< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

96/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح/ کراهت عقد بر قابله

هفتمین مسئله از مسائل هفت‌گانه‌ای که مرحوم محقق در این مقصد ذکر فرمودند، کراهت بعضی از امور بود که بخشی از آنها گذشت. فرع اول این بود که «یکره العقد علی القابلة اذا ربّتهُ و بنتها»، این دو‌تا فرع را کنار هم ذکر کردند: عقد کودکی که بالغ شده است با قابله خود، در صورتی که مقداری او را بپروراند مکروه است و همچنین عقد این پسری که قابله، او را به دنیا آورد با دختر قابله هم مکروه است که اینها گذشت. این دو‌تا فرع بود که گذشت.

«و ان یزوج ابنه بنت زوجته من غیره»، این هم مکروه است؛ کسی برای پسر خود دختر همسری که این همسر قبلاً شوهر کرده بود و دختر به بار آورد، این را هم عقد کند مکروه است که این فرع سوم هم گذشت، چه وقت؟ «اذا ولدتها بعد مفارقته»، شاید قبل از مفارقت حکم آن فرق کند، چه اینکه فرمود: «و لا باس بمن ولدتها قبل نکاح الاب»؛ اگر زنی قبلاً همسر داشت و دختری به بار آورد، خود این زن به عقد یک مرد دربیاید و دختر او به عقد پسرش دربیاید، این نهی نشده است، ولو تنزیهی؛ اما اگر بعد به دنیا بیاید، نهی تنزیهی دارد.

آخرین فرع از فروع مسئله هفتم این است: «و ان یتزوج بمن کانت ضَرَّة لامه قبل ابیه».[1] عصاره این فرع این است که اگر مادر او یک هوویی داشت که در اصطلاح می‌گویند «ضَرّه»؛ هوویی داشت، این ضرّه قبل از اینکه به عقد پدرش دربیاید، همسری داشت و دختری به بار آورد که این دختر از همسر قبلی است، این زن هووی مادر این پسر است، این پسر بخواهد با دختر هووی مادر خود ازدواج کند، مکروه است.

تعبیر مرحوم محقق خیلی دقیق نیست؛ ولی تعبیر مرحوم شهید اول در متن لمعه[2] از این دقیق‌تر است. روایتی که به آن استدلال کردند مطلق است؛ یعنی زنی که دختری دارد، بعد هووی یک زن دیگر شد در یک ازدواجی، این دختر بخواهد با پسر این هوو ازدواج کند، مکروه است؛ خواه این دختر را قبلاً داشته باشد، یا وقتی که دوران هوو بودن او گذشت، بعداً که شوهر دیگر پیدا کرد آن دختر را پیدا کرده باشد؛ این مطلق است، خواه قبل از هوو بودن مادرش، خواه بعد از هوو بودن مادرش، هر دختری که به دنیا بیاید بر این پسر مکروه است، این در متن لمعه است. مرحوم شهید ثانی که هم شرایعرا شرح کرده است به عنوان مسالک و هم لمعه را شرح کرده است به عنوان روضه؛ در مسالک[3] این نقد را دارد که چرا مرحوم محقق در متن شرایع دارد: «قبل ابیه»؟ روایت «زراره» که مطلق است، قبل و بعد هر دو را شامل می‌شود. این نقد را در روضه ندارد، زیرا متن لمعه اعم از آن است که قبل باشد یا بعد؛ لذا شهید ثانی در روضه این نقد را ندارد، ولی در مسالک این نقد را دارد.

عصاره آن این است که «ان یتزوج»؛ یک پسری بخواهد ازدواج کند، «بمن کانت ضرّةً لامه قبل ابیه»، سخن از دختر او نیست؛ چون اگر در زمانی که با مادر او همسر است «منکوحة الاب» است که عقدش حرام است و اگر قبل یا بعد، هووی مادر بود، نه از این شوهر که «منکوحة الاب» باشد، اگر «منکوحة الاب» باشد که این زن با مادر این شخص همسر پدر او بودند، این می‌شود: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ﴾[4] که هیچ! مادر او قبلاً یک همسری داشت و این مادر که قبلاً همسری داشت یک هوویی داشت که آن هوو هیچ ارتباطی با این شخص ندارد؛ چون «منکوحة الاب» نیست، بلکه منکوحه بیگانه است، ازدواج این شخص با هووی مادرش مکروه است. آن‌چه که از روایت «زراره»[5] برمی‌آید که نهی تنزیهی است این است که اگر کسی با هووی مادرش ازدواج کند این منهی است به نهی تنزیهی؛ خواه مادر او قبلاً هووی این زن بود یا بعداً هووی آن زن شد؛ یعنی قبل از اینکه همسر پدرش بشود هووی او بود یا بعدها هووی او شد؛ چه این قبل باشد و چه بعد باشد، در هر دو حال مکروه است. ولی عنوان مرحوم محقق این است: «و ان یتزوج» به زنی که این زن ضرّة بود؛ یعنی هوو بود، «لامه»، ‌ای کاش! «قبل ابیه» را ذکر نمی‌کرد؛ چه قبل از «ابیه» و چه بعد از «ابیه» این پسر مادری دارد، این مادر یک هووی داشت و این هوو یا قبل از اینکه به خانه پدر این شخص بیایید هووی او بود، یا بعد از اینکه از خانه پدر این شخص جدا شد و همسری دیگر پیدا کرد هووی او شد؛ در هر دو حال مکروه است.

نقد مرحوم شهید ثانی در مسالک بر این است که چرا مرحوم محقق در متن شرایع گفت: «قبل ابیه»، چون «بعد ابیه» هم باشد همین‌طور است؛ ولی همین شهید ثانی در روضه[6] نسبت به لمعه نقدی ندارد.

حالا می‌ماند فرع آخر که «و بالزانیة قبل ان تتوب‌»؛ روایتی که در این مسئله هست که این جریان «ضرّه» را مکروه کرده است، خبر «زراره» ‌ای است که ظاهراً سند تام است؛ ولی چرا مرحوم صاحب جواهر تعبیر به خبر کرده است؟! این روایتی که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است، مرحوم شیخ طوسی نقل کرد[7] و مرحوم صدوق هم نقل کرد.[8] وسائل جلد بیستم، صفحه 504، باب 42 از ابواب «ما یحرم بالمصاهره». باب 42 این است که «بَابُ اَنَّهُ یُکْرَهُ لِلرَّجُلِ اَنْ یَتَزَوَّجَ بِامْرَاَةٍ کَانَتْ ضَرَّةً لِاُمِّهِ مَعَ غَیْرِ اَبِیه». نقد مرحوم شهید ثانی باعث شد که صاحب وسائل عبارت را اصلاح کند و همین نقد باعث شد که مرحوم صاحب جواهر هم موافق باشد، بگوید این قیدی که مرحوم محقق در متن شرایع دارد «قبل»، این تام نیست؛ منتها مرحوم صاحب جواهر توجیه می‌کند که شاید مرحوم محقق که کلمه «قبل» را ذکر کرده است، از کلمه «کانت» استفاده کرده است؛ در حالی که «کانت» مربوط به این مطلب نیست.

حالا اصل روایت این است: مرحوم شیخ طوسی «بِاِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِح» که «جمیل» هم ثقه است، ولی حالا چطور صاحب جواهر تعبیر به خبر کرده است؟! «جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام یَقُولُ مَا اُحِبُّ لِلرَّجُلِ الْمُسْلِمِ اَنْ یَتَزَوَّجَ ضَرَّةً کَانَتْ لِاُمِّهِ مَعَ غَیْرِ اَبِیه». الآن این پسر بالغ شد، مادر او هم سالمند است، هووی او هم یک سنّی از او گذشته که می‌تواند ازدواج کند؛ این مادر قبل از اینکه به عقد پدر این شخص دربیاید، یک همسر دیگری داشت که در آنجا یک هوویی داشت و همچنین بعد از اینکه از پدرش جدا شد یا پدرش مُرد، همسری پیدا کرد که در این همسری یک هوویی دارد، با هر کدام از اینها بخواهد ازدواج کند مکروه است؛ چه هوو برای قبل از ازدواج با پدر باشد، چه هوو برای بعد از ازدواج باشد و چه دو‌تا هوو داشته باشد، با هر دو مکروه است. این «من غیر اب» مطلق است؛ خواه قبل از نکاح با اب، خواه «بعد الفراغ» از نکاح اب. چون روایت مطلق است، این بزرگوارها فرمودند به اینکه تقییدی که مرحوم محقق در متن شرایع آورد تام نیست. «مَا اُحِبُّ لِلرَّجُلِ الْمُسْلِمِ اَنْ یَتَزَوَّجَ ضَرَّةً» که این ضَرّة، «کَانَتْ لِاُمِّه»؛ هووی مادر او بود. هووی مادر او بود الآن این بچه تازه بالغ شده، چه قبل از نکاح با پدر او، چه بعد از نکاح با پدر او، «کانت» صادق است. سنّ این زن بالاست، سنّ مادرش هم بالاست؛ منتها حالا مادرش با این هوو هم‌سنّ نیستند. چه این هوو قبل از اینکه این مادر به عقد پدر این شخص دربیاید، هووی او بوده، یا بعد از اینکه از پدرش جدا شد همسر جدید پیدا کرد، هووی او شد.

این روایت را مرحوم صدوق هم (رضوان الله تعالی علیه) «بِاِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ» ذکر کرد «اِلَّا اَنَّهُ قَالَ اَنْ یَتَزَوَّجَ امْرَاَةً اِذَا کَانَتْ ضَرَّةً لِاُمِّهِ مَعَ غَیْرِ اَبِیه»؛ یک «اذا» یی هم اضافه کرده است که خیلی دخلی ندارد.

این مسئله «ضرّه» باعث شد که ما مسائلی که خیلی محل ابتلای ماست و درگیر ماست و در جهاد ما هم هست به آن توجه کنیم و این روایت را هم ذکر کنیم. این کلمه «ضرّه» در روایات اهل بیت (علیهم‌السّلام) زیاد آمده است که دنیا و آخرت ضرّه‌اند؛ هووی یکدیگر هستند. یک هوویی هم هستند که همیشه باهم‌اند و درگیر هم هستند و انسان موظف است که بین اینها اصلاح کند. تعبیر «هُما ضَرَّتان»، در بیانات نورانی اهل بیت (علیهم‌السّلام) کم نیست، مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) که حضرت فرمود: «اِنَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِیلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ اَحَبَّ الدُّنْیَا وَ تَوَلَّاهَا اَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَیْنَهُمَا کُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَان»‌؛[9] فرمود دنیا و آخرت هووی یکدیگرند و اینها با هم جمع نمی‌شوند، اختلاف هم دارند، متفاوت هم هستند؛ به هر حال دو‌تا راه است، راه دنیا و راه آخرت دو‌تاست. اگر کسی دنیا را دوست داشت و تحت ولایت دنیا بود، قهراً آخرت را دوست ندارد و دشمن آخرت است و دنیا و آخرت به منزله مشرق و مغرب‌اند که اگر کسی به طرف مشرق توجه کرد، از مغرب دور می‌شود و «بالعکس» و کسی که در بین اینها حرکت کند هر‌اندازه که به یکی نزدیک شد از دیگری فاصله می‌گیرد، «وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَان»؛ اینها هووی یکدیگر هستند.

یک بحث دیگری در خطبه 154 نهج البلاغه آمده است که اهل بیت (علیهم‌السّلام) را معرفی می‌کند، فضایل آنها را؛ می‌فرماید به اینکه «فِیهِمْ کَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ کُنُوزُ الرَّحْمَنِ اِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ اِنْ صَمَتُوا لَمْ یُسْبَقُوا فَلْیَصْدُقْ رَائِدٌ اَهْلَهُ وَ لْیُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْیَکُنْ مِنْ اَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَاِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ اِلَیْهَا یَنْقَلِبُ فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْب الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ...».

این سؤال مطرح است که انسان به منزله همسر این دو هوو است یا فرزند یکی از این هوو است؟ اینکه حضرت فرمود: «وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَان»؛ اگر انسان همسر این دو هوو بود، سلطان بر هر دو است و می‌تواند اینها را جمع کند؛ اما می‌خواهد همسر یکی از این دو باشد. دنیا و آخرت دو‌تا هوو هستند، شخص شوهر اینهاست؟ یا شخص باید فرزند یکی از اینها بشود؟ فرمود اینها مادر هستند، شما باید فرزند یکی از اینها باشید، شوهر نیستی. ـ همان‌طوری که «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»؛[10] [11] نهج البلاغه هم همین‌طور است، صحیفه سجادیه هم همین‌طور است، روایات هم همین‌طور است ـ «وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ»؛ اینها هوو هستند، آیا انسان به منزله شوهر این دو هووست که باید بین اینها اصلاح کند تا «بیده زمام الامر»؟ یا باید فرزند یکی از اینها باشد؟ فرمود شما شوهر اینها نیستید که اینها تحت سلطه شما باشند؛ شما به هر حال باید بچه یکی از این دو باشید و خودتان انتخاب کنید. بعد برهان اقامه می‌کند در فصل سوم از بیانات نورانی که شما فرزند یکی از اینها هستید، مادرتان را بشناسید، صله رحم را داشته باشید، شما فرزند دنیا نیستید، فرزند آخرت هستید، مادرتان یک هوویی دارد شما با مادرتان باشید.

«فهاهنا امور ثلاثه: » اول دنیا و آخرت با هم درگیر هستند؛ دوم: اینها که درگیر هستند تحت سلطه شما نیستند، انسان شوهر این دو هوو نیست، فرزند یکی از این دو هووست؛ سوم فرمود: اینها مادر قراردادی نیستند، مادر واقعی‌اند، دنیا مادر واقعی شما نیست، او نامادری است؛ مادر واقعی شما آخرت است و شما با مادرتان باشید. این می‌شود تفسیر نهج البلاغه به نهج البلاغه.

اینکه فرمود: «فِیهِمْ کَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ کُنُوزُ الرَّحْمَنِ اِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ اِنْ صَمَتُوا لَمْ یُسْبَقُوا»؛ اگر ساکت‌اند کم نیاوردند که ساکت هستند. اینکه وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) فرمود: «اِنَّا لَاُمَرَاءُ الْکَلَام‌»،[12] فرمود ما فرمانروای کل سخن هستیم، نه یعنی خوب حرف می‌زنیم؛ البته «افصح الناس» هستند، «ابلغ الناس» هستند، فرمودند حرف در اختیار ماست، ما می‌فهمیم که کی حرف بزنیم، 25 سال حرف نزنیم و یک وقتی هم حرف بزنیم، ما فرمانده حرف هستیم، حرف مسلط بر ما نیست که هر وقت حرف بزنیم، «اِنَّا لَاُمَرَاءُ الْکَلَام‌»؛ ما فرمانده سخنرانی هستیم، می‌فهمیم که 25 سال نباید حرف زد، نه اینکه خوب حرف می‌زنیم؛ خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «اَنا اَفصَحُ مَنْ نَطَقَ بالضَّاد»،[13] در فصاحت اینها کسی تردید نداشت. فرمود ما فرمانروایان حرف زدن هستیم، حرف زدن در اختیار ماست و چون حرف زدن در اختیار ماست مصلحت دیدیم 25 سال حرف نزنیم؛ وگرنه جامعه ارباً اربا می‌شد. همه برکت‌های اسلامی که الآن هست محصول سکوت 25 ساله حضرت بود؛ وگرنه دیدید که آنها چکار کردند! فرمود: «اِنَّا لَاُمَرَاءُ الْکَلَام‌». بعد فرمود به اینکه اگر ما یک وقتی ساکت شدیم، این‌طور نیست که کم آورده باشیم؛ «اِنْ صَمَتُوا لَمْ یُسْبَقُوا» که دیگری جلو افتاده باشد و ما عقب افتاده باشیم، ما بشویم مسبوق و او بشود سابق، ما کم آورده باشیم و ساکت شده باشیم، این‌طور نیست؛ ما می‌فهمیم که کی حرف بزنیم یا کی حرف نزنیم. این معنای «اِنَّا لَاُمَرَاءُ الْکَلَام‌» است.

فرمود: «اِنْ صَمَتُوا لَمْ یُسْبَقُوا فَلْیَصْدُقْ رَائِد»، «رائد» یعنی راهنما، این کسی که جلو می‌رود. قبلاً قافله که می‌رفتند این‌طور نبود که مثل الآن بین راه‌ها رستوران باشد و مهمان‌خانه‌ها باشد و قهوه‌خانه باشد، بیابان بود. قبل از اینکه این قافله به یک مقصدی بارانداز کند، یک عده‌ای می‌رفتند پیشاپیش که جا را ببینند کجا امن است، کجا آب است، او را می‌گفتند «رائد». فرمود ما رائد هستیم؛ یعنی پیشاپیش رفتیم بهشت و از آنجا خبر آوردیم به شما می‌گوییم؛ ما رائد هستیم، از خودشان به «رائد» تعبیر می‌کردند. مسئله «قائم» و «امام» و «ولیّ» و اینها یک عنوان دارد، رائد یعنی رائد! ما رفتیم به آنجا و آمدیم دیدیم چه خبر است، به شما می‌گوییم؛ ما دیدیم آنجا را، جاها را هم دیدیم، به شما هم خبر می‌دهیم. «امام»، «قائد»، «رهبر»، اینها یک حساب دارد؛ «رائد» یک حساب دیگری دارد. فرمود رائد باید حرف درست بزند که کجا امن است و کجا امن نیست؛ به هر حال ما رائد هستیم. اینکه فرمود: «لَوْ کُشِفَ‌ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً»،[14] برای همین است؛ برای اینکه ما آنجا رفتیم و به آنجا سر زدیم و آمدیم و می‌دانیم چه خبر است.

فرمود: «وَ لْیُحْضِرْ عَقْلَهُ»؛ موقع سخن گفتن عقلش را حاضر کند، «وَ لْیَکُنْ مِنْ اَبْنَاءِ الْآخِرَة»؛ دنیا و آخرت هوو هستند، شما باید یکی را به عنوان مادر انتخاب کنید، آخرت را مادر خود انتخاب بکنید. حالا این انتخاب مادر مصنوعی است که مادر می‌شود؟ فرمود نه این‌طور نیست؛ این اصلاً مادر شماست. «وَ لْیَکُنْ مِنْ اَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَاِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ اِلَیْهَا یَنْقَلِبُ»؛ این مادر شماست، شما از آنجا آمدید، شما به دامن مادرتان برمی‌گردید. پس معلوم می‌شود که ما یک ریشه اُخروی داریم؛ این‌طور نیست که دنیا و آخرت «هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ»، ما یک فرزند بیگانه‌ای باشیم که حالا ما را از شیرخوارگاه آورده باشند دو‌تا زن هستند، هووی یکدیگرند و ما در اصطلاح بگوییم مادر، این‌طور نیست؛ یکی مادر ماست و یکی مادر ما نیست، مادر ما با دیگری هووست. فرمود شما از آخرت آمدید و به آخرت هم برمی‌گردد؛ از آنجا آمدید و به آنجا برمی‌گردید. این فطرت شما نشان می‌دهد که از کجا آمدید، این ﴿اَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾[15] نشان می‌دهد که از کجا آمدید؛ دنیا که جای سخن از ﴿اَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ نیست.

فرمود: «فَاِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ اِلَیْهَا یَنْقَلِبُ فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ یَکُونُ مُبْتَدَاُ عَمَلِهِ اَنْ یَعْلَمَ اَ عَمَلُهُ عَلَیْهِ اَمْ لَهُ»؛ فرمود انسان هر کاری که می‌کند یک لحظه حساب کند. اینکه می‌گویند هر کاری که می‌کنید «بسم الله» بگویید، البته ذکر خداست ثواب دارد، اینکه حرفی در آن نیست؛ این یک قرنطینه است، فرمود هر کاری که می‌خواهید بکنید یا چیزی می‌خواهید بنویسید یا چیزی می‌خواهید بگویید یا چیزی می‌خواهد بخرید، یک «بسم الله» بگویید. «بسم الله» بگویید؛ یعنی خدایا! این کار را به نام تو انجام می‌دهم. کار اگر مکروه یا حرام باشد که آدم نمی‌تواند به نام خدا انجام بدهد؛ این یک قرنطینه است، این یک ایست بازرسی است. البته آن ثواب لفظی و عبادت و ذکر خدا سرجایش محفوظ است. فرمودند هر کاری که می‌کنید اول بگویید «بسم الله الرحمن الرحیم»؛[16] [17] چون آدم باید رویش بشود که بگوید خدایا! این کار را به نام شما انجام می‌دهم؛ این کار قهراً یا واجب است یا مستحب.

فرمود: بررسی کند مبتدء عملش «اَنْ یَعْلَمَ اَ عَمَلُهُ عَلَیْهِ اَمْ لَهُ فَاِنْ کَانَ لَهُ مَضَی فِیهِ وَ اِنْ کَانَ عَلَیْهِ وَقَفَ عَنْهُ فَاِنَّ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَالسَّائِرِ عَلَی غَیْرِ طَرِیقٍ فَلَا یَزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ اِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ کَالسَّائِرِ عَلَی الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ اَ سَائِرٌ هُوَ اَمْ رَاجِعٌ»؛ فرمود حالا که این است شما بررسی کنید ببینید که دارید برمی‌گردید یا دارید می‌روید؟ همین! اگر ابناء آخرت باشید دارید می‌روید، اگر ابناء دنیا باشید دارید برمی‌گردید؛ رفتن همان رفتن است، حرکت همان حرکت است. فرمود هر کسی کاری انجام می‌دهد یا یک حرکتی انجام می‌دهد ببیند که به کدام سمت دارد می‌رود. «فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ اَ سَائِرٌ هُوَ اَمْ رَاجِعٌ وَ اعْلَمْ اَنَّ لِکُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِناً عَلَی مِثَالِهِ فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ» و مانند آن.

اما در خطبه دیگری که این بیان را فرمود؛ یعنی خطبه 42، آنجا این فرمایش را فرمود ـ این از وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و غالب فرمایشات حضرت مسبوق به بیانات نورانی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هست ـ «اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّ اَخْوَفَ مَا اَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْاَمَلِ فَاَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ اَمَّا طُولُ الْاَمَلِ‌ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ اَلَا وَ اِنَّ الدُّنْیَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا اِلَّا صُبَابَةٌ»؛ تهِ کاسه به شما رسید، همیشه تهِ کاسه است؛ حالا آن وقتی که 1400 سال فرمود این بود، الآن هم تهِ کاسه هست، چیزی در دنیا نیست. «فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا اِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْاِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا»؛ یعنی کار را به او بسپار! «اَلَا وَ اِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ اَقْبَلَتْ»؛ او دارد می‌آید، «وَ لِکُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ»؛ دنیا هم بچه‌هایی دارد آخرت هم بچه‌هایی، «فَکُونُوا مِنْ اَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ اَبْنَاءِ الدُّنْیَا»؛ برهان آن هم در خطبه 154 است؛ یعنی شما شناسنامه دارید، شما از آنجا آمدید، شما این هوو را مادر نگیرید؛ چون اینکه مادر شما نیست، اینکه هرچه داشت تهِ پیاله بود و ریخت. چیزی در پیاله‌اش نبود مختصری بود، این را هم که ریخت. «صَبَّهُ»؛ یعنی ریخت.

ملاحظه فرمودید جمله را؟! فرمود: «فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا اِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْاِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا»؛ یک تَه‌ایی در کاسه مانده و این را هم واریز کردند. کسی حالا به فکر دنیا باشد و چیزی نصیب او بیاید نیست؛ یک مختصری تهِ آن مانده بود این را هم کسی آمده وارو کرد و ریخت، حالا کسی برود این را بلیسد، چیزی داخلش نیست! «اَلَا وَ اِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ اَقْبَلَتْ وَ لِکُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ اَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ اَبْنَاءِ الدُّنْیَا فَاِنَّ کُلَّ وَلَدٍ سَیُلْحَقُ بِاُمِّهِ‌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ اِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل‌».[18]

یک بیان نورانی سید الشهداء (سلام‌الله‌علیه) دارد که این تفسیر اینهاست و تطبیق عملی اینهاست. وقتی به حضرت عرض کردند عراق شلوغ است، کوفه شلوغ است، مکه شلوغ است، مدینه شلوغ است، فرمود: «اَمَّا بَعْدُ فَکَاَنَّ الدُّنْیَا لَمْ‌ تَکُنْ‌ وَ کَانَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَل‌»؛[19] ما اصلاً بچه‌های آخرت هستیم، شما می‌گویی فلان جا شلوغ است، فلان ‌جا شلوغ است، کاری به ما ندارد؛ اینجا جای ما نیست، شهر ما نیست، شما می‌گویید مکه شلوغ است، کوفه شلوغ است، مدینه شلوغ است، یمن شلوغ است. «اَمَّا بَعْدُ فَکَاَنَّ الدُّنْیَا لَمْ‌ تَکُنْ‌»، این «کان» کان تامّه است؛ یعنی گویا اصلاً دنیایی نبود، «وَ کَانَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَل‌»؛ همیشه آخرت بود، ما بچه‌های آخرت هستیم؛ فلان جا شلوغ است، فلان جا شلوغ است یعنی چه؟! پس انسان دو گونه می‌تواند زندگی کند.

«فتحصّل» که دنیا و آخرت دو‌تا هوو هستند؛ انسان شوهر دنیا و آخرت نیست، انسان فرزند یکی از اینهاست که با هم نمی‌سازند. بعد هم فرمود مادر شما یک هوویی دارد، این سه مرحله است. نه اینکه یک بچه‌ای انسان از شیرخوارگاه می‌آورد به دو‌تا زن می‌دهد که اینها هوو هستند و با هم نمی‌سازند! یکی اصیل است و یکی نامادری. فرمود این مادرتان با نامادری درگیر است، شما با مادرتان باشید، همین!

حالا این آخرت را که در بیانات نورانی مشخص کرده است، آدم راحت می‌شود که ـ ان‌شاءالله ـ امیدواریم نصیب همه علاقمندان قرآن و عترت شود.

 


[2] اللمعة الدمشقیة فی فقه الامامیة، الشهید الاول، ص181.
[11] کامل بهایی، الحس بن علی الطبری، ص390.
[17] «کُلُّ اَمْرٍ ذِی بَالٍ لَمْ یُذْکَرْ «بِسْمِ اللَّهِ» فِیهِ فَهُوَ اَبْتَر».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo