< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

94/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح

در مبحث نکاح ملاحظه فرموديد که نکاح را به سه قسم تقسيم کردند: نکاح دائم، نکاح منقطع و نکاح أمه. در نکاح دائم، چهار فصل بود و هست: فصل اوّل در آداب عقد است، فصل دوّم در خود عقد است که حقيقت عقد نکاح چيست؟ فصل سوّم در اولياي عقد است و فصل چهارم در امور مترتّبه بر عقد نکاح؛ يعني احکام و حقوق متقابل زن و شوهر.[1]

در فصل اوّل که مربوط به آداب عقد بود، دو يا سه اَدب را که ذکر کردند: يکي مسئله استحباب عقد نکاح بود، بعد خود نکاح گاهي واجب است و گاهي مستحب و مانند آن، بعد خطبه عقد بود، وليمه عقد بود و بعد مسئله آميزش، اينها را به عنوان آداب ذکر مي‌کند. آنچه که در فقه مطرح است آداب احکام است، بالاتر از آداب، اسرار احکام است. برخي چه درباره نماز و چه درباره عبادت‌هاي ديگر، آداب حج، آداب صوم، آداب صلات را نوشتند؛ برخي‌ها گذشته از آداب، اسرار صلات يا اسرار حج را هم نوشتند که امام(رضوان الله عليه) هم آداب نماز نوشت و هم اسرار نماز. اين ادب‌ها مربوط به انسان با خودش يا انسان با خانواده‌اش يا انسان با جامعه؛ اما يک سلسله آدابي است که به عنوان «ادب النقيه مع الله سبحانه تعالي» است که آنها معمولاً در بحث‌هاي فقهي مطرح نيست. کيفيت رفتار انبياء با ذات اقدس الهي چيست؟ «الأدب مع الله» است. درباره خداي سبحان تعبير نمي‌کنند که خدا چه ادبي را نسبت به بندگانش رعايت کرده ؛ اما درباره انبياء و اولياء دارند که اينها نسبت به ذات اقدس الهي چگونه برخورد مي‌کنند؟ «الأدب مع الله». اين آداب، آدابي است که حکم فقهي در آن هست.

بعد از بيان کردن آن امور؛ يعني مسئله خود نکاح و خطبه نکاح و وليمه نکاح و آميزش و اين‌ها، به مسئله نظر رسيدند. نظم صناعي اقتضا مي‌کند و مي‌کرد که اوّل حکم نظر به اجنبيه روشن شود، بعد موارد استثنا بيان شود که نظر به اجنبيه حرام است مگر در اين موارد؛ ولي اين بزرگواران اوّل اين موارد استثنايي را ذکر مي‌کنند، بعد در پايان حکم نظر به اجنبيه را ذکر مي‌کنند، اين برخلاف نظم صناعي است؛ لکن اين‌ها مجبور هستند که اين راه را طي کنند، چون محور اصلي بحث در مقدمات نکاح، آداب نکاح، همان موارد استثنايي است که کسي مي‌خواهد همسر بگيرد، مي‌تواند زن نامحرم را نگاه کند. محور اصلي بحث، نظر به زني است که مي‌خواهد با او مَحرَم شود. بنابراين اصل حکم که اگر ذکر مي‌شد، با آن روش فقهي مسئله نکاح هماهنگ نبود؛ لذا ـ اختصاصي به شرايع ندارد ـ غالباً در کتاب‌هاي فقهي اين نظم رعايت نمي‌شود که مثلاً اوّل گفته شود نظر به اجنبي حرام است، مگر در مواردي که يکي از آنها مثلاً نظر به زني است که مي‌خواهد با او ازدواج کند، چون محور اصلي بحث نکاح همان «نظر الي الأجنبيه» که مي‌خواهد با او نکاح کند؛ لذا اين‌ها را موارد استثنايي ذکر کردند.

مطلب دوّم آن است که در بحث قبل اشاره شد، اينکه مي‌گويند نظر به اجنبيه‌اي که مي‌خواهد با او نکاح کند جايز است، آيا اين نظير لباس يا غير لباسي است که انسان مي‌خواهد بخرد؟ لباس‌هاي فراواني و پارچه‌هاي فراواني را نگاه مي‌کند تا يکي را بپسندد، آيا اين‌جا هم همين طور است؟ اين جوان، اين دخترها را نگاه بکند تا يکي را بپسندد؟ گفتند نه، اين چنين نيست؛ بلکه اگر مادر، خواهر، دختر او پيشنهاد دادند که فلان دخترخانم براي ازدواج و همسري شما مناسب است، از آن به بعد او مي‌تواند شخص معيني که مي‌خواهد با او ازدواج بکند را نگاه کند. دو تا نظر هست: برخي‌ها گفتند که آزاد است و مي‌تواند نگاه کند و هر کدام را پسنديد، انتخاب کند؛ نظر دوّم اين است که نه، وقتي يک شخص معيني را خواهر يا مادر يا بستگانش که مَحرَم او هستند پيشنهاد دادند و وقتي بنا شد با او ازدواج کند، آن وقت مي‌تواند نگاه کند؛ البته اين نظر دوّم به عنوان احتياط وجوبي است نه فتوا.

پرسش: ...؟ پاسخ: نه، «الله» منزّه از آن است که بگوييم او چگونه ادب را با بندگان رعايت کرده است؟! ادب را بايد از اين طرف اسناد داد، مي‌گويند انبياء با خداي سبحان چه ادبي را دارند؟ «الأدب مع الله»؛ اما اين‌ها مي‌گويند عنايت بزرگ است نسبت به کوچک، نه اينکه ادب کرد؛ اگر يک بزرگي نسبت به کوچک عنايت کند، لطف کند، محبت کند، نمي‌گويند ادب کرد، بلکه مي‌گويند لطف کرد، عنايت کرد، منّت گذاشت؛ لذا از اين طرف رساله‌هايي درباره «الأدب مع الله» نوشتند؛ اما از آن طرف کسي به خودش اجازه نداد که ادب خدا نسبت به بندگانش را بنويسد. بنابراين اين دو نظر هست: برخي‌ها گفتند به اينکه او مي‌تواند نگاه بکند و هرکدام را پسنديد، با او ازدواج کند؛ ديگران گفتند نه، با هر کدامي که مي‌خواهد ازدواج کند، مي‌تواند نگاه کند؛ البته آن‌ها که گفتند محدود است، فتوا ندادند، بلکه احتياط وجوبي کردند و آنهايي هم که گفتند آزاد است، شرطي را هم مشخص کردند، به اين شرط که نگاه او نگاه نامَحرمانه نباشد؛ مثل اينکه دارد يک گل را نگاه مي‌کند يا تابلوي خوبي را نگاه مي‌کند يا فرش خوبي را نگاه مي‌کند يا ساختمان خوبي را نگاه مي‌کند، اين نگاه، نگاه اعجازآميزي است و خوشش مي‌آيد؛ اما ديگر لذّت در آن نيست، يک؛ ريبه و فتنه و مانند آن در آن نيست، دو؛ و اگر کسي اطمينان ندارد که يک چنين نگاهي بکند، معلوم مي‌شود جايز نيست.

غرض آن است که آن بزرگاني هم که مي‌گويند نگاه براي ازدواج مثل نگاه به پارچه است براي خريدن؛ يعني همين‌طور، پارچه‌ها هر رنگي که خوشش آمد اين ديگر لذّت جنسي در آن نيست، يا چند تا ساختمان را مي‌بيند و يکي را قبول مي‌کند براي خريدن، هر ساختماني که خوشش مي‌آيد آن ديگر لذّت محرَّم در آن نيست، اين دسته گلهايي که در اين گل‌فروشي‌ها هست، همه اين‌ها زيباست و معطّر، اين ديگر لذّت‌هاي غريزي در آن نيست؛ اگر کسي اطمينان دارد که اين جور نگاه مي‌کند، آن وقت بله. اين براي آن است که يک فتواي باز و آزادي مرحوم صاحب جواهر دارد که آن فتوا را بايد بخوانيم، آن فتوا را مرحوم آقا سيد محمد کاظم هم داد[2] ـ در بسياري از موارد مرحوم آقا سيد محمد کاظم موافق با صاحب جواهر است و مسلّط بر جواهر هم بود ـ و همان فتوا را مرحوم آقا سيد عبد‌الأعلي سبزواري(رضوان الله تعالي عليه) دارد،[3] ـ او از فقهاي بزرگ ما هستند؛ منتها نامي ندارند ـ که با جلال و شکوه از صاحب جواهر اجلال و تکريم دارد، اين را نقل مي‌کند و مي‌پذيرد. مرحوم صاحب جواهر گفته، آقا سيد محمد کاظم پذيرفته، آقا سيد عبد‌الأعلی پذيرفته؛ از آن طرف مرحوم آقاي بروجردي، سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه)، مرحوم آقاي خوئي(رضوان الله عليه) و از مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهاني هم نقل کردند، اين‌ها نپذيرفتند.[4] محور اين‌ها احتياط وجوبي است، بيان مرحوم صاحب جواهر و مرحوم آقا سيد محمد کاظم احتياط استحبابي است؛ ولي دو طرف در اين‌جا سهيم‌اند که اگر کسي فتوا داد که زن‌ها را مي‌تواند ببيند و هرکدام را پسنديد با او ازدواج کند؛ مثل اين است که ساختمان‌ها را مي‌بيند، فرش‌هاي خوب را مي‌بيند، تابلوهاي خوب را مي‌بيند، از اين نگاه خوشش مي‌آيد؛ اما نگاه غريزي نيست، با اين وضع گفتند نگاه بکند، نه نگاه غريزي. بنابراين آن بزرگاني هم که گفتند آزاد است، اين چنين نگاهي را توجيه کردند. پرسش: ...؟ پاسخ: نه، بعضي از جاها غُرُق‌گاه است؛ مثل اين که موي زن را نمي‌شود نگاه کرد، ولو لذّتي نباشد.در بعضي از چيزهاست که قرآن کريم دارد نزديک نشويد؛ مثل اينکه به آدم و حوّا(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾،[5] در بخشي از سور دارد که ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾؛[6] نزديکش نرويد. بعضي از جاهاست که مي‌گويند خطر دارد و اگر يک مقدار جلوتر برويد ممکن است گرفتار شويد؛ لذا ولو لذّت هم نباشد گفتند نگاه نکنيد، وگرنه موي زن اين‌طور نيست که حالا غريزه را تحريک کند، در حالي که گفتند نگاه به موي زن جايز نيست.

بنابراين چيزي که ذات اقدس الهي در غريزه انسان قرار داد، اين‌ها سرمايه است و اين سرمايه را بايد بجا مصرف کند، بي‌جا مصرف بکند گرفتار مي‌شود. يک بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه است ـ با اين نهج‌البلاغه بايد مأنوس باشيد؛ يعني اين چنين نباشد که يک چند سال آدم حوزه باشد و يک دور نهج‌البلاغه را نديده باشد، روزي يک صفحه هم نهج‌البلاغه را ببينيد باز کافي است، بايد نهج‌البلاغه در دستتان باشد، اين‌ها کتاب‌هاي اصلي ماست ـ که حضرت داشت سخنراني مي‌کرد و عدّه‌اي هم نشسته بودند، يک زني هم از کنار عبور کرد؛ برخي از افرادي که آن‌جا نشسته بودند يک زير چشمي نگاهي کردند يا بالاتر از زير چشمي، يک نگاهي کردند، حضرت فوراً در همان جلسه به اين‌ها فرمود: اين کسي که از اين‌جا رد شد، همان است که شما در خانه‌تان داريد، چيز ديگري نيست، او از عالَم ديگر نيامده، کسي که از اين‌جا رد شد همين است که شما در خانه‌هايتان داريد، چرا به اين و آن نگاه مي‌کنيد؟! بنابراين راه‌ها را باز گذاشته و فرمود به اينکه مي‌توانيد نگاه بکنيد در صورتي که آن راه درونتان را ببنديد. پس اين براي آن است که قداست صاحب جواهر و عظمت علمي صاحب جواهر محفوظ بماند و همچنين قداست آقا سيد محمد کاظم، قداست مرحوم آقا سيد عبد‌الأعلي که حالا فتواهاي اين‌ها را که مي‌خوانيم، مشخص شود که در چه فضايي اجازه دادند که حتي بدن او را ببيند، يک؛ حتي شخص معيّن را اگر در نظر ندارد، اشخاص متعدّد را ببيند تا يکي را انتخاب بکند، دو؛ در چنين مواردي است انساني که مسلّط بر خودش است و مي‌داند که از يک جمالي خوشش مي‌آيد، آن‌طوري که از يک ساختمان خوشش مي‌آيد. اين دسته گل‌هاي فراواني که در گل‌فروشي هست، هر کسي از يک گلي لذّت مي‌برد و خوشش مي‌آيد، اين‌گونه از لذّت‌ها، لذّت‌هاي غريزي که نيست؛ اين‌گونه از خوشايندها، خوشايند غريزي که نيست، فرمود اگر اين‌طور شد عيب ندارد. بنابراين خيلي فرق است! آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود: خودتان را هدر ندهيد، هر چه که مي‌خواستيد خدا به شما داد، او چيز ديگر که نيست. پرسش: ...؟ پاسخ: بله، آن براي اوحدي هست؛ مثل اينکه انسان گل را نگاه مي‌کند و از آن لذّت مي‌برد، اين‌طور اگر براي اوحدي پيدا شد فرمايش ايشان اين است؛ اما در بعضي از موارد دارد به اينکه نزديک اين کار نشويد! براي اينکه به دام مي‌افتيد و خطر دارد، ولو خود اين حرام نيست؛ اما در معرض خطر هست.

بنابراين ما يک آداب داريم و يک اسرار داريم و يک ادب «مع الله» داريم که ادب «مع الله» برای انبياء و اولياست و مؤمنان خاصي که با خداي سبحان چگونه مؤدّبانه سخن مي‌گويند. از وجود مبارک حضرت امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه اين دعا هست، دعاي عرفه وجود مبارک سيد الشهداء جداست؛[7] اما دعاي عرفه وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليهما) در صحيفه سجاديه هست. حضرت در دعاي عرفه‌اي که در صحيفه سجاديه است به ذات اقدس الهي عرض مي‌کند که «أَنَا بَعْدُ أَقَلُ‌ الْأَقَلِّينَ‌، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»؛[8] خدايا! از من پَست‌تر احدي در عالَم نيست، «أَقَلُ‌ الْأَقَلِّينَ» هستم، «أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ» هستم، «مِثْلُ الذَّرَّةِ» هستم، «أَوْ دُونَهَا» هستم؛ اما وقتي بالاي منبر مسجد شام قرار گرفت، فرمود: مردم! بزرگتر از من در کره زمين احدي نيست و هر دو را هم درست گفت؛ آن‌جا که جاي معرّفي مقام خودشان است، فرمود: من کسي هستم که در تمام کره زمين کسي مثل من نيست و درست فرمود: «أنا بن کذا»، «أنا بن کذا»، ما نرفتيم منا؛ ولي منا را زنده کرديم، ما حج نکرديم فقط عمره انجام داديم؛ ولي مکه را ما زنده کرديم، الآن مکه مديون ماست، «أَنَا ابنُ مَكَّةَ وَ مِنَی, أنا ابنُ زَمزَمَ وَ الصَّفَا»[9] مردم! من کي هستم و من چه کسي هستم، در تمام کره زمين مردي به عظمت من نيست و درست فرمود. بنابراين آن‌جا که ادب «مع الله» است حساب خاص دارد، آن‌جايي که سخنراني با مردم است، حساب مخصوص دارد، فعلاً در آداب نکاح هستند که اين ادب نکاح به اين صورت است.

پس بنابراين اين فرع را مرحوم صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر مشخص کردند. عبارت مرحوم صاحب جواهر را بخوانيم، بعد معلوم مي‌شود که ايشان در چه فضايي اين فرمايش را فرمودند. مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله عليه) در جلد 29 جواهر، صفحه 67، در همين مسئله جواز نظر به مرئه‌ايي که قصد نکاح دارد، فرمود به اينکه دليل منع، مطلق نيست که همه موارد را شامل شود و دليل تجويز هم بسته نيست که خصوص وجه و کفّين باشد، بلکه خودِ بدن را هم مي‌شود نگاه کنيد. فرمود به اينکه: «ضرورة عدم تيسّر الاختصاص النظر إليهما فقط باعتبار عدم انفکاک ذلک عن النظر إلي الشعر و العُنق و غير ذلک مما خارج عن حدّ الوجه، فلامَحيص للفقيه الذي کشف الله عن بصيرته عن القول بجواز النظر إلي جميع جسدها بعد تعاضد تلک النصوص». برخي‌ها در آن روايات، سنداً يا دلالةً اشکال کردند؛ لکن ايشان مي‌فرمايد روايات فراواني هست که از آنها استفاده مي‌شود که کل بدن را مي‌تواند ببيند. «بعد تعاضد تلک النصوص و کثرتها و فيها الصحيح و الموثق و غيرهما الدالّ بأنواع الدلالة علي ذلک». مرحوم سيد هم همين فتوا را در عروه دارد،[10] مرحوم آقا سيد عبد‌الأعليٰ سبزواري(رضوان الله عليهم اجميعن) هم همين فتوا را دارد، مرحوم آقا سيد عبد‌الأعليٰ با اجلال و تکريم از مرحوم صاحب جواهر ياد مي‌کند، مي‌فرمايد ـ بعد يک ضابطه‌اي هم ذکر مي‌کند ـ به اينکه در چند جاست که بايد اين بدن را ديد؛ آن‌جا که طبيب مي‌بيند يا آن‌جا که براي شناسايي هست، براي شهادت هست و همچنين براي ازدواج؛ منتها اين شخص بايد مطمئن باشد که آلوده نمي‌شود؛ نه به خود او و نه با زن‌هاي ديگر، اين شرط اساسي است.[11] احتياط در اين است که مثلاً به وجه و کفّين و مانند آن اختصار بکند، اين احتياط، احتياط استحبابي است؛ اما درباره اينکه هر زني را مي‌تواند ببيند تا انتخاب بکند، اين جمله در فرمايشات صاحب جواهر نيست؛ بلکه فقهاي ديگر مطرح کردند، آنها احتياط استحبابي کردند، مرحوم آقا سيد محمد کاظم احتياط استحبابي دارد، مرحوم آقاي بروجردي، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليهم اجمعين) و برخي از فقها احتياط وجوبي دارند. اين درباره آن قسمتي که مربوط بود به نگاه به همه بدن، يک؛ و بخشي که مربوط بود به اينکه هر کسي مي‌تواند مطلقا نگاه کند تا يکي را بپسندد، دو؛ منتها فضا، فضاي طهارت است که مي‌داند آلوده نمي‌شود.

مطلب بعدي آن است که آن روزها برده‌داري بود، برده‌داري مي‌دانيد يک چيز مشئوم و نحسي است و اسلام تلاش و کوشش کرد که اين برده‌داري را بردارد به هر وسيله‌اي بود، شما ببينيد ما «کتاب الرِّق» در فقه نداريم؛ اما «کتاب العتق» داريم، تمام وسائل براي اين است که آزاد بکنند؛ اما گروهي هستند که جز از راه برده‌داري اصلاح نمي‌شوند، اين‌ها هيچ تربيتي نديده‌اند، مگر اينکه تحت تربيت شديد قرار بگيرند تا هدايت بشوند، خيلي فاصله‌اي با حيوانات ندارند آنهايي که در بيابان و جنگل‌ها بطور آزاد زندگي مي‌کنند؛ البته اگر بتوان بدون برده‌داري آنها را هدايت کرد و تربيت کرد، مقدم‌اند. آن روزي که برده‌داري رسم بود، گفتند به اينکه نگاه به برده ديگري هم حرام است؛ يعني کنيز ديگري را کسي بخواهد نگاه کند، حرام است؛ منتها آن را در «کتاب البيع» ذکر مي‌کنند، نه در کتاب نکاح. در کتاب نکاح مال کسي است که بخواهند با او ازدواج کنند، در کتاب بيع مي‌گويند چون أمه را خريد و فروش مي‌کنند، اگر کسي بخواهد يک أمه‌اي را نگاه کند حرام است، نگاه به أمه هم مثل نگاه به حُرّه حرام است، اگر وجه و کفّين باشد اين مستثناست براي هر دو، اگر خواست بيش از آن مقدار را نگاه کند در مواردي جايز است که مي‌خواهد بخرد؛ لذا در «کتاب التجارة» باب البيع، آن‌جا اين مسئله مطرح است.[12] اگر مرحوم محقق در شرايع اين چنين فتوا دارد در همين بحث نظر «إلي المرأة» که فرمود: «و کذا يجوز أن ينظر إلي أمة يريد شرائها و إلي شعرها و محاسنها»،[13] اگر اين فرمايش را ايشان ذکر کرده اين مربوط به نکاح نيست، بلکه مربوط به کتاب التجاره است. از نظر نکاح فرقي نمي‌کند اگر خواست با أمه‌اي ازدواج کند، چون ازدواج با أمه؛ يعني تحليل شدن أمه که سه تا راه دارد: يا به اذن مولاي او با او ازدواج مي‌کند، يا از مولاي او مي‌خرد، يا مولاي او تحليل مي‌کند؛ تحليلِ مولا، تمليک مولا و عقد مولا، سه تا راه دارد که يک کسي بخواهد با کنيز زندگي کند: در جايي که بخواهد نکاح کند، وارد همين مسئله است؛ درآن‌جايي که مي‌خواهد بخرد، در «کتاب البيع» جواز نظر به اين أمه که مي‌خواهد بخرد مطرح است، آن‌جا هم همين‌طور است؛ گرچه مرحوم محقق در شرايع اين را در باب نکاح ذکر کرده؛ ولي اگر کسي خواست با او نکاح کند که مثل زن آزاد است و فرقي ندارد؛ اما اگر کسي خواست بخرد، چون حکم آن، غير از حکم نکاح است و جداست، لذا جداگانه و عليٰحده ذکر کرد. «و کذا يجوز ان ينظر إلي امة يريد شرائها و إلي شعرها و محاسنها» مثل همين زن آزاد. پس زني که مي‌خواهد با او ازدواج کند حکم آن اين است، أمه‌اي که مي‌خواهد بخرد حکمش اين است؛ حالا جايي که نه سخن از ازدواج است و نه سخن از خريد و فروش؛ دو مسئله هم مانده است: يکي زن‌هاي اهل ذمّه‌اند که کسي نمي‌خواهد آنها را بخرد و نمي‌خواهد با آنها ازدواج کند، آنها هم با آن وضع غير اسلامي بيرون مي‌آيند، نگاه به آنها جايز است يا جايز نيست؟ پس اوّل زن آزادي است که مي‌خواهد با او ازدواج کند، دوّم أمه‌اي است که مي‌خواهد او را بخرد، سوّم نساء اهل ذمّه‌اند يا کافر حربي، چهارم اين روستايي‌هايي هستند «إِذَا نُهِيْنَ لايَنْتَهِين»،[14] اين‌ها با وضع باز براي خريد و فروش به شهر مي‌آيند، اين‌ها جايز است يا جايز نيست؟ فرمايش مرحوم محقق در متن شرايع «و يجوز النظر إلي أهل الذمة و شعورهنّ لانهن بمنزلة الإماء لکن لايجوز ذلک لتلذّذ و لاريبة و يجوز أن ينظر الرجل إلي مثله»[15] که حکم ديگر است. درباره نساء اهل ذمه به چه دليل جايز است؟ در بعضي از نصوص دارد که اين‌ها «بمنزلة الإماء» هستند، يا فئ مسلمين هستند. اگر اين‌ها اسير جنگي باشند، بله در اختيار امام هستند؛ اما اگر اسير جنگي نباشند، مستأمن باشند در دولت اسلامي، همان طوري که مسلمان‌ها در کشور غير اسلامي مستأمن‌اند؛ يعني در پناه آنها هستند، حالا يا رسماً جزء افراد آن ملت شمرده شدند براي اين کارتي که گرفتند، يا نه پناهنده شدند، بالاخره در پناه دولت کفر هستند؛ همان‌طوري که مسلمان وقتي در پناه دولت غير اسلامي باشد مال او، خون او، عِرض و حيثيت او محفوظ است؛ غير مسلمان هم وقتي مستأمن باشد و تعهّد گرفته باشد که امنيت او را نظام اسلامي بايد فراهم بکند، اين ديگر به منزله إماء نيست، بلکه شهروند اسلامي است؛ اگر چنانچه اين چنين باشد، چون شهروند اسلامي است، حرمت خاص و احترام مخصوص دارد. اين تعبير در بعضي از نصوص هست که نساي اهل ذمه به منزله إماء هستند، چرا؟ براي اينکه شوهرانشان ذمّه را قبول کردند و اين‌ها هم تابع آنها هستند، پس به منزله إماء هستند؛ اگر به منزله إماء امام باشند، إماء مردم نيستند تا نگاه به آنها جايز باشد، بلکه اين‌ها همسر دارند و اگر إماي امام باشند، به هر حال باز حرمت ويژه را به همراه خواهند داشت.

بنابراين فتوا دادن به اينکه «لانهن بمنزلة الإماء»، اين مشکل است؛ ولي نصوص طايفه چهارم اين‌ها را شامل مي‌شود. طايفه چهارم اين زن‌هايي هستند که از روستا به شهر مي‌آيند، مقيّد نيستند و با همان وضعي که در روستا کار مي‌کنند، دست و بخشي از بدن آنها باز است و کار مي‌کنند با همان وضع به شهر مي‌آيند، آنها هدفي جز آمدن به شهر و رفع حوائج چيز ديگر ندارند و منزّه هم هستند؛ اما در روايات دارد که اگر نگاه شما به اين‌ها بيافتد عيب ندارد، البته «لا لتلذّذ و لا لريبة»، چرا؟ «لأَنَّهُنَّ إِذَا نُهِيْنَ لايَنْتَهِين»، شما بر فرض نهي از منکر بکنيد، نهي از منکر بکنيد او که نمي‌پذيرد. مي‌خواهند از «لأَنَّهُنَّ إِذَا نُهِيْنَ لايَنْتَهِين» به نساء اهل ذمّه تعدّي بکنند که شما اگر نهي بکنيد آنها که متأثر نمي‌شوند. درباره روستايي‌ها چون خيلي در معرض ريبه و فتنه و مانند آن نيست، آنها با همان لباس و بدن عادي که مي‌آيند، اين‌طور نيست که فتنه‌اي را به همراه داشته باشد؛ ولي نگاه به بدن جايز نيست مثل اينکه نگاه به موي نامَحرم جايز نيست ولو فتنه‌اي در کار نيست؛ اما نساء اهل ذمّه اين‌طور نيست، با فتنه و ريبه همراه است و مشکلي دارد. درباره اين «لانهن إِذَا نُهِيْنَ لايَنْتَهِين» حداکثر مي‌شود که از نساء روستايي به نساء اهل ذمّه تعدّي کرد؛ اما در نظام اسلامي آن‌جا که امر به معروف و نهي از منکر اثر ندارد، يقيناً آن‌جا را شامل نمي‌شود؛ يعني زن‌هاي مسلماني که نهي از منکر در آنها اثر ندارد، نمي‌شود آنها را مشمول اين قرار داد که گفتند «إِذَا نُهِيْنَ لايَنْتَهِين» وچون «إِذَا نُهِيْنَ لايَنْتَهِين»، پس مي‌شود آنها را نگاه کرد.

مشکل اساسي ما در موفق نبودن امر به معروف و نهي از منکر اين است که ما درست امر به معروف و نهي از منکر را بررسي نکرديم؛ يک زني که بدحجاب است از اول خيابان تا آخر خيابان که دارد گذر مي‌کند، هر کس او را ديد با نگاه بغض‌آميز و نفرت‌آميز نگاه بکند او فردا خودش را جمع مي‌کند. ما حداقل امر به معروف و نهي از منکر را يا نمي‌دانيم يا نمي‌خواهيم عمل بکنيم! تمام خانم‌هاي محجّبه وقتي دارند رد مي‌شوند، وقتي يک خانم بدحجابي را مي‌بينند بغض‌آميز و مثل اينکه زباله را دارند نگاه مي‌کنند؛ مردها هم وقتي که او را نگاه مي‌کنند مثل اينکه دارند يک زباله‌اي را نگاه مي‌کنند، او خودش را جمع مي‌کند. اصلاً خصيصه زن اين است که خودآرايي کند، وقتي ببيند همه بيني‌شان را گرفتند، او خودش را جمع مي‌کند، اين حداقل نهي از منکر است نه اينکه نهي از منکر يعني حجابت را رعايت بکن! آن انزجار قلبي هست؛ حالا آن فرصت ندارد که به او بگويد که حجابت را رعايت کن؛ ولي اين نگاه که واجب است و اين نهي از منکر است. آدم وقتي که چيز زشتي را مي‌بيند، بايد به عنوان يک امر منفور نگاه بکند. کدام زن بدحجابي است که وقتي از يک خياباني دارد مي‌گذرد، ده‌ها و صدها زن و مرد دارند بيني‌شان را مي‌گيرند، او خودش را جمع مي‌کند. او از تظاهر لذّت مي‌برد، او از ارائه جمال لذّت مي‌برد. وقتي ببيند که همه از او متنفّرند مثل اينکه دارند سطل زباله را نگاه مي‌کنند، خودش را جمع مي‌کنند، اين مي‌شود نهي از منکر، نه اينکه نهي از منکر اين است که ما بايستيم و بگوييم که حجابت را حفظ بکن!

بنابراين روايتي که دارد اين روستايي‌ها که مي‌آيند «إِذَا نُهِيْنَ لايَنْتَهِين»، کشف از ضعف فرهنگي اين‌ها مي‌کند، اين‌ها با همان دست کارگري‌شان مي‌آيند، با همان لباس کارگري‌شان مي‌آيند، با همان بدن کارگري‌شان مي‌آيند، از زمين کشاورزي آمده، اين ديگر ريبه و فتنه و اين‌ها همراهش نيست. پرسش: ...؟ پاسخ: اما اين يک روايتي نيست که به آن فتوا داده باشند و بگويند به اينکه هر قسمت بدن زن را مي‌شود نگاه کرد، اين براي اين است که حرمتي ندارد اگر نگاه شما افتاد؛ ولي جايي که لذّت هست، ريبه هست، در معرض فتنه هست، اين هرگز اين‌ها را شامل نمي‌شود. اگر چنانچه در معرض فتنه باشد اين نگاه، اصلاً خطرش همين است که در معرض فتنه است و آلودگي است، آن مثالي که شما زديد اين‌چنين نيست؛ اما جمال او منشأ فتنه است، منشأ فتنه را گفت نگاه نکنيد، آلوده مي‌شويد!

بنابراين از رواياتي که مربوط به روستايي‌هاست، نمي‌شود به نساي اهل ذمّه تعدّي کرد؛ اما نگاه به آنها و تکرار نگاه به آنها «لاريبة و لالضرورة» عيب ندارد. غرض اين است که نساء اهل ذمّه و همچنين نساء کفار مثل زن مسلمان نيستند؛ برخي‌ها خواستند بگويند به اينکه اين‌ها با زن‌هاي ديگر کاملاً فرق دارند و همه قسمت‌هاي بدن آنها را مي‌شود ديد، ما راهي براي اثبات اين نداريم و چون نگاه به اين‌ها خطر ريبه و مانند آن را به همراه دارد؛ لذا بايد که نهايت احتياط ملحوظ شود، ولي بدون ريبه و تلذّذ نگاه به آنها جايز است. بنابراين کفّاري که وارد ايران مي‌شوند، نگاه به اين‌ها جايز است، در صورتي که «لتلذّذ» نباشد، يک؛ در معرض فتنه نباشد، دو؛ نگاه به اين‌ها جايز است، برخلاف نگاه به زن‌هاي مسلمان.

«فتحصّل» که نگاه به زن مسلمان در حکم بعدي خواهد آمد که نظر به اين‌ها جايز نيست، حالا در خصوص وجه و کفّين بر زن واجب نيست که آن‌ها را بپوشاند؛ ولي از عدم وجوب سَتر وجه و کفّين برنمي‌آيد که نظر هم جايز است. زن مي‌تواند براي تأمين زندگي خودش تا «مِعصم» او باز باشد و صورتش باز باشد که حاجتش را برآورده کند. جواز کشف مستلزم جواز نظر نيست، اگر براي زن جايز بود که صورت را نپوشاند و دست را دستکش نگذارد، معنايش اين نيست نگاه مرد هم جايز است، کما سيأتي؛ ولي نگاه مرد به زني «يريد إزدواجها» حکم آن گذشت، نگاه مرد به أمه‌اي که «يريد شرائها» اشاره شد؛ منتها کتاب بيع عهده‌دار اين کار است، نگاه مرد به نساء اهل ذمه دليل روشني بر جواز نيست، مگر از روايات «إِذَا نُهِيْنَ لايَنْتَهِين» کمک بگيريم، نگاه مرد به زن‌هاي روستايي که براي خريد و فروش به شهر مي‌آيند و خيلي مقيد نيستند جايز است، چون منصوص است؛ فرمود نگاه به اين‌ها جايز است، چون «إِذَا نُهِيْنَ لايَنْتَهِين»، او عادت کرده به لباس کارگري؛ نه خودآرايي دارد و نه فتنه‌اي در کار است، با همان لباس کارگري مي‌آيد به شهر؛ همان‌طوري که در مزرعه خودش دست و بخشي از بدن او باز است، با همان وضع مي‌آيد به شهر. از نصوص «إِذَا نُهِيْنَ لايَنْتَهِين» مي‌شود تعدّي کرد به نساء اهل ذمّه، مضافاً به بعضي از نصوصي که درباره خصوص نساء اهل ذمّه آمده است که مؤيد مسئله است.


[2] عروة الوثقی، (للسيد)، ج2، ص801 و 802.
[10] عروة الوثقی(للسيد)، ج2، ص801 و 802.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo