< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مباحث فقه/وقف/-

 

تا کنون روشن شد که در حقيقت وقف، دوامي اخذ شده است مثل اينکه در حقيقت بيع دوامي اخذ شده است. تمليک دو قسم است و حبس هم دو قسم. تمليک مطلق در بيع است؛ وقتي کسي چيزي را مي‌فروشد اين ملکيت به‌ طور مطلق منتقل به مشتري مي‌شود نه محدود، اين‌طور نيست که بگويد بفروشم تا چند سال. يک وقت است که ممکن است در متن عقد شرط بکند بعد از اينکه شما خريديد که ملک طلق دائمي شما شد، شما بعد از يک مدت مثلاً فلان کار را بکنيد مثلاً به فلان کس بفروشيد، آن شرط در ضمن عقد است و با اطلاق اين منافات ندارد.

بنابراين ملکيتي که در بيع است يک ملکيت مطلق است اما ملکيتي که در اجاره است گرچه ملکيت منفعت است ولي محدود است و زمانش مشخص است. حبس هم همين‌طور است اگر حبس مطلق بود، می‌شود وقف، اگر «عُمري و سُکني و رُقبي» و مانند آن بود که محدود است، ديگر وقف نيست، نام حبس دارد. در جوهره وقف، ابديت اخذ شده است. براساس اين مبنا اضلاع سه‌گانه وقف يعني خود صيغه وقف، موقوف و موقوف‌عليه بايد ابدي باشند. يک وقت است که حادثه‌اي مثلاً زلزله‌اي پيش می‌آيد زميني را کلاً از بين مي‌برد آن در اختيار کسي نيست؛ يک وقت است که در متن عقد محدوداً حبس مي‌کنند، اين وقف نيست. وقف آن است که اين اضلاع سه‌گانه آن مطلق و دائمي باشند يعني در متن صيغه عقد نبايد که اشاره به محدوديت داشته باشد، موقوف هم نبايد امري باشد که موقت باشد، موقوف‌عليه هم همين‌طور. نمي‌شود گفت که درآمد اين باغ را ده ساله به فلان کار بدهيد بعد هم بشود مِلک. مي‌شود گفت ده ساله فلان کار بعد ده سال فلان بيمارستان ده سال ديگر فلان، به‌طور مستمر که اين ابدي است اما محدود بکنند که درآمد اين مزرعه را ده ساله به فلان کس بدهيد بعد ملک بشود، اين نمي‌شود.

پس اضلاع سه‌گانه وقف يعني اصل خود عقد وقف و موقوف و موقوف‌عليه بايد مطلق باشند نظير بيع. اگر شبيه اجاره بود و محدود بود، آن حبس نظير «سُکني و رُقبي و عُمري » خواهد بود و وقف نخواهد شد؛ اين تا حدودي روشن شد.

مطلب بعدي آن است که در وقف چون «تحبيس الاصل و تسبيل الثمرة» است اگر چيزي را وقف مسجد يا مدرسه کردند که خودش روزانه مصرف مي‌شود مثلاً يک کشتي نفت را وقف فلان بيمارستان کردند اين درست نيست، چرا؟ براي اينکه اين روزانه عينش مصرف مي‌شود، از سنخ حبس اصل و تسبيل ثمره نيست؛ يا روغن‌هاي فراواني را وقف فلان بيمارستان کردند که بيماران را با اين روغن تغذيه کنند، خود اين عين مصرف مي‌شود نه اينکه اين عين بماند منافعش مصرف بشود.

يک وقت است مي‌گويند فلان فرش را فلان ظرف را به فلان مؤسسه و بيمارستان و مانند آن بدهيد اين درست است اصلش محفوظ است منافعش به بيمارستان مي‌رسد؛ يک وقت مي‌گويند فلان کشتي نفت را براي فلان بيمارستان بدهيد خود اين عين مصرف مي‌شود و اين نمي‌تواند وقف باشد.

بنابراين اگر نفتي باشد روغني باشد برنج و مانند آن باشد که اين عين، روزانه مصرف مي‌شود اين وقف نيست؛ اما اگر نظير ظروف و فرش‌ها و مانند آن باشد که اصل عين محفوظ است منتها درآمدش برای فلان بيمارستان است بله اين مي‌تواند وقف باشد.

 

پرسش: بعضی از ... تجزيه‌پذير است ...

پاسخ: آن انرژي را وقف نکردند آن مولد را وقف کردند و اين جزء ثمره آن است که تسبيل مي‌شود و آنچه را که مولد است آن را حبس کردند.

 

مطلب سوم آن است که اين وقف‌نامه‌هايي که در روايات است بخشي برای ائمه(عليهم السلام) است بخشی برای حضرت صديقه کبري(سلام الله عليها) است.

وقف‌نامه مبارک حضرت صديقه کبري(سلام الله عليها) نه تنها در سيره و تواريخ آمده در کتاب‌هاي فقهي هم آمده که مرحوم صاحب وسائل بخشي از اين وقف‌نامه‌ها را ذکر مي‌کند که حضرت متولي تعيين مي‌کند که اين متولي اول خود حضرت امير است بعد حضرت امام حسن(سلام الله عليهما) است بعد امام حسين(عليه السلام) است، تصريح می‌کند که اين بايد به بني‌فاطمه برسد. اين موقوف متعدد است هفت جاست، اين هفت جا را آدم شايد خيال ‌کند که هفت روستاست در حالی که مجموعه اينها را که جمع کنيد شايد درآمد يک باغ کوچک را داشته باشند؛ چشمه مختصري باشد و چند تا درخت داشته باشد اين نام خاصي دارد، وگرنه اين حوائط سبعه که در سيره هست در تاريخ هست مجموع اينها را جمع کنيد درآمد زيادي ندارد. اسامي اين حوائط سبعه در اين روايات است که مرحوم صاحب وسائل ذکر مي‌کند.

حوائط جمع حائط است حائط يعني باغ. باغ دو قسم است بوستان دو قسم است: يک وقت است که نظير مزرعه است که اطرافش باز است اين را نمي‌گويند حائط؛ حائط آن باغي است که دورش ديوار کشيده باشند[1] . اگر دورش ديوار نکشيده باشند مزرعه است مرتع هست ولي حائط نيست. بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) که به کميل(رضوان الله عليه) فرمود «أَخُوكَ‌ دِينُكَ فَاحْتَطْ لِدِينِك»[2] اين نکات ادبي فراواني دارد؛ اين «أَخُوكَ‌» خبر مقدم و «دِينُكَ» مبتداي مؤخر است، تقديم خبر بر مبتدا در اينجا براي افاده حصر است. وجود مبارک حضرت امير به کميل مي‌فرمايد که تو يک برادر داري و آن دين توست، قدر اين برادر را بدان، احتياط بکن. احتياط که می‌گويند فلان شخص محتاط است، يعني چه؟ يعني حائط کشيده، هر کسي بيايد و هر کسي برود و اينها نيست. اگر کسي دينش مثل اين مزرعه‌هاي باز باشد اين اهل احتياط نيست، اگر دور دينش را ديوار کشيده کاملاً که محصور است در اختيار خودش است کسي حق ندارد بيايد و برداشت بکند، اين را آدم محتاط مي‌گويند. در اين جمله حضرت اين دو تعبير را دارد نفرمود دين تو برادر توست که مبتدا مقدم باشد خبر مؤخر، بلکه خبر را مقدم آورد و مبتدا را مؤخر، فرمود: «أَخُوكَ‌ دِينُكَ» تو يک برادر بيشتر نداري و آن دين توست لذا دور دينت را ديوار بکش «أَخُوكَ‌ دِينُكَ فَاحْتَطْ لِدِينِك».

اين حوائط سبعه هفت تا باغ کوچک بودند که اطرافش ديوار داشت و مي‌گفتند حائط، مجموع اينها هم درآمد چنداني نداشتند، حضرت مشخص کرده بود که اين درآمدها را چه بکنيد و متوليان اين درآمدها هم چه کسانی هستند.

رواياتي که وقف‌نامه اهل بيت(عليهم السلام) را بيان می‌کنند دو طايفه هستند يکی مربوط به خود ائمه است که امام صادق چه کار کرده امام باقر (سلام الله عليهما) چه کار کرده يکی هم مربوط به حضرت صديقه کبری است که تقريباً مفصل‌ترين وقف‌نامه‌ای که صاحب وسائل نقل می‌کند. همين وقف‌نامه حضرت صديقه کبری است که شرايطش را مشخص می‌کند چه کار بکنيد به چه کسی بدهيد متوليانش چه کسانی باشند بخش سوم رواياتی است که در اين زمينه دستور می‌دهد که شما چگونه وقف کنيد و چگونه وقف نکنيد اصل بايد محفوظ بماند. حالا ما بخشی از اينها را تبرکاً اشاره می‌کنيم بخشی را هم بايد به طور رسمی بخوانيم.

مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) در کتاب شريف وسائل جلد نوزده، صفحه 198 باب ده که عنوان باب اين است که چگونه وقف بکنيد از اينجا شروع مي‌کنند «بَابُ كَيْفِيَّةِ الْوُقُوفِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ مَا يُسْتَحَبُّ فِيهَا وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْكَامِهَا». بنابراين آنچه را که در ايام محرّم و صفر يا ايام متبرک ديگر در حسينيه‌ها کسي برنج مي‌دهد روغن مي‌دهد و مانند آن مي‌دهد اينها را نمي‌شود گفت که وقف است، اينها جزء نذورات است صدقات جاريه است چون خود اين عين را مصرف مي‌کنند اگر خود عين مصرف شد اين وقف نيست اين جزء صدقات جاريه است. در اينجا دارد: «بَابُ كَيْفِيَّةِ الْوُقُوفِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ مَا يُسْتَحَبُّ فِيهَا وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْكَامِهَا» اين وقوف و صدقات.

اولين روايت را مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) نقل می‌کند «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ يَعْنِي الْمُرَادِيَّ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليهما السلام» امام باقر «أَ لَا أُحَدِّثُكَ بِوَصِيَّةِ فَاطِمَةَ عليها السلام» حضرت به ابوبصير فرمود که مي‌خواهيد من جريان وصيت حضرت زهرا را بگويم؟ ابابصير عرض کرد که بله آن وقت «قُلْتُ بَلَی فَأَخْرَجَ حُقّاً أَوْ سَفَطاً فَأَخْرَجَ مِنْهُ كِتَاباً فَقَرَأَهُ» بقچه‌اي يا صندوقچه‌اي را درآورد از آن يک کتاب و نوشته‌اي را درآورد و آن را براي ما خواند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ ص أَوْصَتْ بِحَوَائِطِهَا السَّبْعَةِ» اين هفت تا باغي که ديوار دارد حائط است. آن حوائط سبعه باغ‌هاي ديواردار هفت‌گانه عبارت از اين است: «بِالْعَوَافِ» يعني در منطقه عواف است «وَ الدَّلَالِ وَ الْبُرْقَةِ وَ الْمَبِيتِ وَ الْحَسْنَی وَ الصَّافِيَةِ وَ مَالِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ» اين هفت جايي است که حالا يا باغ است يا مزرعه است هر چه هست اين هفت تا نام است ‌"مجموع اينها هم شايد درآمد يک باغ جزئي را داشته باشند، چون يک چشمه کوچک باشد و مثلاً چهار تا درخت داشته باشد است" عواف، دلال، برقه، مبيت، حسني، صافيه و مال ام ابراهيم که اسم آن باغ است. «أَوْصَتْ» اين باغ‌هاي هفت‌گانه را «إِلَی عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» که اين متولي مي‌شود که «فَإِنْ مَضَی عَلِيٌّ فَإِلَی الْحَسَنِ ـ فَإِنْ مَضَی الْحَسَنُ فَإِلَی الْحُسَيْنِ فَإِنْ مَضَی الْحُسَيْنُ فَإِلى الْأَكْبَرِ مِنْ وُلْدِي» بعد «تُشهِدُ اللَّهَ» وجود مبارک الله را شاهد مي‌گيرد «عَلَی ذَلِكَ» يک؛ خدا شاهد است؛ دو: «وَ الْمِقْدَادَ بْنَ الْأَسْوَدِ» سه: «وَ الزُّبَيْرَ بْنَ الْعَوَّامِ» و نويسنده هم وجود مبارک حضرت امير است. وصيت‌نامه را و وقف‌نامه را حضرت امير نوشت واقف حضرت زهرا(سلام الله عليها) است و متوليات اين افراد هستند علي الترتيب، شاهد هم الله است مقداد بن اسود و زبير. اينها خلاصه وقف‌نامه وجود مبارک حضرت زهراست.

 

پرسش: ...

پاسخ: در زمان خود حضرت تصرف مي‌کردند. حضرت به عنوان ارث استدلال نکرد اصلش به عنوان نحله استدلال کردند، محور اصلي احتجاج، نحله بود که پدرم به من داد. اين به عنوان جدال احسن بود که بر فرض شما اين را قبول نداشته باشيد و بگوييد به من نداد، پس ملک حضرت بود، حضرت که رحلت کرد به من ارث مي‌رسد. آن وقت «أَ فی کِتاب الله تَرِثُ أَبَاكَ وَ لَا أَرِثُ أَبِي‌»[3] اينها مرحله جدال است اما برهان آن است.

 

دردناک اين است که آنها از صاحب يد بينه خواستند! آيا کسي از ذو اليد بينه مي‌خواهد؟! الآن کسي مي‌رود در بازار جنس بخرد، اصلاً معقول نيست که بگويند به چه دليل تو مالک هستي؟ اين يد است، يد، اماره است. مشکل اينها اين بود که اصلاً به هيچ اصلي از اصول پايبند نبودند. اين هشت ميليارد بشري که معامله مي‌کنند هر جايي که بروند وقتي مغازه‌اي باشد رستوراني باشد هر جايي باشد سؤال نمي‌کنند که به چه دليل جناب عالي مالک هستي! اين يد، دليل است، يد، اماره است؛ از ذو اليد که کسي دليل نمي‌خواهد!

 

پرسش: ...

پاسخ: ممکن است، چون استدلال ايشان اين بود که اين ملک پدرم بود نه اينکه در جنگ گرفته باشند جزء غنائم جنگي باشد. اين درباره فتح خيبر و مانند آن نبود، اين نحله بود، دادند به پيغمبر و ملک طلق حضرت بود و بعد وقتي به حضرت آيه نازل شد که ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّه‌﴾، آن را به حضرت زهرا(سلام الله عليها) داد، ملک آنها بود نه اينکه جزء غنائم جنگي خيبر باشد تا ما بگوييم مِلک مسلمين است و آن ادعا داشته باشد، اصلاً از آن قبيل نبود. آنها آمدند گفتند که ما خليفه هستيم، بسيار خوب! و غنائم جنگي زير نظر خليفه است بسيار خوب! ولي اين جزء غنائم جنگي نبود اين نحله بود. زمان پيغمبر خود حضرت آن را داده بود و در اختيار خود حضرت زهرا(سلام الله عليها) قرار داشت.

 

اين روايت را مشايخ ثلاث نقل کردند تنها مرحوم شيخ طوسي نبود مرحوم صدوق بود مرحوم کليني بود مرحوم کليني از چند طريق نقل کرده است.

روايت دوم اين باب که هم مرحوم شيخ طوسي و هم مرحوم صدوق نقل کردند اين است: «وَ رُوِيَ أَنَّ هَذِهِ الْحَوَائِطَ كَانَتْ وَقْفاً» اين وقف بود «وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص ـ يَأْخُذُ مِنْهَا مَا يُنْفِقُهُ عَلَی أَضْيَافِهِ وَ مَنْ يَمُرُّ بِهِ فَلَمَّا قُبِضَ» تصرف وقفي مي‌کرد وقتي حضرت رحلت کرد «جَاءَ الْعَبَّاسُ يُخَاصِمُ فَاطِمَةَ ع» اين عباس هميشه مشکل داشت حضرت هم در آن سخنراني معروفش فرمود رسوم جاهليت تحت پاي من است و تمام اسناد رَبوي «تَحْتَ قَدَمَيَّ» اگر کسي به کسي بدهکار است دَين شرعي دارد خب بله؛ اما اگر دَين ربوي دارد آن سندها زير پاي من است من رويش پا گذاشتم و اول اسناد ربوي که من زير پاي خودم مي‌گذارم اسناد ربوي عموي من عباس است[4] . اين بالاخره همين مشکل را داشت، جزء آخرين مسلمان‌ها بود.

حضرت امير يک بيان نوراني دارد فرمود اگر عموي من حمزه سيدالشهداء و برادرم جعفر (سلام الله عليهما) زنده بودند من هرگز سقيفه را امضا نمي‌کردم.[5] فرمود اگر آنها بودند من هرگز سقيفه را امضا نمي‌کردم اما دستم بسته بود هم بسته سياسي بود هم بسته قضا و قدري و اگر اين دو نفر بودند من هرگز اين را امضا نمي‌کردم. به هر تقدير عباس وضعش اين بود. «جَاءَ الْعَبَّاسُ يُخَاصِمُ فَاطِمَةَ عليها السلام فِيهَا فَشَهِدَ عَلِيٌّ عليه السلام وَ غَيْرُهُ أَنَّهَا وَقْفٌ عَلَيْهَا»[6] وجود مبارک حضرت امير شهادت داد ديگري هم شهادت دادند که اين موقوفه است وقف حضرت زهرا(سلام الله عليها) است او موقوف‌عليه است در دست اوست، چگونه تو می‌خواهی ارث ببري؟!

اين روايت را که مرحوم شيخ طوسي و صدوق نقل کردند مرحوم کليني از «مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الثَّانِي عليه السلام» نقل کرد و اين را اضافه کرد که اين حوائط عبارت اند از «هِيَ الْبِلَالُ وَ الْعَوَافُ وَ الْحَسْنَی وَ الصَّافِيَةُ وَ مَالُ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ وَ الْمَبِيتُ وَ الْبُرْقَةُ» آنها به طور اجمال ذکر کردند ايشان به طور تفصيل اين حوائط سبعه را ذکر کرده است.

 


[1] ر.ک: المحيط فی اللغة، ج3، ص175 ؛ مفردات الفاظ القرآن، ص265.
[5] کشف المحجه، ص249؛ بحارالانوار، ج30، ص15.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo