< فهرست دروس

درس شرح توحید صدوق(قاضی سعید)

استاد حشمت پور

91/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث دراين داشتيم كه آيا معلول قبل از وجودش بايد واجب شود يانه، بعبارت ديگر آيا علت به معلول وجوب مي دهد بعد وجود مي دهد ويا همراه وجود وجوب مي دهد؟ فلاسفه براي وجوب سابق برفعل پنج دليل ارائه نمود كه سه تاي آن جواب گفته شد حال از دليل چهارم جواب مي گوييم، جواب بعض افاضل بيان شد، دراين عبارت خود قاضي به بيان اشكالات اين دليل مي پردازد.

دليل چهارم فلاسفه اين بود كه واجب است عبد اختيار كند يكي از دوطرف فعل ويا ترك را واگر اختيار يكي از طيرفين نباشد بايد فعل صادر نشود واين تخلف معلول از علت است؛ چرا كه علت آن موجود است و اگر معلول موجود نشود تخلف معلول از علت است كه بدتر از ترجيح بدون مرجح است.

عبارت فلاسفه اين بود كه « لولا وجوب ...» اين عبارت دوجور معنا مي شود، يكي اينكه درصورت كه مبادي اختيار جمع شود خود اختيار واجب است، بايد اختيار شود، ديگر اينكه چنانچه بيان شد، درهرصورت ايراد دارد، توضيح مطلب اينكه مراد از وجوب وجوب خود اختيار بابشد درصورت كه مبادي ان حاصل شود، مبادي اختيار درجار خودش گفته شده عبارتند از تصور تصديق وشوق كه اين ها حاصل شد اراده مي كنيم يعني تصميم نفساني مي كنيم بعد دست به فعل مي زنيم. پس مبادي اختيار سه تا است تصور، تصديق وشوق وقت كه اين سه تا آمد اختيار واجب مي شود البته مبادي خارجي هم ممكن است ولي آنچه كه دراختيار ما است. اگر مراد از وجوب اختيار اين بابشد بدرد شماي فلاسفه نمي خورد؛ چرا كه آنچه مدعاي شما است وجوب سابق فعل است ووجوب اختيار موجب ووجوب فعل نمي شود، چه رسد به وجوب سابق فعل. مگر اينكه بگوييم مبادي اختيار اختيار را واجب نمود وما اختيار نموديم بعد اراده نماييم وشروع به فعل نماييم، كه اين ها مبادي فعل دراين صورت مبادي فعل را هم تصور نموديم وفعل را هم واجب دانستيم. پس دراين صورت وجوب اختيار تنها مطرح نيست بلكه مبادي فعل هم تصور شده وفعل واجب شده كه اين هم بررسي خواهد شده.

علاوه براين وجوب اختيار يعني چه؟ وجوب اختيار اصلا واقع نمي شود؛ چرا كه اولاً اختيار صفت فاعل قادر است، فاعل موجب اختيارندار مثلاً خورشيد براي اضائه اختيار ندارد، وفاعل قادر ان كه يصح له الفعل والترك، حال اگر اختيار واجب شود بايد انتخاب كنم يا فعل را يا ترك، فعل يا ترك يكش مي شود واجب ، اگر فعل را اختيار كنم فعل مي شود واجب واگر ترك را اختيار كنم ترك مي شود، دراين صورت ديگر اختيار نداريم؛ چرا كه فعل شده واجب ومن كه فاعل قادر بودم قدرت از من گرفته مي شود، يصح الفعل والترك نيست يجب الفعل را داريم، مگر اينكه مراد تان از وجوب اختيار اين باشد كه اختيار رجحان مي آورد كه دراين صورت فعل هم راجح مي شود نه واجب وبا اختيار منافات ندارد، ولي شما مراد تان از وجوب اختيار رجحان اختيار نيست. پس طبق اين بيان از اختيار عدم اختيار لازم مي آيد. يعني اگر اعمال اختيار واجب باشد لازم مي آيد كه اختيار نداشته باشيم.

اشكال دوّم : خدا نفس انسان را مختار آفريده كه اختيار جبلي ذاتي است، وذاتي لايعلل به علت خارجه، همان ذات كفايت مي كند براي اختيار. پس براي اختيار مبادي قائل نيستيم تا با مبادي بشود واجب، مبادي خارجي ندارد كه بگوييم با مبادي خارجي واجب شده.

واجب است اختيار داشته باشيم يا واجب است اختيار را اعمال كنيم، اگر مراد اين است كه اختيار داشته باشيم، اشكال همان است كه بيان شد، اگر وجوب اعمال اختيار است دراين صورت اشكالش مي آيد.

اگر ذاتي را خدا آفريد اين ذات وقت كه آفريد شد داراي فلان صفت بود معنايش اين است كه آن صفت مربوط است به ذات است علت خارجه نمي خواهد، مثل فلك اكه وقت آفريده شد با حركت است اراده انسان هم از اين قبيل است وقت كه آفريده شد اختيار است ديگر نياز به علت خارج از ذات ندار، بلكه تا ذات است اراده است. بله گاهي اختيار اعمال نمي شود موضوعي پيدا نمي شود كه اختيار به آن تعلق بگيرد مثل اينكه توجه به چيزي نداريم وقت كه توجه پيدا نموديم اختيار مي كنيم. يا مثل اينكه خورشيد كه دائمه الاضائه است گاهي جاي را اضائه ندارد بخاطر اينكه موضوع قابل نيست وقت كه موضوع قابل شد اضائه آن مكان واستضائه آن شي هم حاصل مي شود، اختيار هم همين طور است.

خلاصه اگر مراد تان از وجوب اختيار وجوب خود اختيار باشد مدعاي شما را ثابت نمي كند وثانيا اصلا وجوب اختيار معنا ندارد، چرا كه اختيار

اگر مراد تان از وجوب اختيار وجوب طرف كه اختيار به آن تعلق مي گيرد باشد كه معلول وقت كه مبادي اش آمد واجب است كه وجود بگيرد ولاتخلف معلول از علت مي شود، دراين صورت مراد از مبادي چيست؟

فعل وقت كه از انسان صادر مي شود اين مراحل را مي گذراند كه تصور مي كنيم بعد تصديق به فائده بعد شوق بعد اختيار بعد اراده وبعد تحريك، حال مراد ازمبادي آيا مبادي مبادي قبل از اختيار است يا مبادي قبل وبعد از اختيار است، اگر مراد مبادي قبل از اختيار باشد اين مبادي نمي تواند فعل را واجب كند چراكه علت تامه نشده همه اي مبادي آن نيامده، اگر مراد همه اي مبادي باشد مبادي قبل وابعد از اختيار اين وجوب سابق نمي شود؛ چرا كه شما مي گويد وجوب بايد قبل از معلول باشد اين وجوب همراه معلول است و يا بعد از معلول پس دليل شما نمي تواند وجوب سابق را ثابت كند.

قاضي سعيد قبول دارد كه فعل بالاخره بايد واجب شود والاّ صادر نمي شود، امّا آنچه را كه قبول ندارد ترتيب وجوب است، ايشان وجوب سابق را قبول ندارد وجوب همراه معلول را مي پذيرد كه منافات با اختيار ندارد؛ يعني با شروع فعل بايد وجوب باشد واين منافي با اختيارنيست. وقاعده ما لم يجب هم درست است منتها اين وجوب وجوب همراه فعل است نه وجوب قبل والاّ با اختيار منا فات دارد.

وقت وجوب سابق بيايد معنايش اين است كه علت كامل نشده والاّ بين علت ومعلو فاصله وجوب نمي بود، اگر علت كامل باشد اجازه نمي دهد كه وجوب فاصله شود بين علت ومعلول دررتبه، اگر علت كامل نشده چگونه وجوب آمده .

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo