< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

97/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیهات اشتغال

اشکال دیگر محقق اصفهانی بر صاحب کفایه

خلاصه کلام صاحب کفایه: این ملاقی که الآن ملاقات برای او بعد از علم اجمالی حاصل شده است، ملاقات بعد از علم اجمالی به نجاست احد الشیئین است، یعنی اول علم اجمالی داریم و بعداً ملاقات حاصل شده است (اینجا را بحث می کنیم. صورت دوم عکس صورت اول است که اول ملاقات است و بعد علم و صورت سوم که تفاوتی بین صورت دوم و سوم است) و اجتناب از ملاقی را لازم نمی دانند از ابتداء علم اجمالی ما یکی از 2 طرفش ملاقی نبوده است، علم اجمالی از اول 2 طرف بیشتر نداشته و بر طرف هم اضافه نشده است. شیء ای به عنوان ملاقی طرف علم اجمالی ما نیست. به مقتضای این علم عقلاً باید کاری بکنیم که قطع به فراغ پیدا بشود. لذا باید در همان اطراف علم باید احتیاط بکنیم، چیزی که خارج از اطراف علم اجمالی است وجهی ندارد که احتیاط نسبت به او داشته باشیم. لذا احتیاط هم که به حکم عقل لازم است فقط نسبت به اطرافی است که داخل دائره علم هستند.

مرحوم حاج شیخ رض می فرمایند: صِرف عدم علم به فرد آخَر از نجس، این که ملاقی فرد آخَری از نجس نشده است، معیار در عدم وجوب احتیاط این نیست که شیء طرف علم نباشد، و در ما نحن فیه چون ملاقی طرف علم اجمالی ما نیست، لذا احتیاط هم در او واجب نیست، برای خاطر این که در صورت سوم ملاقی طرف علم نیست بخلاف صورت اول ملاقات هست و بعد علم اجمالی. پس اگر این ملاقات اول باشد یا آخر باشد تفاوتی ایجاد نمی کند چیزی که طرف نبوده الان هم طرف نیست.

در صورت اولی اول علم اجمالی است بعد ملاقات. در صورت سوم اول ملاقات است بعد علم اجمالی به این که نجس در احد الشیئین قبل از ملاقات بوده است، این جا از نظر واقع قضیه فرقی ندارد. در این صورت سوم با این که ملاقی طرف نیست، صاحب کفایه فرموده احتیاط واجب است و باید از ملاقی اجتناب کرد. این یک اشکال نقضی بر صاحب کفایه است. اگر میزان و ضابط عدم وجوب احتیاط این است که شیء طرف علم اجمالی نباشد، این ضابط در صورت سوم هم برای ملاقی موجود است، چرا شما در صورت سوم حکم به وجوب اجتناب از ملاقی کرده اید؟ و اگر در صورت سوم قائل شدید که احتیاط واجب است، در صورت اولی هم به همین قائل بشویم. سبق و لحوق متفاوت چه تغییری را ایجاد کرده است که شما در این جا اجتناب از ملاقی را لازم نمی دانید و در صورت سوم اجتناب از ملاقی را لازم می دانید؟

پس ما در مقابل شیخ انصاری رض می خواهیم ادعاء بکنیم که حتی در صورت اولی که اجتناب از ملاقا و طرف آخَر را لازم می دانید که معیار را هم این دانستید که ملاقا و ملاقی هر 2 طرف علم ما باشند، مرحوم حاج شیخ می فرمایند: چه کسی گفته است علم میزان است؟ در مورد ملاقا و طرف آخَر علم به وجود اصل نجس برای احتیاط لازم نیست، بلکه در باب وجوب احتیاط لازم است که شیء طرف علم اجمالی باشد، نه علم به وجود اصل نجس معیار باشد. پس علم به اصل نجس در اصل یعنی ملاقا و طرف آخَر وجود ندارد، ما علم اجمالی به وجود نجس داریم. معنایش این نیست که می توانید اشاره بکنید که ملاقا نجس است یا به طرف آخَر اشاره بکنید که نجس است. این اشاره در جایی است که علم تفصیلی باشد. لذا در علم اجمالی علم به وجود اصل نجس لازم نیست، در ملاقا این احتمال را می دهیم، در آن طرف آخَر هم می دهیم. و این علم هم قهراً معیار طرفیت هست. باید ببینیم همانطور که ملاقا و طرف آخَر، طرفٌ للعلم هستند، ملاقی هم طرفٌ للعلم. اگر این شد اجتناب از ملاقی در صورت اولی لازم می شود، در مقابل شیخ انصاری و صاحب کفایه.

تغییر مثال در معیار طرفیت علم

علم داشته باشیم اجمالاً به نجاست این ظرف یا غصبیت ظرف دوم. این 2 ظرف، علم داریم علی نحو المنفصله، که یا یکی نجس است و دیگری پاک، یا یکی مغصوب است و دیگری مباح. در چنین موردی اجتناب از هر 2 لازم است. چون اگر فقط نجاست می بود، می گوییم این ظرف یا آن ظرف. یا این نجس است یا آن ظرف دیگر غصب است (نه این که 2 تایی باشد، یکی از نجاست و غصب در یکی از این 2 طرف واقع شده است) اینجا اجتناب از هر 2 ظرف لازم است. با این که بالقطع نمی توانیم بگوییم نجس موجودٌ، و با این که بالقطع نمی توانیم بگوییم که غصب موجودٌ.

طرفیت للعلم کافی است و اگر طرفیت درست شد اجتناب در آن طرف لازم است، و لو ملاقی باشد. اگر طرفیت للعلم درست نشد، اجتناب لازم نیست ولو ملاقا باشد. نه علم تفصیلی به نجس داریم و نه علم تفصیلی به غصب. اگر میزان علم به نجس باشد، نباید از هیچ کدام از 2 طرف اجتناب لازم نباشد. چون علی تقدیرٍ علم به نجاست است و علی تقدیرٍ آخَر علم به غصب است.شمای صاحب کفایه حاضرید بگویید که از 2 طرف اجتناب لازم نیست؟ هرگز حاضر نیستند. لذا معیار در حکم وجوب اجتناب طرفیت للعلم است.

این جا یک مسامحةٌ مایی به تعبیر بنده واقع است. ایشان می فرمایند ملاقی هم طرفٌ، ظاهر عبارت این است که 3 طرف پیدا شده است. تصریح هم دارند. ولی از فرمایش سابق خود ایشان این معنا را عرض کردیم که 3 طرف نیست، بلکه از توابع ملاقا است. چون واسطه در عروض را معنا کردند که ملاقی به عنوان ذنب و ذیل ملاقا باشد. 3 چیز در عرض هم نداریم به عنوان طرفیت. ایشان می فرمایند این به عنوان طرف سوم است، ولی طرف ثالث نیست، طرفٌ ولی به عنوان تابع ملاقا. بعد از تبعیت بالعرض، این هم می شود طرفٌ، اگر طرف شد همانطور که باید از ملاقا و طرف آخَر اجتناب کرد، از این هم باید اجتناب کرد. بنابرین باید از ملاقی هم اجتناب بکنیم. خلافاً للشیخ الانصاری و صاحب کفایه.

صاحب کفایه: طرفیت للعلم منجز ملاک است [1] و نقد آن

صاحب کفایه این چنین تعبیر می کنند: علم آخری به فرد از نجس بعد این ملاقات برای ما درست نکرده است. قبل الملاقاة بعد از ملاقات هم همان علم اجمالی است. منظورشان این است که ملاقی در صورتی که ابتداءً علم اجمالی باشد، این ملاقی طرف برای علمی که منجِّز باشد نیست. ملاقی طرف نشده است. علم اجمالی قبل الملاقاة طرف نشده است و بعد الملاقاة باز هم طرف نشده. لذا اجتناب لازم نیست.

حالا، آیا مطلق طرفیت را می خواهد نفی کند؟ این خلاف وجدان است. ملاقی نمی شود خارج از قصه طرفین علم اجمالی بشود. پس اصل طرفیت را نمی خواهد سلب کند، بلکه می خواهد طرفیت علمی که منجِّز باشد را سلب کند. قهراً ملاقی هم طرف می شود، نفی یک امر وجدانی نمی کنند، می گوید طرف علم منجِّز نیست، علم منجِّز همان علمی است که موجب وجوب احتیاط می شود، این طرف آن علم قرار نمی گیرد. الآن که ملاقاة با رطوبت مسریه پیدا شد، وجداناً احتمال می دهیم که اگر نجس در ملاقا بود این ملاقی هم نجس شده است. هیچ شدت و ضعفی هم ندارد. این یک امر وجدانی است.

پس چه طور صاحب کفایه می گویند این طرف نیست، یک امر وجدانی را نفی می کنند؟ مرحوم حاج شیخ رض این را توجیه می کنند. می خواهد بگوید هر چیزی که طرف علم هست، نمی شود بگوییم که احتیاط در او لازم است، هر چیزی که طرف علم منجِّز است باید بگوییم که احتیاط لازم است. لذا ملاقا طرفٌ للعلم المنجِّز. و ملاقی فقط طرف علم فقط هست. لذا عدم کون الملاقی فی هذه الصوره للعلم المنجز لا عدم کونه طرفا فقط[2] علم اجمالی بعد از آنی که به نجس معلوم بین الإنائین تعلق گرفت، موجب شده است که تکلیف ما منجَّز بشود، بعد از ملاقات که مسامحة سه طرف شد قبلاً علم اجمالی داشتیم که 2 طرف داشت الان معقول نیست چرا که منجَّز تنجز مجدد پیدا نمی کند. ملاقا و طرف آخَر به علم اجمالی ای که 2 طرف داشت منجَّز شد. این اجمالی فعلی که 3 طرف دارد، منجَّز نمی شود.

ولی عرض کردم که این فرمایش ایشان را نمی توانیم بپذیریم. آیا واقعاً این جا 2 علم پیدا شده یا این که همان علم قبلی ما یک طرفش سعه پیدا کرد؟ که دیگر تنجر دوم را قائل شویم نه این که بعد از حصول ملاقات بگوییم علم اجمالی جدیدی حاصل شد و علم اجمالی به 3 طرف هست، چنین چیزی را نمی توان گفت.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo