< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

94/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح

تتمه مسئله پنجم که مرحوم محقق عنوان کرده جريان «اقرار» بود[1] که اگر مرد اقرار کند فلان زن همسر من است، آثار زوجيت نسبت به مرد بار است و نسبت به زن بار نيست و کذا العکس، مگر اينکه هر دو اعتراف بکنند. اينکه اگر مرد اقرار کند فلان زن همسر من است آثار زوجيت براي زن بار نيست، اين نه براي آن است که اقرار «اصل» است و لوازم آن حجت نيست، بلكه اقرار «أماره» است و لوازم آن حجت است، لکن اين اقرار نسبت به زن اقرار نيست نسبت، به زن ادّعاست، چون نسبت به زن ادّعاست، بيّنه مي‌خواهد و کذا العکس، اگر زن اقرار کند که من همسر آن مرد هستم، نسبت به خود زن اقرار هست و نمي‌تواند همسر ديگر بگيرد؛ اما نسبت به شوهر بودنِ آن مرد، ادّعاست. اگر اين‌گونه از لوازم بار نيست، نه براي اين است که اقرار «أماره» نيست و «اصل» است و لوازم آن حجت نيست، بلکه براي آن است که اين منحل مي‌شود به يک اقرار و يک ادعا، تا آنجا که محدوده اقرار است، لوازم آن حجت است، تا آنجا که محدوده ادّعاست بيّنه مي‌طلبد. اين مطلب هم روشن شد که جامعه مدني، افراد متمدّن و عقلا، هم با اصول زندگي مي‌کنند، هم با أمارات و هم با بيّنه و امثال آن؛ منتها سوگند در بين اينها شايد به اين معنايي که در اسلام هست رواج نداشته باشد، با اصول زندگي مي‌کنند؛ مثل همين «اصل برائت» که هيچ کسي را قبل از اثبات جُرم نمي‌شود متّهم کرد. اين قبح عقاب بلابياني[2] که ما مي‌گوييم، همان تعبير عقلايي است؛ منتها عقابي که ما مي‌گوييم اعم از عقاب دنيا و آخرت است، آنها سخن از عقاب دنيا دارند، اين قبح عقاب بلابيان يک امر عقلايي است؛ اين «اصل» است که عقلا با اين دارند زندگي مي‌کنند، اين همان است که اصل برائت است تا جرُم ثابت بشود. در قانون اساسي هم اين «اصل» آمده که اصل برائتِ شخص است تا جُرم ثابت بشود، اين اصل است. «گزارش‌»ها أماره است، «اقرار» أماره است و مانند آن که لوازم آن مي‌شود حجت. يک وقت اقرار، اقرار محض است؛ مثل اينکه کسي اقرار کند که من بدهکار هستم، اينجا اقرار محض است همه لوازم آن حجت است؛ اما اگر اقرار کند که من همسر او هستم يا او همسر من است، اين نسبت به خودش اقرار است، نسبت به ديگري ادعا و لوازم آن ثابت نمي‌شود.

مطلب بعدي آن است که حالا دليل «اقرار» چيست؟ براي حجيت قاعده اقرار، به چهار دليل استدلال کردند: دليل اول دليل عقلايي است که بناي عقلا بر اين است و شارع رد نکرده، بنابراين حجت است. اينکه بناي عقلاست و شارع رد نکرده، يک راه خوبي است؛ يعني عقلا اين روش را داشته و دارند و در مرئا و منظر شارع مقدس هم بود و شارع مقدس هم مي‌توانست رد بکند و رد نکرد، اين مي‌شود حجت.

فرق اساسي بناي عقلا با عقل اين است كه عقل از سنخ علم است، بناي عقلا از سنخ عمل است، علم امضا نمي‌خواهد، برهان امضا نمي‌خواهد، تأييد نمي‌خواهد؛ اگر چيزي برهان است حجت است بذاته؛ حالا اگر دليل نقلي مساعد با آن بود مي‌شود مؤيد آن، اگر هم نبود آن حجت است. علم و برهان، خودش حجت است، زيرا ما نقل را با برهان حجت کرديم و اگر خود برهان هم محتاج به تأييد نقل باشد که «دار الأمر». پس عقل چون از سنخ علم است بذاته حجت است، نيازي به تأييد ندارد؛ اما بناي عقلا از سنخ فعل است، فعل غير معصوم چه حجيتي دارد؟! هرگز؛ يعني هرگز بناي عقلا با عقل اشتباه نشود، آن علمي است اين عملي، آن خودش حجت است و اين محتاج به امضاست. بناي عقلا از آن جهت که بناي عقلاست و فعلي است اين حتماً امضاي شارع را مي‌خواهد، يک معصوم بايد امضا بکند. پس فرق جوهري دليل عقلي و بناي عقلا اين است که دليل عقلي از سنخ علم است و بناي عقلا از سنخ عمل، و علم خودش بذاته حجت است و بناي عقلا چون بذاته حجت نيست، نيازمند به امضاي شارع است. اين فرق اساسي.

از طرفي ديگر به اجماع تمسک کردند؛ مستحضريد که اين اجماع بعد از آن است که بناي عقلا را تبيين کردند و امضاي شارع را دريافت کردند، آن وقت فقها اجماع دارند. اين اجماع مسبوق به آن امضاي صاحب شريعت است، چنين اجماعي مستند دارد، «مقطوع المدرک» است يا لااقل «مظنون المدرک» است، گرچه «إِقْرَارُ الْعُقَلَاءِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ»[3] عند الکل حجت است؛ ولي دليل آن اجماع نيست، دليل آن همان بناي عقلايي است که امضا شده است. عقل در اينجا برهاني ندارد و فرق جوهري عقل و بناي عقلا هم روشن شد، بناي عقلا محتاج به امضاست و امضا هم شده است، اجماعي هم در کار نيست؛ يعني اجماعي که حجت باشد. مي‌ماند آيات و رواياتي که مي‌گويد شما حق را بگوييد، کتمان حق حرام است، اظهار حق واجب است، حق را بگوييد «وَ لَوْ عَلی‌ أَنْفُسِكُمْ»[4] اين طايفه از ادله که از آيات و روايات سامان يافته است، دلالت دارد بر اينکه «اظهار حق» واجب است. حالا اگر کسي بدهکار بود و اظهار کرد، اين آيات و روايات مي‌گويد قبول اين واجب است، چرا؟ براي اينکه وقتي شارع مقدّس اظهار حق را بر کسي واجب کرد، اگر قبول بر ديگران واجب نباشد، اين کار لغوي است، اين براي چه چيزي اظهار بکند؟! وقتي بر ديگران واجب نيست که اين را بپذيرند، وقتي بر ديگران لازم نيست حرف او را قبول بکنند، براي چه چيزي اظهار بکند؟ اين مي‌خواهد حديث نفس بکند؟! يا مي‌خواهد اظهار بکند که ديگران برابر با آن عمل بکنند؟ اگر شارع مقدس به زيد فرمود بر تو واجب است که اين حرف را بزني؛ يعني آن کسي که شنيد بايد برابر اين عمل بکند. اگر هيچ اثري بر اين حرف نباشد، چه دليل دارد که اين حرف بر او واجب باشد؟ پس اينکه فرمود «قُولُوا الْحَقَّ وَ لَوْ عَلی‌ أَنْفُسِكُمْ»، اگر حقّي را مي‌دانيد حتماً بايد بگوييد، کتمان نکنيد، کتمان آن حرام است، اظهار آن واجب است، اين تعبيرات نشان مي‌دهد که ترتيب اثر بر ديگران واجب است. اين شخص خودش را بدهکار مي‌داند و اقرار کرده است، وقتي اقرار کرد معلوم مي‌شود که حجت است و ترتيب اثر بر اين قول مي‌شود لازم، پس مي‌شود حجت شرعي. به اين دليل استدلال کردند که «إِقْرَارُ الْعُقَلَاءِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ جَائِز» اگر اين اقرار نافذ و مؤثر نباشد، وجوب اظهار آن و وجوب اقرار لغو مي‌شود. اين دليل را گفتند تام نيست، براي اينکه اين دليل مي‌گويد حق را بگوييد بر شما گفتن حق واجب است، نه هر چه شما مي‌گوييد حق است، بله اگر مخاطب بداند که اين حق است، بر او واجب است که عمل بکند؛ اما اين دليل که نمي‌گويد قول او حجت است؛ نظير خبر که نيست. در جريان خبر بنابر اينکه ما امضايي داشته باشيم، مي‌گويد گزارشي که اين شخص مي‌دهد، اين حجت است و شما بايد به آن ترتيب اثر بدهيد؛ اما حالا در اينجا فرمودند حق را بگوييد، بر شما کتمان حق حرام است، اظهار حق واجب است، نه اينكه هر چه شما مي‌گوييد حق است و مردم بايد برابر با آن عمل کنند! ما از کجا مي‌دانيم اين اقرار دسيسه نباشد! خيلي از موارد است که برخي‌ها اقرار مي‌کنند که ما اين مال را قبلاً داديم به فلان کس تا بدهي ديگري را بدهد؛ اين مي‌گويد من قبلاً به فلان شخص بدهکار بودم، اين مال را هم دادم به او، اينها با هم تباني کردند که طلب اين بيچاره را ندهند؛ يعني يک شخصي به زيد مي‌گويد که طلب مرا بده، او هم مي‌گويد من مُعْسِر هستم ندارم، او مي‌گويد فلان باغ را داشتي، فلان مال را داشتي، مال مرا بده! اين مي‌گويد من قبلاً به ديگري بدهکار بودم، اقرار مي‌کند که دادم به او؛ اين اقرار او اقرار حق نيست، اين دسيسه است. روايت مي‌گويد که حق را بگوييد بر شما اظهار حق واجب است، نه هر چه شما مي‌گوييد حق است. ديگري از کجا بفهمد که اين حق است تا برابر آن عمل بکند؟ پس اين دليل نيست که اقرار عقلا نافذ است. مهم‌ترين دليل بر نفوذ اقرار عقلا همان بناي عقلاست و امضاي شريعت و موارد فراواني که در محاکم قضايي، اعم از قصاص و حدود و ديات و امثال آن، شواهد فراواني هست که «إِقْرَارُ الْعُقَلَاءِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ جَائِز». اگر اسنادي پيدا شده، وقف‌نامه‌اي پيدا شده، قباله‌اي پيدا شده که اين شخص اين کارها را کرده؛ سند نوشته، وقف کرده، وصيت کرده، بله اينها حجت است و نافع است؛ مي‌شود که يک وصيت‌نامه‌اي پيدا بشود که من به فلان کس بدهکار هستم و بناي عقلا بر عمل به آن نباشد، شارع مقدس هم به آن اعتنا نکرده باشد، اين‌گونه نيست! در باب وصايا، در باب حدود، در باب ديات، در باب قصاص که به محاکم قضايي برمي‌گردند، گرچه روايت به صورت قاعده کلي وارد نشده؛ ولي در همه موارد جزئيه به «اقرار» اثرِ مثبت دادند.

فتحصّل که مهم‌ترين دليل «اقرار» استقرار بناي عقلا از يک سو و امضاي صاحب شريعت از سوي ديگر است. موارد ديگري را هم که امضا فرموده، تأسيسي نيست و امضايي است، پس ما برهان عقلي نداريم بر اقرار نداريم، بلكه بناي عقلاست که امر عملي است با امضاي صاحب شريعت و اين بيان نوراني پيغمبر(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) که فرمود: «إِقْرَارُ الْعُقَلَاءِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ جَائِز»؛ يعني نافذ، اين هم پشتوانه آن مسئله «اقرار» است. پرسش: ...؟ پاسخ: نمي‌گوييم او معصيت کرده، آثار عصيان را بر آن بار بکنيم؛ اما بر ما واجب باشد که آثار صحيح را بار بکنيم از کجاست؟ اين مسلمان است ـ إِن‌شَاءَالله ـ راست مي‌گويد، براي ما که ثابت نيست، اين دليل نيست. اگر بناي عقلا باشد، بله بناي عقلا اين است و شارع مقدس هم امضا کرده است؛ ولي اين ادله‌اي که مي‌گويد بر شما اظهار حق واجب است، نمي‌گويد هر چه شما اظهار کرديد حق است، مي‌گويد بين خود و بين خداي خود آنچه که حق است را بايد بگوييد. حالا زيد يک حرفي زده، اين روايت نمي‌گويد که شما به اين حرف عمل بکن، چرا؟ براي اينکه اين روايت زيد را مکلّف کرده که بين خود و خداي خود هر چه مي‌داني حق است بگو; اما من که نمي‌توانم ثابت بکنم اين دسيسه است يا حق است؟ اين تمسک به عام در شبهه مصداقيه اين حديث است. حديث به زيد مي‌گويد که هر چه بين خود و بين خداي خود حق مي‌داني بگو! اين هم يک حرف‌هايي زده است، من که مخاطب هستم نمي‌دانم که دسيسه است يا بازي است با شرکاي خود، يا واقعاً حق است؟ برائت؛ يعني ـ إِن‌شَاءَالله ـ دروغ نمي‌گويد؛ ولي بر من واجب باشد که ترتيب اثر بدهم از کجا؟ من که نمي‌دانم او حق است. اين موجبه کليه «کنفسها» منعکس نيست. فرمود بر تو واجب است که حق را اظهار کني، نه بر ديگران واجب است که بگويند هر چه تو اظهار کردي حق است. بين اينها خيلي فرق است. پرسش: ...؟ پاسخ: اين مي‌شود بناي عقلا كه همان دليل اول است، و شارع هم اين را امضا کرده است؛ اما حالا اين روايات بگويد که اقرار حجت است، اين روايت دليل بر حجيت اقرار نيست، بازگشت آن به همان دليل اول است که بناي عقلا بر اين است، اين شخص وقتي اقرار کرده حجت است و شارع هم همين را امضا کرده است.

حالا چون روز چهارشنبه است به آن تتمه بحث نماز شب برسيم. در جريان نماز مستحضريد که دين خودش را به عنوان دين حکيم، کتاب را به عنوان کتاب حکيم معرفي کرده است،[5] و اساس دين هم حکمت است، بخش وسيعي از آيات سوره مبارکه «إسراء» وقتي که احکام الهي را بيان کرده، فرمود: ﴿مِنَ الْحِكْمَةِ﴾[6] اينها حکمت است. ديني که براساس حکمت است، کتابي که حکيمانه معرفي شده است، درباره نماز اين دين مي‌گويد که «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»،[7] بايد ساير حرف‌هايش هم مطابق با اين عمود بودن باشد؛ لذا هميشه حکيمانه حرف مي‌زند، هرگز نمي‌گويد نماز بخوانيد! براي اينکه ستون را که نمي‌خوانند، ستون را اقامه مي‌کنند. اگر تعبيرات دين هميشه اين است که ﴿فَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾،[8] ﴿يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ﴾[9] براي اينکه حرف‌هايش بايد هماهنگ باشد، از طرفي بگويد نماز ستون دين است، از طرفي هم بگويد نماز بخوانيد، اين‌که معقول نيست. ستون خواندني نيست، آنجا که دارد ﴿يُصَلِّي﴾،[10] آنها هم مي‌گويند ﴿يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ﴾، براي اينکه صدر و ذيل اين حرف بايد با هم بسازد. درباره اذکار و اوراد تعبير به ستون نيست، دارد که اين ذکر را بگوييد، اين آيه را تلاوت کنيد، اينها سر جايش محفوظ است که فقط سخن از قرائت است. درباره دعا هم در «فلاح السائل»[11] و اينها آمده است که دعا عمود است؛ منتها مستحضريد خيمه يک ستون بزرگ دارد که در وسط است و يک ستون‌هاي کوچکي هم دارد که اطراف آن را نگه مي‌دارند، نماز از آن جهت که رکن اساسي است «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا»[12] اين آن بزرگ ستوني است که در وسط قرار دارد، اوراد، اذکار، ادعيه اينها آن ستون‌هاي کوچکي هستند که در اطراف قرار دارند. آنکه در «فلاح السائل» ابن طاووس(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) و ديگران آمده است که دعا عمود هست، از آن عمودهاي کوچک فرعي هستند که در اطراف اين خيمه بزرگ قرار دارند؛ لذا مسئله نماز را بايد اقامه کرد، سخن از نماز خواندن نيست.

به ما دستور دادند که محاسبه کنيد جزء وظايف ماست: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»،[13] «زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا»،[14] «مُوتُوا قَبْلَ‌ أَنْ تَمُوتُوا»؛[15] حالا اين «زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا» قبل از اينکه شما را وزن بکنند خودتان را وزن كنيد، قبل از اينکه به محکمه قيامت بياييد و شما را مورد حساب قرار بدهند، خودتان را مورد حساب قرار بدهيد. حالا ما مي‌خواهيم محاسبه بکنيم که رابطه ما با نماز چگونه است؟ نماز را صاحب شريعت معنا کرده است که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ﴾؛[16] يعني اگر ما بخواهيم اين ماهيت اعتباري را به صورت منطقي دربياوريم بگويند «الصلاة ما هي»؟ جواب آن اين است که «الصلاة ناهية عن الفحشاء و المنکر»، اصلاً نماز آن است که جلوي بدي را بگيرد، مثل اينکه انسان را که حيوان ناطق باشد؛ منتها آن ماهيت حقيقي است اين ماهيت اعتباري است. اين صلات که «ناهية عن الفحشاء و المنکر» است ما مأموريم محاسبه بکنيم «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»، ما مي‌خواهيم محاسبه بکنيم ببينيم نمازی که خوانديم مورد قبول هست يا مورد قبول نيست؟ صحّت فقهي آن را برابر احکام فقهي مي‌شود فهميد که اين نماز صحيح است يا صحيح نيست؛ اما اين نماز مقبول است يا نه؟ که حکم کلامي است چيز ديگري است. نماز صحيح که ناهي «عن الفحشاء و المنکر» نيست، آن نماز مقبول است که ناهي «عن الفحشاء و المنکر» است. نماز رساله‌اي همين است که همه دارند مي‌خوانند، نماز صحيح است؛ «فقه» که کاري به مسئله معاد ندارد، فقه ناظر به احکام ماست، آن «کلام» است که ناظر به مسائل قيامت و امثال آن است؛ لذا بين صحّت و بين قبول فرق است. شما مي‌بينيد که مرحوم صاحب جواهر اين نکته را در ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾[17] دارد كه اين‌طور نيست فقط نماز افراد باتقوا صحيح باشد، افراد بي‌تقوا هم نمازشان صحيح است، همين که برابر رساله باشد نماز صحيح است؛ همين که اجزاء را داشته باشد، شرايط را داشته باشد، از موانع مصون باشد اين نماز صحيح است، لازم نيست اين شخص باتقوا باشد، بله اگر امام جماعت بخواهد باشد، شرط صحت آن عدالت است؛ اما اصل نماز كه هر کسي بخواهد نماز بخواند حتماً بايد عادل باشد که نيست؛ مثل طهارت شرط باشد، بي‌طهارت نماز باطل است؛ اما بدون عدالت که نماز باطل نيست. پس نماز فقهي با صحت کار دارد، معناي صحت اين است که قضا يا اعاده ندارد، نه در وقت اعاده لازم است و نه در خارج وقت قضا لازم دارد؛ اما معناي قبول اين است که ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ﴾. اين ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾ نه تنها تقواي در عمل، بلكه خود عامل هم بايد متّقي باشد. اين است که مرحوم صاحب جواهر مي‌فرمايد که اين ناظر به کمال قبول است نه اصل قبول.[18]

به هر تقدير ما موظفيم محاسبه کنيم که آيا اين نماز ما قبول شد يا نشد؟ بايد محاسبه بکنيم. آن محاسبه ظاهري که آسان است، در محاسبه مي‌گوييم اگر برابر اين حکم فقهي بود صحيح است و خيلي از ما اين مسائل را هم مي‌دانيم و مي‌گوييم اين نماز صحيح است؛ اما آيا اين نماز مقبول است يا نه؟ اين محاسبه مي‌خواهد. محاسبه‌ آن اين است که با ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ﴾ محاسبه بکنيم، نه با «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ‌»،[19] نه با «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِفَاتِحَةِ الْكِتَاب»،[20] ما اگر بخواهيم اهل محاسبه باشيم نبايد بگوييم اينکه «فاتحة الکتاب» او درست است يا نه؟ طهارتش درست است يا نه؟ آن برلی صحّت است؛ ولي اگر بخواهيم ببينيم اين نماز قبول شد يا نه؟ بايد ببينيم که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ﴾ عملي شد يا نشد؟ اگر کسي نماز ظهرين را خواند و تا غروب امتحان‌هاي فراواني هم پيش آمد و به لطف الهي مصون ماند، او خدا را شاکر باشد که نمازش قبول شد. آنکه جلوي اين فساد و فحشاء و گناه را مي‌گيرد همين نماز است، پس گرفته است. اين خدا را شاکر باشد که نماز ظهر و عصرش مقبول شد، براي اينکه امتحان الهي پيش آمد و اين سرفراز بيرون آمد، گناهي نکرد. اين بايد شاکر باشد مطمئن باشد که نمازش قبول شد؛ اما اگر ـ خداي ناکرده ـ تا غروب مواردي پيش آمد و او پايش لغزيد، او بايد نگران باشد که نمازش قبول نشد، چون اصلاً نماز آن است که جلوي فحشاء را بگيرد. «الصلاة ما هي»؟ مثل «الانسان ما هو»؟ «الانسان ما هو؟ حيوان ناطق»؛ «الصلاة ما هي؟ ناهية عن الفحشاء و المنکر» اين نماز خوانده شده وقتي جلوی گناه را نگرفت، معلوم مي‌شود که نماز نبود. حالا اين نکاتي که عرض مي‌کنيم، برابر بخش دوم بحث نماز شب است، چون آن 41 روايت، فضيلت نماز شب بود؛ اما اين سيزده روايتي که مي‌خواهيم بخوانيم مشکلات افراد را که چرا به نماز شب موفق نيستند بيان مي‌کند. مرحوم ابن بابويه در کتاب شريف توحيد آن را نقل کرده،[21] مرحوم صاحب وسائل هم همان را نقل مي‌کند که کسي از وجود مبارک حضرت امير(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) سؤال مي‌کند که چطور من به نماز شب موفق نيستيم؟ فرمود: «أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ ذُنُوبُكَ»،[22] آخر گناه روز نمي‌گذارد نماز شب بخواني. اين يک تحليل دقيقي دارد که از بيانات نوراني حضرت استفاده مي‌شود، و آن اينكه يک تضادّ متقابلي است بين نماز و فحشاء؛ اگر ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ﴾ «إنّ المنکر ينهي عن الصلاة، إنّ الفحشاء تنهي عن الصلاة»، يک تضادّ متقابلي است؛ چطور نماز جلوي فحشاء را مي‌گيرد، فحشاء جلوي نماز را نمي‌گيرد! معلوم مي‌شود که ناسازگار هستند و چون ناسازگار هستند فحشاء هم جلوي نماز را مي‌گيرد. پس ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ﴾ «إنّ الفحشاء و المنکر ينهيان عن الصلاة»، آن صلات مقبوله هم همين است. بنابراين يا انسان از اصل نماز ـ مَعَاذَالله ـ مي‌ماند، يا از قبول نماز مي‌ماند، يا از آن نوافل مي‌ماند، يا از خصوص نماز شب مي‌ماند. اينکه در همين روايت‌هاي سيزده‌گانه‌اي که الآن مي‌خوانيم از وجود مبارک حضرت امير سؤال شده است که چرا ما به نماز شب موفق نيستيم؟ فرمود: «أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ ذُنُوبُكَ». حالا بقيه روايات، آن باب 39 بود که 41 روايت داشت در فضيلت نماز شب، اين باب چهل هست كه سيزده روايت دارد در سبب ترک نماز شب و نقص و عيبي که در ترک نماز شب دامنگير مي‌شود. وسائل جلد هشتم، صفحه 159، باب چهل «بَابُ كَرَاهَةِ تَرْكِ صَلَاةِ اللَّيْل‌». روايت اوّلي که از مرحوم شيخ طوسي(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) نقل کرده است از «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» از وجود مبارک امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) دارد که «قَالَ: لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ يُوقَظُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ أَوْ مِرَاراً»، هيچ کس نيست، مگر اينکه به هر حال در شب چند بار بيدار مي‌شود. (در قرآن دارد که خداوند شب را براي آسايش شما قرار داد، يک؛ و خواب را وسيله آرامش قرار داد ﴿وَ النَّوْمَ سُبَاتاً﴾،[23] اين دو؛ سُبات، سَبت با «سين»؛ يعني آرامش. يک بيان نوراني از حضرت امير است در نهج البلاغه که عرض مي‌کند «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْل»[24] خدايا! ما به تو پناه مي‌بريم از اينکه عقل جامعه بخوابد. يوم سَبت با «سين» همان يوم تعطيلي است، سُبات با «سين»؛ يعني تعطيلي. عرض کرد خدايا! به تو پناه مي‌بريم از اينکه عقل ما بخوابد «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْل». اينکه در قرآن فرمود: ﴿وَ النَّوْمَ سُبَاتاً﴾؛ يعني آرامش، تعطيلي، اعضا آرام مي‌گيرند. حضرت هم عرض کرد: خدايا! به تو پناه مي‌بريم از اينکه عقل يک ملتي بخوابد). پس هر شب که انسان مي‌خوابد، يکبار يا چند بار بيدار مي‌شود، اين بيداري براي آن است كه انسان برخيزد و نماز شب خود را بخواند. بيان نوراني امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) اين است که «لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ يُوقَظُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ أَوْ مِرَاراً فَإِنْ قَامَ كَانَ ذَلِكَ وَ إِلَّا فَحَجَ الشَّيْطَانُ فَبَالَ فِي أُذُنِهِ أَ وَ لَا يَرَی أَحَدُكُمْ أَنَّهُ إِذَا قَامَ وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ مِنْهُ قَامَ وَ هُوَ مُتَحَيِّرٌ ثَقِيلٌ كَسْلَانُ»،[25] نمي‌بينيد که بعضي‌ها وقتي که پا مي‌شوند خيلي کسل هستند، خيلي سنگين هستند، با اينکه خوابيدند و استراحت کردند؛ اما صبح که پا مي‌شوند به جاي اينکه سبک باشند سنگين هستند، از اين معلوم مي‌شود که گرفتاري ديگري دارند. اين روايت مرحوم شيخ طوسي[26] را مرحوم صدوق نقل کرده است با يک سند ديگري،[27] اين در محاسن برقي هم نقل شده است.[28]

روايت دوم که باز مرحوم شيخ طوسي(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) از «مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ» نقل کرد، اين است که وجود مبارک امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) فرمود: «يَا سُلَيْمَانُ لَا تَدَعْ قِيَامَ اللَّيْلِ فَإِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ حُرِمَ قِيَامَ اللَّيْلِ»؛ مبادا نماز شب را ترک کني! اين سوره مبارکه «تغابن» که هست ﴿يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ﴾،[29] در قيامت «غبن» افراد ظاهر مي‌شود، فرمود: اگر کسي از نماز شب محروم شد اين مغبون است، قيامت هم که «يوم التغابن» غبن او آنجا روشن مي‌شود: «فَإِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ حُرِمَ قِيَامَ اللَّيْلِ».[30] اين روايت مرحوم شيخ طوسي[31] را مرحوم صدوق(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) نقل کرده است که هم در «مَعَانِي الْأَخْبَارِ»[32] و هم در عِلَل نقل کرد.[33]

روايت سوم که مرحوم شيخ طوسي از «سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْكِنْدِيِّ» از وجود مبارک امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) نقل کرد اين است که «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْذِبُ الْكَذِبَةَ فَيُحْرَمُ بِهَا صَلَاةَ اللَّيْلِ»،[34] انسان يک دروغ مي‌گويد از نماز شب محروم مي‌شود. غرض اين است که اينها همه تفسير آيه است، يک وقتي است مي‌گويد «يا أيها الذّين آمنوا کما أن الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنکر، أن المنکر ينهي»، اين طور لازم نيست که روايت مفسّر آيه باشد. وقتي شما اين روايت را در خدمت آيه قرار مي‌دهيد، معلوم مي‌شود که همان‌طوري که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ﴾ «و عن المنکر» «إن المنکر» هم «ينهي عن الصلوة»، براي اينکه حضرت فرمود يک دروغ که بگويي از نماز شب محروم هستي؛ يعني اين منکر جلوي آن معروف را مي‌گيرد. اين هم يک نحوه تفسير آيه به روايت است؛ يک وقت است که سؤال مي‌کنند اين آيه چيست؟ حضرت يک بياني دارد، يک وقت است كه در نحوه تعليمات طوري بيان مي‌فرمايد که تفسير آيهٴ از آن استفاده مي‌شود؛ همان‌طوري که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ ... الْمُنكَرِ﴾ «إن المنکر» هم «ينهي عن الصلاة»، فرمود يک دروغ که بگويي نماز شب از تو ترک مي‌شود؛ يعني اين منکر جلوي آن معروف را مي‌گيرد. اين روايتي که مرحوم شيخ طوسي به عنوان روايت سوم نقل کرده،[35] مرحوم صدوق در «ثَوَابِ الْأَعْمَالِ»[36] و در «عِلَلِ»[37] نقل کرد و مرحوم مفيد هم در «الْمُقْنِعَةِ» نقل کرد.[38]

روايت چهارم را که مرحوم کليني(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) نقل کرده است[39] از «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» اين است که «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» مي‌گويد: «سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) يَقُولُ إِنَّ الْعَبْدَ يُوقَظُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنَ اللَّيْلِ فَإِنْ لَمْ يَقُمْ» اگر برنخواست که نماز شب را بخواند، «أَتَاهُ الشَّيْطَانُ فَبَالَ فِي أُذُنِهِ»؛ اين گوشش سنگين مي‌شود، خودش سنگين مي‌شود. «قَالَ‌ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ﴾[40] » اين يعني چه؟ اين آيه که دارد که مقدار کمي از شب را مي‌خوابند اين يعني چه؟ فرمود: «كَانُوا أَقَلَّ اللَّيَالِي تَفُوتُهُمْ لَا يَقُومُونَ فِيهَا»؛ معنايش اين است که آن شب‌هايي که برنخواسته باشند بسيار کم است، ﴿كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ﴾؛ يعني «كَانُوا أَقَلَّ اللَّيَالِي تَفُوتُهُمْ لَا يَقُومُونَ فِيهَا».[41] خيلي کم اتفاق مي‌افتاد که اصحاب در صدر اسلام نماز شب از آنها فوت بشود. اين روايت را که مرحوم کليني نقل کرد، مرحوم شيخ به اسناد خودش نقل کرد.[42]

روايت پنجم اين باب که مرحوم کليني نقل کرده[43] اين است: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(عَلَيْهِ السَّلَام) فَقَالَ إِنِّي قَدْ حُرِمْتُ الصَّلَاةَ بِاللَّيْلِ»، من از نماز شب محروم شدم، «فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(عَلَيْهِ السَّلَام) أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ ذُنُوبُكَ»؛[44] دست و بال تو بسته است، آدمي که دست و بال او بسته است چگونه مي‌تواند پا بشود، با گناه دست و بال خود را بستي!

يک جرياني را مرحوم حاج آقا رحيم ارباب(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) لابد اسم شريف او را شنيديد، از شاگردان به نام مرحوم جهانگيرخان قشقايي و حاج آخوند کاشي و اينها بود، او از علماي بزرگ اصفهان بود، يک وقتي خدمت ايشام مشرّف شديم، نمي‌دانم سنه چهل يا پنجاه بود؛ ايشان وضع طلبگي خود و ساير طلّابي که در مدرسه صدر اصفهان درس مي‌خواندند را بيان کردند، مي‌فرمودند که يک بزرگواري به نام بيدآبادي ـ ، اين بيدآبادي‌ها از علماي اصفهان بودند در مدرسه صدر هم درس مي‌خواندند، ـ اين در دروان طلبگي در حجره‌ خود مشغول درس و بحث بود، هم حجره‌اي هم داشت، آن روزها در اثر منظم نبودن وسائل بهداشتي و اينها، موش‌ها در اين حجره‌ها و در اتاق‌ها وجود داشت مرحوم حاج آقاي رحيم ارباب فرمودند که آن آقاي بيدآبادي(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِم أَجمَعِين) فرمود که من طلبه آن حجره بودم، اين موش از يک جايي حرکت کرد كه به جاي ديگر برود، من يک ظرفي گذاشتم روي آن که اين نتواند فرار بکند، وقتي گربه رسيد، من اين ظرف را برداشتم و اين گربه آن موش را گرفت، براي اين كار تا مدت‌ها نماز شب از من سلب شد. اين تعبير را مي‌کردند مي‌گفتند اين موش را مثل اينکه شما به پاي دار اعدام ببريد، گربه خودش موش مي‌گيرد، شما چرا اين بيچاره در بند کردي؟ اين ممکن است براي افرادي عادي خيلي گناه نباشد، براي اين‌گونه از اولياي الهي که «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ»،[45] اين‌طور مي‌شود. اين را اين بزرگوار فرمود.

غرض اين است که گاهي ممکن است براي رفع اين آفت، خيلي از سم‌پاشي‌ها را بکنند، آن راه ديگر دارد؛ اما کسي که مي‌خواهد جا پاي ائمه بگذارد و اين راه را مي‌رود، در شأن او نيست که اين موش را به پاي دار اعدام ببرد، اين است. فرمود: «أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ ذُنُوبُكَ»؛ اين روايت مرحوم کليني را مرحوم صدوق هم(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) در کتاب توحيد که اين را با سندي، «عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(عَلَيْهِ السَّلَام)» نقل کرد.[46] مرحوم ابن بابويه قمي اين روايت را در «عِلَل» نقل کرد،[47] مرحوم مفيد اين را در «الْمُقْنِعَةِ» نقل کرد،[48] مرحوم ذشيخ طوسي هم نقل کرد.[49] يک روايت معتبر و لطيفي است؛ لذا غالب اين مشايخ ثلاثه(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِم) در کتاب‌هاي متعدّد اين را نقل کردند.

روايت بعدي که مرحوم صدوق(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) نقل کرد اين است که «مَا نَوَی عَبْدٌ أَنْ يَقُومَ أَيَّةَ سَاعَةٍ نَوَی فَعَلِمَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ إِلَّا وَكَّلَ بِهِ مَلَكَيْنِ يُحَرِّكَانِهِ تِلْكَ السَّاعَةَ»؛[50] اگر کسي رابطه تنگاتنگي با ذات اقدس الهي داشته باشد، نيت او هم اين باشد که من مي‌خواهم براي نماز شب پا بشوم، ذات اقدس الهي دو تا فرشته را مأمور مي‌کند که او را بيدار کنند، دو طرفه است. خيلي از موارد است که انسان از سر شب تا صبح چند بار از اين پهلو به آن پهلو مي‌غلطد. يک بچه وقتي خسته مي‌شود، مي‌خواهد از اين پهلو به آن پهلو بغلطد نمي‌تواند گريه مي‌كند، آن وقت مادرش او را جابه‌جا مي‌کند، انسان بزرگ هم همين‌طور است، مخصوصاً شب‌هاي طولاني؛ هشت ساعت، هفت ساعت يک طرف بخوابد خسته مي‌شود، چه کسي او را جابه‌جا مي‌کند؟ اگر صبح پا شد مي‌فهمد چند بار از چپ به راست، از راست به چپ آمد؟ و خيلي از خطرات و حشرات است که ممکن است در هنگام شب مزاحم بشوند. در قرآن فرمود: ﴿مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾[51] حالا شما که خوابيديد، «کَلئَ»؛ يعني «حَفَظَ»، چه کسي شما را حفظ مي‌کند؟! مگر يک کودک مي‌تواند مرتّب چند ساعت يک طرف بخوابد؟ اين مادر بيچاره چند بار جايش را تغيير مي‌دهد، طرف راست، طرف چپ؛ فرشته‌ها مادرانه با ما رفتار مي‌کنند و حشراتي که بخواهد مثلاً در حال خواب مزاحم آدم بشود، داخل گوش آدم بشود، داخل در منافذ آدم بشود، ﴿مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾؛ ما کنار سفره او هستيم، فرمود فرشته‌ها بيدارشان مي‌کنند.

روايت هفتم، مرحوم صدوق(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) از وجود مبارک امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) نقل مي‌کند که «إِنِّي لَأَمْقُتُ الرَّجُلَ قَدْ قَرَأَ الْقُرْآنَ ثُمَّ يَسْتَيْقِظُ مِنَ اللَّيْلِ فَلَا يَقُومُ حَتَّی إِذَا كَانَ عِنْدَ الصُّبْحِ قَامَ يُبَادِرُ بِالصَّلَاةِ»؛[52] شخص براي من ممقوت است، مغضوب نزد من است که اين همه خواب دارد فقط موقع نماز صبح پا مي‌شود، يک قدري زودتر پا بشود با خدا مناجات بکنطد. حضرت فرمود: من خوشم نمي‌آيد از اينها. ﴿كَبُرَ مَقْتاً﴾؛[53] يعني «غَضَباً»، فرمود اينها نزد ما محبوب نيستند، «إِنِّي لَأَمْقُتُ الرَّجُلَ قَدْ قَرَأَ الْقُرْآنَ ثُمَّ يَسْتَيْقِظُ مِنَ اللَّيْلِ» بيدار مي‌شود در شب؛ اما «فَلَا يَقُومُ حَتَّی إِذَا كَانَ عِنْدَ الصُّبْحِ قَامَ يُبَادِرُ بِالصَّلَاةِ»، فقط براي دو رکعت نماز صبح پا مي‌شود.

در کتاب «الْمُقْنِعِ» هم اين را نقل کرد[54] از وجود مبارک امام صادق فرمود: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُصَلِّ صَلَاةَ اللَّيْلِ»؛[55] اگر کسي بخواهد مقرّب بشود، اينها هست. اين است که اين سيزده روايت را در باب نقص ترک «صلاة الليل» نقل کرد. حالا اين به معني عذاب نيست؛ ولي ما مي‌خواهيم به هر حال چيزهايي از اينها استفاده بکنيم، فرمود ما به شما نمي‌دهيم؛ «لَيْسَ مِنَّا» ـ مَعَاذَالله ـ اين نيست که شما جهنم مي‌رويد؛ فرمود آنکه مي‌خواهيد به شما نمي‌دهيم، بله شما يک زندگي عادي داريد، آنکه از ما به شما برسد و جزء فيوضات خاصه باشد، آن نيست، «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُصَلِّ صَلَاةَ اللَّيْلِ».

روايت نهم اين است كه وجود مبارک پيغمبر(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) سه بار فرمود: «يَا عَلِيُّ وَ عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْلِ ثَلَاثَاً».[56]

روايت دهم: «قَالَ الصَّادِقُ(عَلَيْهِ السَّلَام) لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ لَمْ يُصَلِّ صَلَاةَ اللَّيْلِ»؛[57] اينکه ـ مَعَاذَالله ـ راجع به عذاب نيست. «قَالَ الْمُفِيدُ يُرِيدُ أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِهِمُ الْمُخْلَصِينَ وَ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِهِمْ أَيْضاً مَنْ لَمْ يَعْتَقِدْ فَضْلَ صَلَاةِ اللَّيْلِ»؛[58] يک وقت است کسي ـ خداي ناکرده ـ فضل نماز شب را منکر است، بله او اصلاً شيعه نيست، يک وقت است که توفيق نماز شب را ندارد، او از شيعه‌هاي مخلِص نيست.

روايت يازدهم اين باب از وجود مبارک امام باقر؛ «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عَلَيْهِمَا السَّلَام) قَالَ: إِنَّ لِلَّيْلِ شَيْطَاناً يُقَالُ لَهُ الرها» که در بعضي از نسخ «زهاء» دارد «فَإِذَا اسْتَيْقَظَ الْعَبْدُ وَ أَرَادَ الْقِيَامَ إِلَی الصَّلَاةِ قَالَ لَهُ لَيْسَتْ سَاعَتُكَ»؛ يعني اين ساعت، ساعت تو نيست، يک قدري بخواب هنوز! «ثُمَّ يَسْتَيْقِظُ مَرَّةً أُخْرَی فَيَقُولُ لَهُ لَمْ يَأْنِ لَكَ»، هنوز وقت آن نشده، بخواب! «فَمَا يَزَالُ كَذَلِكَ يُزِيلُهُ وَ يَحْبِسُهُ حَتَّی يَطْلُعَ الْفَجْرُ فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ بَالَ فِي أُذُنِهِ ثُمَّ انْصَاعَ يَمْصَعُ بِذَنَبِهِ فَخْراً وَ يَصِيحُ»؛[59] دُم مي‌جنباند مي‌گويد در اين نبرد و در اين جهاد من موفق شدم.

روايت دوازدهم اين باب از وجود مبارک امام رضا هست که فرمود: «دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا(عَلَيْهِ السَّلَام) مِنْ أَوَّلِ اللَّيْلِ فِي حِدْثَانِ مَوْتِ أَبِي جَرِيرٍ فَسَأَلَنِي عَنْهُ وَ تَرَحَّمَ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَزَلْ يُحَدِّثُنِي وَ أُحَدِّثُهُ حَتَّی طَلَعَ الْفَجْرُ فَقَامَ(عَلَيْهِ السَّلَام) فَصَلَّی الْفَجْرَ»؛[60] اين روايت مي‌گويد که جرياني پيش آمد درباره أبي جرير و من وارد خدمت حضرت شدم تا صبح همين‌طور مذاکره مي‌کرديم که چطور شد و مُرد و اينها، موقع صبح که شد حضرت نماز خواند. اين بزرگواران مي‌گويند يا سند اين روايت درست نيست، يا حضرت ترک کرد تا معلوم بشود که نماز شب مثل نماز صبح واجب نيست. صاحب وسائل مي‌فرمايد: «هَذَا غَيْرُ صَرِيحٍ فِي التَّرْكِ وَ عَلَی تَقْدِيرِ كَوْنِهِ تَرَكَ صَلَاةَ اللَّيْلِ فَلَعَلَّهُ لِبَيَانِ الْجَوَازِ وَ نَفْيِ الْوُجُوبِ أَوْ لِعُذْرٍ آخَرَ».[61]

روايت سيزدهم که آخرين روايت هست اين است که «عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ» از وجود مبارک امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) نقل مي‌کند که «مَا مِنْ عَمَلٍ حَسَنٍ يَعْمَلُهُ الْعَبْدُ إِلَّا وَ لَهُ ثَوَابٌ فِي الْقُرْآنِ إِلَّا صَلَاةَ اللَّيْلِ»؛ نماز شب اجرش مشخص نيست چقدر است!؟ «فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يُبَيِّنْ ثَوَابَهَا لِعِظَمِ خَطَرِهَا عِنْدَهُ فَقَالَ ﴿تَتَجافی‌ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ‌ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾[62] »؛[63] در اين سوره مبارکه «سجده» فرمود خيلي‌ها نمي‌دانند که ما چقدر پاداش براي آنها ذخير کرديم؟ اين درباره نماز شب است، درباره نمازهاي ديگر آن حور و قصور و ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ﴾[64] و عسل مصفّا و ميوه‌هاي بهشت و امثال آن را بيان فرمودند؛ اما درباره نماز شب فرمود: قدرش مجهول است، قابل گفتن نيست، مقدار ثواب آن مخفي است که اميدواريم ذات اقدس الهي همگان را توفيق اقامه «صلاة الليل» مرحمت کند.


[2] مكاسب، محشي، ج5، ص149.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo