< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

98/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیهات الاحتیاط/ اصول العملیة

0.0.1- -مفاد حدیث لا تعاد

این است که زیادی یکی از این خمسه، و نقیصه صلاة در مورد یکی از این خمسه در صورتی که سهواً باشد هر دو مبطل هست، ولکن در خصوص ارکان است و نسبت به غیر ارکان دلالت بر بطلان ندارد بلکه مفهوم مخالف مستثنا منه حدیث این است که در غیر ارکان مبطل نیست. بنابرین نسبت به روایاتی که .. مثل من زاد فی صلاته، که دلالت دارد که زیادی مبطل هست، نسبتش عموم من وجه می شود. چرا؟ ماده اجتماع این 2 این است زیادی رکنی سهوی حدیث لا تعاد هم می گوید مبطل هست، من زاد فی صلاته هم أیضاً بر بطلان دلالت دارد. در مورد نقصان صلاة به ارکان، لا تعاد می گوید مبطل هست و صلاة باطل هست. ولی من زاد فی صلاته دلالت بر بطلان ندارد. زیادی سهوی غیر رکن، لا تعاد می گوید مبطل نیست، در زیادی غیر رکن سهوی به مقتضای لا تعاد عرض کردیم صحیح است، ولی به مقتضای من زاد فی صلاته باطل.

و نسبت چونکه عموم من وجه هست، قاعده این است که ماده اجتماع را از هر 2 دلیل رفع ید کنیم و سراغ اصل عملی در مورد اجتماع برویم و به هر 2 دلیل نسبت به ماده افتراقشان عمل بکنیم.

ولیکن حدیث لا تعاد مقدم بر من زاد فی صلاته می شود، و حاکم بر من زاد فی صلاته می شود، و لأجل هذه الحکومه در مورد اجتماع. پس زیادی سهوی غیر رکنی به حکم لا تعاد مبطل نیست و عرض کردیم این لا تعاد چون شارح من زاد فی صلاته می شود، بین دلیل حاکم و محکوم نمی گویند تعارض هست، بلکه در اینجا دلیل حاکم را مقدم بر دلیل محکوم می دارند.

پس من زاد فی صلاته دائره دلالتش باید برود از محدوده لا تعاد خارج بشود، در دائره دلالت لا تعاد میدان میدان لا تعاد هست، که لسانش لسان دلیل ثانوی و جنبه شارحیت دارد، در ما عدای او به همان قانون اولی من زاد فی صلاته باید عمل بکنیم و به مقتضای او حکم به بطلان بکنیم.

پس من زاد به غیر آنچه که مفاد لا تعاد هست دلالت می کند مثل زیادی که عمدی باشد. پس من زاد فی صلاته ناظر می شود بعد از تقدیم حدیث لا تعاد بر او به خصوص زیادی از غیر نسیان، که می شود زیادی عمدی یا حداکثر زیادی عن جهل قصوری. (که بگوییم جهل هم در این جا مثل عمد هست) علی الخصوص اگر عن تقصیر باشد که در حکم عمد هست. و اما روایت من استیقن انه زاد فی صلاته که تعبیر علم به زیادی را در صلاة داریم.

این من استیقن ظهور در این دارد که در مورد شبهه موضوعیه هست، نه شبهه حکمیه. پس جهل به این که این زیادی هست به عنوان حکم شرعی که نمی داند مثلاً جلسه استراحت حکمش چیست، آنجا را ظاهراً این من استیقن انه زاد فی صلاته، شامل نمی شود.

-روایت من استیقن زیادی سهوی را مطلقاً مبطل صلاة دانست[1]

چون نمی گوید این استیقن فی صلاته، یعنی در حال اتیان با یقین بیاورد. خیر، یقین پیدا کرد و حاصل شد برای این که زیاد کرده در صلاة. موقعی که زیادی را می آورد ندارد عن عمدٍ باشد یا عن سهوٍ باشد، مطلق است. اگر یقین کرد که در صلاتش اضافه آورده است و لو این که حین الاتیان متوجه نبود که این زیادی هست، بعداً متوجه شد و یقین هم پیدا کرد که در صلاتش اضافه آورده است. این مطلق هست.

بنابرین با مستثنای این حدیث که خمسه بود هیچ منافاتی ندارد[2] . چرا؟ چون این حدیث هم دلالت بر بطلان دارد، حدیث لا تعاد هم که خمسه استثناء شده بودند، دلالت بر بطلان دارد. پس از این جهت نسبت به مستثنا منه، روایت می شود اعم. چون زیادی که یقین به حصول آن پیدا کرده است اعم هست از این که از ارکان باشد یا از غیر ارکان. اما از یک جهت اخص هست، چرا؟ چون در روایت دارد من استیقن انه زاد فی صلاته. پس در مورد نقیصه را نمی گیرد. ولی مورد حدیث لا تعاد در غیر ارکان از این جهت عمومیت دارد. که اعم از این هست که در غیر ارکان، اخلال به صلاة به زیادی باشد یا این که به نقیصه باشد اخلال به صلاة.

و از این که حدیث لا تعاد نسبت به مستثنا منه که غیر ارکان اند، اعم هست از این که اخلال بالنقیصه باشد یا بالزیاده باشد. از این جهت این می شود اعم از مورد روایت. چون در مورد روایت فقط خصوص زیادی مطرح هست. استیقن انه زاد فی صلاته، ندارد انه استیقن نقص فی الصلاة. نقصان در صلاة را ندارد. قهراً باز نسبتشان عموم من وجه می شود. اگر اخلال به زیادی باشد، در غیر ارکان، من زاد فی صلاته به عمومش شامل می شد، حدیث لا تعاد هم شامل می شود، چون اطلاق داشت نسبت به زیادی و نقیصه. حالا، لا تعاد در این جا می گوید این زیادی غیر رکنی مبطل نیست، ولی من استیقن انه زاد فی صلاة می گوید مبطل هست. این ماده اجتماعشان هست.

ماده افتراق، در مورد نقیصه حدیث لا تعاد، نقصان به غیر رکن، حدیث لا تعاد نسبت به او دلالت دارد که مبطل نیست، ولی من استیقن انه زاد فی صلاته ساکت هست. آن را شامل نمی شود. نقصان در صلاة به اجزاء غیر رکنی ماده افتراق از جانب حدیث لا تعاد هست. در این جا در عین حالی که نسبت عموم من وجه هست، و در رابطه با زیادی غیر رکنی، چه سهواً باشد چه جهلاً باشد با هم تعارض دارند، لا تعاد می گوید مبطل نیست، من استیقن می گوید مبطل هست. مع ذلک به عنوان 2 دلیل متعارض با این معامله نمی شود. چرا؟ برای خاطر این که اگر ما مستثنای در مورد حدیث لا تعاد را مقدم نداریم بر روایت من استیقن انه زاد فی صلاته، حکم عدم اعاده در مورد زیادی سهوی در غیر ارکان پیدا نمی کند.

مورد برای احد الدلیلین نمی ماند. در باب تعارض هست که اگر به واسطه تقدیم احد الدلیلین بر دیگری موجب بشود که برای دلیل آخَر مورد نماند و موجب لغویت آن بشود، در این جا برای خروج از لغویت، و این که احد الطرفین بی مورد نماند، ما آن طرف را مقدم بر طرف مقابلش می داریم. که عمل کرده باشیم به هر 2 دلیل، چون جمع بین دلیلین اقوی هست از طرح، و تا جایی که بتوانیم باید به هر 2 عمل کنیم، و لازمه عمل به هر 2 دلیل در جایی که به احدهما تقدیم نداریم بر دیگری موجب بی مورد ماندن او و لغویت او بشود، باید او را مقدم بداریم و لو این که ممکن هست از جهات دیگری آن دلیل مقابل ترجیح داشته باشد.

حالا چگونه؟ در مورد مستثنای از حدیث لا تعاد اگر من استیقن که اطلاق داشت را مقید نکنیم به وسیله حدیث لا تعاد، موردی برای حکم به عدم اعاده در مورد زیادی سهوی غیر رکنی نمی ماند. چون زیادی سهوی غیر رکنی را هم داخل در من استیقن بکنیم، معنایش این است که باز صلاة باطل است. خب پس کجا داریم که زیادی سهوی باشد و غیر رکنی باشد و مع ذلک به حکم حدیث لا تعاد بگوییم صلاتش باطل نیست؟

آن لغویتی که موجب بشود در باب تعارض، احد المتعارضین را مقدم بداریم نسبت به دیگری جایی هست که یکی از 2 دلیل کلاً بی مورد بماند. ولی از آنجایی که حدیث لا تعاد نسبت به زیاده و نقیصه هر 2 را شامل می شد و مطلق بود، و لو این که نسبت به مورد زیادی سهوی غیر رکنی موردی برای او باقی نماند، ولی باقی نماندن هیچ مورد برای خصوص زیادی سهوی غیر رکنی موجب لغویت نمی شود، برای خاطر این که نقصان اجزاء داخل در دائره لا تعاد می شود. خب اگر این جا ترجیح با حدیث من استیقن باشد، او را در مورد زیادی سهوی غیر رکنی به او عمل کنید، مع ذلک مستنثا منه حدیث لا تعاد دارای مورد هست، و آن عبارت هست از جایی که نقصان سهوی غیر رکنی باشد. که در صلاة نقیصه ایجاد بکند عن سهوٍ و آن چیزی که نیاورده است غیر خمسه باشد که ارکان نباشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo