< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

97/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شروط العقد

ارزش علم حقیقی راه کسب آن

عن الرضا علیه السلام عن آبائه الطاهرین عن رسول الله صلی الله علیه و آله: طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة[1]

اینکه بر هر مرد و زن مسلمانی طلب علم واجب است که مراد این علم توحید است و علم به مبدا و معاد و علم حقیقی که در بعضی روایات تعبیر «یلهمه الاولیاء» آمده علم را به اولیاء الهام می کند که میتوانیم بفهمیم که مراد علم وهبی است نه علم اکتسابی و « و یحرمه الاشقیاء» که اشقیاء از آن بهره ندارند و این علم وهبی باید اموری که اختیاری است را رعایت کند تا مشرف به شرافت این علم شود و مراقبه بسیار موثر است که انسان در معرض این نعمت خاصه الهی قرار گیرد.

« فاطلب العلم من مظانه» علم را از جایی که گمان او می رود باید طلب شود که نشان می دهد مراد علم حقیقی است؛ علم غیر معمول و به عبارتی علم غیر رسمی هر چند آن علم حقیقی علم رسمی است که به عکس شده و علوم اعتباری شده رسمی در مقابل علم حقیقی که مشروط به طهارت و مراقبه است.

« واقتبسوه من اهله» عنوان اقتباس که در نور کاربرد دارد که هر کس می خواهد از آن نور بهره ببرد که علم مانند چراغی می ماند که افراد از آن بهره میبرند باید از اهلش باشد؛ « فان تعلُّمه لله حسنه» تعلم این علم اگر برای خدا باشد نه برای هوای نفس و شهرت و دنیا حسنه است « و طلبه عبادة» طالب این علم در عبادت است چه مطالعه و چه مذاکره اش و چه تعلیم او عبادش است« و المذاکرة به تسبیح» و گفتگوی این علم توحید تسبیح است و چون در حقیقت با این علم تنزیه می کند پروردگار را از ما لایلیق بجنابه « والعمل به جهاد» یک جهاد در معرکه است و یک جهاد با نفس است که اگر علم نداشته باشد نمی داند چگونه جهاد با نفس کند اگر شما این نحله های منحرف را دقت کنید که مراقبه و ریاضات غیر شرعیه هم دارند ولکن این ریاضات را از خود نفس می گیرند و نفس هیچ وقت نمی آید زیر پای خودش را خالی کند و انسان راه را باید از کسانی بگیرد که یا از این عالم نفس عبور کرده باشند و یا باید از کسانی که منزه از این آثار و کدورات نفس باشند که از این عوالم نفس را عبور کرده اند که در راس ایشان انبیاء و اولیاء الهی هستند و عالم به علم توحید است که می تواند راه مبارزه با نفس را به انسان بیاموزد

«و تعلیمه من لا یعلمه صَدَقة» ولو احکام را بیاموزد صدقه است « و بذله لأهله قُربة إلی اللّه، لأنه معالم الحلال و الحرام» که در اینجا تعلیل می فرمایند که راه فهم و حلال و حرام علم که علم معرفت احکام در طریق معرفت توحید است که راه مبارزه با نفس، عمل به واجب و ترک حرام هست «و منار سبیل الجنة، و المؤنس فی الوحشة، و الصاحب فی الغربة و الوحدة» چراغ راه بهشت هم این علم است

خداوند متعال تعلیم تعلم ما را لله قرار دهد و آنچه در این فرمایش آمده را جامع عمل بپوشانیم و ما را مزین به این علم فرماید که راه نجات حقیقی هم این عمل به فرمایش معصومین علیهم السلام است

بقاء شروط متعاقدین

بیان شد که مرحوم شیخ وارد فرعی[2] شدند بعد عقل و بلوغ و عدم محجوریت که در همه عقود لازم است و انما الکلام اگر شروط متعاقدین تا انتها عقد باقی نباشد مثلا اگر عقل او زائل شد و یا مرد و حیات از او رفت آیا این عقد او صحیح است یا خیر؟ شیخ انصاری ره فرمودند باید شرائط متعاقدین تا پایان عقد موجود باشند( چه شروط عقلی مثل حیات و اختیار و عقل و یا شروط شرعی مثل بلوغ که شارع می فرماید باید بالغ باشد و یا مثل محجور که معاملات محجور و مفلس صحیح نیست)

دلیل شیخ ره و مرحوم نائیئنی برای این شرط عنوان عقد که فرمودند عقد یعنی عهد مشدد که عقد لایتحقق الا بعد کونهما واجدا لجمیع الشروط المعاقده ، مثلا اگر یک طرف عقد را انجام داد و مرد و یا دیوانه شد مثل دیوار است و التفات ندارد تا عقد طرف مقابل قبول کند و طرفیت نسبت به او معنا ندارد و عنوان معاهده مخدوش است.

ثانیا اصل اعتبار شروط عقد است که اجماع بر بطلان معامله ای که لو رجع بایع قبل قبول المشتری که اگر بایع قبل قبول مشتری رد کند معامله اجماعا باطل است پس باید تا آخر عقد بایع واجد شرائط باشد البته این بنابر قول مشهور است که عقد را از مجموع انشاء و قبول می داند خلاف تحقیق که ثابت شد عقد با انشاء موجب تمام است و قبول قابل در حقیقت به عنوان شرط است و قبول اظهار رضایت طرفین است نه اینکه رکن دوم باشد و این کلام ایشان بنابر مشهور که قبول را هم رکن می دانند که منشاء جماع عدم تحقق معاهده است.

دو اشکال شیخ ره و جواب ایشان

در وصیت که موصی له قبول را تاخیر کند تا موصی بمیرد و شرط حیات زائل شد در اینجا فرمودند این وصیت صحیح است پس معلوم می شود بقاء شرائط متعاقدین لازم نیست.

اما جواب مرحوم شیخ ره اینکه وصیت عقد نیست تا اشکال وارد باشد بلکه وصیت ایقاع است و بحث در عقد است و نقش این شرط بقاء نیست و قبول موصی له رکن وصیت نیست بلکه قبول او شرط نفوذ وصیت است که با قبول او وصیت نافذ می شود و موثر می شود و صحت وصیت بعد قبول موصی له در حال موت موصی بخاطر اینکه وصیت با ایجاب موصی تمام است و اعتبار او در وصیت کافی است ولکن نفوذ این اعتبار و وصیت وابسته به قبول موصی له است.

نقض دوم و جواب مرحوم شیخ فردا


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo