استاذ سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
95/08/08
بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع: آیات سوره «نجم» مجموعهای از سنتهای الهی حاکم بر تعامل انسان با خدا برای رسیدن به ظرفیت مطلوب
«أَ فَرَأَيْتَ الَّذي تَوَلَّى (33) وَ أَعْطى قَليلاً وَ أَكْدى (34) أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرى (35) أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما في صُحُفِ مُوسى (36) وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفَّى (37) أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى (38) وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى (39) وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى (40) ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى (41)وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى (42)وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى (43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا (44)وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (45)مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى (46)وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى (47)وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى (48)وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى (49) وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى (50) وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى (51) وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى (52) وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى (53) فَغَشَّاها ما غَشَّى (54)»[1]
بحث در مبانی نظام خانواده ما را به قوانین حاکم بر تشریع کشاند و از این بحث به ضرورت و اهمیت قوانین حاکم بر تشریع کشاند و بعد آن به راه کشف قوانین رسیدیم. خداوند زبانها و شیوههای مختلفی در بیان داشت و لذا گاهی به صورت صریح بیان علت حکم را می کرد و گاهی وصف را به جای علت می آورد. (جلسه گذشته به صورت مفصل بیان شد)
اصل ایده بیان شد که نظام جامعی بر تکالیف انسان وجود دارد که این تکالیف عبارتست از مجموعهای از قوانین رفتاری در رساندن او به کمال که این تکالیف باعث ظرفیت سازی در انسان می شود.
اصل نظام جامع بر تکالیف با چه قوانینی محقق میشود؟ از این سؤال میرسیم به اینکه نیاز به نظام قانون گذاری وجود دارد.
وقتی قرآن از هدایت صحبت می کند و ما به این رسیدیم که خدا بدون تکلیف انسان را رها نمیکند، این علت دارد که چرا ما نباید انسان در خلأ قانونی قرار بگیرد؛ اینجاست که از کلام قرآن میفهمیم آزادی عین تنزّل انسان است؛ چرا که قاعدهایی است که بر رفتارمان حاکم است و آن عبارتست از: « وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[2] این تلاش انسان است که باعث جلو رفتن انسان میشود و تلاش نکردن مساوی با سقوط انسان است .
خلقت خاص انسان است که با اختیار زاده شده و اختیار به او امکان انتخاب میدهد و این بر انسان تحمیل میکند که ظرفیت جدید را ایجاد کند.
کیفیت خاص آفرینش ما انسانها را در این شرایط قرار داده و قبل اینکه به تکلیف وادار بشویم
یک اصل است و آن اینکه با رفتار میتوانیم مقام کسب کنیم.
«أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»[3] هیچ کس نمیتواند مقامی را به انسان هدیه دهد.
دو اصل در زندگی بشر که مربوط به زمان عمل اوست، در دو آیه 38 و 39 بیان شده است.
خدا در برنامه ریزی برای انسان اصولی را رعایت کرده و در آن شأن الهی و انسان رعایت شده.
این اصول در حوزه قانون گذاری است و قبل به تکلیف رسیدن انسان رعایت شده است.
در حوزه تکالیف انسان سه صورت تصور میشود. که در ادامه به صورت نموداری اشاره شده است.
اصل رحمت و حکمت و عدل مربوط به خداوند است. اصولی داریم که مربوط به انسان است مثل: « أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى * وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[4] و یا اینکه انسان بر اساس زوجیت تقسیم شده است و برای انسان زوجیت مطرح است و تمام مراحل زندگی او آغشته به قوانینی است که زوجیت در آن ملاحظه شده و از انسان هم این زوجیت خواسته شده است.
این خداست که میآید برای افراد روزیها و ثروت متفاوت و مناسب آنها را قرار میدهد و این تقسیم روزی و ثروت هم یک امتحان است؛ این موارد اشاره شده از شؤون مخصوص انسان است.
مجموعهای از قوانین مربوط به قبل قانونگذاری است که آنها را میتوان جزء علل آن حکم دانست. ما قوانینی داریم که به مرحله اشتغال ذمه تصنیف میشود و قوانینی مربوط به فراغ ذمه؛ قوانین مربوط به اشتغال ذمه چند رتبه دارند: مثلا قوانینی که مربوط به شرایط طبیعی واجبات عینی و کفایی و قوانین مربوط به زمان بحران.
قبل تکلیف آنچه که در تعیین تکلیف به ما کمک میکند مثل مقدمات حکم و یا علل حکم و یا مراحل حکم ( مرحله مصلحت و مفسده و مرحله اراده و مرحله انشا) و بحثهای تاکنون مربوط به مرحله مصلحت و مفسده که بعضی به شأن الهی بر میگردد که انسان را مکلف کرده و بار مسئولیت به او داده شده است و ظرفیت وجودی انسان هم در این مرحله رعایت شده و یک بعد آن در علم و حکمت الهی تبلور میکند و خداوند به دفعات به این اصول در آیات اشاره کرده است.
این تقسیمات در اشتغال به ذمه مربوط است و گاهی به فراغت ذمه مربوط است که اشتغال یقینی بود فراغت هم یقینی است. و اگر وظیفهای نیامد بحث اصول عملیه میآید.
در فراغت ذمه هم شارع مجموعهایی از احکام را مطرح کرده تا انسان از وظیفه خالی نباشد.
قوانین حبط عمل هم مربوط به بعد از فراغت از ذمه است که فرد بعد عمل با کفر مثلاعمل او نابود میشود.
«مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِين»[5]
منت گذاشتن هم از عواملی است که باعث از بین عمل میشود، کاری که میتوانست باعث بالا بردن او شود ولی حالا خطری برای انسان شده.
«الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»[6]
انسان موجودی آگاه و دانا آفریده شده و به او زمینه آگاهی و رفتار انتخابی داده شده است و همه اینها به خاطر ایجاد فضای «ظرفیت ساز» برای انسان است تا او بتواند خود را به سمت کمال و ظرفیتهای جدید برساند؛ این ایجاد ظرفیت و رشد کمال باید از کانال علم تحقق پیدا کند و عمل بدون آگاهی باعث تخریب عناصر ظرفیت ساز میشود. نکته مهم در مباحث رعایت تمام خصوصیات انسان است. خداوند در قرآن از چرایی عمل تا چگونگی عمل فرد، و اینکه چه عواملی باعث به نتیجه رسیدن عمل انسان میشود، را اشاره کرده است.
در کلیه مراحل مجموعهایی از قوانین است و انسان میتواند خودش را مدیریت کند و با مدیریت خود اهداف پیش بینی شده برای اعمال را تحقق ببخشد.
«وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى»[7]
انسانها بر اساس رفتارشان مجازات میشوند و کسانی که گرفتار گناه میشوند برای آنها باب توبه را باز گذاشته.
«الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى»[8]
از آیات 33 به بعد خداوند نمونههایی از افراد را بیان میکند.
در آیه 35 اشاره به ضعف انسان میکند و میگوید که آیا انسان علم دارد؟ «أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرى»[9] مگر انسان به اسرار دست یافته که خودش برای خود برنامهریزی کند.
«أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى * وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى * وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى»[10] این آیات بیان کننده دو اصل است که هیچ کس نمیتواند مقامی را به کسی هدیه کند و اینکه با عمل و تلاش انسان به کمال میرسد. آیه 40 هم اشاره به بُعد اخروی زندگی انسان دارد. « وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى »[11] در این آیه هم چشم اندازی که خدا از انسان خواسته و دنیا را برای آن خلق کرده بیان شده، اینکه انسان به آخرت بازگشت میکند.
از آیه 43 سوره نجم خداوند قدرت خود را به انسان بیان میکند و بیان میدارد که او کسی است میخنداند، و او کسی است که حالتهای گوناگون شما را میداند و از ابتدای خلقت تا انتها در جریان رفتار شماست.
و لذا میبینیم که در قانون گذاری همهی شؤون الهی و بشری و اقتضائات زندگی الهی رعایت شده است و نگاه جامع برای تکامل در کلیه مراحل وجودی در نظر گرفته شده است.
از قوانین حاکم بر رفتار و زندگی ما اتفاقاتی است که بر امتهای گذشته اتفاق افتاده که همه معلول عمل آنها بوده است.
« وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى * وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى * وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى»[12]
این آیات که مباحث تاریخی در آن بیان شده در مبحث مبانی مهم هستند چرا که به نوعی زندگی ما در آن تبیین شده و انسان با حرکت در مسیر آن اقوام به همان عذاب دچار میشود و با حرکت در مسیر الهی بالاترین ظرفیت را برای خود بسازد.
این قوانین که خداوند بیان کرده است برای رساندن انسان به حداکثر ظرفیت است. ولی متأسفانه آنچه در رسالههای عملیه تبیین شده تضمین صحت عمل مکلف را میکند و ماقبل و مابعد عمل را به علم کلام و اخلاق سپرده است در حالی که در قرآن همه این قوانین را به صورت یکپارچه و در یک چارچوب بیان کرده.