< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

91/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خیارات

دو تنبيه در ذيل برخي از جهات گذشته مطرح شد كه تنبيه اول گذشت و نوبت به تنبيه ثاني است عصاره آنچه كه گذشت و آنچه كه الآن در پيش است اين است كه عيب در محور نصوص باعث خيار عيب شد اگر خيار عيب به وسيله قاعده لاضرر[1] تبيين بشود اين فروع فراواني را كه مرحوم شيخ انصاري و ساير فقها(رضوان الله عليهم) مطرح كردند طرح نخواهد شد و اگر بر مدار شرط ضمني باشد برخي از اين فروع قابل طرح است و اگر به استناد نصوص خاصه باشد چون در خود روايات عنوان عيب و عوار[2] آمده همه اين جهات جاي بحث است در حقيقت عيب همان آن تنفر طبع عقلا كاشف است نقص خلقت اصلي يا نقص خلقت عادي باعث تنفر طبع است و اگر چيزي باعث تنفر طبع نبود عقلا اقدام مي‌كردند و تحاشي نداشتند اين يا عيب نيست يا مشمول ادله خيار عيب نيست. آنچه كه در جريان نقص مالي مرحوم آقاي سيد طباطبايي[3] و ساير بزرگان(رضوان الله عليهم) مطرح كردند براي آن است كه در جريان خيار عيب مسئله أرش مطرح شد چون در جريان خيار عيب مسئله أرش مطرح است موهم آن است كه در حقيقت عيب نقص مالي سهيم است كه اگر يك عيبي باعث نقص مالي كالا نباشد اين عيب نيست لدي ‌الشرع؛ يا اگر حقيقتاً عيب باشد مشمول ادله عيب نيست ادله خيار عيب از او منصرف است براي اينكه معاملات يک امر مالی است و اين نقص مستلزم نقص مالي نيست. تحقيقات قبلي نشان داد كه در قوام عيب نقص مالي معتبر نيست يك، در شمول ادله خيار عيب نقص مالي معتبر نيست دو، گاهي ممكن است نقص مالي در حقيقت عيب دخيل نباشد ولي در تطبيق دليل خيار عيب، نقص مالي سهيم باشد ولي تحقيقات گذشته نشان داد كه نقص مالي نه در حقيقت عيب دخيل است كه اگر يك چيزي نقص داشت واقعاً عيب باشد و اگر نقص نداشت واقعاً عيب نباشد و نه در انطباق ادله خيار عيب، نقص مالي دخيل است پس نقص مالي سهمي ندارد. چرا برخي اين مطلب را فرمودند؟ براي اينكه چون در خيار عيب مسئله أرش مطرح است اينها خيال كردند كه در حقيقت عيب يادر شمول دليل خيار عيب نقص مالي معتبر است. غرض آن است كه نقص مالي در حقيقت عيب دخيل نيست و در شمول دليل خيار عيب هم دخيل نيست دليل خيار عيب شامل مي‌شود اگر نقص خلقت بود يا «بالخلقة الاصلي» يا خلقت عادي به طوري كه مايه تنفر طبع غالب عقلا باشد اين عيب است چه نقص مالي باشد چه نقص مالي نباشد اما آنچه كه اين بزرگواران را وادار كرده كه نقص مالي را در احد الامرين دخيل بدانند بگويند يا در حقيقت عيب دخيل است يا در شمول دليل خيار عيب شرط است كه اين نقص مالي را به همراه داشته باشد همان مسئله أرش است چون در خيار عيب أر‌ش‌گيري مطرح است اين بزرگواران فكر كردند كه خيار عيب در جايي است كه باعث نقص مالي باشد در حاليكه تلازم نيست اگر نقص مالي بود أرش است اگر نقص مالي نبود أرش نيست نه اينكه حتماً خيار عيب در جايي است كه بايد أرش باشد و نقص مالي باشد. چون اين‌چنين است پس نقص مالي به هيچ وجه دخيل نيست خواه به‌لحاظ حقيقت عيب باشد خواه به‌لحاظ شمول دليل، در تنبيه ثاني گذشته از تبيين اين مطلب قبلي اين سخن مطرح است كه اگر شما مي‌بينيد بناي عقلا بر اين است در جايي كه نقص مالي نيست باز حق رد محفوظ است آن براي شرط ضمني است نه براي خيار عيب؛ بيان ذلك اين است كه شما از كجا مي‌فرماييد كه نقص مالي دخيل نيست؟ مي‌گوييد براي اينكه بناي عقلا بر اين است كه اگر چيزي نقص خلقت داشت [خلقت اصلي يا خلقت عادي] اينها اين كالا را برمي‌گردانند پس معلوم مي‌شود به استناد عيب برمي‌گردانند ما مي‌گوييم خير اگر نقص خلقت بود به طوري كه منشأ تنفر طبع است يك؛ و نقص مالي بود دو؛ آنجا خيار عيب است سه؛ اينكه شما مي‌بينيد در جايي كه نقص مالي نيست مع‌ذلك عقلا برمي‌گردانند اين به‌لحاظ آن شرط ضمني است نه به‌لحاظ عيب. پس شما به چه دليل مي‌گوييد نقص مالي در هيچ كدام از اين دو امر دخيل نيست؟ نه مقوّم حقيقت بيع است در مقام ثبوت نه مقوّم دليل خيار عيب است در مقام اثبات، از كجا مي‌گوييد؟ پاسخ اين نقد آن است كه بناي عقلا در شرط ضمني در معاملات در محوري است كه فقط نقص مالي باشد آنجا كه به هيچ وجه نقص مالي نيست عقلا رد نمي‌كنند كاري ندارند براي اينكه مشکل مالي ندارد اين كالا چه به اين وضع باشد همين مقدار مي‌ارزد و خريد و فروش مي‌شود چه به وضع ديگر باشد همين مقدار. پس عقلا اگر شرط ضمني دارند در صورتي است كه يك شيئي در اين كالا باشد كه باعث نقص مالي است آنجا كه نقص مالي نيست عقلا شرط ضمني ندارند معلوم مي‌شود آنجايي كه نقص مالي نيست عقلا رد مي‌كنند براي عيب است نه براي شرط ضمني. پس دليل ما كه مي‌گوييم نقص مالي، نه در مقام ثبوت مقوّم حقيقت عيب است نه در مقام اثبات مقوّم دليل خيار عيب، بناي عقلا است شما مي‌گوييد بناي عقلا براي شرط ضمني است مي‌گوييم اين تام نيست چرا؟ براي اينكه بناي عقلا در جايي است كه نقص مالي را به همراه داشته باشد اگر نقص مالي را نداشته باشد شرط ضمني در كار نيست و اينكه ما مي‌بينيم عقلا در صورت اين نقص رد مي‌كنند با اينكه نقص مالي نيست معلوم مي‌شود «للعيب» است «لا لشرط» ضمني. چون مكاسب يك كتاب درسي رسمي است و شما آقايان هم بالأخره تدريس مي‌كنيد طرح برخي از اين مسائل گرچه اگر كسي مي‌خواست در شرايط فعلي يك كتاب فقهي بنويسد بعضي از اين فروع را ذكر نمي‌كرد و فروع ديگر را ذكر مي‌كرد اما حالا اين چون در متن درسي است برابر همين اين بايد خارجش هم طرح بشود و آن اين است كه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه)[4] بعضي افراد عيوب را ذكر كردند كه حكم اينها چيست ذكر برخي از افراد عيوب تمثيلاً است نه تعييناً. در جريان نكاح و امثال نكاح ذكر آن عيوب تعيين است و نه تمثيل، در جريان خيار عيب در معاملات ذكر اين عيوب تمثيل است و نه تعيين. بيان ذلك اين است كه در نكاح براي جدايي زن و شوهر يك بحث به عنوان طلاق هست يك بحث به عنوان موت هست يك بحث هم به عنوان فسخ. اگر احدهما مردند اين زوجيت به هم مي‌خورد بر خلاف بيع در بيع اين ‌طور نيست كه «احد العوضين» اگر تلف شد و از بين رفت اين عقد به هم خورده باشد اگر كسي يك كالايي را خريده و مغبون شده و اين كالا بعد از يكي دو روز سوخت و اين شخص فهميد كه مغبون شده خيار غبنش هست اين مي‌آيد معامله را فسخ مي‌كند پولش را استرداد مي‌كند و اين فرش اگر مثلي است مثل و اگر قيمي است قيمت را برمي‌گرداند اين ‌طور نيست كه «تلف احد العوضين» باعث بطلان معامله باشد ولي در جريان زوجين تلف «احد الزوجين» باعث انفساخ آن عقد نكاح است و آن علقه رأساً از بين مي‌رود. راه دوم هم راه طلاق است. راه سوم راه فسخ است كه ديگر سخن از طلاق نيست در فسخ عقد نكاح عيوب محدودي سهيم است نه اينكه هر عيبي در شوهر پيدا شد زن حق فسخ داشته باشد يا مرد حق فسخ داشته باشد چون يك عيوب مشترك بين زن و شوهر است كه هر كدام باشد ديگري حق فسخ دارند يك عيوب مخصوص مرد است مثلاً كه اگر اين عيب در مرد پيدا شد زن حق فسخ دارد او بالعكس؛ اينها يك عيوب محدودي است براي ويژگي نكاح. اما در جريان بيع كه خيار عيب هست كه عيب محدودي در كار نيست صحيحه زراره[5] اين بود كه اگر عوار يا عيبي داشت بنابراين در نكاح عيوب محدود و مخصوصي باعث فسخ نكاح است ولي در خيار عيب اين‌چنين نيست و اگر در بعضي از نصوص يا متون فقهي عيوب مشخصي ذكر شده است اينها تمثيل است نه تعيين؛ تمثيل يعني اين به عنوان نمونه ذكر شده اين‌چنين نيست كه الا و لابد اين عيب سهيم است ولي درمسئله نكاح تعيين است يعني اين‌گونه از عيوب و لا غير باعث فسخ نكاح است مرحوم شيخ(رضوان الله عليه)[6] هم با توجه كه اينها تمثيل است و نه تعيين، عنوان نمونه ذكر مي‌شود ذكر مي‌كنند. مطلب بعدي آن است كه آن روزها كه متأسفانه نظام برده‌داري رايج بود خريد و فروش عبد و امه مطرح بود عيوب مخصوص امه، عيوب مخصوص عبد، اينها در كتابهاي فقهي طرح مي‌شد اما الآن كه به لطف الهي اين نظام برداشته شد ديگر طرح عيوب اِما و عبيد مطرح نيست لكن عيوبي كه در حيوانات هست در كالاها هست در جماد هست در نبات هست در زمين هست در مزرعه هست در باغ هست در معادن هست اينها را كاملاً مطرح مي‌كنند. خريد و فروش حيوان رايج است در حيوان خيار عيب هست يك، و خيار حيوان هم هست دو، اين مرغهايي كه خريد و فروش مي‌شود چه مرغهاي طبيعي چه مرغهاي مصنوعي، گوسفندها، گاوها، اسبها و طيور حيواناتي كه خريد و فروش مي‌شود خيار حيوان مطرح است. در خيار حيوان ديگر فرقي بين حيوان پرنده و امثال پرنده نيست و اينها حالا در ماهي خيار حيوان هست يا نه؟ آن يك مطلب ديگر است كه آيا حيوانات دريايي هم مانند حيوانات صحرايي مشمول ادله خيار حيوانند؟ آن يك راه ديگر است گاهي ممكن است كسي ادعاي انصراف كند يا نه اما اينها در صورتي كه حيوان بخرند نظير آنچه كه در ايام عيد مرسوم است كه براي يك چند روزي اين ماهيها را مي‌خرند كه زنده بماند نه اينكه ماهي به عنوان گوشت بخرند اين ماهي كه به عنوان گوشت است ديگر حيوان است اينكه در دريا بود كه زنده بود و حيوان بود كه خريد و فروش نمي‌شد وقتي با تور بيرون آمد ديگر حيوان نيست بنابراين، اين يك گوشت است اما اين ماهيهايي كه مي‌خرند براي اينكه ايام نوروز و امثال نوروز بماند يا بعضي‌ها مي‌خواهند مثلاً در منزل داشته باشند بله اينها خيار حيوان دارند. اگر ماهي خريدند بعد معلوم بشود كه اين نمي‌توانست بماند و دوام‌دار نبود اين خيار حيوان دارد. بيماري را مرحوم شيخ[7] از عيوب شمردند، آيا بايد مشخص بشود كه اين‌گونه از امور مثلاً مرض خيار عيب آور است يا نه و اگر اين مرض در زماني كه در ملك مشتري اتفاق بيفتد مانع رد است يا نه؟ از دو جهت محل بحث است كه آيا عيب قديم موجب خيار است است يا نه؟ آيا عيب جديد -بنابر مرسله جميل[8] كه گفت اگر تغييري پيدا شد مانع رد است- مانع رد است يا نه؟ درباره بيماريها هرگز نمي‌شود گفت به طور مطلق كه مرض عيب است يا اصلاً عيب نيست يا راه سوم راه سومش اين است كه انسان تفصيل قائل باشد صرف مرض عيب نيست براي اينكه عنوان مرض با عنوان عيب كاملاً فرق دارد معيارها هم فرق دارند، تفصيل عبارت از اين است بيماري عبارت از اين است كه يك مشكلي در دستگاه گوارشي اين يا خوني اين حيوان هست كه محسوس نيست تا مايه تنفر طبع باشد مانع باربري وكارگري اين حيوان هم نيست تا باعث قلّت منافع باشد مايه زايماني اين هم نيست تا قلت درآمدهاي بعدي باشد هيچ كدام از اين موانع در آن نيست چنين مرضي چرا خيار عيب بياورد. نه مايع تنفر است چون مشهود نيست نه مايه كم‌كاري و كم‌باردهي است و نه مانع حمل بعدي يعني مادر شدن و نتاج بعدي است فقط رنجي است كه اين حيوان مي‌برد اين‌گونه از بيماريها در مسئله دام‌پزشكي مطرح است كه دامپزشك مي‌گويد كه اين بيمار است و بايد درمان بشود لكن طوري باشد كه اين مرض را ملحق به عيب بكند تا خيار عيب او را همراهي بكند نيست شما مي‌خواهيد اين را ملحق به عيب بكنيد وگرنه خود مرض كه دليل بر خيار نبود اگر شما بخواهيد اين را ملحق به عيب بكنيد بايد احد امور را داشته باشد يا تنفر طبع باشد يا نقص مالي باشد يا بالفعل يا در آينده.

پرسش: در روايت سياری توجيه مرحوم شيخ اين بود که کشف می‌کند از اينکه يا عيبی هست يا مزاجش عيب دارد.

پاسخ: بله حالا به آن هم مي‌رسيم روايت سياري[9] يك مشكل سندي دارد كه مجاهيلي در او هستند و باز هم اين دفاع شد كه مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد كه درست است كه اين سنداً ضعيف است چون مورد عمل اصحاب هست ما به آن عمل مي‌كنيم[10] و حل بسياري از مسائل خيار عيب هم به‌ وسيله همين روايت سياري[11] است اگر يك چيزي كشف كرد از عيب «لدي العقلا» باعث تنفر شد بله هست اما اين بيماري هيچ كدام از اين مشكلات را به همراه ندارد نه باعث كم‌كاري او است، يك وقت است كه اين بيماري نمي‌گذارد كه اين اسب يا حيوان ديگر، هر روز بار را ببرد يا اصلاً نمي‌تواند ببرد يا كم بار مي‌برد يا مانع حمل و نتاج بعدي او است يا ظواهري را به همراه دارد كه باعث تنفر عقلا است هيچ كدام از اين مشكلات را ندارد فقط دامپزشك متخصص مي‌گويد كه در دستگاه گوارش او فلان ميكرب هست و اين يك مرضي است مرض هست بله اگر ما نص داشته باشيم كه مريض را مي‌شود برگرداند بله اما نصي درباره مرض نيست نص درباره عيب است الحاق مرض به عيب سند مي‌خواهد. عيب يك ملكه است حالا مي‌رسيم به مرضي كه خودش عيبي از عيوب است الآن اگر كسي يك روز تب كرده كه اين معيب نيست اما اگر مزاج، مزاج ممراضيت بود يعني اين زود تب مي‌كند به اندك حادثه‌اي اين از پا درمي‌آيد اگر مزاج، مزاج ممراض بود اين بله مرض است مستحضريد كه اين صيغه مبالغه هم در ممراض هست هم در مصحاح، مي‌گويند مزاج يا مصحاح هست يا ممراض، مزاج مصحاح يعني خيلي صحيح است صحت‌مند است در برابر بسياري از حوادث مقاوم است كمتر چيزي او را از پا درمي‌آورد اين مزاج، مزاج مصحاح است. يك وقت است نه به اندك حادثه‌اي به اندك سرما به اندك گرما به اندك غذا يك غذايي كه يك روز بماند براي ديگران اصلاً مسئله نيست براي او مسئله است اين هر روز بايد يك غذاي گرم تازه‌اي به او داد براي اينكه دستگاه گوارش او هضم نمي‌كند اين مي‌شود ممراض، اين ممراضيت بله عيب است اما حالا كسي يك روز تب كرده مريض شده اين بگويد معيب است اينكه عيب نيست پس بيماريها فرق مي‌كند يك وقت مي‌گويند تب برفي دارد تب آنفلونزايي دارد آنفلونزاي مرغي دارد فلان دارد، بله اين در آستانه مرگ است اين عيب است اما اگر يك روز تب كرده و يك بيماري ساده است و يك دامپزشك مي‌گويد كه يك مدت استراحت بكند خوب مي‌شود يا با فلان دارو خوب مي‌شود اين باعث فسخ معامله نخواهد شد. پس بين مرض و ممراضيت فرق است يك وقت است تب كرده يك وقت نه اصلاً تب نوبتی دارد اين ماهي چند روز تب مي‌كند همان طور كه تب نوبتی در انسان است در حيوان هم هست اگر اين نوبتی باشد خب عيب است.

پرسش: ولی همان يک مورد تب هم که می‌کند، عرفاً از او تنفر دارند.

پاسخ: نه به نحو ملكه بايد باشد نه به نحو گذرا آن روز ممكن است نخرد اما حالا غروب خوب مي‌شود فردا خوب مي‌شود اين ديگر نمي‌گويند خيار عيب دارد كه اگر با اين وضع اين شخص مغبون شده بله خيار غبن دارد اگر شرط ضمن وصف بود كه اين فاقد اين‌گونه از بيماريهاي زودگذر هم هست باز خيار تخلف شرط دارد مگر هيچ كدام از اينها نشد بخواهيم اين را ملحق به عيب بكنيم نه حقيقت عيب در مقام ثبوت اين را شامل مي‌شود نه ادله خيار عيب در مقام اثبات شاملش مي‌شود پس اين ملحق نيست؛ نعم ممراضيت اين‌چنين است تب نوبتی اين‌چنين است بعضي از بيماريها كه در آستانه هلاكت است اين‌چنين است بله اينها ملحق به عيب است يا عيب است يا ملحق به عيب يا در ثبوتاً عيب است يا اثباتاً مشمول ادله عيب.

پرسش: اين را الآن كارشناس نمي‌گويد.

پاسخ: اگر كارشناس تشخيص نمي‌دهد ممكن است چيزي واقعاً عيب باشد اينها ندانند آن شخص اگر بداند خلاف كرده فروشنده، اگر نداند هيچ‌كس خلاف نكرده؛ مثل اينكه كسي نمي‌داند قيمت كالا اين است قيمت پايين آمده قيمت ديروز ده ريال بود امروز هشت ريال است هيچ‌كدام هم نمي‌دانند اين هم به همان ده ريال فروخته، نه او خلاف كرده نه اين متوجه شده هيچ ‌وقت هم خيار غبن ندارد الي انقراض اين كالا. اگر كارشناس است مي‌گويد كه اين مرض بعد از شش ماه ممراضيت مي‌شود اگر كارشناس است فرق كارشناس با غيركارشناس اين است ديگر كارشناس مي‌گويد كه اين حادثه‌ايی كه اتفاق افتاد بعد از شش ماه به صورت ممراضيت درمي‌آيد اين مي‌شود عيب؛ اما اگر نه يك تبي بود كسي هم تشخيص نداد نه فروشنده نه خريدار هيچ‌كدام نمي‌دانستند كه بعد از شش ماه چه پيش مي‌آيد بعد از شش ماه هم اين آمد و نتوانستند ثابت بكنند كه اين حادثه‌اي كه بعد از شش ماه اتفاق افتاد در اثر آن رخداد شش ماه قبل بود چون اگر بعد از شش ماه هم بفهمد خيار عيب هست چون خيار عيب كه نظير خيار حيوان زماندار نيست كه مثل خيار غبن، خيار غبن زماندار نيست كه زميني را ده سال قبل معامله كردند يك فروشنده با يك خريدار، هيچ كسي هم نمي‌دانست كه قيمتش اين مقدار نيست بعد از ده سال همه آن آقايان كه اين زمين را خريدند فهميدند كه به فلان مبلغ خريدند و اين آقا گران فروخت خيار غبن دارد اين‌چنين نيست كه خيار غبن نظير خيار حيوان يا نظير خيار مجلس محدود باشد بعد از ده سال فهميد كه آن خانه‌اي كه به او فروختند گران فروختند براي اينكه مشابه آن را در همان وقت خيلي ارزانترخريدند كارشناسهاي آن هم همه فتوا دادند اين خيار غبن دارد خيار غبن كه نظير خيار حيوان محدود به سه روز يا نظير خيار مجلس محدود به تفرّق نيست اين به اين صورت است خيار عيب هم همين طور است اگر چنانچه فرشي را خريد و بعد از پنج سال فهميد كه آن فرش زده بود الآن خيار عيب دارد اين برمي‌گرداند اگر عين موجود بود موجود، نشد مثل مثلي نشد قيمه قيمي. اگر فروشنده مي‌دانست بينه و بين الله بدهكار است اگر نه فروشنده باخبر بود نه خريدار باخبر بود و هيچ كس هم تشخيص ندادند خلاف نكردند و تا مادامي هم كه كشف نشده خيار هم نيست فروشنده‌اي كه خودش خبر ندارد چكار بكند؟ خريداري كه هيچ خبر ندارد چكار بكند؟

پرسش: خب الآن موضوع همين است اين خريدار بيچاره الآن ضرر كرده

پاسخ: نه هيچ كسي به او ضرر نرسانده اين در اثر جهل او يا جهل جامعه متضرر شده كسي به او ضرر نرسانده مثل يك كالايي از دست او افتاد و شكست اين متضرر شد ولي كسي به او ضرر نرسانده اگر واقعاً فروشنده بداند بينه و بين الله مسئول است و بايد بپردازد. بنابراين صرف مرض چون مشمول دليل نيست اگر بخواهيم اين را ملحق به عيب بكنيم بايد به احد امور باشد وگرنه يك تب كذايي اين نمي‌شود.

پرسش: عرف و عقلا اين شیء را که دارای مرضی است نسبت به اجناس سالم اطن را عيب حساب می‌کنند يا خير؟

پاسخ: يك قيمت كمتري اگر دارد و او قيمت بيشتري دارد مي‌شود خيار غبن.

پرسش: پس همين مرض مي‌شود عيب.

پاسخ: نه عيب نيست كسي كه مريض است يك شب و روز تب كرده فردا سالم شده عيب به معني لغوي ممكن است باشد اما عيبي كه در حكم فقهي و حقوقي داشته باشد كه يقيناً نيست. اگر قيمتش فرق بكند خيار غبن دارد چون خيار غبن منشأ‌اش عيب و مرض امثال ذلك كه نيست قيمت سوقيه هم خيار غبن مي‌آورد كالايي كه به هيچ وجه نقصي در آن نيست عيبي در آن نيست مرضي در آن نيست اما قيمت سوقيه پايين آمده و اين آقا نمي‌دانست يا مي‌دانست و پايين نياورد به همان قيمت قبلي فروخت اين خريدار خيار غبن دارد.

پرسش: نمی‌شود يکی از مراتب عيب حساب بشود؟

پاسخ: نه عيب نيست ما خودمان كه نمي‌توانيم عيب را تفسير كنيم اگر قيمت اين فرق كرده بله خيار غبن دارد اگر قيمت اين«لدي العقلا» يكسان است ما بخواهيم مرض را به عيب ملحق بكنيم اگر ممراضيت باشد بله بعضي از بيماريهايي كه در آستانه هلاكت است نظير اينكه مي‌گويند آنفلونزاي فلان گرفته بله؛ اما اگر نه يك بيماري تب ساده است هم كارشناس مي‌گويد و هم خود فروشنده كه از اين بيماريها را روزانه آزمود مي‌داند كه اين گوسفند غروب خوب مي‌شود يا فردا خوب مي‌شود اين عيب نيست.

پرسش: در جلوتر می‌فرمايد «حمی يوم»[12] می‌گويد عيب است.

پاسخ: يك روز بشود نخير عيب نيست يا «يوماً يوماً لا» نظير اينكه دارد «الحمام غباً» «يومٌ يومٌ لا»؛[13] يعني يك روز در بين آدم شستشو بكند بدن را باعث سلامت هست اما اين هم «يوماً يوما لا» يك روز در بين اگر كسي تب بكند معلوم مي‌شود يك تب نوبتی است اين عيب است. حبل و بارداري آيا جزء عيب است يا نه؟ در جريان كنيز ما نصي داشتيم كه اگر اين كنيز باردار شد اين را نمي‌شود با عيب قبلي رد كرد بايد أرش گرفت يعني اگر كنيزي عيب داشت يك، در اثر اينكه «وقع العقد علي المعيب» خيار عيب مستقر شد دو، بعد باردار شد سه، اين بارداري مانع رد است. بين مانع رد بودن و موجب خيار بودن هم تلازم نيست ممكن است چيزي مانع رد بشود ولي موجب خيار عيب نباشد بر فرض حمل، مانع خيار عيب باشد بايد بررسي بكنيم كه آيا خود حمل مطلقا موجب خيار عيب است؟ يا مطلقا نيست؟ يا فيه تفصيل؟ اگر حملي باشد كه تابع آن حامل است تابع مبيع است اينكه كمال است و افزايش است گوسفند ماده‌اي كه بره در شكمش است اينكه عيب نيست اينكه درآمد زائدي است براي خريدار پس صرف حامل بودن باردار بودن اين عيب نيست تا ببينيم اين تابع كيست؟ اگر اين حمل تابع حامل باشد كه بار زائدي است ممكن است كه فروشنده خيار داشته باشد بگويد من كه نمي‌دانستم اين باردار است كه قيمت اين بيشتر است. يك وقت است كه برهان اقامه مي‌كنند كه بارداري عيب است براي اينكه اگر يك اسبي يا حماري باردار بود آن طوري كه بايد بار ببرد نمي‌تواند بار كمتري مي‌برد و آن مدتي كه باردار است اين گوسفند مثلاً شير نمي‌دهد پس درآمد كمتري دارد اين هم تام نيست براي اينكه آن مقدار لازمي كه يك اسب عادي بايد بار ببرد او بار مي‌برد آن مقدار زائد را نمي‌تواند ببرد زائد را آن صاحب بار نبايد بار كند اين مقدار لازم را اين مي‌برد چه حمار چه اسب آن مقدار لازم و متعارف را مي‌تواند بار ببرد. بنابراين خود اين حامل بودن باردار بودن باعث نقص درآمد نيست يك، و اگر اين محمولش تابع حامل باشد حامل وقتي منتقل شد به مشتري اين محمول هم منتقل به مشتري مي‌شود كه درآمد زائدي است اينكه نقص نيست تا شما بگوييد اين عيب است؛ نعم بعضي از جاها مي‌گويند اين در معرض هلاكت است آن در معرض هلاكت كه موقع وضع حمل، دشواري پيش مي‌آيد آن غالباً در انسانها است در حيوانات و اينها غالباً با سلامت همراه است پس اگراين را از جهت قلت درآمد حساب بكنيد كه عيب است كه نيست قلت باربري حساب كنيد كه نيست معرض هلاكت بودن بخواهيد حساب بكنيد [كه همه اينها را مرحوم شيخ مطرح كردند][14] كه نيست براي اينكه ممكن بود در انسان گاهي منشأ هلاكت مادر بشود و اما غالباً در حيوانات اين‌چنين نيست پس اگر ما گفتيم حمل تابع حامل نيست اينجا ممكن است كه مشتري بگويد كه تا اين حيوان بارش را به زمين بنهد ما كه از شيرش بهره نداريم و اگر هم بارش را به زمين گذاشت باز هم تحويل صاحبش بدهيم اينجا ممكن است كه يا قيمتش كم باشد بگويد من مغبونم يا به عنوان عيب بتواند رد بكند و مانند آن اما اگر حمل تابع حامل باشد اين منتظر يك درآمد بيشتري است اينکه كمبود ندارد. پس اين وجوهي كه گفته شده كه حمل عيب است يكي به اين برمي‌گردد كه ما در بعضي از نصوص داريم كه جاريه اگر حامل شد نمي‌شود اين را برگرداند اين مانع رد است، اشكال بر اين دليل اين است كه مانع رد بودن يك مطلب است موجب خيار عيب بودن مطلب ديگر. اگر بگوييد عيب است براي اينكه كم‌كاري كم‌باري و مانند آن است اين مطلقا اين‌چنين نيست «فيه تفصيلٌ» و اگر بگوييد كه يك ضرري است براي مشتري بايد ديد كه اين حمل تابع كيست اگر تابع مادر باشد كه به نفع مشتري است اگر تابع آن اصل باشد بله به نفع مشتري نيست طبعاً اين ‌طور است اگر شرط كردند كه اين برّه مال فروشنده باشد نه مال خريدار ممكن است مشتري بگويد من اين مدت اين گوسفند را پذيرايي بكنم و شير هم نگيرم و بچه هم كه آورد تحويل صاحبش بدهم اين براي من عيب حساب مي‌شود اين‌گونه از موارد ممكن است كه عيب باشد يا ملحق به عيب و اگر نبود عنوان خيار غبن ممكن است مطرح بشود وجوه ديگري را هم مرحوم شيخ مطرح مي‌كنند كه -ان‌شاء‌الله- در نوبت ديگر.

«والحمد لله رب العالمين»


[1] . الکافی (ط- اسلامی)، ج5، ص294.
[2] . وسائل الشيعه، ج18، ص30.
[3] . حاشيه مکاسب(يزدی)، ج2، ص96.
[4] . مکاسب(انصاری، ط- جديد)، ج5، ص365-383.
[5] . وسائل الشيعه، ج18، ص30.
[6] . مکاسب(انصاری، ط- جديد)، ج5، ص365-383.
[7] . مکاسب(انصاری، ط- جديد)، ج5، ص365.
[8] . وسائل الشيعه، ج18، ص30.
[9] . الکافي (ط - اسلامي)، ج‌5، ص215.
[10] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج23، ص258.
[11] . الکافي (ط - اسلامي)، ج‌5، ص215.
[12] . مکاسب(انصاری، ط- جديد)، ج5، ص365.
[13] . الکافی(ط- اسلامی)، ج6، ص496-496.
[14] . مکاسب(انصاری، ط- جديد)، ج5، ص366.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo