< فهرست دروس

استاذ سیدمنذر حکیم

درس خارج فقه

91/01/19

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: تاکید بر تفکیک میان کلام شهید صدر، برداشتها، و لوازم دیدگاه ایشان

مقدمه

امیدواریم که خدای متعال در این سال جدید توفیقاتش را برای همه دوستان وبرای امت خاتم پیامبران ان شاءالله و کلیه کسانی که در جهت ظهور منجی بشریت حضرت امام مهدی علیه السلام تلاش می‌کنند سالی پر برکت قرار دهد و ما را هم جزء یاران واقعی ایشان ان شاءالله بنویسد.

تاکید بر تفکیک میان کلام شهید صدر، برداشتها، و لوازم دیدگاه ایشان

با توجه به مجموعه نوشته‌های دوستانی که من ملاحظه کردم، یک تذکر را امروز برای ورود به بحث حائز اهمیت می‌بینم. ببینید در نوشته‌هایی که از دوستان مطالعه کردم، احساس کردم بین سه مطلب خلط می‌شود. همیشه باید در مطالبی که عرض می‌شود سه مطلب را از هم تفکیک کنید. یک، مطالبی است که ما عینا یا به صورت ترجمه از خود شهید صدر نقل می‌کنیم و مطلب، مطلب شهید صدر است. این مطالب نباید با آنچه که ما به عنوان فهم وبرداشت از کلام شهید صدر عرضه می‌کنیم خلط شود. و این دو مطلب، یعنی متن کلام شهید صدر و فهم ما از کلام شهید صدر، نباید با آثار و لوازمی که بر کلام شهید صدر بار می‌کنیم خلط شود. بلکه باید این سه تا را در نوشته ها از هم تفکیک کنیم. و با توجه به مراجعه‌ای که به منابعی معرفی شده خواهید داشت، تقریبا به راحتی می‌توانید مشخص کنید چه چیزی متن ایشان است، وچه چیزی به عنوان برداشت ما و فهم ما از مطلب ایشان است.

چون اینجا بین بسیاری از کسانی که حرفهای شهید صدر را دریافت کردند و فهمیدند جای بحث خواهد بود. اینجاست ممکن است معرکة الآراء بشود. چون در بعضی مواضع تصریحا چیزی مطرح نشده است، و ما برای فهم نگاه ایشان، از روش خود شهید صدر استفاده می‌کنیم تا نگاه ایشان را بدست بیاوریم.

یعنی بخاطر فقدان یک نص صریح، چندین مطلب را در کنار هم می‌گذاریم تا یک مطلب کامل و یک منظومه‌ای از مطالب ایشان را ما بدست بیاوریم.

لذا در اینجا ما تقریبا یک کار مونتاژ و یک کار ترکیبی انجام می دهیم، که ممکن است نگاه خود ما در اینجا دخالت داده شود، و دخل و تصرفی در مطالب بوجود بیاید.

لذا باید دقیق باشیم در اینکه هر چیزی را که فهمیدیم ادعا نکنیم که مطلب شهید صدر این است و جز این نیست. گاهی به نحو احتمال، و گاهی قطعا و به ضرس قاطع می‌شود این حرف را زد. اما هرچه باشد برداشت ما از کلام ایشان است. لذا از لحاظ علمی باید اینها را از هم تفکیک کنیم.

و همینطور آثاری که بر نظر ایشان بار می‌کنیم و می‌گوییم لوازم حرف ایشان در این نظریه، یا در این بحث نظام چنین و چنان است. اینها باز جای بحث خواهد بود و ممکن است مورد نقد قرار بگیرد. و لذا نباید در نوشته‌ها هر چه در درس مطرح می‌شود گفته شود که این مطالب شهید صدر است. بله ما سعی می‌کنیم در فضای مطالب شهید صدر و در افق بحثهای ایشان حرکت کنیم. به لحاظ اینکه کاری که ایشان در اینجا انجام دادند، یک کار بسیار پیشرفته و کار علمی‌ای است که کمتر مورد بازخوانی و بررسی در حوزه‌های علمیه قرار گرفته است. این مطلب اول.

جانمایی بحث «استنطاق» در ساختار مباحث اصولی

مطلب دومی که امروز می‌خواهیم درباره آن بحث کنیم این است که ما در بحثهای گذشته سعی کردیم رابطه روش استنطاقی شهید صدر را با علم اصول تبیین کنیم. آیا این روش ربطی به مبانی اصولی متعارف دارد یا ما فوق آنهاست و یک چیز جدیدی است که احتیاج به تنقیح و بررسی مجدد دارد؟

در اینجا ما دو کار انجام دادیم. یک کار خیلی اجمالی که انجام دادیم و امروز می‌خواهم تفصیلا وارد آن بشوم این بود که چه رابطه‌ای میان بحث استنطاق با استظهار یا استنباط در علم اصول هست؟. بعد از آن آمدیم درباره حجیت وسلامت این روش بحث کردیم.

ترسیم ساختار علم اصول متعارف

اگر مباحث علم اصولی را که الآن متعارف است، طبقه بندی کنیم مشخص می‌شود که کجای علم اصول به درد این روش استنطاقی‌ می‌خورد و در آن کاربرد دارد. و چه مقداری از این مباحث اصولی را در این روش بکار خواهند گرفت و چه چیزی باقی می‌ماند که شهید صدر روی آن سرمایه گذاری کرد تا اینکه این روش استنطاق را تنقیح و تحریر نمود. در این فضا و زمینه می‌خواهم این مطلب دوم را عرض کنم.

اگر یادتان باشد ما قبلا در بحث نظام استنباط عرض کردیم که مباحث علم اصول را می‌توانیم به سه علم تقسیم کنیم. سه علم در کنار هم، علم اصول فعلی ما را تشکیل می‌دهند. یا بگوییم سه بخش متمایز که نامش علم اصول است.

بخش اول: منابع استنباط

یک بخش به عنوان منابع استنباط است، که کلیه مباحث حجج را در بر می‌گیرد. یعنی مبحث حجیت عقل، حجیت قرآن، حجیت سنت و همین طور حجیت اجماع وخبر واحد و شهرت اینها. البته اجماع و شهرت و‌ خبر واحد طریقند برای کشف سنت. یعنی با چشم پوشی از این ریزه‌کاریها، اگر بخواهیم یک تقسیم کلان داشته باشیم، یک بخش، بخش منابع استنباط است.

و می‌گوییم خوب است که مباحث حجج در آغاز علم اصول مطرح شوند. چون مبانی خواهند بود برای بحثهای الفاظ یا مباحث عقلی. لذا ترجیح می‌دهیم که اگر کسی می‌خواهد علم اصول را فرا بگیرد اول مباحث حجج را بخواند، نه مباحث الفاظ را. بر خلاف آن سیری که الان در کفایة مطرح هست. هم از لحاظ دقت و وهم از لحاظ صرفه‌جویی در وقت، و هم از لحاظ سطح فهم فردی که مباحث حجج را دریافت می‌کند، راحت‌تر می‌تواند در مباحث الفاظ سیر کند. این یک بخش از علم اصول شد.

بخش دوم: قواعد استنباط

بخش دیگر علم اصول که مقدار معتنابه از علم اصول است، - مثلا جلد اول کفایه - مباحث الفاظ و مباحث عقلی هستند، که اینها در حقیقت قواعد استنباط هستند. یعنی در حوزه منابع، مجموعه‌ای از متون آیات و روایت در اختیار ما قرار می‌گیرد، اما بعد برای فهم این متون ما احتیاج به قاعده و ضابطه داریم. مباحث الفاظ و مباحث عقلی (مستقلات و غیر مستقلات عقلی) ما را در فهم مراد شارع کمک می‌کنند.

اگر بخواهیم این قواعد فهم را هم طبقه بندی کنیم می‌بینم سه نوع بحث[1] در این مباحث الفاظ و مباحث عقلی مطرح شده است.

یک نوع مباحثی است که اینها مقدمات بحث دلالت هستند. یعنی مثلا خود بحث «دلالت امر بر وجوب» یا «دلالت نهی بر حرمت» به مقدماتی نیاز دارد که آن مقدمات در بحث وضع و بحث دلالت و بحث حقیقت شرعیه و شاید بحث صحیح و اعم مطرح می شوند. (البته بحث صحیح و اعم جای بحث دارد که آیا در این دسته است یا در دسته بعدی).

این مباحث مشخص می‌کند که رابطه لفظ و معنی چگونه رابطه‌ای است؟ و چگونه این رابطه به وجود می‌آید؟. بحث از انواع دلالت (دلالت مطابقیه،تضمنیة، التزامیة) و اینکه هر کدام از اینها چگونه به وجود می‌آید؟. نقش قرائن، نقش استعمال، نقش وضع در ایجاد این رابطه چیست؟. اینها یک مجموعه‌ای از مباحث مقدماتی است که اصل دلالت و کیفیت حصول دلالت را برای ما تبیین و تفسیر می‌کند.

اما مجموعه دیگری از مباحث لفظی، مثل بحث مشتق، بحث اوامر، بحث نواهی، بحث مفاهیم، ... اینها قواعدی هستند که مدلول مشتق، مدلول امر، مدلول نهی، ... را بررسی می‌کنند. مثلا دلالت مشتق بر متلبس به مبداء یا بر من انقضی عنه المبداء یا بر کسی که بخواهد متلبس شود را بررسی و تعیین می‌کند. دلالت آن چگونه است؟، حقیقی است یا مجازی؟. دلالت امر بر وجوب است یا نه؟ یا بر اعم است؟. دلالت نهی بر حرمت یا بر کراهت یا بر اعم است؟.

وقتی ما رابطه بین لفظ و معنی را یافتیم، حال نوبت آن است که در مصداق آن کبرای کلی بحث می‌کنیم، اینجا در بحث مدلولها، درباره دلالت یک واژه یا یک صیغه یا یک ماده بر یک معنایی که از آن متفاهم هست، بحث می‌کنیم و سعی می‌کنیم آن را تحدید و تعیین کنیم.

این قواعد به ما برای فهم مقاصد شارع کمک می‌کنند. مثلا در جایی که ما یک آیه‌ای داشته باشیم که حاوی چند امر باشد را در نظر بگیرید. مثلا آیه شریفه: ﴿وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها﴾[2] اینجا دو دستور مطرح شده است. هم خانواده‌ات را امر کن، و هم صبر کن. مثلا وقتی به خانواده بگویی نماز بخوانید، ممکن است برای نماز صبح بیدار نشوند. باید حوصله کنی، باید صبر کنی تا اینکه اینها را به نماز وادار کنی، بیدار کنی. در اینجا دو امر است. کدام استحبابی است و کدام وجوبی است؟ هر دو یا یکی؟ پس در اینجا دنبال مدلول می‌گردید.

یا مثلا ﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ﴾[3] آیا این فقره از آیه دلالت دارد بر اینکه اف گفتن بر آنها منهی است و حرام است؟ آیا زدن آنها و بیش از اف گفتن به آنها چه حکمی دارد؟ اینها را همه با همین قواعد استظهار بدست می‌آورید؛ که اگر اف گفتن حرام است پس بالاتر از اف هم به طریق اولی ممنوع است. در اینجا از قاعده مفهوم بهره گرفتید. از قاعده دلالت لفظ بر معنایی از راه مفهوم. یعنی به دلالت التزامیه به طریق اولی. اینها همه صغرایِ بحث دلالت را برای شما تنقیح می‌کند.

 

بخش سوم: روش استنباط

همینطور بحث دلالت عام بر عموم، دلالت خاص بر خصوص، دلالت مطلق بر اطلاق، دلالت مقید در قید مباحث کبروی دارد، اما در همین عام وخاص و مطلق و مقید مباحثی داریم که هرچند جزء این مباحث آورده شده اند، اما در حقیقت ربطی به این استظهار ندارند، بلکه آنها قواعد این عرصه هستند که اگر ما یک عام وخاصی که ظاهرا مخالف هم هستند داشته باشیم، با اینها چه تعاملی باید بکنیم؟ عام مقدم بر خاص است؟ خاص مقدم بر عام است؟ به کدام قائل شویم؟ یعنی این بحثها در باب تعارض غیر مستقر، در بحث تعادل و تراجیح می‌آید، و باید اینها را آنجا مطرح کرد. چون یک بحثی است که به روش استنباط ربط دارد نه به قاعده استظهاریه. یعنی در اینجا استظهار شما از عام این است که این بر عموم دلالت دارد، ولی چون در کنار این عام یک خاصی آمده است من متحیر می‌شوم که چگونه این دو را با هم جمع کنم؟. همانطور که دو دلیل متعارض به دست بیاید من آنجا باید روش تعامل با این دو دلیل متعارض را بیان کنم و قاعده داشته باشم، و این بیشتر به روش استنباط ارتباط دارد تا به استظهار - یعنی ما از استظهار فارغ شدیم و حال دو ظهور داریم – ، در اینجا هم تکلیف ما باید با این دو ظهور روشن شود. اینجاست که بعضی از مباحث عام وخاص ومطلق ومقید و ناسخ ومنسوخ به روش استنباط مربوط می‌شود نه به قاعده استظهار.

اصول عملیه هم قواعدی برای استنباط وظیفه هستند.

پس ما برای استنباط حکم به سه علم و سه بخش در علم اصول توجه می‌کنیم: منابع استنباط، قواعد استنباط، روش استنباط. و بحث استنباط وظیفه هم که الآن خارج از محل بحث ماست، به همین خاطر وارد جزئیات آن نمی‌شویم.

تعیین جایگاه «روش استنطاق» در ساختار سه گانه علم اصول

حال در این مجموعه سه گانه، بحث استظهار و استنباط و استنطاق کجاست و چه جایگاهی دارد؟ یعنی بحث استنطاق شهید صدر به منابع استنباط تعرض دارد؟ خیر. منابع استنباط همان منابع است. شهید صدر در بحث استنطاق می‌گوید منبع استنباط ما همان قرآن و سنت است. پس در مبحث روش استنطاقی ما اصلا اینها را مفروغ عنه می‌گیریم که منبعی به نام قرآن و سنت، یا ابزاری مانند اجماع و شهرت و خبر واحد داریم که همه اینها مفروغ عنه است.

می‌آییم در قواعد استنباط، در امثال بحث دلالت و وضع و ... . باز در اینجا شهید صدر هیچ مطلبی را بر خلاف مشهور و متعارف بحثی مطرح نکرده‌اند و مثل بقیه بحث می‌کنند. یک نظریه‌ای را در تفسیر وضع انتخاب می‌کنند، اما وضع را قبول دارند. همینطور در بحث حقیقت شرعیه، تا بیاییم به بحث اوامر و نواهی برسیم، همه اینها را [در کار تفسیری خود] مفروغ عنه می‌گیرند و قبول دارند. حال بگذریم از مباحث ریزی که ایشان در اصول دارند و ما وارد آن عرصه نمی‌خواهیم بشویم. می‌خواهیم بگوییم کلیت علم اصول در ذاکره و در بحثهای ایشان، حضور دارد و بر اساس آن قواعد اصولی متعارف حرکت می‌کنند.

در مباحث عام وخاص ومطلق ومقید هم مثل دیگران ایشان تخصیص می‌زند، تقیید می‌کند، ادله متعارض را با هم جمع می‌کند. یا قواعد باب تعارض را اعمال می‌کند. پس در بخش قواعد استظهار و در بخش روش استنباط هم ما هیچ مسأله جدیدی نمی یابیم.

پس این استنطاق کجای علم اصول قرار می‌گیرد؟ آیا یک جای خاصی از مباحث علم اصول را ما باید به عنوان روش استنطاق باز کنیم؟.

با توضیحی که قبلا دادیم در روش استنطاقی شهید صدر چند اتفاق مهم افتاده است، و آن اینکه شهید صدر می‌فرمایند:

اولاً به یک آیه یا یک روایت برای استنباط اکتفاء نکنید. چرا؟ چون ایشان می‌خواهند یک نظریه یا یک نظام را استنباط کنند. لذا کلیه متون مرتبط به یک موضوع را مورد استقراء قرار می‌دهند.

ثانیاً این متون باید با هم دیده ‌شود. به عبارت دیگر اگر در یک بحثی ما چندین مطلق ومقید، و چندین عام و خاص داشته باشیم، و چندین دلیل متعارض داشته باشیم، در چنین عرصه‌ای است که شهید صدر می‌آیند و سعی می‌کنند این مطالب را با هم تلفیق کنند یا نسبت اینها را با هم بسنجند و ببینند این مجموعه مفاهیمی که به طور تجزیئی، با آن قواعد لفظی یا قواعد عقلی استنباط شده‌اند، اگر روی هم بگذاریم، از آنها چه نظریه‌ یا نظامی به دست می‌آید؟.

دیگر بحثهای اصولی متعارف وارد این حوزه نمی‌شوند. یعنی فقهای ما اصلا وارد این حوزه نمی‌شوند. چرا؟ چون فقیه دنبال استظهار از یک متن معین بود، یا اگر خیلی خیلی لازم می‌شد چندین متن مرتبط به یک بحث معین را،که دلالت تطابقی یا دلالت تضمنی یا دلالت التزامی بر مطلبی دارند را [اینها را بحث می‌کرد].

در حقیقت کار شهید صدر جا دارد که در این بخش سوم[4] مطرح و تعریف بشود، اما با یک رشد و یک تکاملی که برای باید برای این بحث در نظر بگیریم. تکاملش در کجاست؟ در اینکه قلمرو بحث شهید صدر در این بحث فراتر از قلمرو بحثهای متعارف فقهای ماست. چرا؟ چون فقهاء همیشه برای استظهار یا استنباط یک حکم از یک یا چند متن، قواعد علم اصول را به کار می‌گرفتند و استنباط می‌کردند و کار نداشتند به اینکه این حکم و این مسأله منصوص، چه رابطه‌ای با مسائل دیگر و ابواب دیگر دارد. این برای فقیه در وهله اول هیچ مهم نیست. چون این نصی که حجیتش و سندش و دلالتش مشخص است دیگر چه نسبتی با تکالیف دیگر دارد، این ما را وارد عرصه دیگری می‌کند.

مثال می‌زنیم، فرض کنید انسان مکلف است که برای خانواده‌اش آذوقه تهیه کند و نفقه بیاورد. از طرف دیگر حکومت‌اسلامی می‌گوید که دشمن حمله کرده و باید برای دفاع از دین و مملکت و نفس [به میدان جهاد رفت]. اینجا فرد مکلف است که برود نفقه تهیه کند، و از طرفی باید برود برای دفاع. خب کدام مقدم است؟ آیا قابل جمع هستند یا خیر؟ اگر قابل جمع نبودند چه کسی نفقه او را به عهده می‌گیرد؟ آیا دولت به عهده می‌گیرد؟. آیا یک نظامی اینجا داریم که همه اینها را زیر پوشش قرار بدهد و حل مسأله را بیان کند یا نه؟.

در حقیقت فقیه در اینجا وارد یک عرصه جدید می‌شود [و مسأله جدیدی برای او ایجاد می‌شود]، و آن اینکه نگاه او به نظام جامعه اسلامی، نظامی که همه شؤون حیات را تنظیم می‌کند، در اینجا در جمع بین این تکالیف، چگونه باید عمل کند؟

اگر یک منظومه‌ [بین تکالیف] باشد، این منظومه می‌تواند جایگاه کلیه وظائفی که بر عهده فرد در یک نظام اسلامی هستند را مشخص کند. این شد بحث از یک نظام اجتماعی. در اینجا فقیه مجموعه‌ای از ادله، و مجموعه‌ای از متون را طبق روش متعارف، استنباط کرده است. و گفتیم اگر چند متن را در کنار هم قرار بدهید و یک حکم را به دست بیاورید این یک استظهار اولیه نیست، بلکه یک استنباط است. چون تعمق در دلالتها است. و بعد این دلالتها را با هم جمع کنیم. بعد چه استظهار شماره یک که ساده است باشد، چه استظهار شماره دو که کمی پیچیده است و اسمش را استنباط گذاشتیم، باشد، هردوی اینها در خدمت استنطاق قرار می‌گیرد. استنطاق را هم می‌گوییم استظهار شماره سه. یعنی سه رتبه برای استظهار در نظر بگیرید: استظهار از یک متن، استظهار از چند متن در کنار هم، استظهار از کل متون مربوط به یک نظام یا به یک نظریه.

و شهید صدر در این بحث روش استنطاقی در حقیقت هم گستره و قلمرو رجوع به متون را فراتر می‌گیرند و هم نحوه جمع و تألیف بین این مدلولها را به گونه‌ای باید سامان بدهند که حاصل وخروجی آن یک نظریه کامل یا یک نظام کامل مثلا اجتماعی یا اقتصادی یا سیاسی باشد.

پس جایگاه این استنطاق در مجموعه مباحث اصولی روشن شد که در یک افق بالاتر و در یک قله قرار می‌گیرد. اگر منابع استنباط پایه زیرین مباحث اصولی است، قواعد استنباط آن بدنه اصلی استنباط است. چون این قواعد است که می‌آید ما را را در استنباط و استظهار کمک می‌کند، و الا کارکرد منابع که در حد یک پایه و پایگاه است، نه بیشتر. لذا این قواعد استنباط است که در حقیقت خود علم اصول است.ولی بکار گیری این قواعد روش می‌خواهد که عرض کردیم معمولا اینها در یک مجموعه‌ای از مباحث پراکنده هستند.

حجیت روش استنطاقی

در بحثهای گذشته اشاره شد که حجیت چنین روشی نیاز به یک دلیل جدید و زائد بر حجیت کتاب و سنت و اجماع وخبر واحد و عقل ندارد. همان حججی که در منابع استنباط ما آنجا طی کردیم و کبرای کلی آنها را تنقیح کردیم و از آن فارغ شدیم، همانها را ما در اینجا به کار می‌گیریم.

اینجا فقط یک تطبیق جدید و کمی پیچیده‌تر است. یعنی شما اگر در مستقلات عقلی اگر دو قاعده را کنار هم می‌گذاشتید مثلا هذا ما حکم العقل بحسنه و کلما حسنه العقل فقط، مثلا حسنه الشارع یا اوجبه الشارع اگر آنجا از دو قاعده استفاده می‌کردیم، اینجا ممکن است از چندین قاعده در کنار هم بهره برداری کنیم تا اینکه این جزئیات را ترکیب و تعریف کنیم ویک مرکبی درست کنیم که هماهنگ و منسجم باشد.

به این ترتیب جایگاه استنطاق در مجموعه عملیاتی که ما در علم اصول متعارف می‌بینیم مشخص می‌شود وبه این ترتیب راحت‌تر می‌توانیم روی آن نقطه حساسی که در بحث استنطاق مطرح هست دقت واظهار نظر کنیم.


[1] از مجموعه مباحث استاد اینطور فهم می‌شود که: در واقع بخش سوم یعنی «روش استنباط» خود لایه سوم از قواعد استنباط است. به عبارت دیگر مباحث قواعد استنباط سه بخش زیر مجموعه دارد: اول بحثهای مقدماتی، دوم بحث از مدالیل صیغ و موادِ الفاظ و جمل، سوم بحث از روش استنباط. در این میان، روش استنباط خود به عنوان یک بخش اصلی که مباحث آن تحت مباحث قواعد استنباط منتشر و پراکند شده است، باید جداگانه ملاحظه و دیده شود. (ویراستار).
[4] قریب به یقین مقصود بخش «روش استنباط» است. (ویراستار).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo