< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

96/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: اشاره اخرس /مقدمة فی الفاظ البیع /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

اشکالات بر سخن صاحب کفایة مبتنی بر این که عقد بیع با الفاظ کنائیه نمی شود چرا که در الفاظ کنائیه جهت تأکد بیع حفظ نمی گردد اگر چه جهت تعهد حفظ می شود.

 

اشکالات فرمایش صاحب کفایه

اولا تعهد و تأکد مقتضی عقد بیع است ولی حقیقت بیع در مبادله است نه بحث تعهد به میان می آید و نه بحث تأکد.

تعهد و تأکد در عقد دیده می شود نه در بیع، بیع عبارت است از انشاء مبادله مال بمال این انشاء باید ابراز شود همانطور که می شود با عقد ابراز کرد با فعل هم می شود ابراز کرد وقتی فعل مبرز این انشاء خواهد بود عقد و لو بنحو کنائیه به طریق اولی مبرز این انشاء است لذا تأکدی که ایشان مفاد بیع دانسته اند و ادعاء کرده اند که در مورد الفاظ کنائیه وجود نخواهد داشت این قابل قبول نیست چرا که اصلا تأکد در مفاد بیع نیست کما اینکه تعهد هم مفاد بیع نیست و معنای بیع غیر مبادله مال بمال نخواهد بود.

ثانیا علی فرض قبول اینکه بیع هم تعهد است و هم تأکد چرا که سخن در عقد بیع است صاحب کفایه این مقدار که التفات داشته اند که حقیقت بیع غیر از مبادله ی مال بمال نیست.

ظاهر عبارت ایشان این است که بیع به الفاظ کنائیه واقع نمی شود چرا که تأکد در الفاظ کنائی نیست و حال آنکه باید عرض کنیم و قبلا هم گفته شد که اگر به وجهی من الوجوه عقد باطل بود یعنی الفاظ باطل بود صور متعدده ای داشت که در بعض موارد معاطاة واقع می شد و این طور نبود که باطل باشد مثل آن صورتی که اعطاء و اخذ طرفین مبنی بر عقد نباشد و رضایت طرفین را بر این مبادله احراز کرده باشیم. در اینجا نمی توان گفت باطل است.

پس بر اساس آنچه سابقا گفته شد باید بگوئیم بر فرض عدم وقوع بیع لازم به وسیله ی الفاظ کنائیه بیع جائز واقع می شود و لزوم اقتضاء دارد به اینکه لفظ باشد لذا در معاطاة می گفتیم لزوم نیست و لزوم احتیاج به لفظ داشت.

حال شما باید ادعاء کنید که لزوم لفظ صریح می خواهد و با الفاظ کنائی تحقق نمی پذیرد. اینرا می شود قبول کرد ولی اینکه اصلا بیع واقع نشود حتی به عنوان ملکیت جائزه این قابل قبول نیست پس علی فرض تنزل که عدم وقوع بیع با لفظ کنائی را بپذیریم باید بگوییم بیع لازم واقع نمی شود نه اینکه مطلقا بیع واقع نمی شود.

ثالثا در صورت کنایه هم اینکه ادعاء کرده اند تأکد واقع نمی شود و موهون است این اول بحث است. وقتی به الفاظ کنائی اصل مبادله را فهمیدیم مثلا گفته خذ و تصرّف فیه به این لفظ بیع را فهماند یا اینکه بگوید این را بگیر از جانب خودت وقف کن. وقتی این الفاظ خود بیع را می فهماند در همین مرتبه تأکد را هم می فهماند چرا که لا وقف الا فی ملک فلذا دلالت الفاظ کنائیه بر اصل مبادله و دلالت آن بر تأکد هر دو فی عرض واحد است نه این که بگوییم دلالتش بر بیع تمام است ولی بر تأکدش ناتمام است.

به عبارت دیگر اگر وهن در الفاظ کنائیه است باید هم نسبت به مبادله و هم نسبت به تأکد موهون باشد و اگر وهنی نیست نسبت به هردو نباشد؛ چطور بین دلالت بر اصل مبادله و دلالت بر تأکد تفکیک کردید و حال آنکه هر دو مستند به این لفظ کنائی است. اگر قصوری در دلالت الفاظ کنایی است باید نسبت به هر دو مراد جدی باشد که مراد جدی دو چیز است یکی مبادله و دیگری تأکد آن مبادله که عبارت اخری لزوم است اگر دلالت الفاظ کنائیه بر مراد جدی موهون باشد چرا تفکیک در مراد کردید؟ این دال، دال واحد است و کیفیت دلالت هم به نحو واحده است از طرفی هم دال واحد مفاد واحدی دارد و لو اینکه دو جزء داشته باشد ولی به جهت وحدت مفاد این دلیل واقع می شود نه اینکه تفکیک باشد تفکیک به حسب ذهن است که مراد جدی ما دو شق دارد چطور با اینکه دال واحد است دلالت هم به نحو واحد است آمده اید در مفاد مدلول تفکیک کرده اید و در یک قسم خوب دلالت کند و دیگری سست باشد؟ این گفتنی نیست.

کنایه ابلغ از تصریح است

رابعا: در فن بیان خوانده اید که کنایه ابلغ از تصریح است. اگر کلام به لفظ کنائی استفاده شود این در دلالت بر مقصود ابلغ است مثل اینکه در مثال گفته شده بود دلالت زید کثیر الرماد بر جواد بودن زید ابلغ بود از اینکه گفته شود زید جواد و لو اینکه کثیر الرماد چندین واسطه می خورد نسبت به جواد بودن که کثرت رماد به واسطه ی کثرت آتش است ، کثرت آتش به واسطه ی کثرت طبخ است و کثرت طبخ به واسطه کثرت آکلین است و کثرة آکلین به جهت این است که واردین به منزل او زیاد است و کثرت ورود به منزل او به واسطه ی جواد بودن اوست با این واسطه ها دلالتش بر جواد بودن ابلغ از زید جواد است اگر ابلغ است به مقتضی ابلغیت باید گفت معنای مبادله ی لازمه و ملکیت لازمه با این الفاظ بلیغتر است از این که با لفظ صریح بیان شود.

نتیجه بحث

فعلی هذا ما اگر دلیل خاص داشته باشیم که در بیع باید با الفاظ صریحة بیع واقع شود کما اینکه در بعض ابواب دلیل خاص داریم مثل نکاح و طلاق فهو و الا اگر دلیل خاص نداشته باشیم و ما باشیم و ظاهر نباید فرقی بین لفظ صریح و لفظ کنائی باشد.

این اشکالاتی بود بر مرحوم صاحب کفایه که در این مقام کرده اند ولکن هناک اشکال آخر از مرحوم علامه رضوان الله علیه که مرحوم علامه حلی اشکالی دارند در باب استفاده از الفاظ کنائیه و اینکه آیا اشکال ایشان وارد است یا نه انشاء الله سیأتی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo