< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

90/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خیارات

در مسقطات خيار عيب سه مبحث بود يكي اينكه فقط رد ساقط مي‌شود در بعضي موارد مسقط رد است. يكي اينكه خصوص أرش ساقط مي‌شود. يكي اينكه هم رد ساقط مي‌شود هم أرش. آنجا كه فقط رد ساقط مي‌شود در طي چند امر گذشت. آنجا كه فقط أرش ساقط مي‌شود در طي دو امر كه محل بحث بود و هست كه ما فعلاً در امر اول هستيم. آنجا كه رد و أرش هردو ساقط مي‌شود به خواست خدا بعداً خواهد بود فعلاً در مسقط أرش هستيم كه أرش ساقط مي‌شود دو مورد را ذكر كردند براي سقوط أرش كه ما در مورد اول بحث مي‌كنيم. مورد اول آن است كه اگر أرش گرفته بشود ربا لازم مي‌آيد مثل اينكه در بيعي كه ثمن و مثمن مكيل و موزون‌اند و بدون تفاضل اين معامله برقرار شد ولي يك طرف صحيح بود يك طرف معيب مشتري كه معيب به دست او آمد خيار عيب دارد مي‌تواند قبول كند بي أرش مي‌تواند كلاً رد كند، اما نمي‌تواند أرش بگيرد زيرا اگر أرش بگيرد معنايش آن است كه احد الطرفين همين مكيل و موزون‌اند با يك مبلغ طرف ديگر همان مكيل و موزون‌اند بي مبلغ يك طرف بر طرف ديگر زياده دارد نسبت به طرف ديگر زائد است اين مي‌شود ربا. ربا بودن أرش را مرحوم آخوند خراساني با يك وجهي توجيه كرد مرحوم شيخ با وجه ديگر توجيه كرد كه هردو وجه نقل شد و تا حدودي هركدام آنجايي كه لازمه نقد بود نقدش به عمل آمد ولي في الجمله جريان ربا همچنان مطرح است زيرا به تعبير مرحوم شيخ شارع مقدس در مسئله مكيل و موزون اگر ثمن و مثمن قرار بگيرند گويا براي وصف صحه ارزش زائد قائل نيست به دليل اينكه اگر كسي پنج مَن گندم سالم بدهد و شش مَن گندم معيب بگيرد اين رباست معلوم مي‌شود كه وصف الصحه در مكيل و موزوني كه ثمن و مثمن قرار بگيرند ارزش مالي ندارد نزد شارع.

نظر مرحوم شيخ اين است كه اين عقد اگر أرش را به دنبال داشته باشد سبب رباست و اين محرم است نظر مرحوم آخوند اين است كه سبب ربا نيست عقد در مرحله بقا ربوي است الآن دو مطلب محور بحث است يكي اينكه بر فرضي كه اين أرش گيري مستلزم ربا باشد. آيا معامله ربوي مي‌شود كه خود اين عقد مي‌شود باطل يا نه معامله ربوي نمي‌شود اين أرش گيري، اين أرش رباست و اين أرش باطل است و حرام. ولي قبل از اينكه ما به آن مراحل نهايي برسيم اين مطلب بايد در اذهان ما باشد كه طرح اين مسئله به صورت مسقطات أرش ناصواب است براي اينكه وقتي أرش گيري مستلزم رباست اين را شما بايد در طليعه بحث خيار عيب مطرح مي‌كرديد كه خيار عيب سه ضلعي است مگر در بعضي از موارد كه دو ضلعي است يعني در موارد عادي خيار عيب سه ضلعي است شخص مخيّر است قبول كند بدون أرش يا امضا كند با أرش يا رد كند. مگر در مواردي كه مستلزم رباست كه در آن موارد اصلاً أرش نيست نه اينكه شما بياييد اين را در مسقطات أرش مطرح كنيد. مسقطات أرش بعد از ثبوت أرش است در حالي كه اينجا أرش ثابت نيست نه اينكه أرش هست و ساقط مي‌شود شما اين را چرا در بحث مسقطات أرش ذكر كرديد؟ «فيما يسقط به الأرش وحده» عنوان بحث اين است جايي كه أرش به تنهايي ساقط مي‌شود در اين گونه از مسائل اصلاً أرش ثابت نمي‌شود نه ساقط مي‌شود.

پرسش: ...

پاسخ: نه خيار به او تعلق بگيرد نه امر ربوي چه چيزي را شارع مقدس به صورت حق الخيار متوجه عقد كرد يك امر ربوي را هرگز اين كار را نكره اين خيار سه ضلعي ربوي است آيا يك چنين حقي به عقد تعلق مي‌گيرد يا نه حقي كه به عقد تعلق مي‌گيرد مصون از رباست؟ در جايي كه ربا نباشد اين حق سه ضلعي تعلق مي‌گيرد در جايي كه مستلزم ربا باشد حق دو ضلعي است نه اينكه أرش هست و ساقط مي‌شود كه شما بياييد اين را در بحث مسقطات أرش مطرح كنيد اين اصلاً ثابت نيست أرش. اين را بايد اين بزرگان فقهي ما مرحوم شيخ و امثال ذلك در طليعه بحث خيار عيب ذكر مي‌كردند نه در مسقطات خيار خب.

پس تاكنون در جهت اولي روشن شد كه الأرش ماهو؟ مباني و مسالك چهارگانه در أرش مشخص شد كه آيا أرش در قبال وصف الصحه است آيا أرش در قبال وصف الصحه است؟ آيا أرش يك غرامت شرعي است؟ آيا أرش به تعبير مرحوم آقا سيد محمد كاظم از لب معنا استفاده مي‌شود يا أرش به استناد شرط ضمني است؟ كما هو الحق. در جهت بعدي وارد اين بحث شديم كه آيا أرش مستلزم رباست يا نه مرحوم آخوند نظرش اين بود كه حدوثاً اين معامله ربوي نيست بقائاً ربوي است مرحوم شيخ نظرش اين بود كه اين معامله سبب ربا مي‌شود.

الآن بايد بحث بكنيم در جهت ثالثه كه بالأخره أرش گرفتنش جائز نيست اما آيا اين أرش اگر گرفته شود باعث ربوي بودن متن عقد خواهد بود يا نه باعث ربوي بودن متن عقد نيست؟ اگر باعث ربوي بودن متن عقد بود اين عقد هم مي‌شود باطل و اگر باعث ربوي شدن متن عقد نبود اين عقد باطل نيست فقط أرش گيري حرام است. طبق مبناي مرحوم آخوند كه اين معامله بقائاً مي‌شود ربوي و فرق بين معامله ربوي حدوثي و بقائي نيست كل اين معامله بايد بشود باطل و اگر گفتيم معامله‌اي كه سبب ربا بشود آن معامله هم باطل است كه مرحوم شيخ نظرشان بود بايد فتوا به بطلان اين عقد بدهيم اما اگر گفتيم نه خير عقد مصون از رباست فقط أرش مصداق رباست اين أرش مي‌شود حرام و وضعاً باطل معامله سالم است. براي نظر نهايي در اين جهت ثالثه ما بايد محور عقد را ارزيابي بكنيم اولاً. محور أرش را ارزيابي بكنيم ثانياً. راه نفوذ ربا را بررسي كنيم ثالثاً. اين ربا تا كجا نفوذ مي‌كند مي‌آيد در محور أرش، از محور أرش مي‌گذرد به محور عقد خود عقد را ربوي مي‌كند؟ آن وقت هردو مي‌شود حرام و باطل. اما اگر راه نفوذ ربا تا محدوده أرش بود أرش را ربوي مي‌كند نه معامله را اين أرش مي‌شود حرام و وضعاً باطل و معامله صحيح است ما بايد اين سه تا كار را بكنيم كه محور عقد كدام است؟ محور أرش كدام است؟ راه نفوذ ربا چيست؟ اما محور اول كه عقد باشد اين صحيحاً منعقد شد بين كالاي مكيل و موزون كه يكي عوض است ديگري معوض اين معامله برقرار شد متجانس بودند متفاضل نبودند اين عقد صحيحاً برقرار شد. پس اين عقد در مقام حدوث صحيحاً برقرار شد و ربوي نبود. أرش هم بنا بر اين كه غرامت شرعي باشد كه شارع مقدس بيان كرده كه خيلي از فقها فرمودند مرحوم شيخ هم همين راه را پذيرفت اين هم كه ربا نيست برفرض بياييم ما اين أرش را در قبال آن معيب قرار بدهيم در مقابل آن معيب قرار بدهيم بقائاً ممكن است اين را به زعم مرحوم آخوند ربوي كند اما خودش يك امر زائدي هست بله اين ربا مي‌شود براي اينكه عوض و معوض هردو مكيل و موزون‌اند و شيء زائدي هم در اين اثنا راه پيدا كرده اين شيء زائد يقيناً رباست. اگر اين ربا نفوذ پيدا كرده به خود متن عقد كه اين بزرگواران مي‌خواهند بگويند مثل مرحوم آخوند در مقام بقا ما چاره‌اي جز اين نداريم كه به اين دوتا حكم تكليفي و وضعي رضا بدهيم يكي اينكه ابقاي اين معامله حرام است تكليفاً و باطل است وضعاً زيرا حرمت ربا تنها تكليف نيست وضع را هم به همراه دارد.

پرسش: ...

پاسخ: بسيار خب ولي وقتي كه اين أرش را دريافت كرده بله به غرائز عقلا ارجاع مي‌شود مي‌گويند كه اين كالاي معيب به اضافه أرش در مقابل آن كالاي صحيح است.

پرسش: ...

پاسخ: نه عقلايي است عقل دقيق كه در اين جاها حضور ندارد اين شيء بناي عقلا و غرائز عقلاست مي‌گويند رفتم خسارتم را گرفتم كه اين كالاي معيب به علاوه أرش در قبال آن كالاي صحيح است اين روح معامله است. اگر روح معامله به اين صورت بود اين معامله را بقائاً مي‌كند ربا يا اين معامله سبب اين ربا مي‌شود معامله‌اي كه سبب ربا بشود آن هم مرضي شارع نيست حالا قدر متيقن ما در اينجا همان حرمت أرش است. ولي منظور اين است كه اگر اين ربا بيايد محور أرش را بگيرد بعد مزمن باشد برود تا متن عقد، عقد را هم بگيرد ما چاره جز اين دو فتوا نداريم. اين معامله بقائاً اين معامله ابقائش حرام است تكليفاً و وضعاً هم باطل است چرا؟ چون ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾ دو پيام دارد ﴿وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾ هم دو پيام دارد ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾ يعني تكليفاً بيع حلال است وضعاً هم صحيح ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾ هم دو پيام دارد يكي اينكه تكليفاً حرام است يكي اينكه وضعاً باطل خب اگر اين نفوذ پيدا كرده بقائاً معامله را ربوي كرده ابقاي اين معامله حرام است و وضعاً هم باطل. اما اگر نه، به خصوص أرش رسيد در محور أرش ماند و زمين گير شد و به عقد سرايت نكرد خود أرش مي‌شود حرام سرّ اينكه ناچاريم اين دوتا فتوا را بدهيم نه براي آن است كه دليل ربا خاص است و اين بيع عام براي اينكه اينها عموم و خصوص من وجه‌اند ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾ مي‌گويد بيع حلال است چه ربوي چه غير ربوي چه در مكيل و موزون متن تفاضل چه در غير مكيل و موزون ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾ مي‌گويد ربا حرام است چه در بيع چه در غير بيع آن وقت بيع ربوي مورد اجتماع آن دو دليل است ما اگر تعارض عامين من وجه را معيار قرار بدهيم بايد ببينيم كه كدام يك از دو دليل در مورد اجتماع نص يا اظهر است. اما اينجا جا براي چنين سنجشي نيست دليل حرمت ربا حاكم بر دليل حليت بيع است اصلاً شارع مقدس ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾ را آورده كه ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾ را تحديد مي‌كند محدود كند نه اينكه ما بياييم نسبت سنجي بكنيم بگوييم ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾ با ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾ عامين من وجه‌اند ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾ چه ربوي چه غير ربوي ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾ چه بيع چه غير بيع پس در بيع ربوي كه مورد اجتماع است تعارض دارند بايد در مورد اجتماع آنكه اظهر است يا آنكه نص است بگيريم اين‌چنين نيست بلكه ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾ حاكم بر ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾ است و همچنين اگر ما نگفتيم اين ربا به خود عقد سرايت مي‌كند كما هو الاوليٰ بلكه گفتيم در همان محدوده أرش مي‌ماند اين أرش هم حرام است و نمي‌شود گفت كه أرش با دليل ربا عام و خاص من وجه‌اند براي اينكه عموم و خصوص من وجه اش اين است كه أرش حق ذوالخيار است چه ربوي باشد چه غيرربوي ربا حرام است چه در أرش چه در غيرأرش چون عام و خاص من وجه‌اند در مورد اجتماع بايد نص را بر ظاهر يا اظهر را بر ظاهر مقدم بداريم اين نسبت سنجيها با دليل ربا راه ندارد براي اينكه از مذاق شريعت فهميديم اينكه ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ اين هرجا برود حرف اول را مي‌زند نمي‌شود گفت كه اين با آن دليل عام من وجه‌اند در مورد اجتماع بايد اظهر را بر ظاهر يا نص را بر ظاهر مقدم بداريم هرجا ربا آمد حرام است اين را ما كاملاً از شريعت فهميديم.

بنابراين حداكثر تلاشي كه مي‌توان كرد اين است كه محدوده أرش محدوده رباست نفوذش به حوزه عقد بسيار ضعيف است اگر شك داشتيم كه عقد را ربوي مي‌كند يا نه، به همان صحت قبلي‌اش بسنده مي‌كنيم در اينجا أرش گيري مي‌شود حرام بر فرض اگر بگيرد خود أرش تكليفاً حرام است يك، وضعاً هم ملك او نمي‌شود دو، خود عقد سالم مي‌ماند. لكن اين را نبايد در بحث مسقطات أرش مطرح كرد بايد اين را در طليعه خيار عيب گفته مي‌شد خيار عيب سه ضلعي است. آنجا مطرح كرد كه خيار عيب بين امور سه‌گانه است مگر در مواردي كه مستلزم ربا باشد آنجا اصلاً أرش نيست نه اينكه اين را در مسقطات خير عيب به عنوان سقوط أرش مطرح كنيم.

پرسش: ...

پاسخ: بسيار خب شرط ضمني هم بايد كه الا ما حرم الله و حرم حلال الله نباشد «و المؤمنون عند شروطهم» خب يك استثنايي هم در ذيل دارد مگر شرطي كه خلاف كتاب باشد شرطي كه خلاف سنت باشد شرطي كه فلان باشد شرطي كه حرام را حلال كند شرطي كه حلال را حرام كند. پرسش: ...

پاسخ: اينها بالأخره شارع مقدسي كه شرط را امضا كرده است اين استثناها را آورده. اينجا اگر كسي شرط صحت بكند به اين معنا كه اگر اين شرط صحت اثرش محفوظ است شرط ضمني هست اين خيار دارد يا قبول يا نكول معنايش اين نيست كه اين شرط بي اثر است اين شرط با اثر است مي‌تواند رد كند كلاً رد كند اما أرش گيري‌اش مشكل دارد آن حوزه أرش گيري‌اش با ربا همراه است وگرنه شرط ضمني اثر دارد اين اين شخص خيار دارد مي‌تواند رد بكند كلاً معامله را فسخ بكند شرطش تا اينجا اثر دارد اما بخواهد بيش از اين اثر بكند أرش بگيرد مي‌شود شرطي كه «حلل حرام الله» خب.

پرسش: ...

پاسخ: نه به حوزه بيع نفوذ كردنش يا يقيناً نفوذ نمي‌كند يا شك داريم.

پرسش: ...

پاسخ: بله اما اين را خود عقلا كه اين را ندارند اين يك امر شرعي نيست مسئله ربا الآن مسئله ربا و بانكهاي ربوي اينها جزء هوشمندي مي‌دانند آنكه شارع مقدس است مي‌فرمايد اين خبط است ﴿الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ اين را سفاهت مي‌داند ولي عقلا كه اين را اين‌گونه از مسائل را عقلي مي‌دانند و خردمندي مي‌دانند چنين چيزي در بناي عقلا نيست اين خصوص تعبد شرع است خب.

پرسش: ...

پاسخ: نه نه عقلايي كه بناي عقلا اگر متشرع باشد كه مي‌شود سيره شرعيه ما يك بناي عقلا داريم يك سيره شرعي، سيره شرعي كاشف از دستور ائمه(عليهم السلام) است اين از بحث بناي عقلا بيرون است سيره شرعيه امضا نمي‌خواهد كشف از امضاست بناي عقلاست كه امضا مي‌خواهد بناي عقلا را مي‌گويند بناي عقلا بر اين است يك، در مرئي و منظر ائمه(عليهم السلام) بود دو، اينها اين صحنه را ديدند و مي‌توانستند رد بكنند سه، رد نكردند چهار، اين امضاست پنج. بناي عقلا اين مراحل خمسه را مي‌طلبد وگرنه سيره متشرعه خب كشف از دستور ائمه مي‌كند متشرعين بما انهم متشرعون وقتي يك روشي دارند ما مي‌فهميم كه به دستور شارع است. بين سيره متشرعه و بناي عقلا ميز جوهري است.

بنابراين اثبات ربوي بودن اين عقد كار آساني نيست شك هم بكنيم كافيست به عمومات عقد تمسك بكنيم به استصحاب صحت تمسك كنيم و مانند آن.

اما حالا روز چهارشنبه است تبركاً يك حديثي هم قرائت بكنيم ايام بسيار خجسته و پربركتي است از طرفي عيد قربان را پشت سر گذاشتيم 15 اين ماه هم ميلاد وجود مبارك امام هادي(صلوات الله و سلام عليهم و علي آبائه) هست 18 هم كه جريان غدير وجود مبارك حضرت امير را در پيش داريم. مرحوم ابن بابويه قمي(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف توحيد صدوق صفحه 179 يك مطلبي دارد كه اين هم از وجود مبارك امام كاظم(سلام الله عليه) هست هم وجود مبارك امام مجتبي در صفحه 179 دارد كه سفيان صوري ديد وجود مبارك موسي بن جعفر كه يك جواني است هنوز رشد كامل پيدا نكرده نماز مي‌خواند «و هو غلامٌ يصلي و الناس يمرون بين يديه» مردم از كنار دستش رفت و آمد مي‌كنند در اماكن عمومي اين طور بود سفيان پيشنهاد داد گفت كه «ان الناس يمرون بك و هم في الطواف» شما در كنار مسجد الحرام در جايي نماز مي‌خوانيد كه مردم از طرف راست، چپ، جلد، پشت سر رفت و آمد مي‌كنند يك گوشه‌اي بايستيد نماز بخوانيد. حضرت فرمود و قال(عليه السلام) حضرت فرمود: «الذي اصلي له اقرب الي من هولاء» اينها كه حاجب نيستند اينها ولو بدنشان به بدن من مي‌چسبد از جلوي من رد مي‌شوند از پشت سر من رد مي‌شوند از پهلوي من رد مي‌شوند. اما خداي من به من از اينها نزديك تر است چون او «اقرب الي من حبل الوريد» است بنابراين اينها كه حاجب نيستند هرجا بروم كسي را عبادت مي‌كنم كه «اقرب الي من حبل الوريد» اين مطلبي را كه در صفحه 179 و 180 آمده است در صفحه 184 هم از وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) هم نقل شده كه «كان الحسن بن علي‌بن‌ابي‌طالب(عليهم السلام) يصلي فمر بين يديه رجلٌ» يك كسي از جلوي حضرت بين يديه جلوي حضرت كنار سجاده‌اش گذشت «فنهاه بعض جلسائه» بعضي از كساني كه آنجا نشسته بودند اين شخص را نهي كردند كه چرا اين قدر كنار حضرت رفتي «فلما انصرف من صلاته» وقتي نماز حضرت تمام شد «قال له لم نهيت الرجل» به اين كسي كه ناهي بود و اين شخص را نهي كرد كه چرا از جلوي حضرت رد شدي گفت چرا او را مثلاً رنجاندي يا چرا نهي كردي؟ «قال يابن رسول الله حضر في ما بينك و بين المحراب» حضر يعني منع بين تو و بين محراب مانع شد حاجب شد «فقال(عليهم السلام) ويحك ان الله عزوجل اقرب الي من ان يحظر في ما بيني و بينه احد» اين حظور با صاد ضاد نيست طاء ظاست. حظر يعني منع فرمود خدا «اقرب الينا من حبل الوريد» است او حاضر يعني مانع يعني حاجب ندارد. بنابراين من كسي را مي‌پرستم و كسي را عبادت مي‌كنم كه از هر موجودي به من نزديك‌تر است چون ايام غدير را در پيش داريم اين روايت نوراني را از همين كتاب شريف توحيد مرحوم صدوق بخوانيم در صفحه 180 ايشان روايتي را از وجود مبارك امام صادق از پدر بزرگوارش(عليهم الصلاة و عليهم السلام) از ائمه(عليهم السلام) نقل كرد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دوتا دوست يهودي داشت آنها به حضرت موساي كليم ايمان آورده بودند و آمدند حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و آنچه را كه حضرت فرمود شنيدند و خودشان تورات و صحف ابراهيم و موسي را قرائت كردند و علم كتابهاي اول را داشتند از اين صحنه آگاه بودند و از مقام حضرت هم مطلع بودند بعد از رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمدند ببينند كه جانشين آن حضرت كيست؟ «فلما قبض الله تبارك و تعالي رسوله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اقبلا يسئلان ان صاحب الامر بعده» و بعد مي‌دانستند گفتند كه «لم يمت نبي قط الا و له خليفة يقوم بالأمر في امته من بعده» يك كسي كه با مشخصات خاص با او قرابت دارد بعد از هر پيامبري جانشين آن پيامبر است آمدند سؤال كردند كه خليفه حضرت كيست؟ مردم ابوبكر را نشان دادند رفتند پيش ابي بكر و خصوصيات او را سؤال كردند كه تو چه نسبتي با او داري او هم خصوصيات خودش را گفت بعد يك مسئله توحيدي را از او سؤال كردند گفتند «أين ربنا» خدا كجاست وقتي گفتند خدا كجاست او گفت «اخبرنا أين ربك قال فوق سبع سماوات» بالاي هفت آسمان است اينها گفتند كه غير از اين مطلب ديگري داري درباره توحيد؟ گفت نه گفتند ما را راهنمايي كن به كسي كه در مسئله توحيد از تو عالم تر باشد «فانك انت لست بالرجل الذي نجد صفته في التورات» آن كسي كه صفت‌اش را ما در تورات مي‌يابيم تو نيستي بعد كم كم هدايت شدند به طرف عمر بعد از اينكه مشخصات عمر را از خود او سؤال كردند همين مطلب توحيدي را سؤال كردند كه «أين ربك قال فوق سبع سماوات قال هل غير هذا» در مسئله توحيد غير از اين چيزي آگاه هستي؟ «قال لا قال دلنا علي من هو اعلم منك فارشدهما الي علي» نمي‌دانستند كه اينها دنبال خليفه مي‌گردند خيال مي‌كردند اينها دنبال يك مسئله توحيدي مي‌گردند وگرنه معرفي نمي‌كردند «فأرشدهما الي علي(صلوات الله عليه)» وقتي اين دو نفر آمدند به حضور حضرت(سلام الله عليه) به حضرت عرض كردند خودتان را معرفي كنيد حضرت مشخصات خودش و نسبت خودش را با پيغمبر ذكر كرد و اينها. بعد از اينكه مشخصات را ذكر كردند آن دو نفر پرسيدند «أين ربك عزوجل» خدا كجاست؟ حضرت فرمود كه اگر بخواهيد من مسئله توحيد را برابر آنچه كه در تورات هست براي شما بيان كنم يا آنچه كه در قرآن ماست بيان كنم؟ گفتند هر دو. ببينيم منطق تورات در توحيد چيست منطق قرآن در توحيد چيست حضرت فرمود كه «ان شئتما انبئتكما بالذي كان علي عهد نبينا محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا عهد موسي قالا انبئنا بالذي كان علي عهد نبينا موسي» اول ببينيم كه نظر شما درباره تورات موسي چيست؟ آنچه كه خداي سبحان در تورات در جريان توحيد بيان كرده چيست اول آن را بگوييد حضرت فرمود برابر تورات شما «اقبل اربعة املاك» چهار فرشته از چهار جهت جهان اينجا حضور پيدا كردند «ملك من المشرق و ملك من المغرب و ملك من السماء و ملك من الارض» يكي از زمين آمد ديگري از آسمان يكي از شرق عالم آمد ديگري از غرب عالم «فقال صاحب المشرق لصاحب المغرب من اين اقبلت» آن فرشته‌اي كه از طرف مشرق آمد به فرشته‌اي كه از طرف مغرب آمد گفت از كجا آمدي گفت «اقبلت من عند ربي» من از حضور ذات اقدس الهي آمدم «و قال صاحب المغرب لصاحب المشرق من أين اقبلت قال اقبلت من عند ربي» آنكه از مغرب آمد به كسي كه از مشرق آمد سؤال كرد تو از كجا آمدي عرض كرد گفت من هم از نزد خدا آمدم «و قال الخارج من الارض للنازل من السماء من أين اقبلت قال أقبلت من عند ربي» چه اينكه نازل از آسمان به خارج از زمين هم همين حرف را زد همين جواب را شنيد «هذا ما كان علي عهد نبيكما موسي(عليه السلام)» آنچه كه در تورات شماست همين است معلوم مي‌شود كه ذات اقدس الهي منزه از زمان و زمين است و محيط به كل آنكه از مشرق آمده من عندالله آمده آنكه از مغرب آمده من عندالله آمده خدا نه شرقي است نه غربي است نه آسماني است نه زميني است «هو مع كل شيء و معكم اينما كنتم» اين آنچه كه در تورات است «و اما ما كان علي عهد نبينا» آنچه كه در كتاب ديني پيامبر ما(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) است «فذلك قوله في محكم كتابه ﴿ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا﴾» خداي سبحان با هر موجودي هست با هر فردي هست ولي رقم و عدد پذير نيست اين از آن معارف دقيق توحيدي قرآن كريم است قرآن كريم بين ثالث ثلاثه كه كفر است و بين رابع ثلاثه كه توحيد ناب است فرق مي‌گذارد ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» از آيه 7 و 8 كه شروع مي‌شود فرمود: ﴿ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ﴾ خب چه فرق است بين ثالث ثلاثه كه كفر صرف است و بين رابع ثلاثه كه توحيد ناب است؟ ثالث ثلاثه در رديف اين سه تاست رقم پذير است عدد پذير است تحت سرشماري قرار مي‌گيرد يك موجود محدود عددي است رابع ثلاثه يعني سه نفر كه هستند شما هرچه بشماري سه نفرند ولي هرچه حساب بكني خدا با همه اينها هست خدا با اولي هست با دومي هست با سومي هست بين اولي و دومي هست بين اولي و سومي هست بين دومي و سومي هست و هيچ جا نيست اين مي‌شود خدا. اينكه رابع ثلاثه توحيد ناب است در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» ولي ثالث ثلاثه كفر محض است همين است او عدد پذير نيست اين در بيانات نوراني حضرت امير هست كه «واحد لا بالعدد» اين در سرشماري در نمي‌آيد يك كسي بخواهد اشاره كند بشمارد ذات اقدس الهي اشاره و مشير و مشاراليه همه را فراگرفته فرو برده و در رفته يك حقيقت نامتناهي كه قابل اشاره نيست به كدام طرف اشاره بكنيم لذا او تحت عدد درنمي‌آيد اگر پنج نفر اينجا نشسته‌اند خدا سادس سته نيست سادس خمسه است ﴿وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ﴾ هرچه شما بخواهيد اين 5 نفر را بشماريد سرشماري كنيد مي‌بينيد 5 نفرند و خدا سادس خمسه است نه سادس سته اينجا 6 نفر نيست اينجا 5 نفر است خدا با اولي هست با دومي هست با سومي هست با چهارمي هست با پنجمي بين اولي و دومي بين دومي و سومي بين سومي و چهارمي بين چهارمي و پنجمي بين اولي و پنجمي اولي و چهارمي اولي و سومي همه جا حضور دارد احاطه دارد و هيچ جا نيست اين معارف بلند را كه اين اهل كتاب از وجود مبارك حضرت امير شنيدند آن‌گاه تصديق كردند بعد گفتند «فما منع صاحبيك ان يكونا جعلاك في موضعك الذي انت اهله» چرا اين دو نفر تو را در جاي خود را ننشاندند حضرت آن تعبير را كرد كه حالا ديگر نقلش مناسب نيست.

«والحمد لله رب العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo