< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

97/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصالة الاحتیاط

تفاوت بین علم اجمالی و تفصیلی در چیست؟

که همین تفاوت باعث شده است برخی از اصولیین به اعتبار اینکه چنین توهم کرده اند که علم اجمالی علم همراه با جهل هست، لذا در اطراف علم اجمالی ترخیص شرعی ممکن هست، بر خلاف علم تفصیلی که ترخیص در معلوم بالعلم التفصیلی معقول نیست. و چون اساس این حرف صحیح نیست که علم اجمالی، یک علم مشوب به جهل باشد، لهذا مرحوم محقق اصفهانی رض در این جا نیز در صدد این بر می آیند که از نظر علم و به عنوان ماهیت علم، نه تنها تفاوتی بین علم اجمالی و تفصیلی نیست، بلکه ما 2 رقم علم نداریم، بر خلاف مشهور.

در تحقیق این معنا فرمودند باید اموری دانسته شود که با توجه به این امور فهمیده می شود که آنچه بین اصولیین مشهور هست بی اساس هست.

یکی از این امور بیان شد و آن این بود که انشاء بدون داعی معقول نیست و انشاء به هر داعی شده باشد، انشاء به آن داعی فعلیت همان داعی خواهد بود. انشاء یعنی ایجاد، ایجاد از وجود جدا نیست. انشاء به هر غرض و داعی ایجاد بشود، به مجرد انشاء آن داعی وجود انشائی پیدا کرده است.

امر دوم) علم اجمالی که در علم اصول مطرح هست با علم تفصیلی تفاوتی به اعتبار ماهیت و هم چنین به لحاظ وجود ندارند. و این ها بر خلاف آنچه مشهور هست 2 سنخ از علم نیستند. چون اساس این که علم را اجمالی می گویند این است که می گویند علم به مردَّد داشته باشیم، این جمله غیر معقول هست. چون تردید و مردَّد بما هو مردَّد وجود ندارد، چون آنچه که مصداق پیدا می کند و تحقق دارد مساوی با تشخص هست. و شیء متشخص هرگز درش ابهام و تردیدی نیست، همانطور که وجود با تشخص مساوی است و با تشخص یک چیز هست، تشخص در مقابل تردید هست، معقول نیست که شیء تشخص داشته باشد – یعنی همه جهاتی که در فردیت او وجود دارد، تا وجود پیدا نکند متشخص نمی گویند. بر خلاف تمیز که از جمیع ما عدا جدا نشده مثل نوع تمیز دارد ولی تشخص ندارد که مال فرد هست.

مردَّد بما هو مردَّد نه ذاتاً وجود دارد و نه وجوداً. نه به اعتبار ماهیت و نه به اعتبار هویت.اما ذاتاً و ماهیةً مردَّد نداریم، ماهیت شیء یعنی ما یقال فی جواب ما هو، مردَّد در جواب ما هو؟ واقع نمی شود، ماهیت شیئ یعنی ذاتیات و ذاتیات شیء هرگز درش تردید نیست که جنس و فصل و عرض است و همه مشخص هستند.

مردد در خارج مصداق ندارد

به لحاظ وجود هم که پر واضح است که وجود با تشخص همراه هست و معنا ندارد ما چیزی به عنوان مصداق برای مردَّد داشته باشیم، بله ما مفهوم مردَّد داریم. مثلاً در همین امثله ما که می گوییم می دانیم یک حکمی تعلق گرفته هست به موضوعی. ولی این موضوع امرش مردد هست بین ظهر و یا جمعه،به لحاظ واقع یا ظهر واجب هست یا جمعه. به لحاظ ادله هم نمی شود که هم ظهر واجب باشد و هم جمعه مردد هستیم نمی دانیم مصداق وجوب کدام است

یک جامع هست به معنای صلاة در ظهر جمعه، ما علم داریم به طبیعی جامع بین ظهر و جمعه و این جامع به عنوان جامعٌ معلوم هست و علم تفصیلی هم به این جامع داریم. یک وقت شما به جنس علم پیدا می کنید یک وقت به نوع علم پیدا می کنید، یک وقت به فرد علم پیدا می کنید. مثلاً یک وقت علم دارید که در فلان مکان، حیوانی هست، این جا علم دارید به طبیعی جنس، به غیر از این که حیوان هست علم ندارید، بله آن حیوانی که معلوم شماست و تفصیلاً هم به عنوان جنس معلوم شد، از نظر نوع امرش دائر هست بین یکی از انواع، چون جنس بدون نوع تحققی ندارد.

در رتبه دوم می گویید علم به نوع دارم و ابهام ندارد، آن ابهام مال نوع هست به لحاظ افراد. ماهیت نوعیه هیچ ابهامی درش نیست. انسان به اعتبار این که حیوان ناطق هست درش ابهام نیست، ابهام نوع در این هست که چون تحقق نوع به فرد هست، نمی دانیم آن فرد زید هست یا بکر هست یا عمرو. این افراد اصلاً از اول معلوم ما نبود.

اجمال مال چیزی است که ما عدای معلوم هست. علم تفصیلی ما تارةً تعلق می گیرد به جنس و آن چه خارج از معلوم هست که نوع باشد مجهول بوده و الآن هم مجهول هست. و أخری تعلق می گیرد به نوع، اینکه بگویید علم به نوع دارم، ولی علم به افراد اجمالاً دارم، این جا این طور نیست که علم داشته باشیم و بعد علممان مشوب به جهل باشد. مثلاً علم به خصوصیت زید پیدا کردید، این شخص معلوم شما شد، علم شما به این شخص علم تفصیلی هست، و 10 ها مجهول هم در اطرافش هست.

علم اجمالی از اغلاط مشهور است

پس نباید مجهولاتی که نسبت به شیء با قطع نظر از جهت معلومیت، بگویید علم ما اجمالی شده است. اگر این حرف را بزنید باید تمام علوم ما علم اجمالی باشد، الا برای قلیلی از اولیاء خدا چرا که هر معلومی که شخص دارد از جهاتی برای او مجهول است، اگر از شما بپرسند شما به زید علم دارید بگوییم بله از جهاتی مجهول است و علم اجمالی داریم صحیح نیست

آن جهتی که معلوم شماست همیشه معلوم هست بالتفصیل، ما عدای آن اصلاً مجهول شماست، نه این که معلوم باشد اجمالاً. لذا صِرف تردید موجب علم اجمالی نمی شود و حتی نسبت به صنف هم می توانیم تردید درست کنیم مزاج آقای زید معتدل هست یا متمایل به طرف افراط هست یا به طرف تفریط، هر 3 تا محتمل هست.

پس معلوم بالذات ما از آن جهت که معلوم هست همیشه معلوم بالتفصیل هست. و به مجرد علم شما به شیء ای، آن شیء در افق نفس شما موجود می شود که ملاک علم به اشیاء است. طرف متعلق مجهول هست. مثلاً در علم به نوع طبیعی وجوب، نمی دانیم که این وجوب به چی تعلق گرفته است، ولی اصل وجوب برای ما معلوم هست. این که طرفش صلاة جمعه هست یا صلاة ظهر، از اول هم مجهول بوده است.

چون جامع هست، از نظر فرد تردید به همراهش هست. ولی به عنوان جامع تردید ندارید. تردید به لحاظ تعلق به ظهر و جمعه موجب می شود که بگویید علم ما علم اجمالی هست؟ خیر، آنچه که معلوم شماست، اصل وجوب است و معلوم بالتفصیل هست. و آن چه طرف معلوم هست از اول مجهول بوده است، و الآن هم نمی دانیم.

این که از این 2 تا خارج نیست، عدم خروج متعلق از این 2، به عنوان جامع برای ما معلوم هست. چون به عنوان جامع خاصیت جامع این هست که درش تردید پیدا می شود. به حسب واقع تردیدی نیست، ما علم پیدا نکردیم که آن انسانی که تحت عنوان انسان پیدا شده است، زید هست یا عمرو.پس چیزی به عنوان فرد مردَّد در عالم خارج نداریم. فقط مفهوم داریم. اصلاً فرد با مردَّد بودن نمی سازد. بله علم ما به عنوان اینکه طرف معلوم باشد و متعلق علم باشد برای ما مبهم است ولی در واقع مبهم نیست که در حقیقت یا به ظهر و یا به نماز جمعه تعلق گرفته است

خاصیت جامع این هست که به اعتبار ما عدای از جهت جامعیتش که عبارت باشد از افراد درش تردید هست. چطور که نوع درش به لحاظ افراد تردید هست.

پس این که هر گاه همراه با معلوم جهاتی از آن شیء معلوم برای ما مبهم باشد، موجب نمی شود که بگوییم علم ما علم اجمالی هست. معنای جامع یعنی درش اشتراک هست، حال به عنوان انواع یا افراد یا عوارض.

علم تعلق گرفته به چیزی، اگر علم تعلق گرفته، آن متعلق قطعاً برای شما معلوم هست، از آن حیثی که علم پیدا کرده اید، معلوم هست. لذا شما به نحو تفصیلی علم دارید به انسان بودن آن شیء. اما این که نمی دانید زید یا عمرو یا خالد هست، اصلاً علم نداشته اید، بله در این جا یک علمی هست که همراهش چند جهل هم هست، اگر این که صِرف این علم مقرون چند جهل بود، اسمش را علم اجمالی بگذاریم؟ این اصلاً گفتنی نیست. اجمال وصف علم نیست، از آن حیثی هم که معلوم هست مجمل نیست، و از آن حیثی که مجمل هست از اول معلوم نبوده است و علم نداشته اید پس ما در عالم علم اجمالی نداریم که غلط مشهور عالم گیر شده است.

بله بگویید، در موارد علم اجمالی آن شیء ای که معلوم ما هست، چند جهت جهل هم در کنارش هست. اما نه علم ما اجمالی شد، نه اجمال در معلوم ما راه دارد. در حکمت این معنا هست و محقق اصفهانی ره هم به برکت حکمت این حرف های صحیح را دارند می زنند.

لذا فرد مردَّد که در اصول بسیار به چشم می خورد، این گفتنش راحت هست، ولی تعقلش برای انسان حکیم بسیار مشکل. اگر فرد هست مردَّد معنا ندارد، و اگر تردید هست دیگر فرد نشده است. معلوم شما آن مفهومی است که از فرد در ذهن دارید، نه آن معلوم خارجی چون تعلق علم همانطور که به مردَّد معقول نیست، تعلق علم به خارج از وعاء نفس و ذهن غیر معقول هست. لذا می گویند معلوم بالذات و معلوم بالعرض. آنکه واسطه ندارد صورت ذهنیه حاضره در ذهن هست. که علم را هم تعریف کرده اند هو صورت الذهنیه عن الشیئ که گفته اند علم به اشیاء همان صورت است؛ خیر این صُوَر مخلوق نفس هست، علم در حقیقت همان ظهور و بروز اشیاء در نفس هست حال یا با صورت یا بدون صورت؛ مثلا علم شما به خودتان از راه صورت نیست، بلکه از راه علم حضوری هست. در علم حصولی همان علم به واسطه صُوَر ذهنیه هست. حرفی که صحیح نیست و برهاناً هم بطلانش روشن شد، معنا ندارد که بپذیرید و لو از بزرگانی مثل شیخ ره باشد.

پس تعلق علم به مردَّد غیر معقول هست و تعلق علم به واقع که خارج از نفس هست نیز غیر معقول هست چون معنا ندارد علم تعلق بگیرد به چیزی که خارج از دائره نفس است و متعلق علم نیست.

تفاوت معلوم در علم اجمالی و تفصیلی

بنابرین معلوم در مورد علم اجمالی، چه تفاوتی با جایی دارد که معلوم به علم تفصیلی هست. معلوم در علم اجمالی، جامع هست. به جامعی که دائر هست امرش به اعتبار فرد بین 2 احتمال خاص. که آیا جمعه باشد یا ظهر باشد.

لذا آنچه که معلوم ماست از اول جامع بوده است، آن چیزی که عبارت هست از تردید جامع بین ظهر و جمعه از اول معلوم ما نبوده است، از اول مجهول بوده است و الآن هم مجهول هست. لذا نه جهل رفته درون علم و نه علم وارد عالم ظلمت جهل می شود و احدهما در دیگری ورود و حلول ندارد.

لذا اگر شما بخواهید علم اجمالی را به تعبیر مرحوم حاج شیخ معنا کنید این طور بگویید: یک علم داریم که همراهش احتمال وجهل و چیزی نیست. و یک علم داریم که همراهش احتمال هست. متعلق از اول برای من مجهول بوده است، آنکه برای من معلوم بوده است وجوب به عنوان جامع بوده است. نمی دانم که شارع وجوب را برده روی صلاة ظهر یا صلاة جمعه. اینکه خصوص ظهر باشد یا جمعه از اول مجهول بود و الآن هم مجهول هست، و وجوب از اول معلوم بوده و الآن هم معلوم هست.

لذا می فرمایند: بلکه بالاتر، در موارد علم اجمالی، یک علم تفصیلی داریم و یک علم به جامع. علم تفصیلی به جامع داریم، یک علم آخَری هست به إحتماله. یعنی این که تعلق گرفته به ظهر یا جمعه که یکی از این 2 تا خارج نیست و هر 2 این ها با هم نیستند، علم داریم.علم تفصیلی به وجوب داریم، وجوب حکم هست و متعلق هم می خواهد. ما عدای وجوب که به عنوان متعلق که مثلا ظهر است یا جمعه اگر جامع بینهما در نظر بگیرید که یا صلاة هست یا امری که واجب هست. اما نباید این را جدا بکنیم، چیزی که هست این می باشد که وجوب معلوم می باشد و متعلق او که ظهر یا جمعه هست، مجهول.

لذا این تعبیری که می فرمایند یک علم تفصیلی به وجوب داریم و یک علم داریم به این که طرف او لا یخرج عن طرفین[1] یعنی متعلق این وجوب یا ظهر است یا جمعه حالا اصل تعلق برای ما معلوم هست، حالا 2 طرف داشته باشد یا 10 طرف. فرق نمی کند، با 2 طرف هم ابهام می آید، حداکثرش هم الی غیر النهایة جلو بروید. این که دائره محدود شد، موجب نمی شود که علم آخَری باشد و اینجا با مرحوم حاج شیخ ره نمی توانیم مساعدت کنیم

آنکه هست این می باشد که علم به جامع داریم، این تردید از اول هم بوده و الآن هم هست. مگر این که علم آخَری به خصوصیت پیدا بکنیم، ما دامی که علم به فرد پیدا نشد، این تردید هست حال دو طرف تردید باشد یا بیشتر فرقی ندارد و موجب نمی شود بگوییم یک علم دیگری داریم که مرحوم محقق اصفهانی ره فرمودند والله العالم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo