< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

92/03/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 69 سطر 14 (قوله و مبادی العلوم)
 موضوع: بیان مبادی علوم و رابطه آن با مطالب سه گانه (مطلب «ما» مطلب «هل» و مطلب «لم»)
 در هر علمی علاوه بر مساله و موضوع، مبادی هم وجود دارد یا مبادی تصوریه یا مبادی تصدیقیه است که این مبادی را در اول علم ذکر می کنند یا اگر لزومی ندارد که همه آنها را در اول علم ذکر کنند مبادی هر بابی را در اول آن باب ذکر می کنند. گاهی در اول هر علم، تمام اصطلاحات را می آورند و آنچه که باید تعریف شود تعریف می کنند و آنچه که باید ثابت شود که موجود است بیان می کنند که موجود است سپس وارد علم می شوند تا آنچه که مورد حاجت بود، قبلا بیان شده باشد. گاهی هم می بینید در هر بابی و در هر مقاله ای، مقدماتی را که مربوط به آن مقاله است ذکر می کنند.
  در کتب ریاضی نوعاً حالت دوم اتفاق می افتد که در هر مقاله ای مقدمات آن مقاله به عنوان مبادی گفته می شود.
 مبادی علوم در صدر علم و در صدر باب باید ذکر شود اما مبادی با هم مختلفند مراد این نیست که در مفهوم مختلفند، ما به مفهوم کار نداریم بلکه در غرضی که ما آنها را به عنوان آن غرض، در صدر علم یا صدر باب ذکر می کنیم مختلفند، یعنی ما آنها را مقدم می داریم اما به چه غرضی؟ به اغراض مختلف مقدم می کنیم مثلا برای اینکه بفهمانیم که موجود هستند (یعنی فقط وجود آنها به عنوان مبدأ برای ما فایده دارد) اما در مورد بعضی، ماهیتشان را بیان می کنیم، و به عبارت دیگر بعضی مبادی تصدیقی اند که وجودشان باید اثبات شود و بعضی مبادی تصوری اند که ماهیت آنها باید بیان شود. بعضی، هم وجودشان باید اثبات شود هم ماهیتشان باید بیان شود یعنی هم مبدا تصدیقی می خواهند هم مبدأ تصوری می خواهند.
  پس مبادی سه قسم شدند:
 1ـ بعضی مبادی در ابتدای علم مطرح می شوند تا روشن شود که آیا موجودند یا موجود نیستند.
 2ـ بعضی مبادی در ابتدای علم مطرح می شوند و وجودشان برای ما مهم نیست بلکه ماهیتشان مهم است.
 3ـ بعضی مبادی در ابتدای علم مطرح می شوند که هم وجود و هم ماهیتشان برای ما مهم است.
 مصنف مثال می زند و بعد از مثال تبیین می کند که چرا اینگونه است.
 مثالی که می زند این است که گاهی گفته می شود شی، خارج از وجود و عدم نیست یعنی هر شیئی را که ملاحظه می کنی یا موجود است یا غیر موجود (معدوم) است. این، یک قضیه است و وجودش لازم است یعنی ما در این علم احتیاج به این قضیه داریم که ثابت شود چنین قضیه ای موجود است حال ممکن است قضیه، قضیه بدیهی باشد مثل همین که بیان کردیم و ممکن است قضیه، قضیه نظری باشد.
 یا مثلا در علم ریاضی گفته می شود که اگر چند چیز با یک چیز مساوی بودند خود آن چند چیز هم با یکدیگر مساوی اند مثلا 10 خط داریم که همه آنها با خط الف مساوی اند معلوم می شود که خود آن 10 خط هم با یکدیگر مساوی اند، ما فقط می خواهیم بگوییم چنین قضیه ای داریم و مراد تعریف کردن چیزی نیست.
 گاهی از اوقات در صدر علم ناچاریم که مثلاً مثلث را تعریف کنیم چون ناچاریم که بعداً درباره مثلث بحث کنیم و وجود آن و احکام آن را بیان کنیم لذا باید ابتدا تعریف کنیم. در صدر علم، تعریف شی یا بیان ماهیت شی را قرار می دهیم. چون در داخل علم، وجود و احکامش ثابت می شود لذا لازم نیست در صدر، وجودش را قرار بدهیم. گاهی در صدر علم هم باید وجود و هم باید ماهیت بیان شود مثلا در علم حساب (یا به قول مصنف علم عدد که همان علم حساب است) واحد یا وحدت را هم تعریف می کنیم و هم ثابت می کنیم که وجود دارد چون هم شناخت واحد در ابتدای علم حساب برای ما لازم است همه وجود واحد برای ما لازم است چون ما می خواهیم از این واحدی که موجود است اعداد را تشکیل دهیم. پس ناچاریم که هم واحد را بشناسیم و هم وجودش را بدانیم لذا در اول علم حساب می بینید که هم وجود واحد بیان می شود و هم معنای واحد بیان می شود.
 سه قسم مبادی پیدا شد. یک قسم این است که فلان شی موجود است مثلا این قاعده موجود است. این را مبدا تصدیقی گویند. یکبار می گوییم فلان شی، معنایش این است. این را مبدأ تصوری گویند. یکبار می گوییم فلان شی معنایش این است و موجود است (که هم مبدأ تصوری و هم مبدأ تصدیق هر دو هست) پس مبادی که باید در صدر علوم ذکر شوند مختلفند از نظر اینکه غرض ذکر آنها مختلف است.
 اما سوال این است که چرا اینگونه می شود؟ مصنف می فرماید چون ضرورت اینچنین اقتضا کرده است. اما این مطلب را باید توضیح داد که ضرورت در چه جایی این را و در چه جایی آن را طلب می کند.
 در ابتدای بحث می گوید ضرورت اقتضا کرد و وقتی که وارد بحث می شود توضیح می دهد که مراد از ضرورت چیست؟
 توجه کنید که بحث اصلی ما در «مطالب» و ترتیب «مطالب» بود ابتدا «مطالب» را تقسیم به سه قسم کردیم مطلب «ما» مطلب «هل» مطلب «لم».
 سپس در ترتیب مطالب وارد شدیم و ترتیب بین مطلب «ما» و مطلب «هل» به هر دو قسمش بیان کردیم و ترتیب «لم» باقی ماند. که در آخر فصل به آن می پردازیم در بین این مباحث، مطلبی بیان می کند که باعث این سوال می شود که چه ربطی به ترتیب «مطالب» دارد؟
  جواب آن روشن است زیرا این مبادی که آورده می شود بعضی از آنها وجودشان مطلوب است یعنی مطلب «هل» مطلوب است و بعضی از آنها ماهیتشان مطلوب است یعنی مطلب «ما» مطلوب است. و بعضی از آنها ماهیتشان و وجودشان هر دو مطلوب است.
 کلام ما این بود که مطلب «ما» باید مقدم بر مطلب «هل» شود الان گفته می شود که فکر نکن در همه جا مطلب «ما» باید مقدم شود در بعضی موارد مطلب «هل» را مقدم می کنیم چون به مطلب «ما» احتیاج نداریم. مثلا در صدر علم مطلب «هل» را می آوریم. چون به مطلب «ما» احتیاج نداریم. اما گاهی مطلب «هل» را ابتدا می آوریم چون به مطلب «ما» احتیاج نداریم. گاهی هم هر دو را با هم می آوریم لازم است ترتیب بین این دو رعایت شود که ابتدا «ما» شارحه و بعداً «هل» بسیطه و سپس «ما» حقیقیه می آوریم.
 توضیح عبارت
 (و مبادی العلوم مختلف فی تقدیمها علی العلوم و تصدیر التعالیم بها)
 مبادی علوم (که مبادی هلیّه هستند یا مبادی مائیه هستند) فرق می کنند. در یک جا می بینی به مبادی هلیّه احتیاج داریم و آن را می آوریم و در یک جا میبینی به مبادی مائیه احتیاج داریم و آن را می آوریم. در یک جا به هر دو احتیاج داریم هر دو را می آوریم و وقتی که هر دو را می آوریم ترتیب مذکور باید رعایت شود.
 ترجمه: و مبادی علوم مختلفند در تقدیمشان بر علوم و در مصدّر کردن آنها به علوم (اختلاف در این است که بعضی مربوط به وجود و بعضی مربوط به ماهیت هستند. و بعضی مربوط به هر دو هستند).
 (ففی بعضها انما یوضع ان الامر موجود او غیر موجود فقط)
 آن مبدأ در ابتدای علم وضع و فرض می شود به این صورت که این امر موجود است یا موجود نیست.
 (فقط) قید برای این است که فقط همین موجود بودن و موجود نبودنِ امری را بحث می کنیم و از ماهیت آن امر بحث نمی کنیم.
 (لان الضروره تدعو فیها الی هذا المقدار)
 چرا فقط در وجود فلان امر بحث می کنیم و در ماهیت فلان امر بحث نمی کنیم چون ضرورت در این مبادی ما را دعوت به این مقدار از بحث می کند. یعنی ضرورت باعث می شود که ما این مقدار از بحث را مطرح کنیم و بقیه را مطرح نکنیم.
 (کقولنا «ان الامر لا یخرج عن طرفی النقیض»)
 مثل قول ما که می گوییم ارتفاع نقیضین محال است. هر امری را که نگاه کنی خارج از دو طرف نقیض نیست یا حکم وجود به آن می دهی یا حکم عدم می دهی.
 (او مثل وضعهم «ان الاشیاء المساویه لشی واحد متساویه»)
 مثل وضع علمای ریاضی که در صدر کتاب خود این را وضع می کنند (یعنی به عنوان اصل موضوعی می پذیرند) که اشیایی که مساوی با یک شی هستند خود این اشیا هم با یکدیگر مساوی اند.
 (و فی بعضها انما یوضع اولا ماذا یدل علیه الاسم)
 در بعضی علوم وضع می شود در ابتدا به عنوان اصل موضوعی، آنچه که اسم بر آن دلالت می کنند.
  گفته می شود که اسم بر چه چیز دلالت می کند؟ یعنی «ما» شارحه می آورد. یا «ما» حقیقیه می آید. بالاخره معنی را تبیین می کند و به عبارت دیگر مبادی تصوریه را در ابتدای علم می آورند.
 (کما ذکرناه حال المثلث و المربع المذکورین فی فاتحه کتاب الاسطقسات)
 مثل آنچه که ما ذکر کردیم که عبارت از حال مثلث و مربعی که در ابتدای کتاب اسطقسات اقلیدس ذکر می شدند، (اسطقسات به معنای هندسه است که قبلا معنی کردیم) که این مبدأ تصوری بوده است.
 (ثم من بعد ذلک یبین وجوده)
 بعد از اینکه در ابتدای علم به عنوان اصل موضوعی، «ما» شارحه ی آن را گفتند «هل» بسیطه را خواهند گفت، و وقتی «هل» بسیطه گفته می شود همان چیزی که در ابتدای علم به عنوان «ما» شارحه آمده بود بعد از وجودش به عنوان «ما» حقیقیه می آید. که این را در جلسه قبل گفتیم.
 (و فی بعضها یحتاج این یوضع الامران جمیعا)
 و در بعضی امور، احتیاج است که هر دو امر با هم وضع شوند یعنی هم بیان ماهیت شود و هم بیان وجود شود.
 (مثل الوحده فی فاتحه علم العدد)
 مثل وحدت که در ابتدای علم عدد (یعنی علم حساب) هم ماهیتش بیان می شود و تعریف می شود و هم وجودش بیان می شود.
 (و نحن مستقصون لهذا)
 ما این مطلب را به نهایت می رسانیم و کامل بیان می کنیم.
 توضیح مطالب: صفحه 69 سطر 19 (قوله ان الامور)
 مصنف می فرماید اموری که در ابتدای علوم قرار می گیرند یا معانی مرکبه (یعنی قضیه) هستند یا معانی مفرده (یعنی موضوع و محمول) هستند. بالاخره ما در علم، هر مساله ای از مسائل را که ملاحظه کنیم به صورت قضیه است و هر قضیه موضوع و محمول دارد و موضوعش یا موضوع علم است یا بعضی از مصادیق موضوع علم است.
 پس بنابراین ما در هر علمی با قضیه کار داریم اولاً، با موضوع و محمول قضیه کار داریم ثانیاً، (موضوع و محمول مفردند و قضیه مرکب است).
 معانی مرکبه یک قسم هستند. و باید وجود آنها بیان شود. ماهیت آنها بیان نمی شود. چون مفردات آن معانی مرکبه می تواند تعریف شوند ولی خود معانی مرکبه نمی توانند تعریف شوند. مثل قضیه «الجسم متحرک» را چگونه می خواهید تعریف کنید؟ بله خود «جسم» و «متحرک» را به تنهایی می توان تعریف کرد ولی مجموع این دو را نمی توان تعریف کرد.
 برخلاف مفرد که قابل تعریف است. مفردات بر دو قسم اند: 1ـ موضوع. 2ـ محمول.
 الان در مفردات بحث نمی کند اما درباره مرکب بحث می شود.
 می فرماید مرکب، تبیین نمی شود و حدّش بیان نمی شود چون مرکب از مفردات درست شده و وقتی که مفرداتش را تعریف کنیم مرکب، تعریف می شود. اینطور نیست که مرکب بما هو مرکب نیاز به تعریف داشته باشد. اما مرکب احتیاج به اثبات وجود دارد. مثلا قضیه «ان الاشیاء المساویه لشی واحد متساویه» را داریم. اگر بدیهی است به بداهتش واگذار می کنیم و اگر هم نظری است یا آن را در همان جا اثبات می کنیم یا به عنوان اصل موضوعی می گوییم تا در جای خودش اثبات شود. بالاخره باید آن را در سطح علم بیاوریم چون به وجودش احتیاج داریم.
 مصنف می فرماید ترکیب خبری، تعریف نمی شود اما مفرد و ما فی حکم المفرد تعریف می شود. ما فی حکم المفرد، امری است که ترکیب خبری ندارد و ترکیبش، ترکیب ناقص است حال یا ترکیب اضافی دارد یا ترکیب توصیفی دارد مثل (غلامُ زیدٍ) یا (زیدٌ العالم) که هر دو مثال، ترکیب هستند ولی ترکیب خبری نیستند. در ترکیب غیر خبری، امکان تعریف هست چون در حکم مفرد است زیرا مفرد را می توان تعریف کرد لذا ترکیب غیر خبری را هم می توان تعریف کرد ولی ترکیب خبری تعریف شدنی نیست. در ترکیب خبری ما احتیاج به وجود داریم.
 توضیح عبارت:
 (ان الامور التی نُذکر فی المبادی منها معان مرکبه و منها معان مفرده)
 دو قسم معنی، در صدر علم به عنوان مبادی ذکر می کنیم: 1ـ معانی مرکبه 2ـ معانی مفرده
 (و المعانی المرکبه انما یلیق بها ان یستدعی فیها التصدیق)
 لایق به این معانی مرکبه این است که در این معانی، تصدیق طلب شود تصدیق یعنی حکم به وجود یا حکم به نفی.
 تعریف، تصور می شود اما وجود و عدم برای شی، تصدیق می شود که یا این وجود برای این شی حاصل است یا حاصل نیست.
 (لا لان تعطی لها الحدود)
 یعنی لایق به معانی مرکبه این نیست که به این معانی، حدود و تعریفات عطا شود.
 (فان الترکیب الخبری للتصدیق)
 معانی مرکبه همان ترکیب خبری اند و ترکیب خبری برای تصدیق است نه برای بیان حد.
 (و اما الحدود فللمعانی المفرده و ما فی الحکم المفرده)
 حدود برای معانی مفرده و آنچه در حکم مفرده است.
 مراد از (ما فی حکم المفرده) یعنی ترکیب غیر خبری مراد است که ترکیب اضافی و ترکیب توصیفی است.
 (و القضایا المتعارفه و الاصول الموضوعه مرکبه)
 و قضایای متعارفه که در تمام علوم بکار می رود و اصول موضوعه که در علوم خاصّی بکار می رود هر دو مرکبند و اگر مرکبند حدّشان لازم نیست و اثبات وجودشان یا بیان وجودشان کافی است. به همین جهت است که معانی مرکبه که در صدر علم می آید فقط هلیّت آن بیان می شود و به ماهیتش کار نداریم. اینکه گفتیم بعضی از مبادی فقط هلیّت آنها بیان می شود و ماهیتشان لازم نیست معلوم شد مبادی مرکبه است. بحث از قضایای متعارفه و اصول موضوعه در صفحه سوم از بخش منطق کتاب اشارات بیان شده است.
 (فاذن لا یتحقق فیها معنی اعطاء الحد و الماهیه)
 در این قضایای مرکبه برای اعطا حد و ماهیت معنایی تحقق پیدا نمی کند یعنی معنی ندارد که ما این قضیه یا ترکیب خبری را تعریف کنیم و حدّ آن را بیان کنیم چون اصلا حد ندارد.
 (و لا بد من ان تقبل بالهلیه لیتبین بها غیرها)
 باید به سمت هلیت این قضایا برویم (عبارت، عبارت جالبی نیست اگر به جای «ان تقبل» «لِتُبین» بود بهتر بود) و با هلیت بیان شوند. یعنی مثلا با وجود، با این قضیه روبرو می شوند نه با تعریف.
 توضیح: این معانی و قضایای مرکبه باید در صدر علم با هلیت بیان شوند. تا در وسط علم به توسط این مبادی که هلیت آنها بیان شده مسائل دیگر بیان شود.
 (لِتُبین بها غیرها) یعنی تا به این مقدمه که جزء مبادی تصدیقیه است غیر خودش را که مسائل دیگر است بیان کنیم.
 (فقد حصل من هذا ان هذا القسم من المبادی یوضع بالهلیه)
 از این بیانی که ما در این دو خط کردیم بدست آمد که این قسم از مبادی مبدئی است که هلیت آن در ابتدای علم می آید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo