< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

96/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقابل بین مذکی وغیر مذکی /برائت /اصول عملیه

خلاصه مباحث گذشته:

متن خلاصه ...

اگر تقابل بین مذکی و غیر مذکی به نحو تقابل سلب باشد،در قضایای سالبه به نحو سلب تحصیلی، سلب ربط است نه ربط السلب و جایی برای اصالة عدم تذکیه نمی ماند

 

متن تقریر ...

نسبت حکمیه در قضایا

چون علمی سابقا به (عدم کون ما زهق روحه فی فرضه ثبوته مذکی) نداریم، به عدم حیوانی که روح او خارج نشده در فرض ثبوت آن عدم و در فرض ثبوت آن حیوان به عنوان مذکی، ما به این عدم مذکی علم نداریم سابقا قهرا استصحاب بقاء آن عدم هم معنا ندارد،چون ربط آن عدم نمی خواهیم بدهیم به آن حیوان و بگوییم آن موقعی که حیات داشت غیر مذکی بود الان که روح از اوخارج شده ایضا غیر مذکی است چون عنوان غیر مذکی عنوان وصف نیست و فرض این عدم نعت نیست و اینکه عدم، نعت باشد حرف غلطی است بله برای وجود نعتی مثل وجود عرض نسبت به جوهر صحیح است چون وجودی است حلولی در غیر، و وجود لغیره می باشد لذا وصف بودن برای وجود دیگر معقول است مثل صفت قیام برای زید صحیح است و قیام عرض است که قائم به موضوع است و این وصف راعرض برای جوهر قرار دهیم بلا اشکال است.

اما عدم به معنای سلب تحصیلی چون شیئ نیست بخواهد وصف قرار گیرد وقتی شیئ نیست معنا ندارد به آن عدم بگوییم یقین داریم و وچون یقین داریم الان که شک کردیم استصحاب عدم خواسته باشیم کنیم لذا تعبیر دارند در مقابل وجود نعتی عدم او شیئ نیست که حلول در شیئی و متقوم با شیئی باشد وگفته شود وجود فی نفسه این عدم لغیره است تا وصف قرار گیرد این حرف از اغلاط است

اگر جایی توصیف به عدم می کنند از باب مسامحه و تشبیه است کما اینکه اطلاق علت بر عدم علت کنند بالنسبة الی عدم الی عدم المعلول که مسامحه است احد الشیئین علت باشد مثل طلوع شمس که علت روشنایی باشد از باب مقایسه می توانید بگوید عدم طلوع شمس علت عدم نهار و عدم روشنایی است پس چون بین دو وجود علت و معلول است در مقام مقایسه بین عدم آنها هم علیت برقرار کنید و چون علت شیئ نیست نمی تواند وصف قرار گیرد و عدم علت نمی خواهد.

 

مثال و توضیح محقق اصفهانی[1]

مثالی که محقق اصفهانی وی زنند ماهیت بیاض که وجودی نعتی وعرضی است اگر بخواهد در خارج وجود پیدا کند البته جوهر وعرض که در وجود ذهنی تفاوتی ندارند و هر دو متقوم به نفس ناطقه انسانی و هر دو امر تصوری هستند از سنخ کیف باشند کما علیه المشهور هم در جوهر جاری است هم در عرض، وقتی بیاض بخواهد در خارج وجود پیدا کند وجد فی الموضوع چون وجود فی نفسه است اما لغیره و وجود در موضوع است و چون وصف است برای موضوع و هر صفتی نسبت به موضوع خودش عرض است نسبت به جوهر و این عدم بیاض هم عدم امر ناعتی است مسامحتا چون عدم شیئ نیست که وصف قرار گیرد .

اقسام وجود رابط

وجود رابط تارة در مقابل وجود نفسی است مثل عرض که در مقابل جوهر است و اخری وجود رابط در مقابل وجود محمولی نه در مقابل وجود نفسی، این وجود لافی نفسه باشد در مقابل وجودی که مضاف به موضوعی که حمل برای او اشکال ندارد که عبارت باشد مفادکان ناقصه ثبوت شیئ لشیئ ( مثل کان زید قائما ) که کان ناقصه است این وجود رابط در مقابل وجود محمولی، وجودی است که متوسط بین موضوع ومحمول است وشان او جز ربط چیز دیگری نیست لذا محققین تعبیر کرده اند از قسم اول به وجود رابطی و قسم دوم به وجود رابط بدون یاء نسبت تا بین وجود رابط د رمقابل وجود نفسی امتیاز باشد با وجود محمولی .

وجود رابط به معنای درمقابل محمولی که غیر از نسبت حکمیه است و حد وسط بین موضوع ومحمول است درهمه جا نیست فقط در خصوص قضایای موجبه نه سالبه و در هلیات مرکبه نه بسیطه و ثبوت شیئ لشیئ نه ثبوت الشیئ. در مورد زید موجود از وجود رابط خبری نیست هر چند نسبت حکمیه ایجابیه هست چون در وجود رابط به معنای ثبوت شیئ لشیئ مفاد کان ناقصه و نسبت حکمیه در قضایا به معنای هذا ذاک است و نسبت حکمیه در مفاد کان تامه هم وجود دارد( زید موجود) که اصل وجود زید است و ثبوت شیئ لشیئ نیست و هذا ذاک است یعنی این موجود همان زید است.

می حواهیم بگوییم این زید همان موجوداست و موجود همان زیداست . در هل بسیطه که سوال از اصل وجود شیئ است نسبت حکمیه محقق است ولی وجود رابط که ثبوت شیئ لشیئ است واضح است وجود ندارد ثبوت شیئ لشیئ فرع ثبوت مثبت له است چون به همین محمول وجود پیدا می شود لذا تعبیر می کنند (ثبوت شیئ لشیئ فرع ثبوت مثبت له) است کما اینکه در باب قضیای سالبه مطلقا چه سلب چه سلب ناقص و چه سلب تام است وچون ثبوت شیئ لشیئ نیست پس وجود رابط هم نیست چون در تمام قضایا سالبه سلب ربط است نه ثبوت شیئ لشیئ و سلب محمول از موضوع و سلب ربط و ربطی این موضوع و محمول نیست و ما ربط در اینجا در قضایای سالبه این ربط نه به معنای نسبت حکمیه بلکه این ربط وجود رابط به معنای دوم است در اینجا و ثبوت شیئ لشیئ نیست کما اینکه ثبوت الشیئ هم نیست، سلب وجود رابط است پس سراغ وجود رابط نگرفتن معقول نیست و وجود رابط نه در سالبه و نه در هل بسیطه نیست ولی معنای نسبت حکمیه کون هذا ذاک غیر از ثبوت شیئ لشیئ است .

خلط وجود رابط با نسبت حکمیه

انکار بعضی از بزرگان حتی که لغزش داشتند در قضایای سالبه وجود رابط نداریم غامض بوده چون از ربط همان نسبت حکمیه می فهمیدند و وجود رابط و نسبت حکمیه را یک چیز می دانستند و اینجا نفی وجود رابط را در قضایای سالبه می گویند ربط به معنای نسبت حکمیه هست چطور می گویید سلب اوست بلکه سلب وجود رابط نه سلب زید در حالی که در اینجا سلب وجود رابط است. خلاصه ما دروجود سالبه وجود رابط نداریم و عدم آن معنا ندارد وحتی عدم نعتی مسامحی هم که در باب وجود محمولی متصور بود و رائج هم هست آن معنا هم در اینجا صحیح نیست چون در مورد وجودش در باب موجبه بسیطه وقضایای سالبه مطلقا چه بسیطه چه مرکبه خبری از وجود رابط نیست پس بحث عدم وجود رابط گفتنی نیست .

نتیجه ادعای میرزای نائینی[2] و اتباع ایشان اگر موضوع مرکب شد از دو جزء یکی وجودی و دیگری عدمی و قابل استصحاب و به اصل تمسک کردند این حرفها هیچ اساسی ندارد با این بیان حالا در بعضی موارد عدم، عدم ملکه است نه سلب محصل در مثل آنجا تعبیر می شود به موجبه معدولة المحمول ومفاد نسبت حکمیه ربط سلب است و معنای نسبت حکمیه همان ربط دادن یعنی کون الزید هذا هوالاعمی اعمی همان زید و زید همان اعمی است و سلب در این چنین مواردی جزء محمول قرار گرفته عدم در باب ملکه به اعتبار اضافه به ملکه گفته شده یک مقداری رائحه وجود گرفته اماعدم من حیث العدم هیچ فرقی نداردچون ( لامیز فی الاعدام من حیث العدم ). واین مسامحه است وهیچ میزی بین اعدام نیست.

درسالبه محصله مرکبه مثل زید لیس بقائم که وجود رابط نیست و عدم رابط هه نیست نه عدم رابط یعنی ربطی بینهما وجود ندارد و لذا می فرمایند یک اختلاف که نسبت حکمیه در مطلق قضایا است یعنی ما دو نسبت داریم ویکی نسبت حکمیه ثبوتیه یکی سلبیه. ؟

حکم عدم و نسبت حکمیه

عدم بطور کلی نسبت واقع نمی شود حقیقت نسبت در تمام قضایا یک چیز است و کون هذا ذاک در قضایای موجبه ثبوت شیئ لشیئ است و فرقی بین موجبه و سالبه نیست و گاهی در موجبه کلیه هم نسبت حکمیه است وهم وجود رابط مثل زید قائم همانطور که گفته می شودثبوت الشیئ لشیئ کذالک گفته می شود زید هو القائم والقائم هو زید خارجا نه اینکه مفهوما کو الا حمل غلط است که زید وقائم به یک معنا باشد و ملاک حمل هو هو یت است که همان نسبت حکمیه است یعنی دوچیزی که از حیث مفهوم متغایرمصداقا وبه حسب وجود یک چیزند ، پس در همه قضایا نسبت حکمیه جنبه ثبوتی دارد نه اینکه دو نوع باشدنسبت حکمیه سلبیه باشد که خلاف تحقیق است و عبارت هذا ذاک که اتحاد را می رساند تارة مفهوما ومصداقا است و گاهی مصداقا تنها است .

اگر عقل اثبات این اتحاد را ثابت کند می شود قضیه موجیه و اگر عقل به نفی ثبوت شیئ از شیئ کند وسلب مصداق چون شیئیت ندارداذعان به انتفاء این ثبوت کرد می شود قضیه سالبه نه اینکه در خارج مصداق سلب باشد و عدم مصداق ندارد چون شیئیت ندارد ولذا عدم شیئیت ندارد که اتحاد بین دو شیئ باشدخارجا وما به ارتباط بین شیئ .

وما به ارتباط شیئ را عدم قرار دهد و اسمش را نسبت حکمیه سلبیه این اغلاط است و لو در السنه خیلی و بصورت مسلم است و ربط معقول محکوم است به سلب آن اتحاد قضایا سالبه و وجود اتحاد وجود در قضایای موجبه است و صل الله علی محمد و آل محمد


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo