< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

89/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب خيارات/ خيارات/شرايط خيار تأخير

براي خيار تأخير چهار شرط ذكر كردند كه اين شروط چهارگانه مقبول بود. شرط پنجمي را مرحوم ابن ادريس اضافه كرده و علامه در تحرير بيان كرده كه شايد اين شرط پنجم به شرط چهارم برگردد. چهارمين شرط از شروط چهارگانه اين بود كه شرط تأخير نشده باشد اگر شرط تأخير ثمن شده باشد ديگر خيار تأخير نيست.

پنجمين شرط اين است كه اگر طرفين يا احد الطرفين خيار داشته باشد ديگر جا براي خيار تأخير نيست. اين سخن را مرحوم شيخ نپذيرفت فرمود كه وجهي براي اين شرط پنجم نيست مگر اينكه كسي ادعاي انصراف كند كه نصوص از اين صورت منصرف است كه اين انصراف وجهي ندارد و مگر اينكه تمسك كند به وجوهي كه مرحوم علامه در تذكره ذكر كرده آن وجوهي كه مرحوم علامه در تذكره ذكر كرد اين است كه اگر طرفين يا احد الطرفين خيار داشته باشند احكام خيار جاري است احكام خيار از اينجا شروع مي‌شود كه در زمان خيار تسليم مبيع واجب نيست اولاً تسليم ثمن واجب نيست ثانياً اگر بايع مبيع را تسليم كرد در اين صورت هم تسليم ثمن واجب نيست و اگر احد الطرفين تسليم كردند مي‌توانند استرداد كنند چون چنين چيزي مطرح است بنابراين اگر كسي خيار داشت مي‌تواند ثمن را تأديه نكند و چون مي‌تواند ثمن را تأديه نكند آن طرف ديگر از تأخير ثمن نمي‌تواند گله داشته باشد. پس يكي از شرايط خيار تأخير اين است كه طرفين يا احد الطرفين خيار نداشته باشند زيرا اگر خيار داشته باشند تسليم واجب نيست تأخير جايز است طرف مقابل حق فسخ ندارد اين عصاره توجيه مرحوم علامه است در تذكره مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) نپذيرفتند اشكال كردند و مرحوم آقاي نائيني(رضوان الله عليه) اشكال مرحوم شيخ را رد كردند كه اين در نوبتهاي قبل گذشت.

نقدي مرحوم آقاي خوئي دارند به فرمايش استادشان مرحوم آقاي نائيني مي‌فرمايند اينكه شيخنا الاستاد مرحوم آقاي نائيني فرمودند كه سخن مرحوم شيخ صائب نيست براي اينكه در زمان خيار حق با علامه است تسليم واجب نيست اين سخن ناصواب است چرا؟ زيرا در زمان خيار طرفين مالك‌اند يعني مبيع ملك طلق مشتري شد و ثمن ملك طلق بايع خب اداي ملك مالك واجب است و تصرف در او غصب است چرا تسليم مبيع واجب نباشد بر بايع؟ چرا تسليم ثمن واجب نباشد بر مشتري؟ با اينكه مبيع مال مشتري شد و ثمن مال بايع اين وجهي ندارد. ما نمي‌خواهيم اين را از ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ استفاده بكنيم حقيقت عقد اين را اقتضا مي‌كند كه مثمن ملك مشتري بشود و ثمن ملك بايع وقتي ملك شد احكام عامه ملكيت جاري است و آن اين است كه ملك هر كسي را بايد به او داد نبايد او را نگاه داشت و نبايد تصرف كرد در او همين. اين نقد مرحوم آقاي خوئي(رضوان الله عليه) نسبت به استادشان مرحوم آقاي نائيني(رضوان الله عليهما) وارد نيست براي اينكه ملكيت درست است كه ملكيت آمده ملكيت مستقر آمده ملكيت مستقر هم هست، ملكيت متزلزل نيست لكن اين ملكيت از سنخ ارث و امثال ارث نيست يك ملكيت متقابل است كه گاهي لزوم حقي دارد گاهي جواز حقي در مسئله نكاح لزومش حكمي است و نه حقي لذا نمي‌توانند همين طور فسخ كنند، اقاله كنند بايد شرايط خاص خودش را داشته باشد. لكن در جريان بيع لزومش لزوم حقي است اگر طرفين خواستند اين معامله را اقاله كنند به هم بزنند مي‌توانند درست است كه عقد واجب الوفاست لكن وجوبش وجوب حقي است و چون وجوبش وجوب حقي است به يد من به عقدة العقد است اگر طرفين خواستند وفا مي‌كنند طرفين خواستند نقض مي‌كنند اين را مي‌گويند اقاله. بنابراين ملكيت يك وقت است كه براساس ارث است خب ملك طلق كسي است بايد به او داد يك وقت است براساس تمليك عقدي است و اين عقد هم لازم است و لزومش هم حقي است مي‌تواند طرفين با تراضي طرفين به هم بزند و اگر خيار داشتند جواز حقي دارند نه جواز حكمي جواز حكمي در عقد هبه و امثال هبه است اگر كسي مالي را به ديگري هبه كرد مي‌تواند استرداد كند اين جوازش حقي است براي اينكه شارع مقدس عقد هبه را عقد جايز كرده است لكن شارع مقدس بالطبع عقد بيع را عقد لازم كرده ولي در مواضع خيار همين عقد را جايز كرده است حقاً نه حكماً كه نتوانند به هم بزنند. پس بنابراين وقتي احدهما يا كلاهما خيار داشته باشند در زمان خيار اين عقد كه مملّك بود جايز مي‌شود به جواز حقي نه جواز حكمي وقتي جواز حقي شد يعني طرفين مي‌توانند اصل معامله را كه سبب تمليك است به هم بزنند وقتي درباره اصل معامله مي‌توانند به هم بزنند و هنوز دارند تصميم مي‌گيرند فكر مي‌كنند كه تصميم بگيرند خب تسليم و تسلم كه از فروعات همين عقد است آثار اين عقد است چگونه واجب باشد؟ خب حق با مرحوم علامه است ديگر اگر اين معامله خياري است و طرفين حق دارند مشورت كنند مطالعه كنند فكر كنند كه آيا به اين عقد ملتزم بشوند يا اصل عقد را به هم بزنند به چه مناسبت تسليم واجب باشد؟ مشتري كه اين را ارث نبرده كه بايع هم كه ثمن را ارث نبرده كه بايع و مشتري به وسيله عقد مالك شدند و اين عقد الآن لرزان است منشأ تمليك و تملّك هم همين عقد است و همين عقد الآن جايز است به جواز حقي و طرفين مجازند كه يك مدت فكر كنند مشورت كنند كه آيا به هم بزنند يا نه، خب حق با علامه است ديگر.

بيان مرحوم آقاي نائيني تام است در تأييد تذكره علامه و اشكال مرحوم آقاي خوئي(رضوان الله عليهم اجمعين) نسبت به استادشان وارد نيست. در تأييد اين مطلب مي‌توان از اين نكته استفاده كرد كه درست است خيار تأخير تعبدي است نظير خيار مجلس نظير خيار حيوان ولي خيار يك امر تعبدي نيست خيار حقيقت شرعيه ندارد، خيار حقيقت متشرعيه ندارد، خيار يك امر عرفي و بناي عقلاست. اين امر كه امر عرفي است و بناي عقلاست و شارع تأسيس نكرده بلكه امضا كرده گاهي در بعضي از موارد شارع تعبداً مي‌فرمايد خيار كه يك حق عقلايي است و معنايش نزد عقلا روشن است به عنوان مجلس ثابت است به عنوان خيار حيوان ثابت است به عنوان خيار تأخير ثابت است چه اينكه در خيار رؤيه، خيار عيب، خيار غبن، خيار شرط هم ثابت است آنچه كه تعبد است اين است كه شارع مقدس مي‌فرمايد كه همين خياري كه معنايش معلوم است يك امر حقي است و حكمش روشن است اين را من در مورد مجلس و خيار حيوان و خيار تأخير جعل كردم تعبداً اين معنا را دارد. اثبات اين امر در اين موارد ياد شده تعبدي است نه اصل خيار.

وقتي اصل خيار تعبدي نشد ماييم و بناي عقلا ببينيم كه عقلا از خيار چه مي‌فهمند؟ عقلا خيار را حق مي‌دانند مي‌گويند در زمان خيار طرفين حق مشورت و مطالعه و فكر دارند كه اصل عقد را به هم بزنند يا نه، اگر اصل عقد را به هم زدند كه تسليم و تسلّم رخت برمي‌بندد اگر اصل عقد را امضا كردند تسليم و تسلّم مي‌شود واجب. بنابراين درست است كه خيار تأخير يك امر تعبدي است اما نظير خيار مجلس نظير خيار حيوان جعلش در اينجا تعبدي است نه تفسير خيار تعبدي باشد نه تبيين خيار تعبدي باشد. تعبدي از اين جهت در كار نيست صاحب خيار حق مشورت و مطالعه دارد.

مي‌ماند شرط ديگري كه برخيها اضافه كردند گفتند يا وجه ديگري كه اضافه كردند گفتند كه اگر بايع خيار داشته باشد وجهي براي خيار تأخير نيست چرا؟ براي اينكه خيار تأخير براي تدارك ضرر فروشنده است فروشنده كالايي را فروخت ثمن را نگرفت تا سه روز هم صبر كرد بعد از سه روز اگر صبر بكند متضرر مي‌شود خيار تأخير براي تدارك ضرر بايع است و تضرر بايع هم از وجوه ياد شده در بحثهاي قبل بود براي اينكه مثمن را تمليك كرد نه مي‌تواند از عين مثمن نه مي‌تواند از درآمد مثمن استفاده كند. ثمن را مالك شد ولي ثمن همچنان در دست مشتري است فروشنده كه مالك ثمن شد نه از عين ثمن نه از منافع ثمن، نماهاي متصل و منفصل نمي‌تواند استفاده كند. خطر ديگري كه فروشنده را تهديد مي‌كند اين است كه اين مبيع قبل القبض است بر اساس قاعده فقهي «كل مبيع تلف قبل قبضه فهو من مال بايعه» اگر اين مبيع تلف بشود خسارتش را بايع ضامن است پس فضا فضاي ضرر بايع است براي تدارك ضرر بايع اين خيار تأخير جعل شده اين عصاره بحث بود كه مكرر ذكر كردند. مي‌فرمايند پس خيار تأخير براي تأمين ضرر جبران ضرر بايع است خب بايع اگر خيار داشته باشد ضرر خودش را از راه ديگر دفع مي‌كند ديگر، ديگر نيازي به خيار تأخير نيست پس در صورتي كه بايع خيار ديگر داشته باشد جا براي خيار تأخير نيست.

اين استدلال هم ناتمام است براي اينكه درست است كه حكمت خيار تأخير اين است درست است كه برخي از نكات خيار تأخير كه ما مي‌فهميم اين است اما مگر در نص به يك چنين نكته‌اي اشاره‌اي شده مگر شارع مقدس از باب لاعلاجي و منحصر شدن چاره خيار تأخير را جعل كرده؟ يا شما به زعم خودتان اين را خيال مي‌كنيد يك خياري را شارع مقدس جعل كرده البته در فضايي كه بايع متضرر مي‌شود اين نكات هم كه گفتيد درست است اما اينها علت بود كه شارع جعل كرد؟ براي اينكه راه منحصر بود شارع اين را جعل كرد يا نه اين روايات صحيحه هم هست از حضرت سؤال مي‌كنند كسي كالايي را خريده به فروشنده گفته كه «أجيئك بالثمن» من پول را مي‌آورم رفت كه رفت مدتي نيامد حضرت فرمود فروشنده تا سه روز صبر مي‌كند بعد اختيار دارد خب اين را كه چون چاره منحصر بود حضرت هم استفسار نكرده كه آيا فروشنده خيار ديگر دارد يا خيار ديگر ندارد اينها نيست ما از كجا بفهميم كه اين تنها علت جعل خيار تأخير است؟ پس اين هم ناتمام است.

پرسش: .؟پاسخ: انصراف منشأش كثرت استعمال و امثال ذلك است نه نكته پردازي برخي از فقها اينكه مي‌گويند منصرف است براي اينكه لفظ غالباً در يك موردي استعمال مي‌شود حتي غلبه وجود را در اصول ملاحظه فرموديد گفتند منشأ انصراف نيست اين غلبه استعمال است كه ظهور مي‌دهد به لفظ در اين‌گونه از موارد كه سخن از غلبه استعمال يا غلبه افراد نه غلبه خارجي است نه غلبه استعمال است منشأ انصراف چيست؟

انصراف معنايش اين است كه ظهور لفظ متوجه به يك طرف است خب از كجا؟ بنابراين با اينكه امر، امر تعبدي است لذا نمي‌شود گفت كه در صورتي كه احد الطرفين خيار داشته باشند خيار تأخير نيست. گاهي هم ممكن است كه آن خياري كه دارند به وسيله ساقط شده باشد يا نتواند اعمال كند اجتماع چند خيار كه قبلاً فرمودند ممكن است پس نه اجتماع چند خيار محذوري دارد نه وجود خيار ديگر مانع جعل خيار جديد به نام خيار تأخير است خب اين نيست.

يكي از شرايطي كه ذكر كردند اين است كه در خيار تأخير چون قبض و اقباض مطرح نيست يعني قبض و اقباض نشده بايع مبيع را قبض نكرده مشتري ثمن را اقباض نكرده اگر در چنين موارد هست مي‌شود خيار تأخير جعل بكنند. حالا اگر بايع و مشتري يك وكيل عقد داشتند يعني يك كسي عاقد بود هم صيغه ايجاب را ايراد كرد و هم صيغه قبول را طرفين چون در يك جا جمع‌اند اين جا براي خيار تأخير نيست. خيار تأخير در جايي است كه بايع غير از مشتري و مشتري غير از بايع باشد. اما وقتي واحد بودند جا براي خيار تأخير نيست. اين شرط هم ناصواب است دليل تامي بر او نيست براي اينكه يكي از آن معيارها و امور معتبر در خيار تأخير اين بود كه مبيع اقباض نشود يك، ثمن هم بتمامه اقباض نشود دو، در اينجا هم ممكن است كه با اينكه عاقد واحد است قبض و اقباض در كار نباشد چون قبض و اقباض كه به عهده مجري عقد نيست قبض و اقباض به عهده مالكين است مالك مبيع يك شخص است مالك ثمن يك شخص ديگر است چون مالكان فرق مي‌كنند ممكن است با اينكه عاقد واحد است ممكن است بايع مبيع را نداده باشد مشتري ثمن را نداده باشد و امثال ذلك.

وحدت عاقد مشكل را حل نمي‌كند عمده وحدت اگر هم بخواهد وحدت عاقد مضر باشد آن عاقدي است كه وكيل تفويضي باشد يعني جميع امور بايع را بايع به او واگذار كرده و همچنين جميع امور مشتري را مشتري به او واگذار كرد اين مي‌شود وكيل مفوّض. وكيل مفوّض بايع است حقيقتاً مشتري است حقيقتاً خيار هم دارد ولي عاقد محض بايع نيست، مشتري نيست صرف مجري عقد را نمي‌گويند بايع لذا در مسئله خيار مجلس خيار حيوان و امثال ذلك براي كسي كه فقط در اجراي عقد سهمي دارد بنا بر اينكه عربيت لازم باشد يك كسي كه تحصيلات عربي دارد او را وكيل اجراي عقد كردند نظير نكاح، عقد نكاح كه او فقط تنها سهمي كه دارد اجراي عقد است همين به هر تقدير اين شرط هم اعتباري ندارد.

پرسش: در خيال مجلس ما نپذيرفتيم كه متعاقدين بايد واحد باشند؟

پاسخ: بالأخره از مجلس عقد نه از طرفين از مجلس عقد بايد متفرق بشوند نه از طرفين. طرفين اگر باشد كه فرض ندارد كه اگر هم وكيل اگر وكيل در اجراي عقد باشد صرف اجراي عقد باشد معيار آن مالكين است كه تفرّق پذيرند چون متعددند اگر وكيل مفوّض باشد بله وكيل مفوّض خيار مجلس دارد ولي معيار تفرق از مجلس عقد است نه تفرق طرفين خب.بنابراين اين شرط هم چيز نيست.

در دهه مبارك و پر فضيلت فجر هستيم به جاي آن روايتهايي كه معمولاً روزهاي چهارشنبه مطرح مي‌شد اين روايت نوراني را از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كنيم. بسياري از شما آقايان الحمد لله رب العالمين مكه مشرف شديد و برخي از شما آقايان هم روحاني كاروان حج‌ هستيد و اين سمت را هم داشتيد اگر حكومت اسلامي مستقر شد و شما آقايان به عنوان روحاني كاروان حج‌ هستيد و از طرف حكومت اسلامي اين توفيق را پيدا مي‌كنيد بايد سعي كنيد كه حج را اقامه كنيد نه حج بگذاريد يا به ديگران دستور مناسك حج بدهيد اقامه حج چيز ديگر است ما در زيارت ائمه(عليهم السلام) هيچ جمله‌اي از اين قبيل نداريم كه «اشهد انك قد اقمت الحج» اقامه حج مقدور اينها نبود چون كار حكومتي است و كار نظام مقتدر است اينها حج انجام داده‌اند وجود مبارك امام مجتبي چندين بار مكه رفته پياده هم مكه رفته «و نجائبه تقادوا معه» با اينكه موكب همايوني در اختيار داشت ولي پياده رفته با اينكه بيش از بيست بار مكه رفتند فقط حج انجام دادند نه اينكه حج را اقامه كرده باشند. اقامه حج الآن همين بود كه مي‌بينيد نظام اسلامي دارد انجام مي‌دهد برائت از مشركين دارد دستورات رسمي دارد و مانند آن.

وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در آن شصت و هفتمين نامه نهج‌البلاغه آنجا به قثم‌بن‌عباس كه والي آن حضرت بود استاندار حضرت بود از طرف حضرت در مكه سمتي داشت نامه‌اي مرقوم فرمود كه من عبدالله علي‌بن‌ابي‌طالب اميرالمومنين الي عامله به مكه قثم‌بن‌عباس اما بعد «فاقم الحج للناس» حج را اقامه كن. نه اينكه روحاني كاروان باش دستور حج را بده حج را اقامه كن يكي از بهترين مظاهر اقامه حج توجه به حجة الوداع وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است.

حجة الوداع يك مظاهر نوراني داشت كه مهمترين بخش‌اش را جريان غدير تأمين مي‌كند كه ديگر «كفي بذلك فخرا» كه ولايت علي‌بن‌ابي‌طالب و اهل بيت‌اش را(سلام الله عليهم اجمعين) آنجا بيان كردند. اما خود حضرت در حجة الوداع وقتي وارد منا شدند چون مستحب است امير الحاج در چند جا سخنراني كند نه مسئله بگويد و خود حضرت امير هم كه دستور داد حج را اقامه كنيد فرمود: «اجلس للناس في العصرين» عصرين يعني دو طرف روز مثل اينكه مي‌گويند ليل و نهار را تغليب مي‌كنند مي‌گويند ليلين يا نهارين شمس و قمر را تغليب مي‌كنند مي‌گويند قمرين يا شمسين اين هم صبح و عصر كه بهترين وقت است در منطقه حجاز كه هوا خنك هست مي‌گويند عصرين. فرمود در بهترين فرصت روز كه طرف اول است و طرف آخر كه وسطهاي روز در حجاز گرم است نه در اول روز و آخر روز بنشين «افت المستفتي و علّم الجاهل و ذاكر العالم» با علما مناظره و گفتگو كن سؤالات و شبهات افرادي كه جاهلند عالم نيستند پاسخ بده كساني كه استفتا مي‌كنند فتوا بده اينها برنامه‌هاي حاج است.

وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حجة الوداع در منا خطبه خواند اين جمله را گفت منظورم اين نكته است همين نكته است وقتي انقلاب اسلامي شد و نظام اسلامي شد ما بايد همين كار را انجام بدهيم و آن اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه: «الا كل امرٍ من امور الجاهلية تحت قدمي موضوعٌ» فرمود آن رسوم كهنه آن آداب آن عادات جاهلي كه براي جاهليت بود همه اينها زير پاي من است همه اينها باطل شده است «الا كل امرٍ من امور الجاهلية تحت قدمي موضوعٌ» اينها زير پاي من است همه را زير پا گذاشتم اين را هم ابن اثير جزري در جامع احاديث نقل كرده از طريق اهل سنت در جوامع روايي ما هم كه الي ماشاءالله هم هست هم شيعه‌ها نقل كردند هم سنيها بعد فرمود آن خونريزيهاي جاهليت كه غارتگري منشأ غارتگري بود آنها هم بي حساب است بعد فرمود: «و ان ربا الجاهلية موضوعٌ» در جاهليت ربا بود اين ربا طلبهاي ربايي بود تأخير بود خسارت در تأخير بود امثال ذلك بود همه اينها الآن زير پاي من است «و اول رباً اضع من ربانا ربا العباس‌بن‌عبدالمطلب» فرمود ما اول از خانواده خودمان شروع بكنيم همه مطالبات ربوي زير پاي من است يعني اگر كسي مالي از ديگري قرض گرفت اصل مال را داد ولي سودش مانده آن سودها همه زير پاي من است ديگر نه آن وامده حق درخواست سود دارد نه وامگير موظف است به پرداخت سود بعد فرمود اول ربايي كه مربوط به خانواده ما و قريش و بني هاشم است من زير پا مي‌گذارم رباي عموي رباخوار من عباس است عباس‌بن‌عبدالمطلب وضع مالي‌اش خوب بوده اين هم ربا مي‌خورده در جاهليت فرمود ما اول از خانواده خودمان شروع بكنيم «اول رباً من ربانا ربا العباس‌بن‌عبدالمطلب فانه موضوعٌ تحت قدمي» اين هم زير پاي من است تمام طلبهايش را بايد خط بكشيد اين خاصيت يك نظام اسلامي است. الآن همه بانكهاي ما بايد اين‌چنين باشد تمام قرضهاي ما بايد اين‌چنين باشد ما باور نكرديم ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾ باور نكرديم ما خيال مي‌كنيم پولي را كه مي‌دهيم اگر سود نگيريم بهره نمي‌بريم فرمود اين‌چنين نيست خدا ربا را به محاق مي‌كشاند ممكن است چند روزي رشد بكند.

الآن شما مي‌بينيد اين قمر در شب اول هلال است و خيلي مطلوب است بعد شب چهاردهم كه قمر كاملاً در مقابل شمس است و بين شمس و قمر چيزي فاصله نيست تمام اين صفحه قمر چون مقابل آفتاب است نور مي‌گيرد به ما مي‌دهد اين مي‌شود بدر كم كم كم كم كم اين نورش كم مي‌شود شبهاي بيست و هفتم و بيست و هشتم و اينها مي‌گويند ماه به محاق افتاده نزديكهاي صبح كمرنگ از طرف مشرق درمي‌آيد تا يك لحظه مي‌شود فضا را روشن كند آفتاب طلوع مي‌كند و بساطش را جمع مي‌كنند اين را مي‌گويند ماه به محاق افتاده فرمود وضع ربا اين ‌طور است وضع بانكهاي ربوي اين ‌طور است اينها يك چند روزي رشد مي‌كنند ترقي مي‌كنند بعد به محاق مي‌افتند ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾ بعد ﴿وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾ اين ربوه آن برجسته است مثلاً شما مي‌بينيد بين قم و تهران كه سفر مي‌كنيد بعضي از منطقه‌هايش دشت است و وسيع و صاف است بعضي از منطقه‌هايش برجستگي دارد يك كوهي دارد اينها را مي‌گويند:

ربوه يعني برجسته است فرمود صدقه را خدا بالا مي‌آورد ﴿يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾ اين را بالا مي‌آورد آن ربا را به محاق مي‌كشاند. اگر نظام، نظام اسلامي است ما بايد طرزي زندگي كنيم چه ملت چه دولت باور كنيم كه ربا بالأخره به محاق مي‌افتد اين عقود اسلامي را جدي بگيريم يعني مضاربه را مساقات را اينها را كه مراكز رسمي نظام امضا كرده‌اند اينها را ما جدي بگيريم نه به صورت فاكتور نه به صورت بازي گيري نه به صورت كاغذ بازي اگر واقعاً عقود اسلامي باشد طرفين به حرام نمي‌افتند و آنها هم قرض الحسنه مي‌دهند ﴿وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾.

اگر نظام، نظام اسلامي است چه اينكه هست بايد همان حرف پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) را كه فرمود حالا كه مكه فتح شد و حجاز زير پوشش اسلام درآمد «كل امرٍ من امور الجاهلية تحت قدمي موضوعٌ» اينها هم زير پاي من است و اول ربايي كه من خط بطلان روي آن مي‌كشم رباي عموي رباخوار من عباس‌بن‌عبدالمطلب است اول از خودمان مي‌گذريم. حالا اين امر جدي است خيلي از موارد است مثلاً آدم دعا مي‌كند براي باران مستجاب نمي‌شود با اينكه گفتند دعا كنيد ما مستجاب مي‌كنيم خيلي از دعاهاست كه مستجاب نمي‌شود از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه آخر خدا فرمود: «ادعوني استجب لكم» آخر ما دعا مي‌كنيم چطور مستجاب نشود حالا در خصوص باران نيست البته اين فرمود: «لأنكم تدعون من لا تعرفون» كسي را دعا مي‌كنيد كه نمي‌شناسيد اين را به اصحابش گفته ديگر. فرمود شما خدا را نمي‌شناسيد ما اگر باور كرده باشيم ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قيلاً﴾ قيل يعني قول از خدا راستگوتر كيست؟ فرمود اين بانكهاي رباخوار بالأخره به محاق مي‌افتند ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾ و اين قرض الحسنه رشد مي‌كند ما قرض الحسنه‌مان جدي باشد ان‌شاء‌الله و به صورت جد هم از ربا بپرهيزيم تا اين نظام الهي به دست صاحب اصلي‌اش وجود مبارك ولي عصر برسد ان‌شاء‌الله.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo