< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

98/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیهات الاحتیاط/ اصول العملیة

0.0.1- -لحاظ تقید به دو شکل

به یک لحاظ شما به تقید به معنای اسمی توجه می کنید. اگر به معنای اسمی ملاحظه بشود گرچه امر انتزاعی در خارج وجودش به وجود منشأ انتزاعش است. اما در باب لحاظ چون خفیف المؤونه است، می توانید به صورت معنای اسمی لحاظ کنید. مثلا بحث از حروف در علوم ادبی به معنای اسمی آنها را لحاظ می کنید وسخن می گویید. لذا می گویید کلمة «مِن» لخمسة معانٍ.

و أخری تقید به معنای حرفی ملحوظ است. یعنی همانطوری که در حمل شایع قوام امر انتزاعی به منشأ انتزاعش هست، ما در مقام لحاظ تغییری در ترکیب آن ایجاد نمی کنیم. مثلاً نسبت را بما هو ربطٌ بین المبتدا و الخبر لحاظ کردید، آن را مستقلاً در نظر نگرفته اید که این معنای حرفی می شود. آنچه که به درد شما می خورد برای انحلال و انبساط امر جایی است که تقید به معنای اسمی لحاظ کنید، ولی اگر تقید به معنای حرفی لحاظ شد، موجب انبساط امر بر ذات مقید از یک طرف و تقید در طرف دیگر نمی شود. و در ما نحن فیه تقید به معنای حرفی ملحوظ هست نه معنای اسمی.

اگر به معنای حرفی باشد امر منبسط و منحل نمی شود بلکه فقط امر سراغ مقید می رود، در این صورت وجوبی که متصور هست نسبت به مقید، فقط وجوب نفسی است. دیگر فرض ترکیب نیست که بگوییم اجراء هم امر دارند؛ پس اینجا امر واحد هست، متعلق هم امر واحد است؛ یا ذات المقید مطلق هست، یا مقید بما هو مقیدٌ، که باز 2 چیز نیست، یک چیز است. پس امر نفسی است که واحد است و امر غیری در اینجا ورود ندارد. پس این راه هم دردی برای انحلال علم اجمالی درمان نکرد.

-وجه سوم انحلال: مطلق در وجود عین مقید هست[1]

از باب تشبیه امور اعتباری به امور تکوینی گفتند: طبیعی به عین وجود فرد موجود می شود،. انسان به عین وجود زید موجود شده است، نه این که وقتی زید موجود شد 2 وجود باشد، یکی برای انسان و دیگری برای زید. وجودٌ واحدٌ مضافٌ الی زید و انسان معاً. طبیعی موجود هست به عین وجود فرد نه این که به یک وجود آخَری غیر از وجود فرد موجود بشود.

در ما نحن فیه مطلق و مقید در خارج به یک وجود موجودند. نه این که اگر مقید وجود پیدا کرد، یک وجود برای ذات مطلق باشد، یک وجود برای ذات مقید بما هو مقید باشد.

اگر وجود واحد است، این وجود واحد هم مضاف هست به مقید و هم مضاف هست به مطلق. صلاة مع الطهاره که وجود پیدا کرد، در عین حالی که به صلاة مع الطهارة مقید و منسوب هست، به ذات الصلاة هم مضاف هست.

در نتیجه در این جا اتحاد در لحاظ و اتحاد در وجود آمد، و چون اضافه در وجود هم به مطلق هست و هم به مقید، می توانیم بگوییم وجوبی که برای مطلق هست، این وجوب إما نفسیاً هست او غیریاً. اگر شک داشته باشیم که آنکه وجود دارد زید باشد، می گوییم یقین داریم انسان موجود شده است، ولی نمی دانیم در ضمن زید موجود شده است یا فرد دیگری.

این جا هم می گوییم این وجود مضاف به مطلق علی کل تقدیر هست چه مطلق در ضمن این مقید باشد و چه در ضمن این مقید نباش؛ البته یک تفاوتی است که آن این است که مثل انسان در خارج بدون فرد تحقق ندارد. ولی مطلق بدون قید در خارج محقق می شود.

پس این که انحلال می خواهید، اشکال ندارد. انحلال هست. وجودٌ واحدٌ منسوبٌ الی المطلق کما این که منسوب است به مقید. وحدت در وجود منافی با تعدد ماهوی نیست. و کفانا در این جا برای انحلال تعدد به حسب ماهیت. چون تفاوت ماهوی هست، ما تعدد داریم، وقتی متعدد درست شد انحلال علم اجمالی در این جا معقول است. چون احد الفردین واجبٌ مطلقاً اما نفسیا او غیریا، فرد آخَر وجوب مشکوک است به شک بدوی.

این را هم مرحوم حاج شیخ رض مردود می دانند کسابقیه. وجه رد این است که شما در این جا دچار یک خلط شده است، و چنین توهم کرده اید که مطلق عینیت دارد با مقید وجوداً. سراغ عینیت بین مطلق و مقید هرگز نروید.

ماهیات را که خودتان قبول دارید متعددند. چیزی که می ماند وجوداً است. اما چه کسی گفته است که این ها وجوداً اتحاد دارند؟ تقید امرٌ انتزاعیٌ، مطلق امرٌ حقیقیٌ. کجا بین امر حقیقی و امر انتزاعی عینیت است؟ اگر بحث اتحاد بگویید با عینیت فرق دارد. این که تعبیرتان این است که «المطلق عین المقید فی الوجود» به تعبیر حاج شیخ «لا اصل لهذا الدعوی» اعتباریات کجا و واقعیات کجا؟

اتحادی هم که هست مثل اتحاد بین ماهیت و وجود است، آیا اتحاد بین ماهیت و وجود خارجاً بود معنایش هم این است که ماهیةً هم متحدند و معنایش این است که هر 2 اصیل اند؟ خیر. یک اتحاد بین متحصَّل با لا متحصَّل است، چیزی که هیچ شیئیتی در خارج ندارد با چیزی که شیئیت در خارج دارد، متحد می شود، به ذیل او پناه می برد.

مطلق که امر متحصَّل و موجودٌ خارجاً، مطلق که امر واقعی و متحصل فی الخارج اتحاد دارد با غیر متحصل که متقید که امر انتزاعیٌ که با منشأ انتزاعش تحقق پیدا می کند.

اگر این نحوه از اتحاد هست که بین متحصَّل و لا متحصَّل است، اگر اتحاد بین حصه موجوده که اسمش را مقید می گذاریم با تقید متحد شدند و اگر حصه عین وجود نشد، جامع بین الحصص به طریق اولی عین وجود نیست.

وجه اولویت چرا وقتی حصه عین وجود نشد، چرا جامع عین وجود نیست؟ اگر انسان عین وجود باشد در خارج، یعنی تا انسان گفتیم وجود دارد، تمام افرادش باید تحقق در خارج داشته باشند. چون جامع را بما هو جامعٌ در نظر می گیرید، معنایش این است که تشخصات و تفردات خارج اند، تا پای تشخص به میان می آید، جامعی نمی ماند.

بناءً علی هذا وقتی حصه که عبارت هست از مطلق مع التقید، عین وجود نشد؛ جامع بین الحصص به طریق اولی عین وجود نمی شود. و اگر بحث از تشخصات نبود، پای وجود به میان نمی آید که عین وجود باشد.

پس انحلال در این جا معقول نیست، برای خاطر این که یک فرد در خارج اصالت ندارد که همان تقید باشد که امرٌ انتزاعیٌ، دیگری که ذات مقید باشد فقط اوست. پس 2 طرف احتمالی که داریم فقط وجوب نفسی است، و جریان اصل در یک طرف معارض است با جریان اصل در طرف دیگر. فأین الانحلال؟

و لذا چون حصه و جامع تفاوت ماهوی دارند نمی توانیم حمل کنیم احدهما را بر دیگری به حمل ذاتی. که در حمل ذاتی ملاک هوهویت است. این نشان آن است که عینیت ندارند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo