< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

92/12/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع:احکام ربا/ اقسام ربا/_

در جريان حرمت ربا فقه عهده‌دار دو بخش از اين مسائل است: يكي در بحث بيع و يكي در كتاب قرض، چون گفتند ربا دو قسم است: يك رباي بيعي است و يكی هم رباي قرضي است. رباي بيع عبارت از اين است كه اگر دو كالايي كه هر دو موزون يا مَكيل باشند؛ يعني با كيل و وزن خريد و فروش شوند، هم‌جنس باشند و يكي بر ديگري اضافه داشته باشد اين رباست، ولو وصف اينها فرق كند؛ مثل اينكه يکی مرغوب باشد و ديگری نامرغوب؛ ولي فروختن گندم به گندم ديگر جو به جو، برنج به برنج و هر چيزي که مكيل و موزون است، «أحد الجنسين» با جنس ديگر با زياده فروخته شود، اين مي‌شود ربا و محرّم. در «معدود» و «ممسوح» گفتند ربا نيست؛ يعني كالاهايي كه با عدد و همچنين كالايي كه با مساحت و متر خريد و فروش مي‌شود گفتند ربا نيست، گرچه مرحوم صاحب عروه[1] از مرحوم مفيد[2] و مرحوم سلّار(رضوان الله عليهما)[3] نقل كرد كه اينها هم قائل‌ هستند كه در «ملحوظ» ربا هست؛ يعني در يك تخم مرغ و مانند آن كه عددي است و هم خريد و فروش مي‌شود، آنها هم اگر اضافه باشد رباست؛ ولي معروف بين فقها(رضوان الله عليهم) اين است كه ربا منحصراً در مكيل و موزون است.

قبل از اينكه وارد جزئيات اين مسئله شويم اصل نقل و انتقال در شريعت را بايد تبيين كنيم و ببينيم كه ربا در خصوص داد و ستد بيعي است يا در خيلي از داد و ستدها راه دارد آن‌طوري كه مرحوم سيد صاحب عروه «وفاقاً لعدة من الأعلام» فرمودند اين است كه مسئله ربا اختصاصي به بيع ندارد در «مضاربه»، «مضارعه» و مانند آن هم راه دارد. اگر كسي با حساب‌هاي رايج بانكي بخواهد بانك «لا ربوي» داشته باشد; ولي اين را به صورت عقد «مضاربه» يا «مضارعه» يا «مساقات» يا «مغارسه» يا اين‌گونه از امور در بياورد كه آنها هم گرفتار ربا هستند، اين فرار از ربا به رباست. اگر ما در «مضارعه»، در «مضاربه»، در «مساقات» در «مغارسه» ربا نداشته باشيم، بله مي‌شود اين كارها را به بهانه آن عناوين انجام داد؛ اگر در آنها هم ربا راه دارد، آن وقت ما براي فرار از بانك ربوي به آن كارها پناهنده شويم و آنها هم در حقيقت روحشان روح ربا باشد، اين مشكل جدّي دارد. فرمايش مرحوم سيد اين است كه اينكه مي‌گويند ربا در بيع است يا در قرض، منظور از بيع مقابل قرض است، نه بيع در مقابل «مضاربه» يا عقود ديگر، آنها هم ربابردار است؛ حتي در صلح ربابردار است. اين خطر ربا كه جلوي بسياري از مسائل حقوقي را، جلوي توليد و اشتغال را مي‌گيرد در خيلي از موارد جريان دارد، البته فرمايش ايشان و عده‌اي از اعلام اين است و ما هنوز وارد گستره ربا نشديم كه در همه معاملات هست يا در خصوص بيع; ولي اجمالش اين است كه آن‌طوري كه گفته شد در رباي بيع منحصر در مكيل و موزون است، اين‌طور نيست. فقيهي مثل مرحوم مفيد، فقيهي مثل سلّار(رضوان الله عليهما) گفتند در معدود هم ربا هست.

مطلب ديگر اينكه مسئله رباي در بيع در قبال رباي قرض مخصوص به بيع در مقابل عقود ديگر نيست كه ما براي اينكه يك بانك غير ربوي داشته باشيم همه اين مسائل ربا را در غالب و در جامع و كسوت عقد «مضاربه» يا «مضارعه» در بياوريم؛ اين سمّي است كه با اقتصاد مقاومتي هماهنگ نيست. ما عادت كرديم كه كم كار كنيم و سود فراوان ببريم. مسائل اخلاقي را ما كاملاً از فقه جدا كرديم، در حالي كه بسياري از اينها صبغه فقهي و حقوقي دارند. شما شرح حال پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ملاحظه كنيد، عدّه‌اي ـ حالا از خود مدينه يا غير مدينه ـ حضور حضرت شرفياب مي‌شدند و كسي معرفي مي‌كرد؛ مثلاً مي‌گفت اين ده نفر چه كساني هستند، حضرت اول با احترام اينها را تحويل مي‌گرفت؛ آن كسي كه معرفي مي‌كرد مي‌گفت اين آقا كارش كشاورزي است، اين آقا دامداري است و ديگری کارش فلان است بعد به يكي رسيد گفت اين شغلي ندارد «سَقَطَ مِنْ عَيْنِي»[4] از چشمان حضرت مي‌افتاد و در همان جلسه معلوم بود كه حضرت او را تحويل نمي‌گرفت. اين را ما در بحث‌هاي اخلاقي زياد شينيدم و زياد گفتيم؛ ولي تنها اين نيست كه فقط اخلاق باشد و كار فقهي نداشته باشيم.

ما آمديم بحث اخلاق را از فقه جدا كرديم در حالي كه بسياري از اينها حكم فقهي دارند ما وعده را آمديم فقط صبغه اخلاقي داديم در حالي كه چنين نيست و خُلف وعده حرام است، ما مي‌گوييم خلف وعده، خلاف اخلاقي است. حالا كسي وعده كرد در فلان وقت بيايد به سرِ کار و او هم بگويد که من كار داشتم و نيامدم؛ يك وقت مضطرّ است «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي»[5] شامل مي‌شود، اما يك وقت به اندك چيزي بهانه كرديد؛ شما وعده داديد! فلان رفيق شما آمد در فلان‌جا و شما نرفتيد معصيت همين است. اين‌چنين نيست كه خلاف وعده و خُلف وعده كردن يك كار اخلاقي باشد؛ ما كسي را معطّل كرديم و به خانه‌اش نرفتيم؛ وقتي ضرورت پيش مي‌آيد، بله انسان مشمول حديث «رفع» است، اما ضرورت نيست براي كار جزيي از وعده تخلّف كنيم و اين‌چنين نيست كه حرام نباشد. غرض اين است كه حضرت فرمود: «سَقَطَ مِنْ عَيْنِي»؛ ديگر حضرت با چشم احترام به او نگاه نمي‌كرد، معلوم مي‌شود كار كردن و ايجاد كار از طرف مسئولين و اشتغال كار از طرف مردم اين جزء اركان اساسي اقتصاد مقاومتي است.

بنابراين اين‌طور نيست كه ربا كه حرام است فقط در بيع باشد و در عقود ديگر نباشد و ربا كه حرام است در بيع تنها در مكيل و موزون باشد، در معدود نباشد؛ ما هنوز نرسيديم كه ببينيم حق با مرحوم مفيد و سلّار است يا حق با ديگران. در هر رشته اين‌طور است اختصاصي به فقه ندارد، شما در هر رشته‌اي كار كنيد اول بايد نقشه جامع شهر را ببينيد. الآن ما در آستانه فروردين هستيم، وقتي شما وارد هر شهري مي‌شويد اول نقشه آن شهر را به شما مي‌دهند، بالأخره شما مي‌خواهيد كجا برويد؟ يك وقت است كسي مي‌خواهد حداكثر پيش‌نماز يك محل شود يا واعظ شود آن خيلي سواد علمي لازم ندارد، اما يك وقت مي‌خواهد در حوزه باشد محقّق باشد، مؤلف باشد، استاد باشد، بذرافشاني كند جاي خَلف بزرگان را بگيرد براي آنها خَلفي شود، الاّ و لابد بايد نقشه جامع علوم را داشته باشد وگرنه سر درگُم است. حداقل ما بايد نقشه فقه را داشته باشيم و ببينيم در فقه ما با چه چيزي و چه كار داريم. معاملات فقهي اين‌طوري كه اسلام براساس نقشه جامع مي‌گويد، مي‌گويد مال اگر بخواهد از دستي به دستي جابه‌جا شود اين صوَري دارد: يك وقت است مال از جايي حركت مي‌كند و به جاي مال ديگر مي‌نشيند، آن مال ديگر حركت مي‌كند و به جاي اين مي‌نشيند، اكثر داد و ستدها اين است؛ يعني بيع اين است، اجاره اين است، مضارعه اين است، مضاربه اين است، مساقات اين است و مغارسه اين است و مانند آن كه مال جايش را عوض مي‌كند، جاي ديگر مي‌رود و يك مال ديگر جايش مي‌نشيند که اكثر معاملات اين است؛ يك وقت است كه مال تكان نمي‌خورد و همان‌جاست، مال به جاي مال نمي‌نشيند، اما مالك به جاي مالك مي‌نشيند، در ارث اين‌طور است؛ در ارث اين‌طور نيست كه كسي كه چيزي به دست مي‌آورد در قبال آن چيزي داده باشد، اين‌طور نيست و اين مال سر جايش محفوظ است. آن مالك تا زنده بود مسئول اين مال بود، حالا كه رخت بربست ديگري جاي او مي‌نشيند؛ مالك به جاي مالك مي‌نشيند، نه مِلك به جاي مِلك بنشيند، اين دو قسم; قسم سوم مسئله هبه «معوّضه» است، هبه غالباً همان هبه بي‌عوض است كسي چيزي را به ديگري مي‌بخشد، اما هبه «معوّضه» اين است كه اين را مي‌بخشد در عوض آن هبه و آن هم اين را مي‌بخشد در عوض آن هبه. فرق جوهري هبه «معوّضه» با بيع يا ساير عقود چيست؟ فرق جوهري‌ آن اين است كه در هبه معوّضه فعل به جاي فعل مي‌نشيند، نه مال به مال بنشيند يا مالك به جاي مالك بنشيند. انسان وقتي بيع جاری مي‌كند، ثمن به جاي مثمن مي‌نشيند و مثمن به جاي ثمن مي‌نشيند، اما در هبه «معوّضه» مال به جاي مال نمي‌نشيند، مي‌گويد تو بده من هم مي‌دهم، اين فعل به جاي آن فعل مي‌نشيند و آن فعل به جاي اين فعل مي‌نشيند، نه مال به جاي ما؛ اين فرق مي‌كند و اين‌چنين نيست كه طبق قرارداد و تعبير لفظي باشد؛ حكم هبه كاملاً از مرز بيع و مانند آن جداست.

«ابراء» را هم گفتند همين‌طور است؛ كسي در ذمّه ديگري طلب دارد و او هم در ذمّه اين طلب دارد که مي‌گويد تو «ابراء» كن من هم «ابراء» مي‌كنم يا تو «دَين»ي كه در ذمّه فلان شخص داري «ابراء» كن من هم «دَين»ي كه در ذمّه فلان شخص دارم «ابراء» مي‌كنم؛ فعل در مقابل فعل است، نه مال در مقابل مال؛ «ابراء» در مقابل «ابراء» است، نه مالي در مقابل مال ديگر باشد. اينها خطوط كلي نقشه جامع فقه است كه ما بدانيم گاهي فعل به جاي فعل است، گاهي مال به جاي مال است، گاهي مالك به جاي مالك است، اين‌طور است. اگر گفتند ربا حرام است آيا در همه موارد است؟ مسئله ارث كه اصلاً معامله نيست تا بگوييم رباست. در همه عقود كه مال به جاي مال بنشيند و چه فعل به جاي فعل بنشيند، ربا حرام است يا نه؟ اينها طرح نقشه است که وقتی وارد بحث شديم بايد مشخص شود.

مطلب ديگر اينكه حالا كه بيع ربوي حرام است و روايات آن هم که قبلاً خوانده شد جزء حرمت غليظ هم هست و آنچه اساس كار است توليد است و اشتغال است و امثال ذلك كه به اين وسيله مي‌شود ملت خود را سر پاي نگه ‌دارد. ما اين را بايد باور كنيم اين رواياتي كه گفتند از بسياري از اينها اركان فقهي به دست مي‌آيد، تنها سخن اخلاقي نيست. در اين عهدنامه مالك كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) براي مالك نوشتند فرمودند ما بالأخره دو ستون داريم: يك ستون عبادت داريم يك ستون اقتصاد; ستون عبادت، نماز است كه «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين»[6] اما ديگر «إنّ» در آن نيست كه «انّ عمود الدين الصلاة»، «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين»، اما آن يكي مردم است؛ در بيان نوراني حضرت امير در عهدنامه مالك نوشته است مالک! اگر بخواهيد نظام اسلامي در مصر داشته باشي ستون دين را بايد حفظ كني که ستون دين مردم هستند؛ با جمله اسميه و با تأكيد «إنّ» «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»[7] نفرمود عمود سياست اين است، عمود اقتصاد اين است، عمود دين مردم هستند؛ مردمي كه دستشان خالي است، كمرشان شكسته است و قدرت مقاومت ندارند اينان که نمي‌توانند دين خودش را حفظ كنند چه رسد به اينكه دين نظام را حفظ كنند. نه تنها قرآن مهجور است نهج‌البلاغه مهجور است صحيفه سجاديه مهجور است و بسياري از اين كتب مهجور هستند «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَ الْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ» كه اين دفاع مقدس هشت ساله نشان داد «الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» اينكه دستش خالي است، اين مي‌تواند عمود دين باشد؟! اينكه كمرش شكسته است مي‌تواند عمود دين باشد؟! بر همه ما لازم است توليد اشتغال و همچنين كار كردن، ما خيال مي‌كنيم مسئله اخلاقي است و براي سخنراني خوب است، اين‌طور نيست. حوزه علميه فقهي وجود مبارك حضرت امير چيست؟ همين نهج‌البلاغه است، بالأخره مگر مي‌شود حكومت تشكيل شود و حوزه علميه فقهي نداشته باشد! اين شدني نيست. خود حضرت امير فرمود: «الْفِقْهَ‌ ثُمَ‌ الْمَتْجَرَ»[8] بسيار خوب، اما حوزه فقهي شما كجاست؟ همين نهج‌البلاغه است. اينكه حضرت درس فقهي جدا داشته باشد، سطح و خارجي داشته باشد كه نبود؛ فقه‌ ايشان همين نهج‌البلاغه است. اينكه تازيانه دست مي‌گرفت و مي‌فرمود: «الْفِقْهَ‌ ثُمَ‌ الْمَتْجَرَ» و اينكه مي‌فرمايد اگر كسي بدون فقه وارد اقتصاد شود در گودال فرو مي‌رود «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ‌ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا»[9] بسيار خوب شما حوزه علميه فقيه شما كجاست؟ شما كه مردم را به فقه دعوت مي‌كنيد، كجا بروند؟ فرمود من به شما گفتم. شما اين احكام فقهي را از نهج‌البلاغه بخواهيد استخراج كنيد، بسياري از مسائل حل است. به لطف الهي به بركت خون شهدا و كوشش امام(رضوان الله عليهم) البته قبلاً خيلي روي آن كار شده چندين كتاب نوشته شده هم مستدرك نهج‌البلاغه نوشته شده هم مسانيد نهج‌البلاغه نوشته شده كه ديگر به صورت کتاب حديث درآمده است. فرمود ستون دين مردم‌ هستند، شما مي‌خواهيد جامعه و امّت داشته باشيد و ديني باشد ولی ستون نداشته باشد، ستونِ سياست يا ستون اجتماع كه تعبير نكردند، دين تعبير كرده كه همه را زيرمجموعه خود دارد: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» توده مردم هستند. به هر تقدير مسئله ربا اين است.

مطلب ديگري كه جزء همين نقشه جامع است كه بايد در ذهن شريف شما باشد براي بعد از تعطيلات، اين است كه ربا حرام است، بيع حلال است؛ اين ربا كه حرام است حرمت آن تكليفي است يا وضعي؟ يعني صحيح است منتها حرام است نظير بيع «وقت النداء» يا نه واقعاً حرام است و مثل خمرفروشي است؟ اين را پذيرفتند كه نظير خمرفروشي است و حرمت تكليفي آن با حرمت وضعي همراه است؛ يعني باطل است، هم حرام است و هم باطل; حالا كه باطل است؛ يعني بايد به صاحبش داد، نظير كم‌فروشي و نظير گران‌فروشي که از اين‌گونه معاملات است؛ كم‌فروشي حرام است، گران‌فروشي را هم گفتند حرام است، اگر چنانچه اصرار باشد؛ اما كم‌فروشي و گران‌فروشي حرام است؛ يعني آ‌ن مقدار زايدي كه در گران‌فروشي کسی گرفت آن زيادي حرام است يا آن مقدار كمي كه در كم‌فروشي داد آن حرام است، اما بقيه درست است؛ اگر كسي بنا شد ده كيلو برنج بفروشد يا ده كيلو روغن بفروشد، اگر نُه كيلو داد نسبت به نُه كيلو كه حلال است و صحيح است، آن يك كيلو كه نداد معصيت كرده و پولي كه در مقابل اين يك كيلو گرفته باطل است. آيا ربا از قبيل كم‌فروشي، گران‌فروشي واز اين قبيل معاملات است كه نسبت به آن كم‌فروشي يا زيادفروشي مشكل داشته باشد يا كلّ معامله آلوده است؟ گفتند اين ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾[10] اين بيع ربوي در قبال بيع حلال است ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾؛ يعني كلّ اين مجموعه بيع حلال است ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾؛ يعني كلّ مجموعه ربوي حرام است، نه اينكه نسبت به آن زايد باشد. برخي‌ها خواستند بگويند نه، اين عقد قرض نسبت به آن زايدش حرام است و باطل؛ بيع ربوي نسبت به آن زايدش حرام است و باطل، براي اينكه دارد ﴿إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ﴾[11] اين بايد حل شود كه آيا حرمت ربا نظير حرمت كم‌فروشي، گران‌فروشي و مانند آن است يا نظير خمرفروشي است.

امروز روز چهارشنبه است و آخر بحث هم است، چند جمله‌اي هم برابر ايامي كه روزهاي چهارشنبه داشتيم و در آستانه سال جديد هستيم اين دعاي معروف «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ يَا مُدَبِّرَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَي أَحْسَنِ الْحَالِ»[12] صدر آن «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ» چيزي است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ما سفارش كرد كه بعضي چيزها را شما زياد بگوييد يكي «اللَّهُمَّ لٰا تَكِلْنِي إِليٰ نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً»[13] اين را زياد بگوييد، «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَی دِينِك»[14] اين را هم زياد بگوييد؛ بعضي از چيزهاست عددي براي آن مشخص نيست، مي‌گويند اينها را زياد بگوييد. اين چيزهايي كه به ما گفتند اينها را زياد بگوييد براي اينكه خطر اينها هم بيشتر است و هم پيشتر، ما هر چه مي‌كشيم از همان غرور و خودخواهي مي‌كشيم. اين «اللَّهُمَّ لٰا تَكِلْنِي إِليٰ نَفْسِي»، اين نفس ما اميري دارد كه ما را به زشتي امر مي‌كند و «امّار بالسوء» است، ما تا اين امير را عزل كنيم و يك امير خوب به جاي او بنشانيم جان كَندن مي‌خواهد. اينكه مي‌گويند نظام سلطه را ما برداشتيم نظام اسلامي را آورديم يعني همين، ما گرفتار يك نظام سلطه هستيم در درون كه اين امير به بدي است و «امّار بالسوء» است.

ما كسي را مي‌خواهيم كه «امّار بالحسن» باشد که آن عقل و فطرت است ما تا ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾[15] اين را برداريم عقل و فطرتي كه «امّار بالحسن» است اين را بنشانيم جهاد مي‌خواهد و كار آساني نيست؛ لذا در تمام مراحل «اللَّهُمَّ لٰا تَكِلْنِي إِليٰ نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً» را زياد بگوييد براي اينكه نفس ما «امّار بالسوء» است و در اين مبارزات اگر ما تنها باشيم پيروز نخواهيم شد «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَی دِينِك» اين جمله‌ها را به ما گفتند بايد زياد بگوييم؛ حالا دفاع مقدس هشت ساله بود، اين تا هشتاد سال هم هست؛ اين‌طور نيست كه اگر كسي به سنّ هشتاد يا صد سالگي رسيد آتش بس باشد و جنگ نباشد. چند بار به عرضتان رسيد ما يك دشمن داريم كه معادل ندارد؛ همين ابليس اين هيچ معادل ندارد. مار و عقرب‌هاي سمّي كه با يك اشاره حيات آدم را مي‌گيرند، خيلي‌ها هستند كه با آنها كنار مي‌آيند. شما مي‌بينيد در هند و غير هند بعضي‌ها هستند كه با مار سمّي زندگي مي‌كنند؛ شما در اين رسانه‌ها ديديد که بعضي‌ها سي چهل‌ عقرب در سر و صورت و بدنشان نگه مي‌دارند. مار و عقرب با آدم كنار مي‌آيند، خيلي‌ها هستند با اينها دوست هم مي‌شوند. چند وقت قبل هم در رسانه‌ها نشان دادند که خانواده‌اي با توله ببرها در خانه خودشان زندگي مي‌كردند، اينها كنار مي‌آيند؛ اما آنكه كنار نمي‌آيد اين نفس است، اين ابليس است. شما ديديد اين مار سمّي خيلي از اينها در هند و غير هند بچه‌ها انها را در آغوش می گيرند و می‌خوابند، پس كنار مي‌آيند و كاري با آدم ندارند، آنها هم كاري به اينها ندارند و اينها هم كاري به آنها ندارند و خواسته‌هاي آنها قدري غذا و آب و نان است تکه أمين مي‌كنند و با هم زندگي مي‌كنند، اما ابليس اين‌طور نيست كه ما اگر كاري با او نداشته باشيم او هم با ما كاري نداشته باشد، او تا آخر سواري مي‌خواهد. معادل ندارد اين مي‌تواند در اضلال مظهر ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ﴾[16] باشد. در اضلال هيچ چيزي شبيه شيطان نيست. «أَعْدَی عَدُوِّكَ» كه از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است، در تفسير اين جمله نوراني حضرت گفتند كه چرا «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»،[17] فرمودند: اين سگي كه پارس مي‌كند و حمله مي‌كند شما اگر يك تكّه نان يا گوشت به اين بدهيد همان يك لحظه‌اي كه دارد گوشت را مي‌خورد شما را رها مي‌كند، اما ابليس اين‌طور نيست؛ ما چنين دشمني در درون ما هست که دو قدم به طرف او برويم؛ يعني او را نزديك‌تر آورديم، ما با چنين دشمني روبه‌رو هستيم. ما مي‌خواهيم «امّار بالسوء» را برداريم و «امّار بالحسن» را بنشانيم؛ لذا فرمود اين جمله «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَی دِينِك» را زياد بگوييد، «اللَّهُمَّ لٰا تَكِلْنِي إِليٰ نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً» را زياد بگوييم. ما می‌گوييم: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ يَا مُدَبِّرَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَي أَحْسَنِ الْحَالِ» اين درست است، اما اين زير و رو كردن مصالح ساختماني مي‌خواهد. ذات اقدس الهي فرمود من ساختار اوّلي شما را با طهارت و با طِيب و حُسن و عقل و عدل آفريدم، شما اين را به هم نزنيد؛ حالا اين را به هم زديد، مصالح ساختماني را هم من به شما مي‌دهم و دم دستتان هم هست، اين را بدهيد تا من دوباره براي شما بچينم. مصالح ساختماني را به ما داد، راهنمايي هم كرد و فرمود فلان كار توبه است، فلان كار «إنابه» است، فلان كار عبادت است، فلان كار خدمت به مردم است؛ اين كار را انجام بدهيد، اينها مصالح ساختماني است و من دوباره براي شما مي‌چينم. اينكه در قرآن فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾؛[18] فرمود خدا مي‌داند كه در درون دل‌هاي شما چيست و از خدا بپرهيزيد، براي اينكه خود او ساخته است ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[19] او كه ساخت و «مُقَلِّبَ الْقُلُوب» هم كه اوست؛ او كه ساخت و با ما هم كه هست، فرمود مي‌دانيم در درون دل شما چيست، اگر مي‌خواهيد من دوباره بسازم مصالحش را بدهيد، من كه اول سالم تحويل شما دادم و من هم كه ويران نكردم ﴿ذٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾؛[20] فرمود ما چيزي را كه داديم پس نمي‌گيريم و ما چيزي را كه داديم عوض نمي‌كنيم؛ حالا كه شما عوض كرديد و شكستيد به من مي‌گوييد دوباره بساز مي‌سازم; ولي مصالح را به من بدهيد. اين است كه به ما گفتند اين جمله «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَی دِينِك» را در نماز چه غير نماز زياد بگوييم که حضرت هم همين كار را مي‌كرد و از طرفي «اللَّهُمَّ لٰا تَكِلْنِي إِليٰ نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً» مخصوص اين دو ذكر نيست، بسياري از اذكاري به همين اصول برمي‌گردد، مي‌گويند اين را زياد بگوييد؛ براي اينكه بيشترين خطر براي همان «امّار بالسوء» است؛ اين «امّار بالسوء» كه مرتب درنده است، اين دائماً در خواب و بيداري مزاحم آدم است. فرمود: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوب» را زياد بگوييد، «اللَّهُمَّ لٰا تَكِلْنِي إِليٰ نَفْسِي» را زياد بگوييد؛ تا آدم كناري بنشيند، ديگر كاري به آدم ندارد. چرا مي‌گويند اگر سگی حمله كرد شما بنشينيد؟ براي اينكه کسی كاري با آدم نشسته ندارد. حالا اختصاصي به تحويل حال ندارد در همه موارد اين «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار» را بگويد. «ابصار» چطوري زير و رو مي‌شود؟ «ابصار» اين است كه آدم چشم دارد؛ ولي نمي‌بيند ﴿لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها﴾؛[21] اين تمثيل است که «اسماع» را هم شامل مي‌شود، «اقدام» را هم شامل مي‌شود، «ارجل» را هم شامل مي‌شود، «ايدي» هم شامل مي‌شود «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار، يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الأسماع، يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الأيدي، يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الأرجل» همه همين‌طور است. بسياري از ما که در جامعه زندگي مي‌كنيم بي‌ دست يا بي‌پا كم مي‌بينيم، اما ذات اقدس الهي فرمود بعضي‌ها دست دارند؛ ابراهيم دست دارد، اسحاق دست دارد، ابراهيم چشم دارد، اسحاق چشم دارد ﴿أُولِي الْأَيْدي وَ الْأَبْصارِ﴾؛[22] آن دستي كه نتواند خدمت كند، نتواند علم توليد كند، نتواند چيزي بنويسد و نتواند از ديگري دستگيري كند، اين دست نيست. فرمود بعضي‌ها دست دارند، اين همه اعضا هست مي‌فرمود که ابراهيم داراي دست است، آن‌كه تبر مي‌گيرد و بت نمي‌شكند كه دست نيست. ابراهيم چشم دارد، براي اينكه ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ﴾[23] از‌ آن به توحيد پی برد؛ اسحاق دست دارد، اسحاق چشم دارد، معلوم مي‌شود اينکه ما داريم چشم و دست نيست، او كه سالم به ما داد. ﴿أُولِي الْأَيْدي وَ الْأَبْصارِ﴾؛ ابراهيم(سلام الله عليه) بعد از نوح، شيخ‌الأنبياست و از بزرگ‌ترين انبياي اولواالعزم است؛ خدا وقتي بخواهد از او تعريف كند مي‌گويد ابراهيم دست دارد، ابراهيم چشم دارد، اسحاق دست دارد، اسحاق چشم دارد، اسماعيل دست دارد، اسماعيل چشم دارد ما اين را مي‌خواهيم «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ يَا مُدَبِّرَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَي أَحْسَنِ الْحَالِ». اميدواريم براي نظام ما، ملت و مملكت ما همه و همه اين دعاها ـ ان‌شاءالله ـ متسجاب شود!


[1] سؤال و جواب، السيد اليزدي، ص149.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo