< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

97/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیهات اشتغال

اقسام وساطت در نجاست ملاقا

وساطت در ثبوت این است که تاثیر در نجس در ملاقا که نجاست از ملاقا به ملاقی ترشح بکند. یا به عنوان اعداد است یعنی زمینه سرایت نجاست از ملاقا به ملاقی می شود. یعنی یا واقعاً ترشحی باشد از نجاست ملاقا به ملاقی یا به عنوان معدّ.اعم از این که نجاست را از امور واقعیه بدانیم کما هو الحق یا این که نجاست را از امور اعتباریه شرعیه بدانیم که بعضی قائل اند. همانطور که ذات نجس به اعتبار واجدیت او خصوصیتی را که به سبب آن شارع اعتبار نجاست را برای او کرده است، یعنی به عنوان صفت نجاست، یعنی عنوان نجاست حکایت دارد از یک خصوصیتی که در عین نجس موجود است. لذا این عنوان بر میته و خمر و دم و ... اطلاق می شود. همه در این جهت مشترک اند که یک قذارت و یک خصوصیت مشترکه ای در این نجاسات هست که عنوان مشیر به آن خصوصیت عنوان نجاست است، لذا عنوان نجاست کاشف از خصوصیتی است که در عین نجسه می باشد. معنای کلام این است که همانطور که در ملاقا این خصوصیت وجود دارد که شارع اعتبار عنوان نجاست را برای آن شیء کرده است، ملاقی هم به واسطه ملاقات دارای این خصوصیت می شود، البته آنچه سبب شده ملاقا است.

حقیقت سرایت نجس

یک سرایت حقیقیه داریم و یک سرایت اعتباریه، سرایت حقیقیه معنایش این است که اجزاء نجس از ملاقا منتقل به ملاقی بشود، که مراد نیست چون اگر بنا باشد از اجزاء نجس مقداری منتقل به ملاقی بشود، بحث وساطت نیست، چون در حقیقت خود ذات نجس مقداری از ملاقا جدا شده و در ملاقی قرار گرفته. مثل این که اگر دست انسان آلوده به این دم شد، این دم منتقل شده به دست انسان که ملاقی است. حتی نجاست مسریة، اگر این معنا باشد که اصلاً جای بحث ندارد، چون آن دم که ملاقا بود عیناً در ملاقی قرار گرفت.

معنای سرایت این است که خصوصیتی که به خاطر آن خصوصیت باید از ملاقا اجتناب کرد، این خصوصیت در ملاقی ایجاد بشود. که همان خصوصیت عنوان قذارت و پلیدی ای که می گویند. این عنوان قذارت و پلیدی ای که در ملاقا هست در ملاقی قرار گرفته است، بدون این که هیچ اجزائی منتقل بشود و دقت عقلی مراد نیست، از نظر عرف اگر کسی دست خیس به میته بزند، اجزائی از میته به دست انسان سرایت نمی کند. دست به میت می زند قبل الغسل، این دست به هر حال محکوم به نجاست شده است، اگر چیزی منتقل نشد ولی رطوبت داشته باشد اسمش را سرایت می گذارند. محل بحث تأثیر به معنای علیت و تأثیر است، یعنی نجاست موجوده در ملاقا علت شده است برای نجاست ملاقی، لذا تعبیر می کنیم این متنجس است نه نجس. در علت تکوینی هم این معنا هست. هرگز وقتی چیزی علت شد، از علت اجزاء یا جزئی منتقل و سرایت به معلول نمی کند علی الخصوص در علت بسیطه که اصلاً انتقال اجزاء معقول نیست، مراد از تأثیر ملاقا در نجاست ملاقی انفصال اجزاء ملاقا و انتقال به ملاقی نیست که ممکن است به نظر بدوی در ذهن بعضی خطور کند.

وساطت دوم وساطت در اثبات

یعنی دلیل دال بر وجوب اجتناب از نجس همان دلیل دال است بر وجوب اجتناب از ملاقی با نجس. یعنی آنچه موجب می شود که حکم وجوب اجتناب را بر نجس ببریم مثل ﴿و الرجز فاهجر﴾ عینا دلیل بر اجتناب ملاقی نجس هم هست. لذا دلیل 2 چیز نیست، همان دلیلی که دلالت دارد بر وجوب اجتناب از ملاقا دلالت دارد بر وجوب اجتناب از ملاقی. لذا نتیجه این می شود که آن دلیل حکم ملاقا را بالمطابقه دلالت می کند و حکم ملاقی را بتبعیه و تضمن دلالت دارد.

وساطت سوم وساطت در عروض

معنایش این است که ملاقی در حقیقت از شئون ملاقا است، چه طور می گفتیم که ملکیت دارای شئون است، ملاقا هم شئونی ندارد، یکی از آن ها این است که اگر چیزی با او ملاقات کرد باید اجتناب بشود. اجتناب از ملاقا دائره اش پس از ملاقات گسترده می شود، حالا که ملاقی پیدا شد، کی صدق می کند اجتناب از ملاقا؟ موقعی که اجتناب از ملاقا و ملاقی هر 2 با هم حاصل بشود. این جا سخن از تعدد نیست که ملاقا علت و ملاقی معلول باشد، و بحث این که دلیل بر اثبات یک چیز باشد نیست، می گوییم ملاقی از اذیال و تبعات ملاقا هست. اجتناب از نجس در صورت تحقق ملاقات به این است که از نجس و ما لاقاه باید اجتناب کرد. همانطور که اکرام عالم اقتضاء دارد اکرام فرزند عالم را ایضاً، اکرام شخص مومن اقتضاء دارد اکرام خادم آن شخص. اکرام عالم اکرام ولد و خادم او هم هست، اما نه به اکرام مستقل. من التزم بشیء التزم بلوازمه. این از لوازم و شئون او محسوب می شود. اگر خادم و ولد او اکرام نشود، کأنه او هم اکرام نشده است. دعوت بکند و خادم را راه ندهند، این معلوم می شود که توهین است. معنای تبعیت این است. پس خادم و ولد عالم اکرام مستقلی ندارد، مثل احتمال اول نیست، یا دلیل واحدی هم ندارد. بلکه یک حکم است و یک موضوع که اکرام عالم است، نهایت دائره اکرام عالم در این جا می آید. بی احترامی به الاغ ملا بی احترامی به خود ملا می شد.

بنا بر فرض اول و فرض دوم باید از 2 چیز اجتناب کرد. بنا بر فرض اول هم حکم متعدد است و هم موضوع متعدد است. بنا بر فرض دوم دلیل واحد است ولی موضوع متعدد. بنا بر فرض سوم موضوع یک مقداری کش پیدا می کند، تبعیت جدای از متبوع نیست و دلیل جدا هم ندارد، حالا باید ببینیم که تبعیت ملاقی از ملاقا از قسم اول و دوم است یا از قسم سوم فردا انشاالله

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo