درس خارج فقه آیت الله جوادی
96/10/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نکاح/کراهت عقد بر قابله
هفتمین مسئلهای که مرحوم محقق (رضوان الله تعالی علیه) در شرایع بعد از اسباب تحریم یاد کردند، کراهت عقد بر قابله و همچنین کراهت عقد بر دختر قابله بود که بحث آن در جلسه قبل گذشت. وقتی عقد بر قابله کراهت داشته باشد نه حرمت، بر دختر قابله به طریق اُولیٰ حرمت ندارد و از نصوص متنوّعی که در نوبت قبل قرائت شد، کراهت عقد بر دختر قابله هم استفاده میشود؛ یعنی روایات سه طایفه بود: طایفه اُولیٰ نظیر «صحیحه بزنطی» تصریحاً حلال دانست، بعضی از نصوص نهی کردند، طایفه ثالثه شاهد جمع بود؛ منتها بعضی آقایان این جمع را با تصرف در ماده حل کردند و معروف بین اصحاب (رضوان الله علیهم) به تصرف در هیات است که حمل بر کراهت است و کراهت هم درجاتی دارد: اگر این قابله دو روز یا سه روز این بچه را بپروراند یک مرحله از کراهت است، در درازمدت او را بپروراند کراهت بیشتری دارد و همچنین اگر پسر بود بالغ شد و بخواهد با دختر قابله ازدواج کند آن هم بیحزازت نیست.
پرسش: ...
پاسخ: بله، آن کراهت بیشتری دارد. اصلاً معنای قابله مربّیه نیست، قابله کسی است که به اصطلاح «ماما» باشد، در زایمانِ مادر کمک کند. آنجا که اگر در زایمان کمک بیشتری کرد و بچه را هم حفظ کرد، کراهت بیشتری دارد، آنجا که در زایمانِ مادر کمک کرد، اما در نگهداری بچه کمکی نکرد یا کمک کمی کرد، کراهت کمتری دارد. به هر حال قابله باید که در زایمانِ مادر سهمی داشته باشد. غرض آن است که اگر او در زایمان مادر هیچ سهمی نداشته باشد نمیگویند قابله، بلکه او را میگویند مربّیه.
پرسش: ...
پاسخ: آنکه قابله بر آنها صادق باشد کراهت دارد؛ حالا درجات آن فرق میکند، اگر واقعاً قابله صادق باشد کراهت دارد.
بخشی که به مرد برمیگردد که از بحث بیرون است، بخشی که به زن برمیگردد حکم کراهت دارد با تفاوت درجات، نصوص هم ملاحظه فرمودید که چند طایفه بود و درجات آن هم فرق میکرد.
فرع دوم این است که «و ان یزوج ابنه بنت زوجته من غیره اذا ولدتها بعد مفارقته و لا باس بمن ولدتها قبل نکاح الاب»؛ این فرع مربوط به مسئله قابله نیست ـ اگر کسی همسری دارد و از این همسر پسری به بار آورد و این همسر قبلی حالا یا مرحوم شد یا مثلاً مطلّقه شد یا هنوز هست، ایشان همسری دیگر گرفت و آن همسری که گرفت دختری دارد که از شوهر دیگر به دنیا آورد؛ پسر خود را به دختر این همسر جدید بدهد که البته «اذا ولدتها بعد مفارقته» یک حکم دارد و اگر «ولدتها قبل نکاح الاب»[1] حکم دیگری دارد. اگر تجدید فراش کرد، این همسر یک دختری دارد، این مرد پسر خود را با دختر این همسر جدید بخواهد به نکاح دربیاورد، این دختر چون قبلاً به دنیا آمده است کراهت ندارد یا کراهت آن بسیار کم است و اگر این همسر جدید از این شوهر جدا شد، همسر دیگری انتخاب کرد و دختر دیگر به بار آورد، این پسر بخواهد با آن دختر ازدواج کند مکروه است؛ سرّش آن است که اینها شبیه برادر و خواهرند. در سوره مبارکه «نساء» که «اخوات» را در کنار «اُمهات» ذکر کرد که ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ اُمَّهاتُکُم﴾،[2] بعد فرمود ﴿اَخَواتُکُم﴾؛ «اُخوّت» به یکی از سه راه حاصل میشود، در اینجا هیچکدام از آن سه راه نیست. در سوره مبارکه «نساء» بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُم﴾،[3] در آیه 23 به این صورت فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ اُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ اَخَواتُکُم﴾. در اینگونه از موارد این حرمت هم حرمت تکلیفی است و هم حرمت وضعی؛ در معاملات هم گاهی اینچنین است، ممکن است در بعضی از عناوین معاملات، آن نهی و امر راجع به ارشاد به صحت و بطلان باشد؛ اما در جریان عنوان تحریم که فرمود: ﴿حَرَّمَ الرِّبَا﴾،[4] هم حرمت تکلیفی از آن استفاده میشود و هم حرمت وضعی؛ حالا ممکن است نهی، ظهوری در حرمت تکلیفی نداشته باشد و فقط اشاره به بطلان باشد. اینکه فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ اُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ اَخَواتُکُم﴾؛ «اُخوّت» را قرآن از سه راه تثبیت کرده است: یا برادر و خواهر ابوینیاند، یا ابیاند، یا امّی؛ در این فرعهایی که مرحوم محقق ذکر فرمود هیچکدام از این سه عنوان حاصل نیست؛ زیرا مردی که همسر داشت و از همسر قبل پسری به بار آورد و تجدید فراش کرد که این زن دوم دختری از شوهر دیگر داشت، اینها نه ابوینیاند، نه امّیاند، نه ابی، به هیچ وجه مشمول آیه 23 سوره مبارکه «نساء» نیستند. اگر کراهتی دارند، طبق نص خاص است، حرمت که یقیناً شامل حال آن نمیشود؛ چون بعد از اینکه ذات اقدس الهی آن محرّمات را ذکر کرد، ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ اِلاَّ ما مَلَکَتْ اَیْمانُکُم﴾ را فرمود،[5] فرمود: ﴿وَ اُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُم﴾؛[6] ماورای این محرّمات بر شما حلال است. این منافات؛ یعنی «ما لیس بمحرَّم»، نه «ما لیس بمکروه»، منافات ندارد که با نص خاص کراهتی برای یکی از اینها باشد.
بنابراین آیه 23 که «اخوات» را میگوید، خود قرآن که «یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»؛[7] [8] این «اُخوّت» را از سه راه تثبیت کرده است: یا ابوینی، یا ابی، یا امّی. در این فرع مزبور نه ابی است نه امی، چه رسد به ابوینی. پس مشمول آیه 24 است که ﴿وَ اُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُم﴾ است که حلال است. کراهت آن نص خاص دارد که حالا آن روایات را باید خواند که هراندازه که ارتباط خانوادگی بیشتر بود، کراهت شدیدتر است. بعضی از کراهتها، کراهتهای عاطفی است و بعضی از کراهتها، کراهتهای پزشکی است؛ میگویند فلان غذا را اگر بخورید مکروه است؛ یعنی پیامدهای پزشکی دارد. اما در اینگونه از مسائل خانوادگی، پیامدهای اجتماعی دارد، پیامدهای عاطفی دارد. این نظیر سرماخوردگی در برندارد که ما بگوییم حالا اگر این غذا را خوردید مثلاً سرماخوردگی پیش میآید، از این قبیل نیست.
پرسش: ...
پاسخ: گذشته از ارشاد ممکن است مکروه هم باشد، منتها آن راز و رمزش است؛ وگرنه وقتی که شارع مقدس گفت این کار مکروه است یعنی حزازتی دارد. حالا یک وقت است سخن از «اقلُّ ثواباً» که فلان غذا را انسان بخورد یا فلانوقت فلان غذا را بخورد مثلاً مستحب است، یا فقط ارشاد است. در غالب اینگونه از موارد پزشکی میتواند ارشاد باشد. ولی غرض این است که کراهت در مسائل پزشکی با کراهت در مسائل خانوادگی خیلی فرق میکند.
روایتی که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) ذکر کردند، وسائل جلد بیستم، صفحه 473، باب 23 از ابواب «ما یحرم بالمصاهره» است. روایت اولی که ذکر کردند مرحوم کلینی[9] «عَنْ اَبِی عَلِیٍّ الْاَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ سَاَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُطَلِّقُ امْرَاَتَهُ ثُمَّ خَلَفَ عَلَیْهَا رَجُلٌ»ـ «او خُلِّفَ عَلَیهَا رَجُلٌ»ـ «بَعْدُ» همسر جدید گرفت؛ یعنی این زن که از این مرد جدا شد، تجدید فراش کرد و همسری گرفت. «فَوَلَدَتْ لِلْآخَر»؛ فرزندی از شوهر جدید به بار آورد. «هَلْ یَحِلُّ وَلَدُهَا مِنَ الْآخَرِ لِوَلَدِ الْاَوَّلِ مِنْ غَیْرِهَا»؛ آیا این زنی که از شوهر قبلی جدا شد و شوهر جدید پیدا کرد و از شوهر جدید، دختری به بار آورد، آیا این دختر میتواند با پسر شوهر قبلی که از همسر دیگر به بار آورد ازدواج کند یا نه؟ ـ گاهی در بعضی از نصوص این باب، حضرت میفرماید: «اعد السؤال».[10] این برای اینکه خوب روشن شود که خود سائل دارد چه سؤال میکند و کسانی هم که در مجلس نشستهاند کاملاً بررسی کنند که محور سؤال و جواب چیست، حضرت گاهی تصریح میکند «اعد السؤال»؛ توضیح بده که خودش هم خوب متوجه شود، کسانی هم که نشستند و بخواهند این مسئله را نقل کنند خوب متوجه شوند؛ وگرنه نیازی برای حضرت نیست که بفرماید «اعد السؤال» ـ «قَالَ نَعَم».[11] در روایت دوم و سوم و مانند آن، همین مطلب هست که اگر نیاز باشد آنها را هم بخوانیم.
حالا چون روز چهارشنبه است و سالروز میلاد وجود مبارک امام عسکری (سلاماللهعلیه) هست، چند جملهای از ذات مقدس آن حضرت نقل کنیم. متاسفانه برای ما بعد از امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه)؛ هم کلمات نورانی اینها، هم سیره اینها، هم نامههای اینها، خیلی آشنا نیست؛ تا امام رضا (سلاماللهعلیه) تاحدودی روشن هست. ببینید در مصائب اینها دو سه جمله از اینها گفته میشود، بعد فوراً به کربلا! خیلی تاریخ اینها، سیره اینها، اوضاع اینها روشن نیست.
یکی از بیانات نورانی امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه) که امروز میلاد آن حضرت است و جزء کلمات غُرر آن حضرت محسوب میشود این است که فرمود: «اِنَّ الْوُصُولَ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ اِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْل»؛[12] یعنی ما راحل «الی الله» هستیم، ما اگر نرویم خواه و ناخواه ما را میبرند، اینطور نیست که حالا انسان را در بین راه بگذارند؛ ﴿اَلا اِلَی اللَّهِ تَصیرُ الْاُمُور﴾.[13] ما اگر با دست و پا و دل خود نرفتیم، خواه و ناخواه میبرند؛ چه بهتر که برویم. فرمود: «اِنَّ الْوُصُولَ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ اِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْل»؛ این سفر «الی الله» یک «راحله» میخواهد و یک «زاد»؛ چون در سفر آدم پیاده باشد به زحمت میافتد، بیتوشه باشد در رنج قرار میگیرد؛ هم توشه لازم است و هم مَرکَب. این حصری که در این حدیث نورانی است، یک حصر «اضافی» است نه حصر «نفسی». فرمود وصول به طرف ذات اقدس الهی تا آنجا که برای موجودِ ممکن میسور است، یک سفری است که بدون امتطاء نمیشود. «امتطاء» باب افتعال، «امتطء» که دومی با «طاء» مؤلفه است؛ یعنی «اخذ المطیة»، «مطیه» یعنی مَرکب راهوار، مَرکب هموار. «امتطء» یعنی «اخذ المطیة»؛ یک مَرکب خوبی پیدا کرد. فرمود مَرکب وصول «الی الله»، نماز شب است، بدون نماز شب این مسافر مَرکب ندارد: «اِنَّ الْوُصُولَ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ اِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْل». این حصر، حصر «اضافی» است؛ یعنی بدون این نمیشود؛ اما معنای آن این نیست که فقط با این حاصل است؛ چون لسان حدیث هم این نیست که فقط از این راه حاصل میشود، لسان حدیث این است که بدون این نمیشود.
اما «زاد» چیست؟ این بیان نورانی امام سجاد (سلاماللهعلیه) در دعای سحر ماه مبارک رمضان که به «ابوحمزه ثمالی» آموخت، آن «زاد» را بیان کرده است. خود امام کاظم (سلاماللهعلیه) «زاد» را بیان کردند. در آن دعای سحر «ابوحمزه ثمالی» هست که «اَنَّ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَة»؛ کسی بخواهد به طرف تو سفر کند، راهش دور نیست؛ چون «اَقْرَبُ اِلَیْنَا مِنْ حَبْلِ الْوَرِید»[14] است و مانند آن، و چون راهش دور نیست، پس این مسافر باید بداند که راه، رفتنی است: «اَنَّ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ وَ اَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِک»؛ هم نزدیک هست و هم حجاب و منعی در کار نیست، مانعی نیست؛ فقط یک چیز حاجب است «اَنَّ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ وَ اَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلَّا اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْاَعْمَالُ دُونَک»؛[15] گناه نمیگذارد و حاجب است، یک مرزی است، یک بندی است؛ این گناه مانع است، وگرنه هیچ حجابی نیست. میان عابد و معبود، میان خالق و مخلوق حجابی در کار نیست، مگر عمل؛ «اَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلَّا اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْاَعْمَالُ دُونَک»؛ این یک مرحله است.
یک قدری که جلوتر میرویم، میبینیم به اینکه تنها عمل، حاجب نیست؛ ممکن است کسی عمل حرامی به حسب ظاهر نداشته باشد، اما به خودش وابسته است، خودش را میخواهد. ـ انشاءالله ـ سخن از استکبار و غرور و برتربینی نیست، ولی به هر حال به خودش وابسته است. در یک روایت نورانی است که مرحوم صدوق در توحید نقل کرد، شاید از «ابی ابراهیم» امام کاظم (سلاماللهعلیه) باشد؛ چون خیلی لطیفتر از این دعای «ابوحمزه ثمالی» است، در آنجا دارد که ذات اقدس الهی مستور هست، محجوب هست؛ اما بدون ساتر محجوب است، بدون حاجب محجوب است: «لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیْرُ خَلْقِهِ احْتَجَبَ بِغَیْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَیْرِ سِتْرٍ مَسْتُور»؛ یعنی بین زید و خدا، خود زید فاصله است، سخن از عمل نیست تا بگوییم گناه بد کرده است و این گناه حاجب است که دعای «ابوحمزه ثمالی» آن مقطع را میگوید، انسان تا خودش را میبیند مشکل است به لقای الهی برسد. ما شعرای بزرگی، علما و دانشوران بزرگی در ایران قبل از اسلام داشتیم؛ اما نمونهای از این حرفها در هیچکدام از این حرفها نیست. اینکه جناب حافظ میگوید:
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست ٭٭٭ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز»[16]
یک شاعری قبل از اسلام از این حرفها بزند، یک نمونه ما نداریم! و مقدور جناب حافظ هم نبود قبل از این که روایت «ابی ابراهیم» را ببیند. حضرت فرمود: «لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیْرُ خَلْقِه»؛ «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز». ما مادامی که به خود علاقمندیم دشوار است؛ چون در سوره مبارکه «احزاب» دارد که ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِه﴾،[17] این را میگویند تفسیر قرآن به قرآن! نه اینکه کسی المعجم را بیاورد و یک آیهای که هست این را مطرح کند، واژههای این آیه را رصد کند و این واژهها را در آیات دیگر بررسی کند، اینها را ردیف کند؛ اینکه قبل از هزار سال هم بود، اینکه تفسیر قرآن به قرآن نیست. من تفسیری به دستم نرسید که این جمله در آن نباشد که «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»،[18] [19] از طبری که معاصر کلینی است و قبل از هزار سال است، تا بعضی از تفسیرهای المناری که اهل سنت هستند، تفسیری به دست من نیامده که این جمله در آن نباشد که «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»؛ اما همه المعجمیاند. آنکه طباطبایی را ممتاز کرد، این است که با معنا کار دارد، اصلاً کاری به الفاظ ندارد. ببینید این آیه سوره مبارکه «احزاب» با ما چگونه حرف میزند؟ این میشود تفسیر قرآن به قرآن.
پس طبق این روایت نورانی که مرحوم صدوق در توحید نقل کرد: «لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیْرُ خَلْقِهِ احْتَجَبَ بِغَیْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَیْرِ سِتْرٍ مَسْتُور»؛ آنوقت تو خود حجاب خودی، چرا؟ برای اینکه در سوره مبارکه «احزاب» دارد: ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِه﴾، انسان که دوتا دل ندارد! اگر این دل به خود صاحبدل وابسته است، میشود محجوب؛ آنوقت آن دعای الهی «اِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوب»[20] را دو نفر میخوانند. یک کسی گرفتار «رین» است، ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَض﴾[21] [22] [23] است، ﴿اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها﴾[24] است؛ یکوقت است که نه، سلمان و اباذر است یا بالاتر از اینها عدلی دارد؛ لکن به خودش علاقمند است، بهشت میخواهد. این شخص که به خود علاقمند است، دوتا قلب که ندارد، در یک قلب محبت خودش جا بگیرد، در قلب دیگر محبت «الله» را! پس «لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیْرُ خَلْقِهِ احْتَجَبَ بِغَیْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَیْرِ سِتْرٍ مَسْتُور».
آنوقت وجود مبارک امام کاظم (سلاماللهعلیه) روز 27 رجب سال قبل، حضرت را به زندان بغداد میبردند و روز 25 رجب سال بعد که روز شهادت آن حضرت است از زندان درآوردند. این دعای نورانی 27 رجب را مرحوم محدث قمی در سفینه هم نقل کرده است. یک دعایی دارد برای شب 27 رجب، که آن خیلی بلند است که خدا را قَسم میدهیم به «بِالتّجَلِّی الاَعْظَم»،[25] این دعای شب 27 رجب است که شب مبعث است، سخن از تجلّی اعظم است که مسئله رسالت و نبوت است. اما دعای روز 27 رجب، همین دعایی است که وجود مبارک امام کاظم (سلاماللهعلیه) موقع رفتن به زندان خوانده است که به ذات اقدس الهی عرض میکند که خدایا! میدانم. «وَ اَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلَّا اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْاَعْمَالُ دُونَک»، اینکه در صدر دعای «ابوحمزه ثمالی» است حضرت آن جملهها را دارد؛ بعد عرض میکند که من این را میدانم و این کار را میکنم: «عَلِمْتُ اَنَّ اَفْضَلَ زَادِ الرَّاحِلِ اِلَیْکَ عَزْمُ اِرَادَةٍ وَ قَدْ نَاجَاکَ بِعَزْمٍ لِاِرَادَةِ قَلْبِی»؛[26] خدایا! مسافر به طرف تو یک مَرکبی میخواهد که آن را نوه من امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه) مشخص میکند که «لَا یُدْرَکُ اِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْل»؛ مطیه و مَرکَب اهل سیر و سلوک، نماز شب است؛ اما زاد و توشه آن اراده قوی است که من با آن توشه دارم حرکت میکنم میرود زندان. «عَلِمْتُ اَنَّ اَفْضَلَ زَادِ الرَّاحِلِ اِلَیْکَ»، نه «افضل مرکب»، مرکب مشخص است و توشه این است، بالاترین و بهترین توشه برای کسی که اهل سیر و سلوک باشد، پذیرش زندان طاغوتیان است برای انقلاب اسلامی «اَنَّ اَفْضَلَ زَادِ الرَّاحِلِ اِلَیْکَ عَزْمُ اِرَادَةٍ وَ قَدْ نَاجَاکَ بِعَزْمٍ لِاِرَادَةِ قَلْبِی».
یکی از کارهایی که ما باید در اصول میکردیم و نکردیم و کار علمی بود و اثر داشت، جانکَندن میخواهد، فرق بین علم و اراده است. ببینید از مرحوم آقای نائینی و قبل از مرحوم آقای نائینی، این بزرگان مدتها تلاش کردند که بفهمند فرق بین طلب و اراده چیست؟ این هیچ اثر علمی برای ما نیست؛ چون هر دوی آنها در یک ردیفاند که کار عقل عملیاند، اینها هیچ مشکلی را حل نمیکنند. آنکه حوزه باید بفهمد این است که چطور ما علم داریم در حالی که عمل نمیکنیم؟ یعنی علم صد درصد است و اراده هیچ. یک عالم باعملی که معصیت میکند یعنی چه؟ حالا ـ خدای ناکرده ـ نگاه به نامحرم میکند، این یعنی چه؟ یعنی خدایا! من صد درصد این ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾[27] را چندین بار سخنرانیها گفتم، درس دادم، بحث کردم، برای من روشن است، «بیّن الغی» است، مثل روز روشن که نگاه به نامحرم حرام است؛ اما دارد نگاه میکند! اینجا علم هست صد درصد، اراده هم برخلاف آن هم هست. کجاست اراده که با علم هماهنگ نیست؟ آن نیرویی که متولّی اراده است چیست؟ آن نیرویی که مسئولاندیشه است چیست؟ چگونه اینها هماهنگ نیستند؟ اینکه غیبت میکند همینطور است؛ ما کارهایی که صد درصد برای ما معلوم است و در قرآن و عترت آمده که حرام است، «معذلک» انجام میدهیم! تا ما نفهمیم که متولی اراده کیست و چیست، در صدد تقویت آن نیستیم. حالا بر فرض طلب و اراده فرق کرد، چه بار علمی دارد برای ما؟! و کدام مشکل را برای ما حل میکند؟! چون هر دو در ردیف عمل است، هیچکدام در ردیف علم نیستند. اصول باید این کار را بکند که نکرده است که علم مسئول آن کیست؟ اراده مسئول آن کیست؟ چگونه میشود که گاهی با هم هماهنگ هستند؟ چطور میشود که گاهی با هم هماهنگ نیستند؟ چطور میشود انسان یک مطلبی را صد درصد میداند گفته خدا و پیغمبر همین است و عمل نمیکند؟!
یک حرف لطیفی جناب «صدر الدین قونوی» دارد[28] [29] شاید در این محفل هم یک وقتی گفته شد؛ اما در بحث تفسیر آمده که ایشان در ذیل این آیه سوره مبارکه «یوسف» که اکثر مؤمنین مشرکاند یک بیان لطیف تحلیلی دارند؛ چون در آن آخرهای سوره مبارکه «یوسف» دارد که ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُم بِاللَّهِ اِلّا وَ هُم مُشْرِکُون﴾؛[30] اکثر مؤمنین یک غدّه بدخیم شرک در آنها هست. در روایات ما هست که از امام (سلاماللهعلیه) سؤال میکنند که چگونه اکثر مؤمنین مشرکاند؟ فرمود همینکه میگویند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»؛[31] اگر فلان کس نبود مشکل ما حل نمیشد! یا مثلاً اول خدا دوم فلان شخص! خدا اولی نیست که دومی داشته باشد؛ اینها در روایات ما هست و این آیه را تبیین میکند. اما تحلیل جناب «صدر الدین» این است: اگر کسی بخواهد گناه کند، یک وقت از روی سهو است، نسیان است، جهل علمی است، ضرورت است، اکراه است، الجاء است، همه اینها با حدیث «رفع»[32] برداشته شد، کسی معذور باشد به احد انحاء، با حدیث «رفع» برداشته میشود. اما یک وقت یک کسی هست که هیچ عذری ندارد که این میشود گناه، گناه همین جاست؛ اگر سهو باشد، نسیان باشد، اکراه باشد، اضطرار باشد، الجاء باشد که با حدیث «رفع» برداشته میشود، این گناه نیست؛ گناه آن جایی است که هیچ عذری ندارد، ولی دارد غیبت میکند یا به نامحرم نگاه میکند. این را شما تحلیل کنید ببینید سر از شرک در میآورد یا نه؟ معنای این کار چیست؟ یعنی خدایا! من میدانم شما این را تحریم کردی و من هم هیچ عذری ندارم؛ ولی نظر من بر نظر شما مقدم است. هر گناهی را انسان تحلیل کند سر از شرک درمیآورد. آنوقت آن روایاتی که دارد «لَا یَزْنِی الزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِن»،[33] آن روایت معنای خودش را پیدا میکند؛ چون ممکن نیست در حال گناه کسی مؤمن باشد؛ چون گناه معنای آن این است که خدایا من هیچ عذری ندارم، اگر عذری داشته باشم که با حدیث «رفع» برداشته میشود و گناه نیست، من هیچ عذری ندارم.
خدا غریق رحمت کند شیخنا الاستاد مرحوم حکیم الهی قمشهای را! ایشان میگفت مشکل شیطان همین بود:
«جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید ٭٭٭ ورنه بر بُو البشری ترک سجود این همه نیست»[34]
حالا کسی نماز نخواند، اینطور لعن ابد شامل او نمیشود، حالا مثلاً یک سجده نکرد. غیر از اینکه یک گناهی کرد چیزی دیگر که نبود، مشکل او این بود که نظر شما این است، نظر من این است، این قابل بخشش نیست، این استکبار «علی الله» است.
«جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید ٭٭٭ ورنه بر بو البشری ترک سجود این همه نیست»
حالا یک سجده نکرد، میشود ملعون ابد؟! آنکه عمود دین است را نمیخواند، ولی ملعون ابد نیست؛ آنکه قتل نفس میکند ملعون ابد نیست. اما اینکه صریحاً در برابر خدا بگوید نظر من بر نظر شما مقدم است، چیزی از بندگی نمیماند. همین غدّه بدخیم در درون تمام گناهان ما هست، منتها مورد التفات ما نیست. حالا روشن میشود که چرا و چگونه وجود مبارک امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه) این بیان نورانی را آورده که شما از یک سو مَرکب تهیه کنید و ائمه دیگر (علیهمالسّلام) فرمودند، زاد و توشه تهیه کنید و این راه را طی کنید.
یک بیان لطیفی مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله علیه) در همین بحث نماز شب جواهر دارد؛ چون وجود مبارک پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز شب بر ایشان واجب بود، اما این نحوهای که حضرت میخواندند که برایشان واجب نبود. این عزیزان ما در این دفاع مقدس هشتساله در سنگر چکار میکردند؟ اینهایی که در سنگر بودند اینها نمیآمدند هفت ـ هشت ساعت یکسر بخوابند، همانطور که مسلّح ایستاده بودند یک مقداری خواب میربود. در بیانات نورانی حضرت امیر (سلاماللهعلیه) است به این بزرگان و رزمندهها فرمود: «وَ لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ اِلَّا غِرَاراً»، «غراره» یعنی مزمزه. آدم که وضو میگیرد آب را در دهن مزمزه میکند. فرمود شما که سنگربان هستید، خواب را مزمزه کنید در چشمتان؛ همانطوری که یک روزهدار وقتی که میخواهد وضو بگیرد مزمزه میکند، آب را که نمیخورد. فرمود شما همانطوری که در حال روزه وقتی که میخواهید وضو بگیرید آب را در دهن میریزید مزمزه میکنید ولی فرو میبرید؛ در سنگر که هستید خواب را در چشمتان مزمزه کنید، فرو نبرید: «وَ لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ اِلَّا غِرَاراً»، «غراره» یعنی مزمزه وجود مبارک پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همینطور بود، پنج ساعت شش ساعت یکسر بخوابد نه! یک مقداری میخوابید بلند میشدند وضو میگرفتند دو رکعت از این یازده رکعت را میخواندند دوباره یک مختصر استراحت میکردند و پا میشدند؛ مثل سنگربان، یکسر پنج شش ساعت بخوابند و بعد آن یازده رکعت را بخوانند آنطور نبود؛ یک دو رکعتی میخواندند یک کمی استراحت میکردند، یک دو رکعتی میخواندند و بعد یک کمی استراحت میکردند که مبادا این بدن به آرامش عادت کند، این نفس غافل باشد. این بر حضرت واجب نبود، بلکه اصل نماز شب واجب بود.
مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل این قسمت، این این لطیفه را از امام (سلاماللهعلیه) نقل میکند؛ فرمود امام (سلاماللهعلیه) بعد از اینکه این قصه را نقل کرد که نماز شب پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینچنین بود فرمود: ﴿لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة﴾.[35] فرمایش صاحب جواهر این است که این بیان حضرت ناظر به این است که این جزء واجبات حضرت نبود؛ چون اگر جزء واجبات حضرت بود که ﴿لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة﴾ نمیفرمود؛ یعنی این جزء مستحبات نماز شب است، شما هم میتوانید اینطور باشید. وقتی که یک مقدار چشید و آن لذت آمد، دیگر چیزی برای او لذیذ نیست، راحت زندگی میکند، احساس نداری نمیکند. «وَ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی»؛[36] این غناء و بینیازی وقتی که در درون راه پیدا کرد، انسان خیلی راحت است که این عیدی وجود مبارک امام حسن عسکری (صلوات الله و سلامه علیه) برای جامعه باشد ـ انشاءالله ـ.. .