< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

89/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب خيارات/ خيارات/ مسقطات خيار تأخير

يكي از مسائلي كه در مبحث خيار تأخير مطرح است:

جريان فور و تراخي اين خيار است چه اينكه درباره بسياري از اين اقسام خيار مسئله فور و تراخي آن طرح شده بود يا طرح مي‌شود. اگر عقدي با شرايط چهارگانه محقق شد يعني مبيع شخص يا به منزله شخص بود و مبيع تحويل داده نشد و همه ثمن گرفته نشد و شرط تأخير در پرداخت ثمن نبود با حفظ شرايط چهارگانه معامله تا سه روز لازم است بعد از سه روز براي بايع خياري است اين خيار به نام خيار تأخير است. لحظه اول روز چهارم خب يقيناً بايع خيار دارد اما در لحظات بعد، ساعات بعد، ايام بعد بايع خيار دارد يا نه؟ وجهان و القولان.

قائلان به فور مي‌گويند كه در همان اوايل روز چهارم مثلاً خيار دارد. قائلان به تأخير مي‌گويند اين خيار ادامه دارد حالا تا يك زمان عرفي لابد برايش معيار قائل‌اند الي الابد كه نمي‌تواند خياري باشد لذا مرحوم شيخ بعد از ذكر ادامه فيتأملي هم دارند خب وجهان و القولان.

تتميم بحث بايد كه در دو جهت سخن گفت جهت اولي يك صبغه عمومي دارد كه همه موارد را شامل مي‌شود من جمله خيار تأخير را جهت ثانيه درباره خصوص خيار تأخير است. جهت اوليٰ خيلي دامنه‌دار نيست براي اينكه بحث‌اش درباره خيار غبن و امثال غبن گذشت و عصاره آن سه نكته بود:

نكته اول اينكه مرجع اصلي در عقود لزوم است ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ لزوم است مرجع همين عام است كه پيامش لزوم معامله است.

نكته دوم اينكه آن خيار خاص حالا هر خياري هست در يك زمان مخصوصي خارج شده است ما در زمان ثالث در زمان بعد شك داريم كه آيا بايد به عموم عام مراجعه كنيم يا حكم خاص را استصحاب بكنيم در اين‌گونه از موارد بعضيها مي‌گويند مرجع عموم عام است بعضيها مي‌گويند مرجع استصحاب حكم خاص آن بزرگواراني كه مي‌گويند مرجع عموم عام است مي‌گويند ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ يك عموم افرادي دارد يك عموم ازماني يا اطلاق احوالي دارد و معنايش اين است كه كل عقدٍ في كل زمانٍ لازم الوفاست در يك مقطعي كه خارج شده است در مقاطع ديگر بايد به عموم مراجعه كنيم آن بزرگواراني كه مي‌گويند مرجع استصحاب حكم خاص است مي‌گويند وقتي يك فرد خارج شد چه در كوتاه مدت چه در ميان مدت چه در دراز مدت فرق نمي‌كند و عموم ازماني يا اطلاق احوالي فرع بر اندراج فرد است تحت عموم اگر اين فرد تحت عموم مندرج بود جميع احوالش مشمول است ولي اگر يك فرد رأساً از عموم خارج شد ديگر هيچ حالي از حالات او باقي نمي‌ماند چون دست ما به عموم كوتاه است بايد به حكم خاص استصحاب بكنيم و لازمه‌اش تراخي است اشكالي كه بر استصحاب حكم خاص وارد بود.

نكته سوم از اينجا نشأت مي‌گيرد كه شما كه مي‌خواهيد حكم خاص را استصحاب بكنيد بايد موضوع محفوظ باشد موضوع فرق كرده لذا جا براي استصحاب حكم خاص نيست و نمي‌شود خيار را ادامه داد پس چه بايد بكنيم؟ يك استصحاب ديگري مطرح است كه نتيجه او فوريت است نه تراخي و آن استصحاب كه مرحوم شيخ از اين استصحاب براي اثبات لزوم معامله خيلي استفاده كردند اين است كه در مقام ما مثلاً يا در خيار غبن آن غابن كالايي را فروخته و ثمن را گرفته مغبون خيار دارد و در لحظات اولي اين خيار را اعمال نكرده است در لحظات دوم ما نمي‌دانيم مي‌تواند خيار را اعمال بكند يا نه؟ چون موضوع عوض شده است براي اينكه موضوع متضرر بود و او تهاون كرده اهمال كرده مماطله كرده با اينكه علم به ضرر پيدا كرد اقدام نكرده به جبران ضرر يعني ضرر را پذيرفته و در مورد اقدام بر پذيرش ضرر جا براي قاعده لاضرر نيست يا نمي‌شود گفت اين شخص متضرر است بنابراين جا براي استصحاب حكم خيار نيست چه كار بايد بكنيم؟ بايد بگوييم كه اين شخص غابن قبلاً مالك اين ثمن بود الآن كه مغبون فسخ كرده ما نمي‌دانيم اين ثمن از ملك غابن به در آمده يا نه ما ملكيت اين ثمن را براي غابن استصحاب مي‌كنيم نتيجه‌اش اين است كه خيار فور است. ما عنوان فور نمي‌خواهيم ثابت بكنيم تا شما بگوييد اين اصل مثبت لوازم عقلي نيست ما مي‌خواهيم بگوييم كه اين ثمني كه ملك غابن بود الآن كما كان اين «ينتج ما هو المسابق للفورية» را اين در بحثهاي قبل بود به نحو عام كه در هر جايي اگر خياري حادث شد در فور و تراخي او شك كرديم اين سه مقطع هست سه مطلب هست رجوع به عموم عام علي وجهٍ. استصحاب حكم خاص علي وجهٍ. عدم امكان رجوع به عام و عدم امكان رجوع به استصحاب خاص بلكه رجوع به استصحاب ملكيت كه «ينتج ما هو المساوق للفورية» را اين سه مطلب مربوط به غالب خيارات.

اما در مقام ما راهي را كه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) طي كردند تا حدودي قابل قبول هست؛ يعني فتوا به تأخير و تراخي مي‌دهند چرا؟ براي اينكه ما اگر به نص مراجعه بكنيم مي‌توانيم تراخي ثابت كنيم به استصحاب مراجعه كنيم مي‌توانيم تراخي را ثابت كنيم اگر دليل اماره ما آن دليل روايي ما فقاهي ما تام بود كه نوبت به اصل نمي‌رسد اگر به دليل اجتهادي خواستيم مراجعه بكنيم پيام اصل و مستفاد از اصل هم تراخي است.

بيان ذلك اين است كه غالب نصوص خيار تأخير حرفش اين بود كه با حفظ شرايط چهارگانه فلا بيع له يعني مشتري ديگر حق ندارد خب اين لا بيع نفي جنس است و ما يقين داريم كه منظور نفي صحت نيست چون وجهي براي بطلان اين معامله نيست زيرا معامله به سه عنصر وابسته است و هر سه عنصر در اينجا كاملاً محفوظ است معامله به عقد، به عاقد، به معقود عليه بسته است اينجا هم شرايط عقد حاصل است هم شرايط عاقد هم شرايط معقود عليه دليلي بر بطلان اين معامله نيست. پس «فلا بيع له» نمي‌تواند ناظر به نفي صحت باشد الا و لابد طبق اين قرينه عقلي ناظر به نفي لزوم است «فلا بيع» يعني لا لزوم اين نفي جنس كه اصلاً لزوم را برمي‌دارد وقتي با اين تعبير مي‌شود لزوم را برداشت كه لزوم دامنه‌دار برداشته بشود نه لزوم در اول ازمنه امكان. براي نفي يك لحظه يك حقيقتي را منتفي نمي‌كنند يك چيزي كه در دراز مدت به منزله عدم است مي‌گويند اين نيست اما چيزي كه در كوتاهترين مدت به منزله عدم است ولي در ميان مدت و دراز مدت محفوظ است و آثار وجودي دارد كه نمي‌گويند اين به منزله عدم است كه پس «فلا بيع له» يعني فلا لزوم له مستمراً اين نفي استمرار دارد پس ظاهر اين روايات خيار تأخير كه نفي بيع است و منظور از نفي بيع نفي لزوم است لزوم را به نحو مستمر نفي مي‌كند اين حكم به معناي تراخي است اگر بخواهيم به نص مراجعه كنيم اگر بخواهيم بگوييم نه نص ساكت است استصحاب بكنيم در موارد ديگر مي‌توانستيم بگوييم موضوع منتفي است اما اينجا جا براي اين احتمال نيست براي اينكه موضوع مستفاد از نص است و اين موضوع هم باقي است نص آن است كه اگر عقدي باشد كه مبيع شخصي و تسليم نشده باشد و همه ثمن گرفته نشده باشد و شرط تأخير نشده باشد در اين صورت خيار مي‌آيد خب موضوع همين است ديگر موضوع كه تغيير نكرده كه موضوع عقد است و تغيير نكرده چون موضوع از خود نص استفاده مي‌شود جا براي شك در بقاي موضوع نيست بر خلاف خيار غبن يا خيارهاي ديگر ما نص نداشتيم آنجا ما در جريان خيار غبن و مانند آن نص نداشتيم لذا كسي ممكن بود بگويد موضوع عوض كرده يا شك در بقاي موضوع داريم.

يك شبهه و آن اين است كه شما چگونه مي‌گوييد موضوع محفوظ است در حالي كه خودتان پذيرفتيد خيار تأخير طبق نصوصي كه وارد شده است مثل رمي جمره تعبد محض نيست اولاً در فضايي صادر شده است كه فروشنده متضرر بشود ثانياً براي اينكه اين فروشنده مبيع را از دست داد از عين و نمائات مبيع محروم است ثمن را به دست نياورد از عين و نمائات ثمن محروم است تا زماني هم مي‌خواهد صبر بكند پس در فضاي تضرر بايع اين خيار تأخير جعل شده است اگر روز چهارم رسيد بايع سهل انگاري كرد روز پنجم رسيد بايع سهل انگاري كرد معناي سهل انگاري بايع اين است كه من راضي به ضرر هستم معنايش اين است كه من به اين ضرر اقدام كردم پس فضا عوض شده وقتي فضا عوض شده نص هم شامل نمي‌شود ديگر يا لااقل موضوع باقي نيست كه شما بخواهيد استصحاب بكنيد. موضوع آن بايع متضرر است الآن بايع كه متضرر نيست براي اينكه قاعده لاضرر قاعده امتناني است و قاعده امتناني مورد اقدام را شامل نمي‌شود.

پاسخ‌اش اين است كه موضوع كه شخص متضرر نيست موضوع عقد است آن يك حكمتي بود كه ما هم پذيرفتيم اما او علت كه نبود نص هم كه دائر مدار او نبود البته فضا فضايي بود كه بايع متضرر مي‌شد و حكمت خيار تأخير را ما فهميديم اما معنايش اين نيست كه موضوع خيار تأخير البايع المتضرر است هذا اولاً و ثانياً اين شخص كه روز اول يا ساعت اول تأخير انداخت يعني من به ضرر اين يك ساعته رضا دادم نه اينكه كلاً اختيار از دست بايع در برود آن وقت مشتري هم همچنان يله و رها باشد همان طور كه تاكنون ثمن را نداد از اين به بعد هم تأخير بيندازد كه كار به محكمه بكشد و با شكايت بخواهد ثمن را از بايع پس بگيرد خب بايع همان طور كه تا الآن گفت «أجيئك بالثمن» و رفت كه رفت و نيامد ممكن است از اين به بعد هم نيايد اگر بايع تاكنون فسخ نكرده است معنايش اين نيست كه به ضرر آتيه راضي است معنايش اين است كه به ضرر فعلي راضي است. در بحثهاي قبل هم داشتيم كه اگر يك امري مثل «الف» به امر ديگر مثل «با» متكي شد و هر دو بقادار بودند معنايش آن است كه حدوث «الف» به حدوث «با» تكيه مي‌كند بقاي «الف» به بقاي «با» اينجا هم خيار و ضرر اين‌چنين است اگر اين شخص به ضرر يك روزه حاضر است معنايش اين است كه لاضرر ديگر اين را شامل نمي‌شود اما نسبت به روز بعد كه اقدام نكرده نسبت به ضرر روز بعد كه راضي نيست شما چرا مي‌خواهيد خيار را از او سلب بكنيم.

اگر دليل خيار تأخير نص بود به نص مي‌توانيم تمسك بكنيم و تراخي را ثابت بكنيم و اگر نص قصور داشت مي‌شود با استصحاب تأخير را ثابت كرد و تراخي را نتيجه گرفت ديگر آن مطلب سومي كه استصحاب ملكيت بود اينجا جا ندارد.

پرسش: .؟پاسخ: مي‌تواند اما نه اينجا جا براي آن نيست اين هيچ وجهي هم ندارد براي انصراف كه جلوي اطلاق را بگيرد يك وقت است كه در يك زمينه‌اي است كه وقتي كه در فضاي عقلا اين لفظ را به كار مي‌برند منصرف مي‌شود به فلان مورد. ما اينجا لفظي نداريم كه در فضاي عرف و عقلا منصرف شده باشد به يك مورد خاصي من الفوريه او التراخي.

پرسش: .؟پاسخ: نه خياري نبود اين عقد اين عقد منشأ خيار بود نه العقد الخياري اين عقد سبب خيار بود موضوع براي خيار بود الآن كماكان موضوعيت‌اش كه رخت برنبست ضرر اصلاً مطرح نبود چون در روايات اصلاً نامي از ضرر برده نشد ما توجيه عقلايي داشتيم از اين نصوص بنابراين اين نصوص با عنوان تعبد پذيرفته شده است. اگر عنوان عقلايي باشد خب روز اول شخص متضرر شد چرا خيار نباشد؟ روز دوم متضرر شد چرا خيار نباشد؟ حتماً بايد سه روز صبر بشود اين معلوم مي‌شود تعبد است ديگر بنابراين «فالاقوي هو التراخي» ممكن است كه در مسئله خيار غبن كسي فتوا به فوريت بدهد چون در خيار غبن ما نصي نداشتيم آن «غبن المسترسل حرام» يا «غبن المومن حرام» حداكثر حكم تكليفي استفاده مي‌شد ولي در مسئله و مهمترين دليلش آنطور كه علامه در تذكره گفته بود و خيلي از بزرگان پذيرفتند قاعده لاضرر است چون قاعده لاضرر هست اگر شخصي فهميد مغبون شد و همچنان مماطله مي‌كند تهاون مي‌كند معلوم مي‌شود راضي به ضرر است ديگر ما كه نمي‌توانيم ديگران را سرگردان بكنيم براي اينكه اين آقا مي‌خواهد يك ماه بعد تصميم بگيرد كه بالأخره اين الآن فهميد متضرر شده حالا يا قبول يا نكول. ولي در مسئله خيار تأخير عنوان تضرر مطرح نيست و ضرر در مسئله خيار غبن منشأ شد اينجا عقد منشأ است نه ضرر. بين موضوع خيار در خيار غبن و خيار تأخير خيلي فرق است آنجا عقد سبب نشده بود آنجا تضرر سبب شده بود. بنابراين «فالاقوي هو التراخي».

ايام ميلاد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و وجود مبارك امام صادق(صلوات الله و سلامه عليهما) هستيم يك چند جمله‌اي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل كنيم ما بايد مطمئن باشيم بيش از آن مقداري كه شيعه نسبت به اينها عرض ارادت مي‌كند اينها نسبت به شيعيانشان ابراز محبت و بزرگواري و كرم دارند. شما آن دعاهاي امام صادق را ملاحظه بفرماييد حضرت در دعاهايي كه مي‌كنند چقدر شيعيان خود را مورد تفقد قرار مي‌دهند كه ما ان‌شاء‌الله اميدواريم مشمول دعاي خير وجود مبارك امام صادق باشيم قبل از اينكه آن دعايي كه مربوط به شيعيان است مطرح بكنند اصلاً ادب دعا را هم به ما ياد مي‌دهند كه از خداي سبحان چه بخواهيم همان طور كه مستحضريد براي وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) صحيفه سجاديه بود براي معصومين ديگر(عليهم السلام) هم صحفي تنظيم شده است تدوين شده است صحيفه باقريه، صادقيه، جعفريه، كاظميه، رضويه(صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) اينها تنظيم شده است.

صحيفه صادقيه رواياتي و ادعيه‌اي كه مربوط به وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است چند جمله دعايي حضرت دارد كه بعضي از آنها را حالا اينجا تبركاً مي‌خوانيم تا برسيم به آن دعايي كه درباره شيعيان دارد وجود مبارك امام صادق به ذات اقدس الهي عرض مي‌كند «و بارك لي في المحيا و الممات و الموقف و النشور و الحساب و الميزان و احوال يوم القيامه و سلمني علي الصراط و اجزني عليه» طوري توفيق بده كه من حق جواز داشته باشم حق جواز يعني عبور يعني عبور بده بر صراط يك وقت است كه انسان را حق عبور مي‌دهند يك وقتي دست انسان را مي‌گيرند و از صراط مي‌گذرانند اين «اجزني» يعني تو مرا جواز بده، عبور بده از اين صراط به آن طرف «و ارزقني علماً نافعا» علم نافع كه گاهي انسان در دعاهاي نماز گاهي در تعقيبات نماز به عنوان «و ارزقني علماً نافعا» از خدا مي‌خواهد يا به خدا پناه مي‌برد از علم غير نافع «اعوذ بك من علم لا ينفع» علم نافع و علم غير نافع تنها به اين نيست كه مثلاً ما بگوييم فقه و تفسير و كلام و فلسفه و اينها علم نافع است سحر و شعبده و جادو علم غير نافع اين يكي از مصاديقش است. مصداق ديگر اين است كه اين همين علم فقه همين علم تفسير اگر در جان آدم رسوخ نكرد به حال انسان نافع نيست علم نافع نيست و مي‌شود علم غير نافع اينكه حضرت فرمود: «اعوذ بك من علم لا ينفع» يعني علم في نفسه نافع است اين علم فقه و تفسير و امثال ذلك ولي به حال من نافع نيست يعني من نتوانستم استفاده كنم اين يك مطلب.

حديث معروف نبوي كه طبق برخي از نقلها از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) هم نقل شده است كه «العلم علمان علم الابدان و علم الاديان» آنكه از حضرت امير نقل شده است علم الالسن هست و علم الانجم هست نجوم و ادبيات هم ضميمه آن دو علم شده كه طبق آن روايتي كه از وجود مبارك حضرت امير است علم به چهار قسم تقسيم شده. اين حديث معروف را كه علم دو قسم است علم اديان و علم ابدان برخيها كه معروف هم همين است به‌لحاظ موضوع تقسيم مي‌كنند كه علم يا درباره بدن سخن مي‌گويد يا درباره دين علم بحث كننده درباره بدن مي‌شود طب مثلاً علم بحث كننده درباره دين مي‌شود فقه اما عده‌اي از اهل معرفت اين را به‌لحاظ غايت معنا كردند نه به‌لحاظ موضوع فرمودند.

علم الابدان آن علمي است كه عالم هدفش از فراگيري اين علم تأمين نيازهاي مادي‌اش است بهره مادي مي‌خواهد ببرد دنياي خودش را مي‌خواهد تأمين بكند اين علم البدن است.

علم اديان آن علمي كه هدفش آن علم هدف آن عالم از فراگيري آن علم تهذيب نفس است. حيات اخروي است خدمت به مردم است. اگر اين حديث به‌لحاظ هدف تعبير شد ممكن است يك طبيبي علم ديني داشته باشد و يك فقيهي علم بدني تا هدف چه باشد. پس اگر كسي درس مي‌خواند كه زندگي دنيايي او تأمين بشود اين علم البدن است ولو فقه و تفسير باشد اگر كسي درس مي‌خواند كه نياز امت اسلامي را لله برطرف كند اين علم دين است ولو موضوعش بدن باشد پس «العلم علمان علم الابدان و علم الاديان» يك تعبير و تفسير مشهور دارد كه به ذهن همه همان مي‌آيد كه به‌لحاظ موضوع تقسيم شده، يك تقسيم به‌لحاظ هدف دارد كه برخي از اهل معرفت او را گفتند.

وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) به خداي سبحان عرض مي‌كند كه «و ارزقني علماً نافعاً و يقيناً صادقاً و تقاً و براً و ورعاً و خوفاً منك و فرقاً يبلغني منك زلفا و لا يباعدني منك» از همين قبيل است.

بنابراين جامع هر دو را هم ما مي‌توانيم در نظر بگيريم يعني خدايا علمي به ما عطا بكن كه هم في نفسه نافع باشد مثل فقه و تفسير و اخلاق و حقوق و امثال ذلك و هم من از او بهره ببرم، نه بهره‌هاي دنيايي تو تمام مار و عقرب را داري روزي مي‌دهي. هيچ ماري، هيچ عقربي در سراسر عالم نيست مگر اينكه در دستگاه الهي رزقي دارد ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِي اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَي اللّهِ رِزْقُها﴾ و شايد گاهي هم ملاحظه بفرماييد كه بهترين روزيهاي عالم خلقت را اين درنده‌ها و حيوانها دارند مي‌گيرند آن ماهيهاي خوش طعم و خوش گوشت و لطيف را همين گرازها و اينها دارند مي‌خورند ديگر آن جور ماهيها كه ديگر نصيب بشر عادي نمي‌شود كه آن غزالها را همين گرگ و اينها دارند مي‌خورند ديگر آن آهوان را. بهترين حيوانها بهترين شكارها چه هوايي چه دريايي چه صحرايي نصيب همين حيوانات است خب انسان براي اين عاقبت و ابديت خودش را به خطر بيندازد اين است كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) اينها را به ما آموخت خب بعد دارد «اسئلك السعة في الرزق و الزهد في الكفاف» اين دو بركت و اين دو عنصر براي همه ما لازم است. تلاش در توليد قناعت در مصرف اگر جامعه بخواهد خوب زندگي كند از تمدن برخوردار باشد راهش همين است. تلاش در توليد كه نياز جامعه را برطرف كند قناعت در مصرف «اسئلك السعة في الرزق و الزهد في الكفاف و المخرج بالبيان من كل شبهةٍ» خدايا آن توفيق را بده كه هر شبهه علمي و اعتقادي كه در جامعه مطرح است من بتوانم بيان كنم و از عهده آن بربيايم اين دعاي حوزويان بايد باشد كه نه خودشان به دام شبهه بيفتند نه در پاسخ به شبهات پايشان لنگ باشد ببينيد دعاي وجود مبارك امام صادق تنها اين نيست كه خدايا گناهان ما را بيامرز اين گوشه‌اي از ادعيه آنهاست خدايا آن فهم را به من بده كه من بيان را هم به من بده قلم را به هم به من بده چون لسان قلم احد اللسانين است آن نويسندگي را آن گويندگي را آن تدريس را آن تصنيف را آن تأليف را به من بده كه من از عهده هر شبهه‌اي بربيايم اين كم دعايي نيست «و المخرج بالبيان من كل الشبهة و الصواب في كل حجةٍ» در هر مراحلي كه احتجاج هست استدلال هست برهان هست من آن صوابش را بگيرم نه خطا را اين دعاهاي حضرت است خب اين دعاها را به نحو عموم حضرت كردند به ما هم آموختند.

دعا مربوط براي شيعيان است كه چقدر اينها به حال ما هستند يك دعاي ديگري از ادعيه نوراني امام صادق(سلام الله عليه) در صحيفه صادقيه است اين دعاها را الآن كه ما مي‌خوانيم شما آقايان هم زير لب زمزمه بكنيد و نه تنها براي ايران براي همه مسلمانها آنها هم در حقيقت شيعيان وجود مبارك امام صادق‌اند منتها خيليها نگذاشتند كه اين خاندان را اينها بفهمند اينها حقيقتاً شيعه‌اند براي اينكه اينها تابع حق‌اند و حق هم مال اين خاندان است حالا ديگري نگذاشت كه اينها بفهمند مطلب ديگر است «اللهم احي شيعتنا في دولتنا» اين اختصاصي به ايران ندارد در مصر همين طور است تونس همين طور است الجزاير همين طور است اردن همين طور است يمن همين طور است «و ابقهم في ملكنا يا ديان غير متوانٍ يا ارحم الراحمين اجعل لشيعتي من النار وقائاً» خدايا شيعيانمان را از آتش حفظ بكن «و عندك رضاً» از همه اينها راضي باش «و اغفر ذنوبهم و يسّر امورهم و اقض ديونهم و استر عوراتهم و هب لهم الكبائر التي بينك و بينهم يا من لا يخاف الذيم» ذيم يعني ذلت «و لا تأخذه سنةٌ و لا نوم اجعل لي من كل غمٍ فرجاً و مخرجاً اللهم انّ هولاء» درباره شيعيان و پيروان خودشان «لشرذمةٌ قليلون فاجعل محيانا محياهم» همان طور كه به ما حيات طيب و طاهر دادي به شيعيان ما هم حيات طيب و طاهر بده ببينيد از اين طرف ما دعا مي‌كنيم «اللهم اجعل محيانا محيا محمد و آل محمد و مماتنا مماتهم(صلوات الله و سلامه عليه)» از اين طرف وجود مبارك امام صادق در صحيفه صادقيه دارد كه خدايا همان طور كه حيات ما را طيب و طاهر قرار دادي حيات شيعيان ما را هم طيب و طاهر قرار بده خب آنها مستجاب الدعوه‌اند ما حالا اگر تلاش و كوشش نكرديم كه دعاي خود ما مستجاب بشود نبايد كاري بكنيم كه جلوي استجابت دعاي اينها را بگيريم اينها كه درباره ما اين دعا را كرده‌اند. اگر خداي ناكرده حيات ما شبيه حيات آنها و تابع حيات آنها نبود معلوم مي‌شود خيلي بيراهه رفتيم «واجعل فاجعل محيانا محياهم و مماتنا مماتهم و لا تسلط عليهم عدواً لك فتفجئنا بهم» خدايا اگر دشمنان اينها بر اينها مسلط بشوند براي ما فجيئه است اين كار را نكن كه دشمنان اينها بر اينها مسلط بشوند خب اين دعا را اليوم وجود مبارك ولي عصر هم مي‌كند ديگر. اگر خداي ناكرده ما بيراهه رفتيم و مشمول اين ادعيه نشديم ديگر بدا به حال ما «و لا تسلط عليهم عدواً لك فتفجئنا بهم فانك ان افجئتنا بهم لم تعبد ابداً في ارضك» خدايا اگر شيعيان آسيب ببينند ديگر در روي زمين آن طور كه تو بايد عبادت بشوي عبادت نمي‌شوي عبادت صحيح هم اينها دارند.

دعا از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بعضي از غزوات داشت اليوم هم وجود مبارك ولي عصر اين دعاها را دارد ديگر «اللهم فانك ان افجئتنا بهم لم تعبد ابداً في ارضك و صلّي الله علي محمد و آله و سلم تسليما اللهم كما كانوا مع آل محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) في الدنيا فاجعلهم معهم في الآخره اللهم كما كان سرّهم علي سرّهم و علانيتهم علي علانيتهم فاجعلهم في ثقل محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يوم القيامة» خيلي اين دعاها نوراني است بعد دارد «اللهم ارزقهم صدق الحديث و اداء الامانه و المحافظة علي الصلواة» يعني نماز مخصوصاً نماز اول وقت «اللهم انهم حق خلقك ان تفعله بهم اللهم وفقه بهم» مكرر در مكرر اين دعاها را وجود مبارك امام صادق دارد كه اينها آبروي اينها را حفظ بكن دين به وسيله اينها محفوظ است اينها با خاندان پيغمبرند در دنيا با خاندان پيغمبرند اينها را در آخرت با خاندان پيغمبر قرار بده اين ‌طور دعاست و مطمئنيم كه همين دعاي وجود مبارك امام صادق را وجود مبارك حضرت حجت(سلام الله عليه) اليوم دارد كه بهترين صلوات و تحيات خدا و فرشتگان خدا بر اين ذوات قدسي باد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo