< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

90/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خیارات

خيار عيب با سه حكم همراه بود يكي حق رد كل يكي گرفتن أرش يكي جمع بين رد و أرش آيا اينها در عرض هم‌اند يا در طول هم‌اند هم بحث‌اش گذشت لكن مسقطات خيار عيب كاملاً در سه بخش مطرح است يك بخش مربوط به سقوط حق الرد است يك بخش مربوط به سقوط حق الأرش است يك بخش به سقوط الرد و الارش است لذا اگر در مقام ثبوت بين آن سه بخش هماهنگي نبود و رد و أرش با هم جمع نمي‌شد مگر در طول يكديگر ولي در مقام سقوط اين رد و أرش كاملاً مي‌توانند در كنار هم باشند يعني در مسقط سوم رد و أرش كلاهما ساقط مي‌شوند. بنابراين بحث در سه بخش يا سه مقام بود يك مقام مربوط به سقوط حق الرد يك مقام مربوط به سقوط حق الارش و يك مقام مربوط به سقوط حق الرد و الأرش.

مقام اول گذشت كه كجا رد ساقط است و چهار مسقط براي رد ذكر كردند سقوط رد اما مقام ثاني كه مقام سقوط أرش است يعني خيار عيب مستقر شد و اين شخصي كه معيب به دست او آمد نمي‌تواند أرش بگيرد يا بايد قبول كند يا بايد رد كند اما أرش بگيرد و امضا كند و أرش بگيرد نمي‌تواند اين مقام ثاني بحث است مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) قبل از اينكه از كسي مطلبي را نقل كند چون معمولاً دعب اين بزرگوار اين است يعني طرز بحث اين است كه پيشينه تاريخي اين بحث را مطرح مي‌كنند كه قدما چه گفتند فقهاي مياني چه گفتند متأخرين چه گفتند ما چه مي‌گوييم. معمولاً وقتي وارد بحث مي‌شوند پيشينه تاريخي را ذكر مي‌كنند. اگر اتفاقي است كه مي‌گويند «اتفق الأصحاب» اگر اختلافي است مي‌گويند «اختلف الأصحاب» در طليعه امر از اتفاق و اختلاف سخن به ميان مي‌آورند بعد حرف اقدمين را نقل مي‌كنند و قدما را نقل مي‌كنند فقهاي مياني را نقل مي‌كنند فقهاي متأخر و معاصر را هم نقل مي‌كنند نظر نهايي خودشان را هم بيان مي‌كنند. اما در خصوص اين مسئله سقوط أرش مرحوم شيخ ابتدائاً بدون اينكه از كسي نقل بكند خودشان فتوا دادند كه أرش در دو مورد ساقط است بعد ديدند كه به اين آساني حل نمي‌شود صغرا اشكال دارد كبرا در معرض نقد است و سعي كردند كه يك راه حل برون رفتي ارائه كنند ديدند سخت است فرمودند «و المسئلةُ في غاية الاشكال» كه بالأخره يك راه حل درستي ارائه نكردند. عمده تحرير صورت مسئله است وقتي صورت مسئله روشن بشود معلوم مي‌شود كه پيچيدگي‌اش كجاست. فرمودند دو مورد است كه أرش ساقط است مورد اول اين است كه اگر يك بيعي اتفاق بيفتد كه ثمن و مثمن مكيل و موزون باشند از يك جنس باشند و مكيل و موزون اين‌چنين نباشد كه ثمن نقد باشد و مثمن كالا هم ثمن كالا باشد هم مثمن كالا و از مكيل و موزون باشد كه در اينجا جا براي رباست مستحضريد كه رباي در قرض غير از رباي در معامله بيعي است. رباي در قرض «كل قرضٍ جرّ نفعاً فهو سحت» هر قرضي هر چيزي را انسان قرض بدهد و بيش از آن مقدار بگيرد اين مي‌شود ربا و محرّم اما در جريان بيع اين ‌طور نيست اگر آن كالا مكيل و موزون نبود ولو معدود و ممسوح بود اين ربا نيست جنس به جنس باشد يك يخچالي را معامله بكنند با يخچال ديگري با تفاوت يك فرشي را با فرش ديگر معامله بكنند با تفاوت اگر ثمن و مثمن مكيل و موزون نبودند فروش اين جنسها با تفاضل عيب ندارد اين رباي معاملي نيست رباي قرضي هم كه نيست اينكه قرض نيست بيع است و ثمن و مثمن هم كه مكيل و موزون نيستند. پس براي قرضي دامنه‌اش وسيع است انسان هر چيزي را قرض بدهد و اضافه بگيرد اين مي‌شود ربا. اما رباي معاملي، رباي بيعي آن است كه ثمن و مثمن مكيل و موزون باشند اگر در چنين فضايي با تفاضل معامله شد اين مي‌شود ربا و اگر مكيل و موزون نبود معدود و ممسوح بود نظير پارچه بود كه مساحت مي‌شود يا نظير گردو و تخم مرغ و اينها بود كه سابقاً معدود بود گرچه الآن موزون است اين ربا نبود ولي الآن چون موزون است ربا مي‌شود. خب اين اصل مسئله كه ربا دو قسم است رباي قرضي و رباي معاملاتي در جريان أرش گيري اگر ثمن و مثمن مكيل و موزون بودند برنج را با برنجي يا گندمي را با گندم و جويي معامله كردند و پنج من برنج سالم داد و پنج من برنج معيب گرفت اين مشتري كه معيب را مالك شد خيار عيب دارد بخواهد همه‌اش را رد كند حرفي در آن نيست بخواهد همه‌اش را قبول كند بي أرش حرفي در آن نيست بخواهد قبول كند با أرش مي‌گويند اين رباست و حرام است. چرا رباست و حرام است؟ براي اينكه ثمن و مثمن مكيل و موزون‌اند و صحيح و معيب يك جنس‌اند شما پنج من صحيح داديد پنج من و نيم گرفتي يا پنج من معيب گرفتيد به اضافه يك پول اين اضافه كه أرش هست اين باعث رباست و أرش حرام است لذا أرش ساقط است.

مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) اول كه وارد اين بحث شدند فكر مي‌كردند كه اين بحث آسان است و شفاف بعد ديدند كه اين أرش چيست تا حقيقت أرش روشن نشود معناي ربوي بودن روشن نمي‌شود بايد معلوم بشود أرش چيست يك، آيا اين رباست رباي قرضي است يا رباي معاملاتي آيا اين بر فرض ربا باشد به متن معامله هم سرايت مي‌كند، معامله را ربوي مي‌كند و كل معامله مي‌شود باطل يا نه؟ حالا اگر آمد و أرش گرفت كل معامله باطل است چون ربوي است يا نه ربا خارج از حوزه معامله است؟ وقتي در برابر اين سؤالات قرار گرفت فرمود: «و المسئلةُ في غاية الاشكال» لذا مرحوم شيخ در اينجا يك فتواي شفاف و روشني ارائه نكردند. اول به نظر ساده مي‌رسيد بعد ديدند كه زير چند تا سؤال قرار گرفتند كه «الأرش ما هو؟» يك، چرا مصداق رباست؟ اين دو، اگر ربوي شد آيا خارج از حوزه بيع است يا داخل در حوزه بيع است؟ اگر خارج از حوزه بيع باشد خود أرش مي‌شود محرّم؟ اگر داخل در حوزه بيع باشد كل معامله را باطل مي‌كند لذا فرمودند «و المسئلةُ في غاية الاشكال».

و الذي ينبغي ان يقال گرچه براي أرش يك مسئله و مبحث جدايي مطرح مي‌كنند كه «الارش ما هو؟» اما فعلاً كه سقوط أرش خيار عيب مطرح است ما ناچاريم اجمالاً تصوري از أرش داشته باشيم أرش حالا گفتند كه صحيح را قيمت مي‌كنند معيب را قيمت مي‌كنند تفاوت را مي‌سنجند اين سه مطلب را يادداشت مي‌كنند يعني صحيح چقدر معيب چقدر، نسبت صحيح و معيب چقدر اين نسبت است بعد مي‌روند به سراغ ثمن اين نسبت را نه اين مبلغ را اين نسبت را از ثمن كم مي‌كنند اين چهار، حالا أرش گيري راهش اين است اما «الأرش ما هو؟» اين بايد در مسئله أرش معلوم بشود هم راه أرش گيري كه اين امور چهارگانه را در بر دارد آن راه معلوم بشود هم اينكه «الأرش ما هو؟» اما فعلاً براي اينكه مسئله أرش بدون پاسخ نماند بايد به برخي از مباني روشن أرش اشاره بشود تا ببينيم كه مستلزم ربا هست يا مستلزم ربا نيست.

يك مبنا در أرش اين است كه وصف الصحه نه تنها امر مالي است بلكه در مقابل جزئي از ثمن قرار مي‌گيرد يعني ثمني كه خريدار مي‌دهد يك بخش‌اش مربوط به جرم كالاست يك بخش‌اش مربوط به وصف صحت آن است پس وصف صحت كالا گذشته از اينكه يك امر مالي است در حوزه معامله قرار دارد جزء مبيع است به طوري كه جزئي از ثمن در مقابل او قرار مي‌گيرد اين معناي أرش است لذا وقتي اين وصف الصحه مفقود شد شخص أرش مي‌گيرد يعني مقابل او را مي‌گيرد. بر اين مبنا دو اثر فقهي بار است كه خيليها ملتزم نيستند آن دو اثر فقهي آن است كه اين خيار بايد به خيار تبعض صفقه برگردد چرا؟ براي اينكه اين شخص فروشنده كل را فروخت ولي جزء را تحويل داد دو جزء را فروخت يك جزء را تحويل داد اگر وصف الصحه جزء مثمن است و اگر جزئي از ثمن در مقابل وصف الصحه است فالثمن مركب و المثمن مركب فروشنده همه ثمن را گرفته ولي بخشي از مثمن را نداد. مشتري مي‌گويد شما بعضي از مثمن را ندادي بايد آنها را تحويل بدهي خب لازمه اين كار كه وصف الصحه جزئي از مبيع باشد و جزئي از ثمن در مقابل آن قرار بگيرد اين است كه همين كه فروشنده معيب تحويل داد آن جزئي را كه نداد در ذمه او مستقر شد ضامن است ديگر به ضمان معاملي نه ضمان يد. ضامن است به ضمان معاملي ذمه فروشنده فوراً مشغول مي‌شود به آن جزئي كه نداد مثل اينكه دو من گندم فروخت يك من را نداد همين كه يك من را نداد آن يك من در ذمه فروشنده كاملاً مستقر مي‌شود اثر شرعي دوم آن است كه جزئي از ثمن را مالك نشد لذا خريدار نه تنها غرامت مي‌خواهد نه تنها ماليت مي‌طلبد، مي‌گويد عين پول مرا برگردان، مي‌تواند بگويد چرا؟ براي اينكه اين ثمن در مقابل مثمن بود كل ثمن در مقابل كل مثمن بود حالا چون مثمن بعضي از اجزايش مفقود است بعضي از اجزاي ثمن را بايد برگرداند نه اينكه از پول ديگر بدهد مگر اينكه خود مشتري موافق باشد.

بنابراين اين دو اثر شرعي بار است يكي اينكه به صرف اينكه معيب را تحويل داد ذمه او مشغول است به اداي آن جزء كه نداد اثر شرعي ديگر اين است كه جزئي از ثمن را حق تصرف ندارد و مشتري مي‌تواند عين جزئي از ثمن را استرداد كند نه اينكه بگويد من ارزش‌اش را به شما مي‌دهم مشتري مجبور باشد به قبول اين نيست خب. اگر وصف الصحه جزئي از مثمن باشد و جزئي از ثمن در مقابل او قرار بگيرد اين دو اثر فقهي را دارد كه التزام به اينها آسان نيست لذا اساتيد فقه(رضوان الله عليهم) به اين امر فتوا ندادند يا كم فتوا دادند. مبناي دوم در أرش راهي است كه بسياري از اساتيد فقهي پذيرفتند مرحوم شيخ(رضوان الله عليه و عليهم) پذيرفت و آن اين است كه وصف الصحه البته يك امر مالي است لكن نه جزء مثمن است و نه جزئي از ثمن در مقابل اوست. أرش يك غرامتي است حالا يا تأسيس شارع است يا تأييد و امضاي شارع است يك امري است عرفي و شارع امضا كرده اين غرامت را شخص فروشنده كالاي معيب بايد بپردازد پس جزء ثمن نيست لذا خريدار حق ندارد بگويد كه عين ثمن مرا برگردان. يك غرامت شرعي است كه فروشنده كالاي معيب بايد به خريدار بپردازد. اين يك غرامت شرعي است. راه سوم همان است كه مرحوم آقا سيد محمد كاظم(رضوان الله عليه) و همفكرانشان ارائه كردند البته اين راهها مباين هم نيست خيليها نزديك به هم است. مرحوم آقا سيد محمد كاظم(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد كه شما اگر بخواهيد اين معامله را رصد كنيد بله وصف الصحه نه جزء ثمن است نه جزء مثمن است نه جزئي از ثمن در مقابل آن. ولي اگر بخواهيد آن روح داد و ستد را ارزيابي كنيد مي‌بينيد وصف الصحه يك امر مالي است كه مقداري از ثمن به ازاي آن رفته اين همان است كه قبلاً گذشت كه وصف الصحه جزئي از ثمن مقابل او نيست ولي در افزايش و كاهش ثمن دخيل است مثلاً كسي كه خانه‌اي مي‌خرد سعي مي‌كند برِ خيابان باشد نزديك خيابان باشد رو به قبله باشد آفتابگير باشد اين قرب به شارع را نمي‌خرد اين رو به قبله بودن را نمي‌خرد اين خانه را مي‌خرد منتها رو به قبله بودن، آفتابگير بودن، نزديك خيابان بودن در افزايش قيمت دخيل است نه اينكه جزئي از ثمن براي نزديك خيابان بودن او باشد كه حالا يك وقتي اگر نزديك خيابان نبود عين آن ثمن را بايد برگرداند. اگر خانه را به عنوان اينكه رو به قبله است يا آفتابگير است يا نزديك خيابان است قرب به خيابان را نمي‌خرد اين قرب به خيابان يا رو به قبله بودن يا آفتابگير بودن يا تحت اشراف نبودن اينها در افزايش قيمت دخيل است نه اينكه جزئي از ثمن در مقابل او باشد لذا مرحوم سيد و امثال سيد(رضوان الله عليه) مي‌فرمودند كه در ارزيابي معامله بله جزئي از ثمن در مقابل وصف الصحه نيست ولي روح معامله را كه حساب مي‌كنيم جزئي از ثمن در مقابل اوست.

پرسش: در افزايش ثمن مؤثر است يعني بخشي از ثمن براي آن است ديگر.

پاسخ: خب نه ديگر چون مستحضريد كه مسئله بيع و امثال بيع اينها حقيقت شرعيه كه ندارند انسان وقتي به غرائز عقلا مراجعه مي‌كند مي‌بيند هرگز اينها نزديك خيابان و رو به قبله بودن و تحت اشراف اينها بودن و آفتابگير بودن را نمي‌خرند خانه را مي‌خرند اين اوصاف باعث است كه خانه ارزش بيشتري پيدا مي‌كند اين ‌طور نيست كه حالا قرب به جاده يك مقداري پول براي او برود اين ‌طور نيست فرمايش مرحوم سيد هم مطابق با همان غرائز عقلاست كه بله ما هم قبول داريم كه اگر تجزيه بكنند اين ‌طور نيست كه جزئي از ثمن در مقابل رو به آفتاب بودنش باشد وگرنه بايد اين خيار تبعض صفقه بگيرد.

پرسش: ...

پاسخ: نه وصف دارد نزديك است در خانه وجود دارد ولي ثمن براي او نيست به دليل اينكه نمي‌گويند ما خيار تبعض صفقه داريم الآن اگر يك زمين صد متري زمين را به عنوان صد متر فروخت ولي هشتاد متر درآمد اين خيار عيب نيست كه اين خيار تبعض صفقه است براي اينكه جزئي از مثمن نيامده چه اينكه اگر ثمن كه صد تومان بود هشتاد تومانش را داد اين هم خيار تبعض صفقه است مي‌گويد شما بعض ثمن را نداديد اين بعض ثمن است آن بعض مثمن اما وقتي خانه آمدند ديدند كه اين آفتابگير نيست اين ديگر خيار تبعض صفقه نيست مي‌گويند خيار عيب است.

پرسش: ...

پاسخ: نه اين سبب افزايش ثمن است نه اينكه اگر باشد عرف بايد اين را خيار تبعض صفقه بداند ما در اين‌گونه از معاملات اول بايد برويم به سراغ غرائز عرفي و ارتكازات مردم. در ارتكازات مردم هرگز اين جزئي از ثمن يا جزئي از مثمن نيست وگرنه مي‌گفتند خيار تبعض صفقه.

پرسش: ...

پاسخ: اينكه مرحوم سيد مي‌فرمايد كه أرش در حوزه بيع و قرارداد دخيل نيست ولي در لبّ او دخيل است همين است اينكه مرحوم شيخ مي‌فرمايد كه در حوزه معامله نيست ولي غرامت شرعي است همين است آن راه اول مورد پذيرش اساطين فقهي نبود راه اول اين بود كه وصف الصحه جزئي از مثمن است يك، و جزئي از ثمن در مقابل او قرار مي‌گيرد دو، آن دو اثر فقهي را بايد ملتزم بشوند كه ذمه فروشنده مشغول به جزء از ثمن است و عين اين ثمن را هم مشتري مي‌تواند استرداد كند كه اگر بايع از پولي ديگر بدهد مشتري مي‌تواند بگويد كه من قبول ندارم عين پول من را بده و اين را كمتر ملتزم مي‌شوند.

بنابراين سرّ اينكه مي‌فرمايند اين در حوزه بيع دخيل نيست همان تحليل غرائز عقلاست و شارع هم در اين‌گونه از موارد حرف تأسيسي ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: نه ايشان مي‌گويند كه اين غرامت از خود معامله برمي‌خيزد اينكه عرض كرديم اين اقوال چهارگانه متباين نيستند نزديك به هم‌اند نزديك به هم‌اند نه يعني عين هم‌اند اين مي‌گويد كه در متن معامله ما ارزيابي مي‌كنيم جا براي أرش نيست براي اينكه وصف الصحه دخيل در ثمن و مثمن نيست اما روح معامله را كه ما ارزيابي مي‌كنيم مي‌بينيم بله دخيل است فرمايش مرحوم سيد.

مبناي چهارم همان مبنايي است كه در بسياري از موارد هم كمك گرفته مي‌شد و آن شرط ضمني است اين شرط ضمني معنايش آن است كه طرفين تعهد مي‌كنند و شرط مي‌كنند كه كالا سالم و ثمن هم سالم باشد براي فقدان آن شرط البته اگر امر مالي است بايد ما به ازاء آن مال بيايد ديگر اين مباني چهارگانه در أرش اثر دقيقي در مسئله بطلان معامله دارد اگر ما أرش را برديم در حوزه وصف الصحه در حوزه معامله در متن معامله و أرش گيري ربوي بود و ربا درآمد معنايش اين است كه كل معامله آسيب مي‌بيند حالا بايد ديد اين رباي كه در حين عقد نبود بعد تاري شد اين هم باعث بطلان معامله هست يا نه؟ آن سه نظر ديگر اين اثر دردناك را به همراه ندارد اگر غرامت شرعي باشد خارج از حوزه معامله است اگر لبّ معامله باشد نه در متن قرارداد اين خارج از معامله است. اگر شرط ضمني باشد نظير شرط خياطت بكند در ضمن عقد بيع اين خارج از معامله است منتها معامله ظرف است براي او. غرض اين است كه اين مباني چهارگانه در آن دو پيامد فقهي فرق دارند يكي از دو پيامدها اين بود كه ذمه فروشنده به جزئي از ثمن مشغول است دوم اينكه خريدار مي‌تواند عين ثمن را استرداد كند آن‌گاه پيامدهاي ديگرش اين است كه آيا اگر اين ربا باشد به متن معامله سرايت مي‌كند يا نه؟ خب تا مباني چهارگانه أرش روشن نشود ما نمي‌توانيم به صورت شفاف فتوا بدهيم كه اينجا چون مستلزم رباست ساقط است كه بگوييم أرش چون باعث رباست ساقط است. حالا اگر أرش گرفت خود اين أرش حرام است يا معامله هم باطل مي‌شود كه مطلب ديگر دارد.

حالا چون امروز روز عرفه است و بعضي از آقايان در اثر اينكه يا روزه داشتند يا در دعا مي‌خواهند شركت كنند شركت نكردند ما به همين مقدار اكتفا مي‌كنيم. بخشي از اين روز را ان‌شاء‌الله به دعا صرف مي‌كنيم دعاهاي امروز هم، هم احتياطاً احتياط نه بالأخره هر دو هم صحيح است هم دعاي عرفه وجود مبارك سيد الشهداء را ان‌شاء‌الله مي‌خوانيم و هم دعاي عرفه وجود مبارك امام سجاد.

ولي مرحوم علامه هم در تذكره هم در منتها اينها وقتي اعمال عرفه را ذكر مي‌كنند دعاي عرفه امام سجاد(سلام الله عليه) را آن طور كه من يادم هست ذكر مي‌كنند با اينكه دعاي عرفه سيد الشهداء آن اوج خاص خودشان را دارند اين دو بزرگوار در اين دو كتاب فقهي علي ما في ببالي دعاي عرفه امام سجاد را دارند. در اين دعاي عرفه يك اوجي دارد دعاي عرفه سيد الشهداء و يك حضيضي دارد دعاي عرفه وجود مبارك امام سجاد. آن اوج دعاي عرفه سيد الشهداء كه مشخص است كه چه مضامين بلندي دارد اما آن هزيزي كه در دعاي عرفه وجود مبارك امام سجاد هست اين است كه عرض مي‌كند خدايا «انا اقل الأقلين و اضل الأضلين مثقال ذرة و دونها» خدايا از من پست‌تر احدي در عالم نيست اين چيست؟ خدايا تو موجودي از من پست‌تر نداري با اينكه وقتي بالاي منبر مسجد شام هست آن طور معرفي كرد كه از او بالاتر كسي نيست «انا ابن مكة و منا» بيت تو را ما زنده كرديم و راست گفت و اگر نبود جريان كربلا كعبه‌اي نبود همينها ابوسفيانها يك مدتي كليددار كعبه بودند اين كعبه را بتكده كرده بودند خدا غريق رحمت كند مرحوم محدث قمي را اين در الكني و الالقاب يا يكي از اين كتابهايش دارد كه اينها مستانه حق التوليه كعبه را به قمار مي‌باختند و مي‌بردند يك عده كه كليددار كعبه بودند خب درآمدي داشت نذوراتي داشت. شبي بالاي پشت بام كعبه يا در جاي ديگر در حين قمار بازي وقتي آن پولهاي جيبشان تمام شد اين توليت كعبه را به قمار باختند و چند تا ذق و خمرٍ يعني چند تا خيك شراب با كعبه اين ‌طور معامله كردند وقتي در حين قماربازي اين پولهايشان تمام شد اين توليت كعبه را به قمار انداختند با كعبه اين كار را كردند ديگر همين اموي ديگر وجود مبارك امام سجاد مي‌فرمايد ما كعبه را زنده كرديم ما مكه را زنده كرديم ما منا را زنده كرديم درست است نرفتيم منا «أنا ابن مكة و منا» أنا ابن كذا و كذا و كذا خب آن مقاماتي را كه حضرت ذكر مي‌كند كه حق اوست كه هيچ كسي غير اهل بيت همتاي اين نيستند مع‌ذلك اين در دعاي عرفه مي‌گويد خدايا «أنا اقل الأقلين و اضل الأضلين مثقال ذرة و دونها» سرّش اين است كه انسان وقتي كه مي‌آيد پايين مي‌بيند كه چقدر چه چيزهاست و به او چه چيزهايي مي‌دهند تا انسان خودش را مي‌بيند خب مشكل جدي دارد ديگر وقتي كه خودش را نبيند اين صورت مرآتيه طبق تعبير امام رضا(سلام الله عليه) اين صورت مرآتيه اگر بخواهد خودش را ببيند كه شاخص را نمي‌بيند كه اين فقط بايد شاخص را ببيند وجود مبارك حضرت اگر به آن اوج رسيده است براي اينكه خودش را نديد تمام آفتهاي ما در همين خود بيني ماست اين از وجود مبارك ابي ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) است كه مرحوم صدوق اين را در توحيدشان نقل مي‌كنند مي‌فرمايند كه شما شنيده‌ايد كه آفتاب آمد دليل آفتاب؟ بله شنيده‌ايم كه آفتاب آمد دليل آفتاب اما اين را هم بشنويد كه خود آفتاب آمد حجاب آفتاب ما آفتاب را با چه چيزي مي‌بينيم؟ با خود او آفتاب را با چه چيزي نمي‌بينيم با خود او اينكه ما مي‌بينيم كه نور آفتاب است اينكه خود آفتاب كه نيست خود آفتاب كه ديدني نيست همه اين كارشناسها مي‌گويند آن وقتي كه آفتاب منكسف شد قمر بين ما و او قرار گرفت و سايه قمر زمين را تاريك كرد و نگذاشت ما آفتاب را ببينيم اگر كسوف كلي نباشد يك گوشه آفتاب پيدا باشد اگر كسي خواست با چشم غير مسلح گوشه آفتاب مكسوف را ببيند كور مي‌شود چه رسد به اينكه آفتاب در غير كسوف باشد اصلاً قابل ديدن نيست قابل ديدن نيست يعني قابل ديدن نيست خب حجاب آفتاب چيست؟ خود آفتاب است ديگر پس ما هم شنيده‌ايم آفتاب آمد دليل آفتاب هم مي‌شنويم كه آفتاب آمد حجاب آفتاب اين را از چه كسي گرفتند؟ اين حرفهاي لطيف را اين را از روايات اهل بيت گرفتند ديگر وجود مبارك امام كاظم مي‌فرمايد «فقد احتجب بغير حجابٍ محجوب و استتر بغير ستر مستور» او محجوب است ولي حاجبي ندارد محجوب بي حاجب در اثر شدت نور است بعدها آنها كه فارسي گويند گفتند آفتاب آمد دليل آفتاب اينها كه عربي گويند مي‌گويند «يا من هو اختفي لفرط نوره» اينها همه از بركت اين روايات است ديگر خدا بدون حجاب محجوب است همان طور كه «دلّ علي ذاته بذاته احتجب ذاته بذاته» به شدت نورانيت خب حالا اگر كسي خواست در ذيل اين وجود مبارك امام كاظم مي‌فرمايد اگر كسي خواست خدا را ببيند يعني همين معنا را بفهمد بايد خودش را نبيند «فقد احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور ليس بينه سبحانه و تعالي و بين خلقه حجابٌ غير» كه منصوب است «غير خلقه» يعني بين انسان و خداي انسان خود انسان فاصله است يك حجاب اشراقي است نه حجاب مقولي در حجاب مقولي سه عنصر لازم است حاجب، محجوب، محجوب عنه يعني كسي كه در اين قسمت ديوار است كساني كه آن قسمت ديوارند نمي‌بينند اين قسمت يكي آن قسمت ديوار دو تا خود ديوار كه حاجب است سه تا اين ديوار حاجب است كساني كه در اين طرف‌اند محجوب‌اند كساني كه در آن طرف‌اند محجوب عنه‌اند اين خاصيت حجاب مقولي است اما حجاب اشراقي آن است كه خود اين شيء حاجب است سه امر نيست بين زيد و خدا خود زيد حاجب است اين تا خودش را ببيند خدا را نمي‌بيند «ليس بينه سبحانه و تعالي و بين خلقه حجابٌ غير خلقه» آن وقت وجود مبارك امام سجاد در دعاي عرفه اين حجاب را شكست وقتي گفت «انا اقل الأقلين و اضل الأضلين مثقال ذرة و دونها» يعني نيست ديگر وقتي خودش را نبيند آن وقت مي‌تواند بگويد «انا ابن مكة و منا انا ابن زمزم و صفا» اين مطالب در همين دعاي عرفه وجود مبارك امام سجاد هست. البته مطالب مخصوص ديگري هم در دعاي عرفه سيد الشهداء(سلام الله عليهما) هست و مرحوم مفيد نقل مي‌كند كه برخي از صحابه همان عصر روز عرفه در همان جبل معروف تمام اين دو تا كاسه چشمشان از بس اشك ريختند گويا پر از خون شد به آنها گفتند چرا اينقدر ناله مي‌كنيد؟ گفتند تمام اين گريه‌ها و دعاها را براي دوستان و مؤمنين كردم. بنابراين اين ‌طور نباشد كه ما اگر براي ديگران دعا مي‌كنيم بگوييم چيزي به ما نمي‌دهند اگر براي جامعه دعا كرديم براي نظام دعا كرديم براي ملت دعا كرديم، براي مشكلات مملكت دعا كرديم، چيزي به ما نمي‌دهند نه خير اين ‌طور نيست اگر آنها مقدم نباشند مؤخر هم نيستند براي همه دعا كنيد ان‌شاء‌الله اميدواريم اين ادعيه را ذات اقدس الهي به بركت دعاي ولي عصر مستجاب كند ان‌شاء‌الله.

«والحمد لله رب العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo