< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

97/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:نکاح/عیوب فسخ نکاح

بنده هم این عید پُرافتخار اسلامی را به پیشگاه جوامع انسانی، اسلامی و شیعی و شما شخصیت‌های برجسته علمی تهنیت عرض می‌کنم. سخنان بزرگوارانه این شخصیت عظیم جناب آقای اسکندری، همان اسکندرانه بود و ما به هیچ وجه لایق اینها نبودیم و نیستیم؛ اما یک خطری شنونده را تهدید می‌کند! یک بیان نورانی از امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) است که برای مالک اشتر مرقوم فرمود و آن این است که همیشه شیطان در کمین است، فرمود: ﴿لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾؛[1] من در کمین راه راستم با کمند سِتَبر، سر راه می‌نشینم و نمی‌گذارم عبور بکنند. حضرت در آن نامه مرقوم فرمود او همیشه در کمین است، در سنگر است و دیده نمی‌شود؛ اما وقتی از یک کسی تعریف می‌کنند، او در خط آتش می‌نشیند و مرتّب تیراندازی می‌کند، فرمود خودت را مواظب باش! اگر ـ خدای ناکرده ـ این تعریف‌ها را قبول کردی، معلوم می‌شود این آتش آمد به جان تو نشست و اگر ـ ان‌شاءالله ـ قبول نکردی، نجات پیدا کردی. ما از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم که این فرمایش بزرگوارانه ایشان که در حد کرامت است، هیچ کدام را ما قبول نکرده باشیم تا از آن آتش محفوظ باشیم؛ چون آن آتش به هیچ وجه درمان‌پذیر نیست. فرمود وقتی از تو تعریف می‌کنند اگر ـ خدای ناکرده ـ باور کردی، معنای آن این است که این تیر رسید.

بنابراین در تمام حالات حضرت فرمود شیطان در کمین است. آن‌وقتی که از شما دارند تعریف می‌کنند، او در خط آتش است. آتش‌هایی که شیطان دارد، غیر از آتشی است که در دفاع مقدس در جبهه‌ها بود. خط آتش ما این‌طور بود که عزیزان ما در اثر کمی وسایل جنگی، یک عده از عزیزان این‌جا سنگر داشتند و یک عده چند متر آن طرف‌تر؛ اما خط آتش شیطان نظیر این چرخ خیاطی است که مرتّب هست، چون چرخ خیاطی دیگر فاصله نیست، مرتّب این دو طرف دوخت و دوز هست، خط آتش او این است. من از همه شما بزرگان و بزرگواریتان سپاسگزارم و از شخصیت ایشان حق‌شناسی می‌کنیم. دعا می‌کنیم که این بیاناتی که فرمودند در حق همه شما هست و صادق هست، دیگران را هم محروم نکند. و نظام ما و رهبر ما و ملت ما و مملکت ما، همه در سایه لطف ولیّ‌اش مهمان آن حضرت باشند.

حالا چون وقت گذشت ما دیگر فرصت بحث فقه روز نداریم. یک روایت نورانی درباره ظهور حضرت به عرض برسد که همه ما چه ظهور حضرت را درک بکنیم و چه اگر ظهور حضرت را درک نکردیم با همین بدن در رجعت درک بکنیم، مهم‌ترین شرط صحابت و یاری آن حضرت، عقل است. عقل را هم در قرآن کریم مکرّر بیان فرمود و ائمه (علیهم‌السّلام) هم عقل را مشخص کردند. مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف کافی، قبلاً هم یکبار به عرضتان رسید که کلینی با دیگران یک مقدار فرق دارد؛ گرچه همه این ذوات جزء نائبان ائمه (علیهم‌السّلام) هستند؛ ولی عقل‌گرایی کلینی ستودنی است. مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در مقدمه کافی، یک چند صفحه‌ای به عنوان خطبه کتاب مرقوم فرمودند که خیلی مفصل نیست. ـ حتماً سعی بفرمایید این مقدمه را مطالعه کنید، چون خیلی مفصل نیست؛ منتها خیلی دقیق و لطیف است ـ مرحوم میرداماد (رضوان الله علیه) در کتاب شریف الرواشح السماویة این مقدمه را از بس لطیف و سودمند است جداگانه شرح کرده است.[2] آخرین خط مرحوم کلینی در این مقدمه این است: «اِذْ کَانَ‌ الْعَقْلُ‌ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیْهِ الْعِقَابُ»؛ [3] قطب تمدن و فرهنگ یک ملت، عقل آن ملت است. بعد از عبارت‌های معصومین (علیهم‌السّلام) عبارتی به این لطیف‌تر و شایسته‌تر کمتر یافت می‌شود. فرمود قطب مسلمان‌ها در بخش فرهنگی، عقل آنهاست: «اِذْ کَانَ‌ الْعَقْلُ‌ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ»؛ محور تمدن و ترقّی، عقل آن ملت است؛ احتجاج الهی بر مدار عقل آن ملت است؛ ثواب الهی براساس عقل آن ملت است و اگر ـ معاذالله ـ عقابی باشد بر اثر مخالفت عقل آن ملت است.

مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در کتاب «عقل و جهل»[4] که اولین کتاب است، ایشان آمدند تقسیم کردند که علم مقابل جهل نیست؛ بلکه عقل مقابل جهل است. آنکه در برابر جهل می‌ایستد عقل است، آنکه سنگر تشکیل می‌دهد عقل است، وگرنه خیلی از موارد خود علم جزء سپاه جهل است؛ یعنی علم است به حمل اولی، جهل است به حمل شایع، برای اینکه با این علم دارد گناه می‌کند و خلاف می‌کند. هیچ یعنی هیچ! ایشان کتاب علم را در مقابل جهل ننوشتند؛ چون جهل دو قسم است: یک وقتی با تحقیقات علمی است و یک وقتی با تلبیس‌های عملی است، همین! جاهل دو قسم است: یا درس خوانده است یا درس نخوانده؛ جهنمی دو قسم است: یا درس خوانده است یا درس نخوانده. علم مقابل جهل نیست، چون با خود جهل جمع می‌شود؛ آنکه در برابر جهل است و موضع می‌گیرد و با آن جمع نمی‌شود عقل است. لذا شما کتاب شریف کافی را وقتی بررسی می‌کنید، می‌بینید اولین کتاب «کتاب العقل و الجهل» است، دومین کتاب «کتاب العلم» است.[5] او از کجا یاد گرفته؟ از همان بررسی‌هایی که امام کاظم[6] و سایر ائمه (علیهم‌السّلام) فرمودند که «جنود العقل و الجهل» نه «جنود العلم و الجهل»، براساس آن تنظیم کتاب را به نام «کتاب العقل و الجهل» نامگذاری کردند.

در این کتاب روایت بیست و یکمی که با سند خاص دارند این است فرمود: «عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام‌»؛ از وجود مبارک امام باقر (سلام‌الله‌علیه)، «قال اِذَا قَامَ»، نام مبارک حضرت را بردند؛ وقتی قیام کننده ما حضرت مهدی موجود موعود (صلّی الله علیه و علی آبائه الاطیبین) قیام کرد، «اِذَا قَامَ» آن حضرت، «وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ اَحْلَامُهُم‌»؛ [7] در زمان ظهور حضرت، دست رحمت الهی بر سر جامعه اسلامی است، عقول اینها را جمع می‌کند، خردورزی و‌اندیش‌مداری اینها را کامل می‌کند؛ یعنی زمان ظهور، زمان رشد عقل است. شاگردان حضرت عقلای امت هستند. بهره‌وران از محضر و قیام آن حضرت، خردمندانی‌اند که «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‌»[8] را عمل کردند.

ما اگر ـ ان‌شاءالله ـ در زمان حیات ظاهری، آن بارگاه رفیع را زیارت کردیم، باید بکوشیم عاقل باشیم و اگر در رجعت و مانند رجعت توفیق یافتیم، باید بکوشیم عاقل باشیم. الآن اگر حضرت ظهور ‌کند این هفت میلیارد را به خوبی اداره می‌کند. اگر این هفت میلیارد به استثنای یک چند نفری عاقل باشند، اداره اینها خیلی آسان است؛ مگر حضرت با کشتن، جامعه را اصلاح می‌کند؟! مگر با قتل و آدم‌کشی می‌شود جامعه را اصلاح کرد؟! محصول جنگ جهانی اول و دوم، آن حداقلش هفتاد میلیون است تا صد میلیون را هم گفتند. بعد از جنگ جهانی اول و دوم ـ همان‌طوری که ایشان اشاره فرمودند ـ یا جنگ مستقیم بود یا جنگ نیابتی، کارخانه‌های ساختن سلاح‌های کشتار فردی و جمعی سه شیفته شب و روز دارد کار می‌کند. هفتاد میلیون کم نیست! همان وقتی هم که این آقایان با جان‌کِری دیدار داشتند، یک وقتی هم به این عزیزان وزرات امور خارجه گفتیم به این شخص بگویید اگر قدّتان بلند است، برای اینکه روی هفتاد میلیون قبر ایستادید؛ آلمان که خاکستر شد، کشورهای دیگر هم که چیزی از آنها نمانده است. شما برنده شدید، نه برای اینکه عقل دارید، شما یک روستایی‌های گمنامی بودید قبل از کشف کریستف کلمب، ( کریستف کلمب (کریستوبال کُلُن) سوداگر و دریانورد اهل جنُوا در ایتالیا بود که بر حسب اتفاق قاره آمریکا را کشف کرد. او که از طرف پادشاهی کاستیل (بخشی از اسپانیا) ماموریت داشت تا راهی از سمت غرب به سوی هندوستان بیابد، در سال 1492 میلادی با سه کشتی از عرض اقیانوس اطلس گذشت.)(امّا به جای آسیا به آمریکا رسید. کلمب هرگز ندانست که قاره‌ای ناشناخته را کشف کرده است.) جزء سرخ‌پوست‌ها بودید و بعد شهری شدید، یک قدری از آسیا و یک قدری از اروپا آمدند شما هم رشد کردید؛ این‌طور نبود که شما یک فرهنگی داشته باشید، بلکه شما روی اسلحه ایستادید. کشتار اگر بنا شد جامعه را متمدن کند، جنگ جهانی اول و دوم باید متمدن می‌کرد. آدم یک چیزی می‌شنود! آن‌وقت جمعیت هم که به این‌اندازه نبود، کل این آلمان شده خاکستر! در ژاپن این‌طور بود، در کره شمالی این‌طور بود. پس این نمی‌تواند جامعه را اصلاح کند.

فرمود: حضرت که ظهور می‌کند عقل مردم بالا می‌رود. نکته‌ای که برخی از اهل تفسیر ذکر کردند در این کلمه شریفه ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾[9] [10] [11] [12] [13] [14] [15] است، ﴿لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون‌﴾[16] است. این نکته این بزرگواران این است که ما قوم عاد و ثمود شنیده‌ایم، تازی و عرب را شنیده‌ایم، قبایل گوناگون را شنیده‌ایم؛ اما قوم عاقل یعنی چه؟ قوم مؤمن یعنی چه؟ این قوم شناسنامه‌ایی نیست، به معنای قبیله نیست، به معنای طایفه نیست، ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾؛ یعنی «لطائفة یقومون بالعقل»، «یقومون بالایمان»، این قوم نژادی نیست، این قوم فرهنگی است، این «قائم بالعقل» است. آن قومی که «قائم بالعقل» است نه بیراهه می‌رود و نه راه کسی را می‌بندد. قومی که قائم به ایمان است نه بیراهه می‌رود و نه از عوامی دیگران سوء استفاده می‌کند، این «قائم بالایمان» است؛ وگرنه ما یک عرب داریم عجم داریم بومی داریم، ما قوم مؤمن نداریم یا قوم عاقل نداریم که طایفه خاص باشند. پس این قوم با قوم عاد و ثمود فرق می‌کند، این قوم با عرب و عجم فرق می‌کند، این قوم به معنی شناسنامه و نژاد و برای سرزمین خاص نیست؛ این قوم یعنی قیام. و حضرت هم اگر به نام «علیم»، به نام «حکیم»، به نام «امام»، اگر به این نام‌ها ظهور بکند جهان را اصلاح نمی‌کند؛ به نام مبارک «قیام» ظهور می‌کند، این جهان را اصلاح می‌کند. اگر به عنوان «علیم» ظهور بکند درس دارد بله، خیلی‌ها را درس می‌دهد؛ اما صِرف درس جامعه را زنده نگه نمی‌دارد، آنکه جامعه را زنده نگه می‌دارد «قیام» است. حضرت هم چون قیام دارد، مظهر «قائم بالقسط» سوره مبارکه «آل عمران» است که ﴿شَهِدَ اللَّهُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ اُولُوا الْعِلْم﴾، [17] خدا چگونه شهادت می‌دهد که واحد است؟ یعنی اتحاد شاهد و مدعی است؟ خودش که مدعی توحید است! خودش شهادت می‌دهد یا نه، ﴿قائِماً بِالْقِسْط﴾ است؟ چون ﴿قائِماً بِالْقِسْط﴾ است و همه جا کار عادلانه اوست؛ پس یک نفر در عالم بیشتر نیست. این ﴿قائِماً بِالْقِسْط﴾، دلیل قبول شهادت خدای مدعی است. او مدعی توحید است که «کَلِمَةُ لا اِلَهَ اِلا الله حِصْنِی»، [18] [19] به چه دلیل شریک ندارد؟ چون تنها کسی است که در این عالم «قائم بالقسط» است اوست و حضرت هم مظهر چنین نامی است؛ لذا احدی با همه پیشرفت‌های علمی و سلاحی که دارند، توان ندارند که در برابر «قائم بالقسط» بایستند. و این قیام به قسط آرزوی انبیای سَلَف است؛ شما در بخش پایانی سوره مبارکه «حدید» ببینید: ﴿لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾؛ [20] منتها آنچه که در سوره مبارکه «نحل» است آن مسئله اخلاق و حقوق است که ﴿اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسَانِ وَ اِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی﴾، [21] آن توان آن را ندارد که جامعه را طاغوت‌زدا کند و عدل‌ساز، یک قسمت اخلاقی و حقوقی است. آنکه در سوره مبارکه «حدید» است توان آن را دارد که جامعه را اصلاح کند، فرمود: ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط﴾. عادل بودن برای پیش‌نمازی خوب است. قائم به قسط بودن برای کارهای اجرایی یک جامعه و دولت‌مداری خوب است. او که به درد نماز جماعت می‌خورد چون عادل است و برابر سوره «نحل» دارد عمل می‌کند: ﴿اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسَان﴾، می‌شود به او اقتدا کرد؛ اما نمی‌شود پرونده قضایی را به دست او داد. او عرضه قیام به قسط را ندارد. کسی می‌تواند قاضی باشد که قائم به قسط باشد. خدا غریق رحمت کند همین مرحوم محقق صاحب شرایع را! شما ببینید در بخش‌های قابل توجهی از همین کتاب «قضا» می‌گوید مسائل تکلیفی که بر چه کسی نماز واجب است؟ بر چه کسی روزه واجب است؟ باید عاقل باشد؛ اما چه کسی ‌می‌تواند قاضی باشد؟ عاقل باشد کافی نیست. «یعتبر فی القاضی کمال العقل»؛ [22] اما در امام جماعت که این شرط را نکردند. او همین‌که عاقل باشد کافی است، همین‌که عادل باشد کافی است. آن‌که پرونده دست او هست، باید «قائم بالقسط» باشد نه عادل؛ این‌که پرونده دست او هست، باید کمال عقل را داشته باشد نه عقل. همین مرحوم محقق همین شرط را درباره قاضی بیان کرد: «یعتبر فی القاضی کمال العقل». پس دو گروه‌اند: یکی سوره مبارکه «نحل» است که ﴿اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسَانِ وَ اِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی﴾، یکی هم سوره مبارکه «حدید» است که ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط﴾.

اما پرونده‌های اختلاس میلیاردی را باید به چه کسی بدهند؟ نه عادل آن عُرضه را دارد که این پرونده را حل کند برابر سوره «نحل: » ﴿اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُ﴾، نه «قائم بالقسط» سوره «حدید» آن عُرضه را دارد که پرونده میلیاردی را حل کند؛ فرمود: ﴿کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْط﴾، [23] این برای آن پرونده‌های میلیاردی است، مگر به دست هر کسی این پرونده‌ها را می‌دهند؟! او باید آن‌قدر غنی و قوی باشد که «قوّام بالقسط» باشد، هر سه را تربیت کرده است.

وجود مبارک حضرت وقتی ظهور کرد «قوّام بالقسط» زیاد دارد، «قائم بالقسط» زیاد دارد، چون صدر و ساقه ولایت و امامتش «قیام بالقسط» است؛ لذا هم خودش مظهر «قائماً بالقسط» الهی است، نه «قائماً بالقسط» سوره «حدید» و هم لطف الهی به برکت حضرت، دستش سر مردم آن سرزمین و آن عصر و زمان و زمین می‌رسد، عقل اینها کامل می‌شود. وقتی عقل اینها کامل شد، آن‌وقت 313 شاگردی مانند امام داشته باشد، اداره‌ آن آسان است، با جنگ که جهان را اداره نمی‌کنند. فرض کنید حضرتی که مظهر «قائماً بالقسط» است، 313 شاگردی مانند امام دارد، دست رحمت الهی هم بر سر مردم هست که عقل مردم کامل شد؛ آن‌وقت اداره این هفت میلیارد آسان است و این کار امام زمان است.

فرمود: ـ همین حدیث بیست و یکم ـ «وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ اَحْلَامُهُم‌»؛ از این نعمت بالاتر دیگر در جهان خدا خلق نکرده است که امیدواریم همه ما مشمول این فیض و فوز ولایتی آن ذات مقدس باشیم! و نظام ما و رهبر ما و مراجع ما و دولت و ملت و مملکت ما و حوزه و دانشگاه ما و فرد فرد این ملت مشمول دعای ویژه آن حضرت باشند! و هر خطری که هست به بیگانگان مانند استکبار و صهیونیسم منتقل بشود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo