکوه مرحوم آخوند خراسانی. هر سه مسئله به طور مبسوط در آن کنگره بحث شد و اینکه در این رونمایی گفته شد به اینکه یک طلبه کذا، منظور این است که یک کسی که سابقه بساطت در زندگی دارد به جایی رسید که یک قرن است که تمام حوزه‌های شیعه را تحت الشعاع خود قرار داد، این اجلال و عظمت مرحوم آخوند خراسانی است. ذات اقدس الهی وقتی بخواهد پیغمبر را معرفی کند می‌گوید: ﴿اَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی﴾،[16] ﴿وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَاَغْنی﴾[17] تو یک بچه یتیم بودی، این تحقیر نیست! ذات اقدس الهی نمی‌خواهد پیغمبر را تحقیر کند که تو بچه یتیم بودی؛ بلکه می‌خواهد بگوید تو از آن سادگی به این اوج رسیدی. مگر آن آیاتی که دارد ذات اقدس الهی به پیغمبر فرمود: ﴿اَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی ٭ وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی ٭ وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَاَغْنی﴾،[18] ـ معاذالله ـ می‌خواهد حضرت را تحقیر کند یا می‌خواهد بگوید شما از سادگی به اینجا رسیدید؟ آنچه در رونمایی کتاب تحریر الاصول مرحوم امام (رضوان الله علیه) گفته شد این بود که یک طلبه ساده‌ای برخواست صد سال است که حوزه نجف و قم و مشهد و اصفهان و همه حوزه‌های شیعه را تحت سلطنت خود قرار داد، ما چرا این گونه نشویم؟! من از برادران بزرگ افغانی سپاسگزارم که اینها خیلی تشکر کردند نامه نوشتند پیام فرستادند که شما آخوند را کماکان احیا کردید. اما ممکن است برای کسی دیگر غیر فضلای افغان روشن نشده باشد که منظور چیست؟! ـ معاذالله ـ در صدد پایین آوردن مقام علمی مرحوم آخوند که نبودیم. این حرف یعنی این حرف! چند سال قبل در همین قم کنگره‌ای برگزار شد در عظمت و جلال آخوند خراسانی، سخنران هم ما بودیم، در آنجا گفته شد که ما الآن سه نسل در کنار سفره آخوند خراسانی نشسته‌ایم. خود ما از همان اول که خواستیم قوانین بخوانیم در هفتاد سال قبل در آمل نزد یکی از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی این قوانین را ‌خواندیم. بعد هم که سالیان متمادی با فرمایشات ایشان در کفایة مانوس بودیم. خود ما در کنار سفره این بزرگوار نشستیم. اساتید ما هم که در کنار سفره ایشان نشستند. اساتیدِ اساتید اینها که مراجع تقلید بودند مرجع ما بودند مثل مرحوم آقای بروجردی و مانند ایشان، اینها هم در کنار سفره مرحوم آخوند خراسانی شاگرد ایشان بودند. سه نسل است که حوزه‌های علمیه نجف و قم و مشهد و اصفهان و سایر کلان‌شهرها در کنار سفره این مرد هستند. همه این حرف‌ها یعنی همه این حرف‌ها! در آن کنگره گفته شد. اما وقتی که ما می‌رسیم به اینکه خدا به پیغمبر می‌فرماید مگر تو یک بچه یتیم نبودی؟ ما تو را به اینجا آوردیم، مگر تو گرسنه نبودی؟ ما تو را اینجا آوردیم، اینکه وهن پیغمبر نیست! اگر کسی گفت یک طلبه افغانستانی، این وهن او نیست؛ یعنی او از این ساده‌زیستی به آن اوج رسید، چرا ما نباشیم؟! علم را هم که وقف کسی نکردند. من از غیر بزرگان افغان شنیدم؛ اما از خود افغان، فضلای افغان، اساتید افغان هر چه شنیدم قدردانی بود که گفتند حرفتان حرف خوبی بود. امکانات مرحوم آخوند خراسانی و مانند ایشان خیلی کم بود؛ حداکثرِ طلبه‌های نجف آن روز به هزار نفر نمی‌رسید. الآن ما پنجاه هزار نفر هستیم، همه امکانات هست، این کشور هم طیب و طاهر شد، باید میوه طیب و طاهر بدهد؛ اما ما آخوند خراسانی تربیت نمی‌کنیم. چرا این کشور طیب و طاهر شد؟ برای اینکه در همین زیارت وارث و سایر زیاراتی که ائمه (علیهم‌السّلام) دستور دادند که عرض ادب بکنیم به پیشگاه شهدا؛ بعد عرض می‌کنیم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْاَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ».[19] آلودگی‌های ظاهری را برف و باران پاک می‌کند؛ اما آن خبائث معنوی را و خباثتهای درونی را که باران پاک نمی‌کند آن را خون شهدا پاک می‌کند؛ استعمار را، استعباد را، استثمار را، استحمار را، این گونه از آلودگی‌ها را فقط خون پاک می‌کند «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْاَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». این بیان عترت.

قرآن که همیشه با عترت بود، عترت که همیشه با قرآن است، گاهی متن در قرآن است شرح در روایت و گاهی متن در روایت است شرح در قرآن؛ اگر کشوری با خون طیب و طاهر شد، آن کشور باید چکار بکند؟ قرآن می‌فرماید: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ﴾،[20] ایرانی که با خون شهدا پاک شد میوه ایران باید امثال آخوند خراسانی‌ها، آقای نائینی، آقاسید ابوالحسن، امام، آقای خوئی باشد، اینها باشد، چرا ما نباشیم؟! تمام حرف‌های آن روز این بود که ما با همه این امکانات؛ الآن تمام تلاش و کوشش ما این است که در فرمایشات مرحوم آخوند مثلاً متخصص شویم یا مبنای مرحوم آقای نائینی یا مبنای مرحوم آقا ضیاء! چرا فکر نکنیم مثل اینها حرف تازه بیاوریم؟! مگر حرف تازه کم است؟! حرف علمی محدود است؟! این چنین نیست.

«فتحصّل» که حرف‌ها همان حرف‌های کنگره است. مرحوم آخوند کسی است که سلطان فکری یکصد سال بر همه ماست، امروز هم به هر حال حرف‌های اساسی را او دارد می‌زند؛ ولی ما چرا به این حد نرسیم؟!

من از علما و اساتیدی که این موضوع را تذکر دادند حق‌شناسی می‌کنم و آنها را در ثواب این کار سهیم می‌دانم، بیش از همه و پیش از همه از فضلای افغانستان تشکر می‌کنم که آنها حق‌شناسی کردند گفتند این در گرامیداشت و بزرگداشت مرحوم آخوند بود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo