< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

99/04/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نزاع در اسم زمان/ مشتق/ مقدمه علم اصول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تصویر نزاع مشتق در اسم زمان بود که در نهایت بیان شد که تصویر صحیحی از نزاع در اسم زمان وجود دارد که بعید نیست کلام محقق طهرانی نیز به آن اشاره داشته باشد.

محصل بیان این بود که اسم زمانی مانند مقتل منصرف به قطعه واحد اعتباری از زمان است که در نظر عرف، عنوان خاصی دارد مانند مولد یا مقتل که _حداقل به جهت انصراف_ به معنای یوم الولاده و یوم القتل است و لذا مفهوم اسم زمان، مفهوم قار است؛ هرچند که اجزای آن متصرم است اما مجموع آن قرار دارد، همان گونه که مرحوم آخوند از آن تعبیر به حرکت توسطیه نمودند؛ یعنی هرچند که اجزای آن حرکت و تصرم دارد، اما مجموع آن استقرار و ثبات اعتباری دارد.

بنابر این اسم زمانی که دلالت بر وقوع فعل در زمان دارد، دلالت بر وقوع فعل در بخشی از قطعه ای از زمان _مانند یوم_ دارد که به نظر عرف وحدت اعتباری دارد؛ یعنی فعل در قطعه ای از روز صورت گرفته است و نزاع در این است که نسبت به بعد از لحظه وقوع، در فرضی که عنوان واحد مانند روز صادق است آیا اسم زمان صادق است یا خیر؟

البته معهود نیست که اسم زمان موضوع حکمی قرار گرفته باشد و حالت انقضای تلبس از مبدا نیز در آن فرض شود تا نزاع مشتق در آن مساله موثر باشد؛ زیرا مواردی مانند استحباب صیام در مولد پیغمبر به معنای استحباب روزه کل روز است و نزاع مشتق در آن تاثیری ندارد؛ همچنین در مواردی مانند عید فطر و… که مشتق اسم برای مجموع زمان شده است، نزاع تصویر ندارد؛ زیرا نزاع مشتق در فرضی است که تلبس در بخشی از زمان بوده و صدق اسم زمان در بخش دیگر زمان محل نزاع است.

کلام محقق عراقی در تصویر نزاع اسم زمان

محقق عراقی بیان می دارد مشکل اسم زمان همان مشکل باب استصحاب در امور تدریجی است که شبهه این است که قوام استصحاب به بقاء موضوع است در حالیکه امورتدریجی بقاء ندارند و متصرم الوجود هستند؛ یعنی قطعه زمان یقینا از بین رفته و قطعه زمان جدیدی به وجود آمده است

بنابر این پاسخ در مورد اسم زمان همان پاسخی است که در بحث استصحاب مطرح شده است به این صورت که استصحاب اگر به لحاظ حرکت قطعیه و قطعات زمان باشد و آنات زمان لحاظ شود، تدرج وجود دارد و بقاء موضوع ندارد؛ اما اگر حرکت توسطیه بین مبدا و منتها و مجموع زمان لحاظ شود، قرار و ثبات دارد؛ مثلا مجموع بین طلوع تا غروب، امر واحدی است که دوام و استمرار و وحدت عرفیه اعتباریه دارد و در مورد اسم زمان نیز، مجموع زمان، امر ثابتی است ولذا اگر فعلی در بخشی از زوان محقق شود، زوال تلبس شیء واحد متصور است.

البته این بیان در استصحاب نیز به نظر ما مخدوش بود؛ زیرا مجموع زمان موجب وحدت حقیقی نمی شود و بیان دیگری ارائه کردیم که قوام استصحاب به صدق بقاء و وحدت موضوع است و آنچه موجب وحدت موضوع در تدریجیات است، اتصال اجزاء است؛ یعنی اتصال اجزای زمان موجب وحدت خواهد بود و همین بیان در مورد اسم زمان نیز مطرح است و لذا در مورد اسم زمان می توان فرض کرد، شیء واحدی متصف به مبدا شود و از آن زائل شود و نزاع در صدق اسم زمان در حالت زوال مبدا وصف، مطرح می شود.[۱]

مناقشه در کلام مرحوم عراقی

اگر اتصال اجزای زمان موجب وحدت بشود، پس اسم زمان تا ابد صادق خواهد بود و مختص به لحظه خاصی نمی شود؛ بله ممکن است بیان ایشان در باب استصحاب، اشکال را مرتفع کند؛ زیرا ملاک در استصحاب بقاء و استمرار است که در طول زمان استمرار صادق است؛ اما در مورد اسم زمان اگر اتصال اجزای زمان موجب وحدت شود، اسم زمان باید تا ابد بر همه زمانها صادق باشند.

به نظر ما بعید نیست مراد محقق عرقی همان کلام محقق طهرانی باشد به بیانی که گذشت؛ البته تمامی این بحث ها مبتنی بر این است که اسم زمان به معنای لحظه فعل باشد که در اینصورت بحث تصرم وجودی لحظات مطرح می شود؛ اما ممکن است گفته شود اسم زمان به معنای روز وقوع فعل است که در این صورت اسم زمان امر مستقر است؛ اما نزاع مشتق در آن تصویر ندارد؛ زیرا بر تمامی آنات قبل و بعد وقوع فعل _در آن روز_ اسم زمان بالوضع صادق است؛ مثلا وقتی گفته می شود مولد زید در روز شنبه است، تمامی آنات بین طلوع و غروب شنبه، مولد محسوب می شود. بنابر این فرض نزاع مشتق در اختصاص مشتق به لحظه تلبس یا لحظات بعد، در مورد اسم زمان مطرح نخواهد بود؛ زیرا اطلاق به لحاظ اوسع از زمان تلبس است و حتی به نسبت لحظات قبل تلبس نیز داخل در تسمیه است.

مقدمه سوم: خروج افعال و مصادر از نزاع در مشتق

از آنجا که نزاع در عناوینی است که جاری بر ذات بشود نه اینکه اسناد به ذات داده شود. به همین جهت ضارب منطبق و جاری بر ذات است، اما ضرب بر ذات اطلاق نمی شود؛ زیرا مصادر (مجرد یا مزید) دلالت بر حدث و مبدا فعل دارد و افعال دلالت بر قیام (صدوری یا حلولی) مبادی و در اوامر طلب مبادی فعل است و در هیچیک اتصاف به فعل اراده نمی شود و به همین جهت از نزاع خارج هستند.

عدم دلالت افعال بر ازمنه

مرحوم آخوند متعرض این نکته می شوند که مشهور بین نحات این است که فعل علاوه بر حدث، دلالت بر وقوع حدث در زمان خاصی دارد برخلاف اسم که دلالت بر زمان ندارد.

اما مرحوم آخوند می فرمایند: این کلام صحیح نیست؛ زیرا اولا حد اقل امر و نهی دلالت بر زمان ندارد؛ بلکه انشاء طلب فعل و ترک است و زمان خاصی برای فعل و ترک لحاظ نمی شود؛ بله انشاء در زمان خاصی محقق می شود؛ اما این نکته با دلالت فعل بر زمان تفاوت دارد؛ همانگ ونه که جملات اسمیه نیز در زمان خاصی استعمال می شود اما دلالت بر زمان ندارد.

ثانیا دلالت فعل بر زمان ناشی از اطلاق و اسناد به زمانیات است که این امر ملازم با زمان است؛ مثلا اینکه گفته می شود «ضرب زید» دلالت بر زمان دارد به این جهت نیست که ضرب دلالت بر زمان دارد و زمان جزء مفهوم آن است؛ بلکه وقتی فعل که امر زمانی است، بر فاعلی استناد داده می شود، منفک از اراده زمان نخواهد بود و به همین جهت است که اگر به جمله اسمیه نیز استناد داده شود _مثل زید ضارب_ دلالت بر زمان دارد.

ثالثا افعال اسناد به غیر زمانیات (مجردات) داده می شود مثل کان الله علیما قدیرا که در آن استناد به خدا در زمان خاصی نیست، چرا که خدا و صفات او زمان ندارند. همین طور افعال به زمان استناد داده می شود مثل مضی الزمان در حالیکه زمان در زمان واقع نمی شود. بنابر این در این افعال زمان اراده نشده است و اگر زمان داخل در مفهوم باشد، تمامی این استعمالات مجازی می شود در حالیکه هیچ عنایت و مجازی در این استعمالات وجود ندارد.

رابعا فعل مضارع دلالت بر اعم از حال و استقبال دارد در حالیکه جامع حقیقی بین این دو زمان وجود ندارد.

بله بعید نیست که هر یک از ماضی و مضارع خصوصیتی دارد که در مواردی که فاعل از زمانیات است، موجب دلالت بر وقوع نسبت در زمان خاص می شود، مثلا معنای مضارع به نحوی است که منطبق بر زمان حال و استقبال است همان گونه که جمله اسمیه به نحوی است که منطبق بر همه زمان ها می شود.

خامسا: گاهی اوقات زمان در فعل ماضی و مضارع دلالت بر زمان خود ندارند؛ بلکه نسبی می باشند؛ مثلا ممکن است زمان در فعل ماضی، مستقبل باشد مثل «یجیئنی زید بعد عام و قد ضرب قبله بیوم» در این مثال زمان حقیقی ضرب، زمان آینده است. بنابر این نمی توان گفت فعل دلالت بر زمان خاصی دارد.

از آنجا که این بحث مثمر ثمر نیست، از اشکالاتی که به کلمات ایشان خصوصا در مطلب اخیر ایشان وجود دارد صرف نظر می شود.

سپس مرحوم آخوند متعرض معانی حروف شده و معنای حرفی را بر خلاف مشهور، عام می داند و این قسمت تکرار مطالب سابق ایشان است.

مقدمه چهارم: نزاع مشتق در هیئت است

این مقدمه در تبیین معنای مشتق است که مراد از مشتق، هیئت مشتق است و ماده مشتق مراد نیست و لذا مراد از عالم، در بحث مشتق هیئت فاعل است و ماده علم در بحث تاثیری ندارد و به همین جهت اختلاف مشتقات در مبادی (در برخی فعلیت لحاظ شده مثل ضرب و در برخی حرفه لحاظ شده مثل نجار به معنای شغل نجاری) تاثیری در نزاع ندارد، زیرا این که به نجار در حالت خواب نیز نجار می گویند به جهت ماده آن است در حالیکه نزاع مشتق به لحاظ هیئت بوده و انقضای تلبس به مبدا با توجه به چگونگی مبادی، نسبی است و در مورد نجار، خوابیدن موجب زوال تلبس نیست؛ بلکه تغییر شغل موجب زوال تلبس خواهد بود؛ اما در مورد افعال دال بر فعلیت با زوال فعلیت، تلبس به مبدا زائل می شود.

بنابر این توهم اینکه برخی مشتقات به لحاظ برخی مواد، وضع برای اعم از متلبس شده اند، مبتنی بر همین مطلب است که مطلب صحیحی است و مانعی ندارد که ماده واحدی مثل نجاریت در موارد مختلف معانی متفاوت بدهد؛ مثلا در صیغه مبالغه(نجار) حیث صنعت و در اسم فاعل (ناجر) حیث فعل آن لحاظ شود و این اشکال آقاضیاء که ماده در هیئات مختلف، معانی متفاوت نمی دهد وجهی ندارد و بیانی که آقا ضیا در تصحیح این مطلب تبیین نموده اند که نجاری را در مورد صیغه مبالغه (نجار) به معنای اقتضای نجاری بدانیم تمام نیست؛ اما در هر صورت توهم تاثیر مبادی در نزاع، توهم باطلی است.

[۱] نهایه الافکار، آقا ضیاء الدین العراقی، ج۱، ص۱۳۱٫

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo