< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مباحث فقه/وصیت/-

 

در مسئله وصيت، بحث‌هاي فراواني است. يک بخش مربوط به اين است که وصيت به چه چيزي ثابت مي‌شود. اگر وصيت مطابق همان قواعد اوليه شهادت بود، بحث جداگانه‌اي نمي‌خواست، چون در خصوص وصيت، هم آيه هست و هم روايت، لذا مسئله ثبوت وصيت به شهادت را جداگانه بحث کردند که وصيت «بماذا تثبت»؟ با يک شاهد يا با دو شاهد يا با بيشتر؟ آيا شاهدها حتماً بايد مسلمان باشند يا اگر غير مسلمان هم بودند شهادتشان کافي است؟ اين بحث در مسائل مالي و امثال مالي وارد نيست، معلوم است که شاهد بايد مسلمان باشد؛ اما چون در خصوص وصيت، آن آيه سوره مبارکه «مائده» نازل شده است که اگر کسی غير مسلمان بود و در سفر با مسلمان همراه بود و شهادت داد، شهادت اين غير مسلمان درباره تعيين وصيت او با اين شرايط خاصه نافذ است، لذا مسئله شهادت در وصيت و ثبوت وصيت به شهادت را جداگانه بحث مي‌کردند.

قاعده اوليه اين است که دو شاهد عادل در مسئله شهادت بايد باشند و در موارد ديگر بحث جدايي ندارند. روي اين روايت مسعدة بن صدقه که حضرت فرمود: «الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَی هَذَا حتّی يَسْتَبِينَ لَكَ غَيْرُ ذَلِكَ أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ»[1] اصل بر طهارت است اصل بر حليت است اصالة الطهارة و اصالة الحل حاکم است در همه موارد «الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَی هَذَا حتّی يَسْتَبِينَ لَكَ غَيْرُ ذَلِكَ أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ» مگر اينکه علم پيدا کني يا بينه بيايد؛ بينه يعني دو شاهد عادل. اين يک اصل کلي است.

اينکه «الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَى هَذَا» يعني اصالة الطهارة و اصالة الحلية حاکم است در همه موارد مگر اينکه بينه قائم شود، بينه هم يعني دو شاهد عادل، اين اصل کلي است، لذا در موارد ديگر بحث نمي‌کنند که اين شيء با چه چيزي ثابت مي‌شود چون معلوم مي‌شود که با شهادت ثابت مي‌شود و شهادت هم اظهار دو عادل است ولي در خصوص قذف است که چهار شاهد عادل مطرح است. در خصوص اذان است که برخي‌ها بر آن هستند که شهادت عدل واحد هم کافي است. در خصوص شهادت بر وصيت است که اين آيه سوره مبارکه «مائده» نازل شده که اگر غير مسلمان شهادت بدهد در صورتي که در دين خودش عادل باشد اين ثابت مي‌شود، لذا چون مسئله ثبوت وصيت به شهادت خصيصه‌اي دارد جداگانه از آن بحث کردند.

بحث جداگانه‌اش هم از همين‌جا شروع مي‌شود که مرحوم محقق(رضوان الله تعالي عليه) مي‌فرمايد: «و تثبت الوصية بشاهدين مسلمين عدلين» اين يک اصل کلي است در همه جا هست اما «و مع الضرورة و عدم عدول المسلمين يقبل شهادة أهل الذمة خاصة» اگر مسلمان نبود اهل ذمه حالا يا کليمي يا مسيحي که نه تنها جزء اقليت باشند ذمه را قبول بکنند که جزيه بدهند اهل ذمه باشند. يک وقت است که مسيحي است يا کليمي است ولي ذمه را قبول نکرده، او مشمول اين بحث نيست، بايد اهل ذمه باشد در ذمه اسلام باشد. اگر دو تا مسيحي که اهل ذمه هستند اينها شهادت بدهند کافي است. چون در خصوص وصيت چنين چيزي نازل شده است، لذا مي‌فرمايد اگر شاهد مسلمان عادل نبود «و مع الضرورة و عدم عدول المسلمين يقبل شهادة أهل الذمة خاصة».

 

پرسش: ... آنچه حضرتع الی ديروز فرموديد اعم از اهل ذمه ... براساس عدالت ... شامل کسی که در بلاد کفر هم باشد ...

پاسخ: حالا ببينيم اين قيدي که مرحوم محقق در متن شرائع آورده از کجا ثابت کرده است، اين آيا به خاطر خصيصه مورد است يا نه. مورد اين‌طور بود دو نفر مسيحي که در پناه اسلام بودند و اهل ذمه بودند؛ آيا حتماً بايد اهل ذمه باشند يا اينها اتفاقاً اهل ذمه بودند، اينها بايد جداگانه بحث شود. اين اصل اولي است.

 

گاهي عدلين کافي نيست، چهار تا بايد باشد «کما في القذف». گاهي عدلين لازم نيست کمتر هم مي‌شود، کما اينکه درباره مؤذن واحد اگر عدل باشد بعضي فتوا دادند که اذان او شهادت بر دخول وقت است که اين از باب خبر واحد نيست اين شهادت مي‌دهد که وقت داخل شده است چون خودش دارد اذان مي‌گويد. اگر عدل واحد مثل مؤذن که يک نفر است دارد اذان مي‌گويد، دخول وقت ثابت مي‌شود.

گاهي شهادت زن قبول مي‌شود، گاهي دو تا زن، گاهي «رجل و امرأتان» اينها مواردي است که در خصوص شهادت مطرح است. شهادت زن مثل شهادت مرد نيست که «في جميع الموارد» اگر دو زن شهادت بدهند کافي باشد، در موارد خاصه است.

مطلب ديگر اين است که درباره خصوص وصيت اگر موصي به مسئله ولايت باشد، آن با عدل واحد هم ثابت نمي‌شود. ممکن است در شهادت بر وصيت، با عدل واحد امور مالي ثابت بشود اما اگر کسي ادعا کند که من وصي اين طفل هستم وصي اين صغار هستم و ادعا بکند وصايت نسبت به اين صغار را يعني ولايت دارم، می گويند اين با عدل واحد ثابت نمي‌شود. اينها چند مطلب خاص است که باعث شده است مرحوم محقق مسئله ثبوت وصيت بالشهادة را جداگانه بحث کنند.

«و تثبت الوصية بشاهدين مسلمين عدلين» اين روي قاعده کلي است طبق همان روايت مسعدة است که «الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَی هَذَا حتّی يَسْتَبِينَ لَكَ غَيْرُ ذَلِكَ أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ» اما «و مع الضرورة و عدم عدول المسلمين» اگر ضرورت بود و دو تا شاهد مسلمان ممکن نبود «يقبل شهادة أهل الذمة خاصة».

«و يقبل في الشهادة بالمال شهادة واحد مع اليمين» تا فروع بعدي که آنها را بايد جدگانه بحث کنيم.

اصل اين مسئله که فرمودند شهادت غير مسلمان «عند الضرورة» مقبول است اين بر اساس همان آيه‌اي است که در سوره مبارکه «مائده» است و در جلسه قبل اين آيه تلاوت شد. در آيه 106 از سوره مبارکه «مائده» فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ﴾ اگر هنگام وصيت، کسي را نداشتيد که شاهد شما باشد ﴿اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ﴾ دو تا شاهد عادل باشد ﴿مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ يا از شما يا از ديگران. برخي خيال کردند که اين ﴿مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ﴾ يعني از اعضاي خانواده شما يا نه، ديگران و همسايه‌ها و دوستان ديگر! ولي اين ظاهر منظور نيست، مطابق شأن نزولي که وارد شده يعني از شما مسلمان‌ها يا از غير مسلمان‌ها، نه از خانواده شما يا همسايه‌ها و بستگان شما و يا ديگران! ﴿مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ از شما مسلمان‌ها يا از غير مسلمان‌ها نه اينکه از خانواده شما و همسايه‌هاي شما يا بيگانه باشد.

 

پرسش: نشان مي‌دهد که شأن نزول مدخليت دارد؟

پاسخ: بله، خيلي مدخليت دارد. دو قول است و قول دوم به استناد اين شأن نزول تقديم شده است. سرّ اينکه اين يک قول محسوب مي‌شود، براي اينکه خيلي بعيد است که اسلام بگويد که شهادت غير مسلمان قبول است، اين چون خيلي دير به ذهن مي‌آيد لذا گفتند که ﴿مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ يعني از اعضاي خانواده شما، دوستان و ارحام شما؛ يا از ديگران باشند و با شما ارتباط فاميلي داشته باشند.

 

﴿شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ﴾ بايد دو نفر باشند، يک، عادل هم باشند، دو، حالا ﴿مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ اين شهادت مربوط به چه زمانی است؟ ﴿إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ اين قيد چون در مورد خاص وارد شده است ذکر شده است وگرنه سفر و حضر دخيل نيست، چه انسان مسافر باشد چه غير مسافر، اگر دو تا مسلمان نبود، غير مسلمان اگر بود آنجا مي‌تواند او را به عنوان شاهد أخذ بکند. سفر دخيل نيست سفر خصيصه مورد است که در اين سفر اين اتفاق افتاده است. ﴿إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصيبَةُ الْمَوْتِ﴾ اگر در سفر در هنگامي که مي‌خواهي بميري، وصيت مي‌کني اين دو نفر را، اين دو نفر چون مسلمان نيستند بالاخره بايد که در محکمه بيايند شهادت بدهند.

حالا خصيصه‌اي هم که ذکر مي‌کند اينها هم قيد وارد مورد غالب است، چون اين‌طور اتفاق افتاده يا براي اهميت مسئله است که اين بعد از نماز عصر باشد، چون آخرين نماز، نماز عصر بود و شايد پرجمعيت‌ترين نماز همان نماز عصر بود چون فاصله بود بين نماز ظهر و نماز عصر. غالباً کسي که نماز ظهر را مي‌خواند کار دارد زود برمي‌گردد اما نماز عصر که مي‌آيد کارهايش تمام شده است و فرصت دارد که بعد از نماز هم بنشيند که اگر يک سخنراني‌اي هست يا محکمه‌اي هست گوش بدهد، چون جمعيت بعد از نماز عصر بيش از جمعيت نماز ظهر است، لذا گفتند بعد از نماز عصر اين دو شاهد بيايند شهادت بدهند و اگر در قبالش کسی هست که بايد قَسم بخورد، قسم ياد کند.

﴿إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما﴾ اين دو شاهد را نگه مي‌داريد حبس مي‌کنيد نه حساب مي‌کنيد! ﴿تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ﴾ نماز عصر که تمام شد عده‌اي فراغت دارند براي نشستن، اينها را نگه مي‌داريد تا شهادت بدهند يا مثلاً آنها که شهادتي در کار نيست بايد سوگند ياد کنند سوگند ياد کنند ﴿تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ﴾ اگر شاهدي در کار نبود بايد سوگند ياد کنند، سوگند ياد مي‌کنند ﴿فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ﴾ اگر شما شک داريد سوگند ياد مي‌کنند که چه؟ سوگند ياد مي‌کنند که قسم به خدا که ﴿لا نَشْتَري بِهِ ثَمَناً﴾ ما قصد دنيايي نداريم مال نمي‌خواهيم لله داريم مي‌گوييم حق داريم مي‌گوييم ﴿وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى‌ وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمين‌﴾ سوگند ياد مي‌کنند حالا اين سوگند لازم است يا رجحان دارد مطلبي ديگر است. اين دو تا شاهد سوگند ياد مي‌کنند که ما غرض دنيايي نداريم آنچه را که حق بود ما ناظر بوديم داريم شهادت مي‌دهيم.

اين ترجمه کوتاه اين آيه بود اما آنچه که برخي از مفسران بازگو کرده‌اند دو تا مسيحي بودند که آن روز در ذمه اسلام بودند هنوز اسلام نياورده بودند، اينها در مدينه بودند، با يکي از مواليان عمروعاص اين سه نفر از مدينه به قصد تجارت يا سفر غير تجاري رفتند شام. اينکه مولاي عمروعاص بود اين مريض شد، يک ظرف نقره‌اي که منقوش به طلا بود در اثاثيه اين بود. اين مريض شد بيماري او هم بالاخره سخت بود و ديد که در آستانه مرگ است و يک وصيتي کرد. اين وصيت‌نامه را در اين بار خودش گذاشت. به اين دو نفر که همراه بودند که مسيحي بودند و اهل ذمه "هنوز آن روز اين دو نفر مسلمان نشده بودند، بعدها ممکن است مسلمان شده باشند" گفت که اگر من مُردم اين اثاثيه مرا به بازماندگانم برسانيد و نگفت که چنين ظرف نقره‌اي منقوش به طلا در آن است و نگفت که من يک وصيت‌نامه‌اي نوشتم در آن گذاشتم.

بعد از اينکه مُرد، آنها اثاثيه او را بررسي کردند ديدند که چنين ظرف گرانبهايي هست، اين ظرف را گرفتند و شايد آن وصيت‌نامه را که يک تکه کاغذ بود مواظب نبودند. از شام که برگشتند مدينه، اين اثاث و اينها را دادند به بازماندگانشان. آنها اين وصيت‌نامه را خواندند و بعد ديدند که يک چيز کم دارند. از اين دو نفر سؤال کردند که ظرفي بود، منقوش به طلا هم بود، اين کاسه يا اين ظرف چه شد، آنها گفتند ما خبر نداريم.

مراجعه کردند به محکمه پيغمبر که اين آقا چنين ظرفي داشت در اثاثيه او بود وصيت‌نامه هم داشت و اين آقايان مي‌گويند ما از اين ظرف خبر نداريم. حضرت آنها را خواست و از آنها بازجويي کرد و آنها منکر بودند قَسم خوردند که ما خبري نداريم؛ تا اينجا کار تمام شد. چون اين ظرف را داشتند ظرف در دست اينها بود بالاخره ظرف خودش را نشان داد. بازماندگان او ديدند که اين ظرف در دست اينهاست بعد از آنها سؤال کردند گفتند که اين ظرف برای فلان کس بود، او که مُرد کسي هم نبود، شما اين ظرف را از کجا تهيه کرديد؟ گفتند که ما از خودش خريديم، حالا شدند مدعي.

قبلاً از آنها سؤال مي‌کردند که اين ظرف چه شد مي‌گفتند ما خبر نداريم و منکر بودند. الآن که ظرف را در دستشان ديدند، گفتند اين ظرف برای ايشان بود در دست شما چه کار مي‌کند، اينها مدعي شدند، لذا بايد شاهد بياورند. چون اينها دوباره به محکمه پيغمبر مراجعه کردند حضرت اينها را احضار کرد فرمود اين ظرف برای اين است دست شما چه کار مي‌کند، گفتند ما از او خريديم. شاهد نداشتند بستگان اينها که اين طرف بودند سوگند ياد کردند و ظرف را از دستش درآوردند.[2]

در اين زمينه اين آيه 106 نازل شد که اگر در مسافرت کسي از مسلمان‌ها دارد مي‌ميرد مسلمان ديگر نيست، غير مسلمان را مي‌تواند وصي خود قرار بدهد گرچه اينجا وصيتي نشده است ولي مسلمان مي‌تواند غير مسلمان را وصي خود قرار بدهد و يا شاهد قرار بدهد.

اينها شاهد نبودند، اينها طرف دعوا بودند ولي به اين مناسبت چنين آيه ای نازل شد که اگر کسي در سفر وصيت کرد، او را شاهد وصيت خود قرار بدهد؛ اينها مسئله شهادت مال بود مال خودشان بود ولي آنچه که آيه نازل شد اين است که اگر کسي در مسافرت مسلمان است و دارد مي‌ميرد مي‌تواند دو غير مسلمان را شاهد خود بر وصيت قرار بدهد.

اين اجمال قضيه بود که اتفاق افتاده است.

 

پرسش: اين مسئله حل نشد که در مرحله اول منکر بودند و بعد از آن شاهد بودند براي کار خودشان، چگونه ...؟

پاسخ: شاهد نبودند.

 

پرسش: شاهد بودند بر اينکه اين ظرف دست ما نبوده؟

پاسخ: مدعي بودند.

 

پرسش: مدعی بودند که اين ظرف دست ما نبوده ...؟

پاسخ: انکار مي‌کردند که ما خبر نداريم و با قَسم هم ثابت کردند چون منکر بودند «الْبَيِّنَةُ عَلَي الْمُدَّعِي وَ الْيَمِينُ عَلَي مَنْ أَنْكَر»[3] چون منکر بودند با سوگند حل شد.

 

پرسش: سوگند مسيحی در محکمه قبول است ...

پاسخ: با الله که سوگند ياد بکنند مشترک است. بنابراين در آن مرتبه اول منکر بودند منکر بايد سوگند ياد کند. فرمودند شما يا مي‌توانيد اينها را مطابق دين خودشان محاکمه کنيد يا مي‌توانيد مطابق اسلام محاکمه کنيد؛ به اينها بگوييد يا برويد به محکمه خودتان، يا اگر آمديد، مطابق با محکمه اسلام بايد عمل بشود. اين قاعده کلي است. در صحنه اول، اينها منکر بودند، منکر بايد سوگند ياد کند، سوگند ياد کردند و حل شد. بعداً که اين ظرف در آمد، آنها گفتند که اين ظرف را از کجا تهيه کرديد؟ اينها شدند مدعي که ما از خودش خريديم. چون حالا مدعي هستند، بايد شاهد بياورند و چون شاهد نداشتند، طرف مقابل بايد سوگند ياد کند و سوگند ياد کردند و ظرف را از دست آنها در آوردند.

 

در اين زمينه اين آيه نازل شد که اگر در مسافرت خواستيد شاهدي بياوريد، اگر مسلمان نبودند دو تا غير مسلمان را هم ممکن است شاهد خودتان قرار بدهيد. اين ﴿مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ يعني از غير مسلمان‌ها.

تا اينجايش مشکلي در کار نيست. آنجا که دارد: ﴿فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ﴾ آن توجيه انکار خودشان است ﴿لا نَشْتَري بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى‌ وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمين ٭ فَإِنْ عُثِرَ عَلي أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَاخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِمَا﴾[4] اگر کشف خلاف شد دو شاهد ديگر بايد بياوريد که يک آيه ديگر است که جداگانه بحث مي‌ خواهد.

اما در خصوص آنچه که مرحوم محقق(رضوان الله تعالي عليه) بيان کرده‌اند يک بخشش به همين آيه مربوط است که روايتي هم هست در ذيل همين که اين روايت را بايد بعداً بخوانيم؛ يکي هم اينکه در وصيت به ولايت، اگر کسي مدعي باشد که من ولي اين طفل هستم بالوصاية يعني آن موصي مرا وصي قرار داد که وليّ اين صغار باشم، اين را گفتند شاهد واحد ثابت نمي‌شود اين با هر شهادتي هم ثابت نمي‌شود، چون مسئله ولايت است. وصيت بر ولايت غير از وصيت بر مال است آن با وضع آسان‌تري ثابت مي‌شود ولي اين با آن ثابت نمي‌شود.

اما اين بخشي را که مرحوم محقق(رضوان الله عليه) فرمودند يک بخش آن قابل اثبات است فرمود: «تثبت الوصية بشاهدين مسلمين عدلين» اين قاعده کلي است که ثابت مي‌شود اما «و مع الضرورة و عدم عدول المسلمين، يقبل شهادة أهل الذمة خاصة» به دليل همين آيه 106 سوره «مائده» که روايتي هم در ذيل است همين را تأييد مي‌کند که مي‌شود دو تا شاهد مسيحي شهادت بدهند که اين آقا وصيت کرده است.

اما «و يقبل في الشهادة بالمال شهادة واحد مع اليمين» همان‌طوري که در بعضي از موارد کمتر، در بعضي از موارد بيشتر، گاهي به عدل واحد اکتفا مي‌شود چه اينکه در مسئله مؤذن گفته شد. گاهي به عدل واحد نه، به ضميمه سوگند ثابت مي‌شود؛ گاهي به عدل و شهادت أمرأتين ثابت مي‌شود. گاهي دارد که ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾[5] نه «ذووا»! ﴿ذَوَيْ﴾ تثنيه است ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾ تثنيه است جمع نيست. دو شاهد عادل را بياوريد ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾؛ دو شاهد عادل بياوريد. اينها اصل کلي است اما در مواردي که حالا يک شاهد عادل با يک زن کافي است يا يک شاهد عادل به ضميمه سوگند کافي است، اينها نصوص خاصه‌اي است که تنزيل مي‌کند يمين را به منزله شهادت آن شاهدي که نيست يا تنزيل مي‌کند شهادت زن را به منزله شهادت رجلي که نيست. «و رجل و امرأتان» آن اصلي کلي است اما اگر نبود، شهادت يک مرد با يک زن، يا شهادت يک مرد با يمين، اين تنزيل مي‌خواهد و آن تنزيل را که مرحوم محقق اينجا عنوان کرده بايد با دليل ثابت بشود.


[2] تفسير القمی، ج1، ص189 و 190 ؛ دقائل التاويل و حقائق التنزيل، ص162؛ البرهان فی تفسير القرآن، ج2، ص374.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo