< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

98/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 


موضوع:
تبادر / وضع /مقدمه علم اصول


خلاصه مباحث گذشته:

بحث در علامیت تبادر بود که در جلسه گذشته بیان شد که تبادر به معنای سبق معنا به ذهن در فرض تصور لفظ است و شرط علامیت انسباق و تبادر این است که مستند به نفس لفظ باشد و قرائن در آن دخیل نباشد؛ بنابر این اگر علم به عدم قرینه باشد، بحثی در صحت تبادر نیست، اما اگر علم به عدم استناد به قرینه وجود نداشت، لازم است دلیلی بر آن اقامه شود، که گفته شد اطراد تبادر، دلیل قطعی یا اطمینانی بر این است که معنای متبادر، از حاق لفظ نشات گرفته است.

بنابر این قوام تبادر، به انسباق معنا از حاق لفظ است و کاشف ازآن اطراد تبادر است به این معنا که به لحاظ استعمالات مختلف در ترکیبات متفاوت و استعمالات متعدد در ترکیب واحد، معنای واحدی متبادر شود. همچنین لازم است احتمال دخالت قرائن علی التبادل نیز منتفی باشد.

بنابر این تبادر مبتنی بر ارتکاز است و الا داخل در صحت حمل خواهد شد پس از سرعت انتقال ذهن از لفظ مجرد از قرینه به معنا در جملات متفاوت می فهمیم که ذات لفظ دلالت بر معنا دارد.

مثلا در «جاء الاسد» احتمال این وجود دارد که علت تبادر معنای حیوان مفترس از لفظ «اسد»، فعلیه بودن جمله باشد، لذا باید در جملات دیگر نیز چنین تبادری باشد و مطرد باشد، تا بتوان احراز کرد تبادر از حاق لفظ بوده است و هیچ قرینه ای در آن دخیل نبوده است.

به همین جهت مرحوم آخوند نیز فرموده اند که اصل عدم قرینه برای نفی وجود قرینه، پس از فهم معنا از لفظ حجیتی ندارد و لذا بر خلاف نظر مرحوم سید مرتضی، استعمال لفظ در معنا _در صورت احتمال دخالت قرائن در معنا_ دال بر وضع نیست بلکه نیاز است که انتفاء قرینه احراز شود؛ زیرا اصل عدم قرینه ی مذکور حجت نیست؛ بلکه اصل عدم قرینه به معنای اصل عدم مخصص و... حجت است که مرجع آن به صحت ضبط و وثاقت راوی است و نتیجه آن تعیین مراد استعمالی در مواردی است که معنای موضوع له روشن است، اما اگر لفظی در معنایی استعمال شود و مراد استعمالی روشن باشد؛ ولی نمی دانیم معنا ناشی از لفظ بوده یا مستند به قرینه بوده است، نمی توان اصل حقیقت را جاری کرد و معنا را ناشی از حاق لفظ دانست و دخالت قرائن را نفی کرد. پس همانطور که مرحوم آخوند فرموده اند، با وجود احتمال دخالت قرینه در تبادر معنا نمی توان معنای موضوع له را احراز کرد تا در موارد دیگر که معنا روشن نیست، با جریان اصاله الحقیقه، لفظ را بر آن معنا حمل نمود.

مثلا اگر تشنه ای گفت «شربت ماء» و از «ماء» آب فهمیده شد، نمی توان ادعا کرد که معنای آب از حاق لفظ ماء ناشی شده است، زیرا احتمال دخالت قرائن حالیه وجود دارد.

همچنین لازم است سبقت انتقال از لفظ به معنا، ناشی از ارتکاز معنا است و اگر نیاز به تامل و دقت داشته باشد، تبادر محقق نمی شود.

 

1اشکال مرحوم صدر به علامیت تبادر

مرحوم صدر، علامیت تبادر را معقول نمی داند مگر اینکه حقیقت وضع را قرن اکید بدانیم و الا طبق مسالک دیگر از جمله تعهد و.... ممکن نیست که تبادر مستعلم از علائم وضع باشد.

توضیح کلام ایشان به این است که

مرحوم آخوند تبادر را بر دو قسم دانسته اند.

    1. تبادر مستعلم: یعنی تبادر جاهل به معنای تفصیلی و عالم به لغت، برای تحصیل علم تفصیلی به معنای موضوع له

    2. تبادر عالمین به لغت برای جاهلین به لغت

مرحوم آخوند هر دو قسم را حجت می دانند؛ اما مرحوم صدر قسم اول را محال و قسم دوم را غیر محقق میدانند و تنها اطراد تبادر برای جاهل به لغت حجت است.

دلیل محال بودن قسم اول این است که تبادر معلول وضع نیست تا کشف «إنّی» از آن داشته باشد، بلکه تبادر ناشی از علم به وضع است هر چند که این علم در حقیقت جهل مرکب باشد. اگر هم تبادر، علت برای حصول علم باشد، صحیح نیست؛ زیرا علت علم تفصیلی به معنای لغات برای عالمین به آن، التفات به معنا است و به صرف التفات به علم ارتکازی، علم تفصیلی حاصل می شود.

مگر طبق مسلک مختار ما که حقیقت وضع، قرن اکید است؛ زیرا قرن اکید واقعیت ذهنی دارد و غیر از علم است پس از مقوله علم نیست و لذا ممکن است تبادر موجب علم تفصیلی به قرن اکید شود.

اما در قسم دوم هر چند که محذور عقلی وجود ندارد اما موجب علم به وضع نمی شود؛ زیرا به صرف یک تبادر عالم به لغت، جاهل به لغت نمی تواند احراز کند که تبادر مستند به قرینه نبوده است و این احراز تنها با اطراد تبادر حاصل می شود یعنی متبادر از لفظ در استعمالات مکرر از یک ترکیب و استعمالات متعدد از چند ترکیب، معنای واحدی باشد. مثلا اگر جاهل به لغت ببیند در موارد مختلف استعمال«ماء» از آن تبادر آب شده است، می تواند احراز کند که این تبارد مستند به قرینه نبوده است.

بنابر این تبادر نمی تواند علت حصول علم باشد.[1]

1.1مناقشه استاد به کلام مرحوم صدر

    1. اینکه علامیت تبادر را مبتنی بر مسلک مختار خودشان که قرن اکید است قرار دادند وجهی ندارد؛ زیرا اگر وضع را تعهد یا علامیت یا جعل و یا اتحاد اعتباری بدانیم، در هر صورت تبادر باید دلیل بر وضع _ به هر معنایی _ باشد و ملاک علامیت تبادر، تفاوتی ندارد و اینکه حقیقت وضع چیست تاثیر در کاشفیت تبادر ندارد بلکه تبادر باید علامت بر وضع باشد و حقیقت وضع هر چه باشد، تبادر باید کاشف آن باشد و به همان نحو که قرن اکید معنای واقعی و خارج از مقوله علم است، تعهد و اعتبار نیز امری واقعی است و در هر صورت باید به این قرن اکید (اقتران حاصل در ذهن) و یا تعهد و... التفات داشته باشیم تا تبادر حاصل شود.

    2. اینکه گفته اید علم به معنای لفظ، حاضر در ذهن است و نیازی به تبادر نیست بلکه با التفات وجدانی، علم حاضر می شود و نیاز به برهان واستدلال بر آن نیست؛ کلام عجیبی است؛ زیرا هر چند که برای علم التفات کافی است؛ اما در علامیت تبادر گفته می شود که تصور لفظ، موجب التفات به علم است؛ یعنی اگر تصور لفظ موجب التفات به معنا شود، کاشف از وضع لفظ برای این معنا است چرا که اگر تصور لفظی موجب التفات شود، علت این است که تصور لفظ دخیل در التفات بوده و در شکل گیری معنا تاثیر داشته است، پس این لفظ برای این معنا وضع شده است.

    3. ایشان فقط در مواردی که جاهل به لغت از تبادر عالمین به لغت استفاده کرده، اطراد تبادر را مطرح نموده اند در حالی که در تبادر مستعلم و عالم به لغت نیز، نیاز است که تبادر مطرد باشد و در استعمالات ارتکازی مکرری معنای واحدی متبادر شود تا احراز شود که قرائن، در تبادر معنا نقش نداشته است.

نکته: تبادر بر خلاف اطراد، مبتنی بر علم ارتکازی نفس به استعمالات متفاوت است و بر خلاف صحت حمل متوقف بر سرعت انتقال است پس تبادر اخص از وضع است و لذا اگر تبادر وجود نداشته باشد، دلیل بر این نیست که وضع نیز وجود ندارد.

به عبارت دیگر اگر تبادر باشد، قطعا وضع وجود دارد اما اگر تبادر وجود نداشته باشد، دلیل بر این نیست که وضع وجود ندارد، به عبارت دیگر وضع علیت تامه برای حصول تبادر ندارد اما تبادر فقط از وضع ناشی می گیرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo