< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

99/03/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تبین موضوع/ مشتق/ مقدمه علم اصول

خلاصه مباحث گذشته:

مرحوم آخوند موضوع بحث مشتق را الفاظی دانستند که وضع برای مفاهیم منتزع از ذات به لحاظ اتصاف ذات به مبدا مشتق شده اند؛ یعنی عناوین طاری بر ذات که ذات با زوال آنها منعدم نمی شود؛ مثل قائم که عارض بر ذات بوده و با زوال قیام، ذات منعدم نمی شود.

بنابر این تفاوتی بین اسم فاعل و اسم زمان و مکان و… در شمول بحث نسبت به آنها نیست؛ علاوه بر این که برخی جوامد دلالت بر اتصاف دارند و با زوا ل آنها ذات منعدم نمی شود پس آن ها نیز در محل نزاع داخل هستند.

همچنین بیان شد که اگر عنوان محمول منتزع از ذات یا ذاتیات باشد، مثل ناطق و زوج و تعجب، هرچند که اسم فاعل یا مشتق باشند؛ ولی از محل بحث خارج است؛ زیرا با زوال عنوان ذاتی، ذات منعدم می شود و نزاع در صدق مشتق بعد از زوال وصف، صحیح نخواهد بود.

مرحوم نائینی ذاتیات باب برهان مانند صفت امکان برای انسان را نیز از محل نزاع خارج دانسته اند؛ زیرا در این موارد نیز با زوال وصف، ذات منعدم می شود؛ البته این کلام از نتائج بیان مرحوم آخوند است؛ زیرا امکان برای انسان و زوجیت برای اعداد، منتزع از ذاتیات است.[۱]

کلام مرحوم خویی در شمول محل نزاع نسبت به عناوین ذاتی[۲]@

مرحوم خویی بین عناوین مشتق و جامد تفصیل داده و فرموده اند: از آنجا که وضع مشتق برای ماده خاصی نیست؛ پس عناوین اشتقاقی با هر ماده ای باشد، داخل در محل بحث خواهد بود؛ مثلا هیئت اسم فاعل داخل در بحث است و اگر هم در موردی مثل ناطق، زوال وصف و بقاء ذات ممکن نباشد، موجب نمی شود که بحث در هیئت اسم فاعل ممکن نباشد، زیرا وضع لغات (هیئات) از قبیل رفض القیود است و وضع برای جامع بین موارد بوده؛ پس اگر در موردی مثل عنوان ناطق، امکان نزاع نباشد، چرا که بعد از زوال وصف، ذات نیز منعدم شده و محلی برای صدق اتصاف وجود ندارد؛ لکن وضع مشتق به صورت کلی بوده و نزاع در هیئت مشتق متصور است؛ اما عناوین جوامد مانند عنوان انسان و شجر و… وضع خاص و لفظ خاصی دارند و در برخی موارد بعد از زوال وصف، ذات منعدم شده و نزاع مشتق در آن ممکن نبوده و لغو است؛ اما در برخی موارد نزاع ممکن است و هیئت کلی در آنها نیست تا نزاع به لحاظ هیئت کلی متصور باشد.

مناقشه استاد در کلام مرحوم خویی

به نظر حق همان است که مرحوم آخوند می فرمودند که در عناوین ذاتی، پس از زوال وصف، ذات منعدم می شود و صدق مشتق بر همان ذات، ممکن نخواهد بود و لذا نزاع در آن وجود ندارد؛ هر چند که وضع هیئت فاعل برای خصوص این ماده نیست بلکه حتی اگر وضع اسم فاعل در این فرض معقول نیز باشد، استعمال اسم فاعل در مودری که وصف ذاتی منعدم شده باشد، محقق نمی شود و نزاع در حقیقی یا مجازی بودن آن لغو خواهد شد؛ زیرا استعمال ناطق در ذات منعدم نطق، ممکن نخواهد بود؛ زیرا واقعیتی باقی نمانده است تا استعمال ممکن باشد و لذا این موارد از محل نزاع خارج است و اشکال به مرحوم آخوند وارد نیست.

اما در عناوین جامدی مثل انسان و شجر که وضع خاص دارند و ماده دخیل در وضع است؛ بین مرحوم خویی و مرحوم آخوند تفاوتی نیست. زیرا اگر قرار باشد با انقضای انسانیت حمل ممکن نباشد وضع لغو است.

بیان دیگر از شمول نزاع در موارد تغییر ذاتیات

ممکن است گفته شود نزاع در این عناوین به این صورت محقق می شود که این عناوین پس از انعدام وصف محقق ذات، سابقا وجودی داشته که الآن منعدم شده و به لحاظ وجود سابق، همان اسم قبلی بر آن ها صادق باشد؛ مثل اینکه انسان سابقا نطفه بوده و به لحاظ وجود سابق، به انسان نطفه گفته شود و لذا اوصاف ذاتی نیز می توانند داخل در محل بحث باشد.

پاسخ به بیان مذکور

این مطلب صحیح نیست؛ زیرا هر چند که حالت سیالی وجود دارد که برای اشاره کافی است و می توان گفت این شیء قبلا نطفه بوده و الان انسان است؛ ولی بحث در معقولیت صدق وجود سابق نیست تا چنین توجیهی مطرح شود بلکه بحث در استعمال است که همان گونه که مرحوم آخوند فرمودند در مواردی که ذات منعدم شده یا به حقیقت دیگری متبدل شده، خارج از محل بحث است؛ زیرا هر چند که حالات شیء متبدل شده است؛ اما از آنجا که ذات شیء تغییر کرده است، وضع عنوان وجود قبل بر وجود جدید حتی به نحو مجاز، صحیح نیست؛ زیرا قوام بحث در فرضی است که ذات واحد فرض شود و عرض آن تغییر کرده باشد؛ اما اگر ذات تغییر کرده باشد، هر چند که چنین استمعالی معقول است؛ ولی استعمال مشتق حتی به نحو مجازی هم صحیح نیست. این که به انسان خاک بگویند حتی مجازا صحت سلب ندارد.

مقدمه دوم: شمول نزاع در اسم زمان[۳]

گفته شد که عنوان مشتق نباید ذات یا ذاتی باشد؛ بلکه باید منتزع از ذات به لحاظ اتصاف به مبدا خارج از ذات باشد؛ با توجه به این مطلب، آیا بحث مشتق در مورد اسم زمان صحیح است یا این که اسم زمان نیز مانند عناوین ذاتی، خارج از محل نزاع است.

وجه عدم شمول نزاع در اسم زمان

دلیل این تردید این است که محل نزاع در اوصافی بود که عارض بر ذات بوده و با انعدام آن ها ذات باقی باشد و وحدت نوعیه محفوظ باشد؛ زیرا با تبدل و انعدام ذات، نزاع مشتق دیگر وجود ندارد؛ چرا که برای اطلاق مشتق وجود واحدی لازم است؛ در حالیکه در مورد اسم زمان، زوال وصف، مساوق با زوال زمان است؛ مثلا وقتی گفته می شود مقتل، زمان قتل دقیقه خاصی است که در اطلاق مشتق به دقائق بعدی، زمان تغییر کرده و ذات زمان تغییر کرده و زمان سابق منقضی شده است و اطلاق وصف زمان سابق بر زمان لاحق، اطلاق مشتق بر ذات دیگر است و مانند اطلاق نطفه بر انسان است یا همانند اطلاق قائم بر عمرو، به اعتبار قیام زید است که به هیچ وجه صحیح نیست.

به همین جهت گفته شده است که اسم زمان داخل در محل بحث نیست، زیرا ملاک نزاع در آن وجود ندارد.

بیان مرحوم آخوند در شمول نزاع نسبت به اسم زمان

مرحوم آخوند در پاسخ فرموده اند: این که مفهوم عامی در یک مصداق منحصر در فرد خاصی است موجب نمی شود لفظ عام، وضع برای خصوص فرد شده باشد؛ مثلا لفظ واجب الوجود، هر چند که تنها یک مصداق دارد و وجود دوم برای آن محال است؛ اما مفهوم واجب الوجود عام است و لذا مصداق دیگر واجب الوجود، محکوم به نفی است.

با توجه به این مطلب می توان گفت ذات زمان بعد از تلبس به عنوان خاصی مثل قتل، منعدم می شود و زمان بعدی ذاتی غیر از زمان قتل دارد، ولی مفهوم اسم زمان مثل مقتل مفهوم عامی است که ذات واحد دارد و بعد از انقضای تلبس، ذات منعدم می شود.

به عبارت دیگر اسم زمان هم مانند مفهوم واجب الوجود است و درست است که بعد از انقضای تلبس به مبدأ، ذات هم منعدم می‌شود و آن ذات که متلبس به مبدأ بود در عالم خارج محقق نمی‌شود اما اسم زمان برای یک مفهوم عام وضع شده است هر چند یک مصداق بیشتر در عالم خارج ندارد.

به عبارت دیگر از آنجا که دقیقه اول که متلبس به قتل شده است، تنها یک وجود دارد و وجود دیگری برای آن متصور نیست، زمان بعدی، غیر از زمان قتل است و لذا وجود مصداق دوم برای مفهوم اسم زمان محال است اما ممکن است وضع اسم زمان به صورت مفهوم عامی باشد که قابلیت وجود متعدد داشته باشد.

مناقشه استاد در کلام مرحوم آخوند

این تقریب از کلام مرحوم آخوند صحیح نیست؛ زیرا غرض از وضع، امکان استعمال است و اگر معنای لفظ امکان استعمال نداشته باشد چون موضوع ندارد و چنین استعمالی در خارج واقع نمی شود؛ وضع برای آن معنا لغو و بیهوده خواهد بود و چنین مواردی خارج از محل نزاع هستند، بلکه غالبا وضع لفظ به وضع تعینی است و مصحح وضع استعمال است، پس وضع لفظ در صورتی که استعمال آن محال باشد، محقق نمی شود.

بنابر این از آنجا که زمان واحدی که در سابق، متصف به وصفی شده باشد، محال است و وجود چنین موردی صرفا فرضی است؛ پس وضع برای اسم زمان برای آن لغو خواهد بود؛ زیرا استعمال اسم زمان بعد از انقضای تلبس، به لحاظ زمان بالفعل، استعمال فرضی است؛ یعنی امکان ندارد زمان بعدی همان زمان قبلی باشد و وصف آن منقضی شده باشد؛ لذا کلام مرحوم آخوند اشکال در اسم زمان را حل نخواهد کرد.

به عبارت دیگر اگر در اسم زمان، با انقضای تلبس به مبدأ، زمان هم منعدم شده است و مصداق خارجی دیگری ندارد تا استعمال و اطلاق لفظ بر آن ممکن باشد، پس نزاع هم بی معنا ست و معنا ندارد لفظ مشتق مثل مقتل بر همین زمان در فرضی که متلبس به مبدأ نیست اطلاق شود چون این زمان دیگر وجود ندارد و منعدم شده است و اطلاق آن وصف بر فرد دیگری از زمان به لحاظ تلبس آن فرد معدوم از زمان به آن مبدأ، ربطی به نزاع مشتق ندارد.

تقریب دیگر از کلام مرحوم آخوند

بله ممکن است مراد مرحوم آخوند این باشد که وضع اسم زمان خاص به اسم زمان نیست تا مواجه با اشکال شود، بلکه وضع آن مشترک است و اعم از اسم مکان و زمان است و در برخی مصادیق آن نزاع متصور نیست، پس به اعتبار مفهوم عام هیئت اسم زمان و مکان، نزاع متصور است.

این معنا هر چند که خلاف ظاهر عبارات مرحوم آخوند است اما مرحوم اصفهانی کلام مرحوم آخوند را به این معنا تبیین نموده اند.[۴]

[۱] اجود التقریرات، نائینی، ج۱، ص۵۳٫

[۲] مصباح الاصول ج ۱ ص ۱۹۰

[۳] کفایه الاصول، آخوند خراسانی، ج۱، ص۴۰٫

[۴] نهایه الدرایه فی شرح الکفایه، محمد حسین اصفهانی، ج۱، ص۱۷۱٫

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo