< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

98/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیهات الاحتیاط/ اصول العملیة

0.1- -فی التنبیهات الاقل و الاکثر

-التنبیه الاول: فی الشک فی القید[1]

در تنبیه اول شک در اجزاء داخلیه مورد بحث هست. یک مرکب اعتباری شرعی عند التحلیل منحل می شود به اجزاء متعدده که از این اجزاء به اجزاء تحلیلیه یا اجزاء داخلیه تعبیر می شود.

مثلاً در تقید صلاة به طهارت اگر شک کنیم. و هم چنین در این جا بحث در این است که اگر منشأ شک ما به اجزاء خارجی جهل به جزئیت نباشد نسیان باشد، می دانیم قرائت جزء صلاة است، اما قرائت را فراموش کردیم، آیا این جا مرجع اطلاق است، یعنی جزئیت اجزاء جزئیت مطلقه است به این معنا که اگر صلاة را بدون این جزء بیاوریم چه عمداً و چه سهواً در هر 2 صورت باطل است، در مقابل این که جزئیت آن ها جزئیت ذُکریه باشد، اگر نسیاناً ترک کردیم ترکشان مبطل صلاة نیست، قاعده کدام یک از این 2 را اقتضاء دارد. وجوهی از انحلال در این جا تصویر شده است که مرحوم حاج شیخ رض بیان می کنند. می فرمایند انحلال مورد اجزاء خارجیه بحث شده است، از چند طریق ادعاء کرده اند.

طریق اول: مقید مثلاً صلاة نسبت به طهارت، ذات صلاة غیر از همان اجزاء او بتمامها چیز دیگری نیست. در تحلیل ذهنی برایش اجزاء درست می کنیم، وجود صلاة مقید به همه اجزاء و از جمله این قید بستگی دارد. صلاة بدون آنها تحقق پیدا نمی کند.پس باید بگوییم که مقید همانطور که وجودش متوقف بر وجود قید است، وجودش متوقف بر وجود ذات اجزاء مقید است،پس ذوات این اجزاء در تحقق مقید دخیل اند.

پس وجوب ذوات اجزاء مقید واجبٌ مطلقاً، إما نفسیا او غیریا یعنی یا نفس واجب و تمام الواجب عبارت هست از همان اجزاء غیر از این تقید، پس وجوبش وجوب نفسی می شود یا این که وجوب تعلق گرفته به این اجزاء مع التقید که وجوبشان وجوب مقدمی می شود ولی وجوب تقید به این قید، واجبٌ علی تقدیر. پس وجوبش مشکوک هست.

حالا که این طور شد که اگر شک در تقید عمل مرکبی به طهارت داشته باشیم، می توانیم بگوییم علم اجمالی ما منحل می شود. پس در نتیجه اگر علم تفصیلی نسبت به این طرف هست و شک بدوی نسبت به طرف دیگر، علم اجمالی ما منحل شد. این یکی از وجوهی برای اثبات انحلال در مورد جزء خارجی و یا جزء داخلی که منشأ شک نسیان عمل است نه جهل به وجوب است که نسبت به مقید بگوییم واجب علی کل تقدیر، و تقید واجب علی تقدیر و آن تقدیر این است که متعلق وجوب باشد واجب است و اگر متعلق وجوب نباشد، وجوبی ندارد. نسبت به این برائت جاری کن، و نسبت به آنی که معلوم بالتفصیل است وظیفه اتیان است و باید بیاورید. این یک وجه است که ادعاء کرده اند. مرحوم حاج شیخ رض این را قبول ندارند و رد می کنند.

0.1.1- -ذات مقید با اجزاء متحد است

اگر اطلاق مقدمیت بر اجزاء می شود و تعبیر می کنیم به مقدمه داخلی ، مقدمه و ذی المقدمه 2 چیز نیستند، این جزئیتی که اطلاق می کنیم به تحلیل ذهنی هست، ولی در وجود خارجی جزء و کلی نیست و وجوداً چون اتحاد دارند، اگر این چنین نشد نمی توانید بگویید وجوبش علی تقدیر وجوب مقدمی است. وجوب مقدمی در جایی است که مقدمه وجودش با وجود ذی المقدمه مغایر باشد.

پس نمی توانید بگویید اجزاء داخلیه واجبٌ مطلقاً. وجوب مقدمی و غیری در اینجا متصور و معقول نیست. وقتی وجوبش فقط وجوب نفسی شد، فرقی باید تقید ندارد. این اجزاء داخلیه به وجوب نفسی در صورتی گفته می شود که فقط به همین حد باشد، لذا نمی توانید بگویید یک طرف معلوم بالتفصیل شد و طرف دیگر مشکوک به شک بدوی، خیر 2 طرف مشکوک هست.

لذا اجزاء داخلیه بالنسبه به ذی المقدمه که اسمش مقدمه داخلیه شد، در اطلاق مقدمه به یک معنا صحیح است، ولی مقدمه ای که وجوب مقدمی را درست کند و مصحح اینکه وجوبش مقدمی باشد نیست. گرچه در مقام ماهیت تقدم بالتجوهر دارند، و در مقام وجود تقدم بالطبع دارند، اما 2 وجود نیست. ملاک وجوب مقدمی تعدد است در وجود خارجی که این معنا به وسیله تقدم بالتجوهر و تقدم بالطبع حاصل نمی شود. وجود صلاة با طهارت، صلاة یعنی مجموعه این امور و مجموعه این امور یعنی صلات و یک وجود است. بنابرین اجزاء داخلیه وجوبشان وجوب مقدمی نیست بلکه منحصراً وجوب نفسی است که مشکوک می باشد.

پس این وجه به درد این که ما در مورد اجزاء خارجیه اگر شک کردیم آیا جزئیت دارد یا ندارد، ولی نفس القید خارج هست از ماهیت واجب و خارج از دائره متعلق، اینجا این انحلال صحیح نیست.

0.1.2- -راه دوم انحلال ذات المقید متعلق وجوب نفسی

یک وجوب نفسی هست که تعلق گرفته است به ذات اجزاء و به تقید آن ذوات به این شیء خارجی. مثل تقید در این جا، وزان اجزاء خارجیه بدانید. مثل مرکب از اجزائی که در خارج هر جزئی موجود به وجود مستقل بشود. وجودات متعدده ای دارد. در صلاة وضع هست فعل هست، کیف هست، جده هست، الی غیر ذلک از مقولاتی که متصور هست، و حال اینکه مقولات متباینات اند. شارع اعتباراً همه این ها را یک چیز حساب می کند. ذات مقید وجود حقیقی استقلالی در خارج دارد. ولی تقید به آن قید خارجی، تقید امرٌ انتزاعیٌ، دیگر وجود خارجی ندارد. صلاة متقید هست به طهارت. یعنی بعد از رو آوردن شخص به یکی از این اسباب طهارت، از فعلش انتزاع می کنیم به این که طاهرٌ.

منشأ وحدت بین این اجزاء و بین تقید چیست؟ ماهیةً که متفاوت اند و وجوداً هم متفاوت اند، که بخواهیم بگوییم همه یک چیز هست؟ غیر از وحدت در لحاظ که همان وحدت اعتباری هست، چیز دیگری نیست. من بیده الاعتبار می تواند بگوید همه این ها یک چیزند وحدت در لحاظ که عبارةٌ أخرای همان وحدتی اعتباری است که شارع در عالم اعتبار یکی بودن این ها را اعتبار فرموده است.

و اگر این معنا نباشد، جامع بینشان وجود می شود. مثل زیدٌ کاتبٌ. چه چیزی باعث شده است که حمل می کنید؟ زیدٌ هو الکاتب و الکاتب هو زیدٌ. مفهوم زید و کاتب 2 چیز هست و ماهیتشان هم 2 چیز هست، پس چه طور می گویید زید همان کاتب هست؟ این جا غیر از وجود که ملاک اتحاد است چیز دیگری نیست.

بعد ایشان گریز می زند به بحث عقلی که می فرمایند آنچه که اصیل است وجود است. و به یستدل علی اصالة الوجود و اعتباریة الماهیة. چون اگر بناء باشد وجود امر اعتباری باشد، تمام این حمل ها باید بگوییم جهت وحدتشان در لحاظ است در حالیکه ما می خواهیم بگوییم حقیقتا در خارج زید همان کاتب است و کاتب همان زید است، یعنی این برهان به صورت إنّ هست. که از این صحت حمل پی می بریم که وحدت این جا وحدت واقعیه است، و وحدت واقعیه که بالماهیه معقول نیست، پس باید به وجود باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo