درس تفسیر استاد گرايلي
90/12/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: راههاي بدست آوردن رضوان الله
نامه امام حسن عسگري(ع) به علي بن بابويه قمي(ره): ابتدائا حضرت بالاي نامه نوشتهاند(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) و اين بيان گر اين است که(كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَا يُذْكَرُ بِسْمِ اللَّهِ فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ)(وسائل الشيعه، ج7، ص170) هر کار را بايد با نام خداوند شروع کرد . حضرت رضا(ع) درباره بسمالله ميفرمايند(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ مِنْ سَوَادِ الْعَيْنِ إِلَى بَيَاضِهَا)(بحار الانوار، ج75، ص371) اين بسم الله نزديک بودنش به اسم اعظم مثل سياهي چشم به سفيدي چشم است. حضرت بسم الله را معني ميکند(مَعْنَى قَوْلِ الْقَائِلِ بِسْمِ اللَّهِ أَيْ أُسَمِّ نَفْسِي بِسِمَةٍ مِنْ سِمَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ الْعُبُودِيَّةُ)(بحارالانوار، ج89، ص230) هر کس بسم الله بگويد يعني وابسته به خداوند است و مهر خدا را به خودش زده است و آن مهر، مهر بندگي خداست. حتي در اوج زناشويي در اوج قدرت جسمي طرفين گفتن بسم الله را توصيه کردهاند و تحذير کردهاند که اگر بسمالله نگويد شيطان در نطفه آنها دخالت مي کند. جمله دوم امام در نامه(وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ) حمد و ثنا مختص ذات مقدس حق است. (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) برنده متقين هستند و متقين کساني هستند که زندگيشان را طبق خواست خداوند تنظيم کنند. (وَ الْجَنَّةُ لِلْمُوَحِّدِينَ) بهشت پاداش کساني است که براي خداوند کار کرده باشند. سيره و بناي عقلا بر اين است که براي هر کس که کار کرده باشي همان کس مزد کارت را ميدهد و بايد از آن کس مزد کارت را بگيري و خداوند اجر دهندهاي بزرگ است پس بهشت براي کساني است که براي خدا کار کرده باشند. (وَ النَّارُ لِلْمُلْحِدِينَ) و جهنم براي کساني است که ملحد و منکر حق هستند. (وَ لَا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ )(بئس الذات الي المعاد و العدوان علي العباد) بد ترين ذات و توشه براي قيامت دشمني ديگران است (وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ) خدايي نيست جز خداي يکتا که بهترين آفريننده است(وَ الصَّلَاةُ عَلَى خَيْرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطَّاهِرِينَ مِنْهَا) اين خطبه نامه حضرت
متن نامه حضرت
(اما بعد،اوصيک يا شيخي) کسي که امام زمانش به او بگويد: اي شيخ من(و معتمدي) مورد اعتماد من(و فقيهي) و بعد حضرت دو تا جمله دعا کردند که در آنچه که خضرت دستور ميفرمايند نقش اساسي ايفا ميکنند(وفقک الله لمرضاته و جعل من صلبک اولادا صالحين برحمته بتقوا الله) وصيت ميکنم شما را به تقواي خدا.تقوا بهترين توشه براي آخرت است.(بحارالانوار، ج50، ص317)
سؤال
الهيون عالم معتقد بر اين هستند که پيامبران الهي بالاتفاق مردم را دعوت به مبدا و معاد کردهاند و به زبانهاي مختلف اين مطلب را تفهيم کردهاند که(الدنيا مزرعة الآخر)(بحارالانوار، ج67، ص225) بنابراين بايد بتوانند به اين سؤال جواب بدهندکه ما در اين دنيا حد اکثر صد تا دويست سال احتمال دارد که باشيم چگونه اين دنيا با عمر محدود مزرعه براي آخرت به انتهي است و اين دنيا چگونه منبع و تامين کننده براي آخرت ابدي است؟
جواب
1. انسان ميتواند در اين عالم چيزهايي بکارد که در آخرت هرچه از آن برداشت ميکند کم نشود مثلا(وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ)(توبه، 72) اگر محصول کار رضوان الهي باشد و هدف اين باشد که خداوند از ما راضي باشد هر چه از اين محصول برداريم کم نميشود.
راههاي بدست آوردن رضايت خدا
1. يکي از راههاي بدست آوردن رضايت الهي، بدست آوردن رضايت والدين است(رِضَى اللَّهِ فِي رِضَى الْوَالِدَيْنِ)(مستدرک الوسائل، ج15، ص176) 2. خواندن نماز در اول وقت و مکاز جماعت. طبق فرموده ائمه(ع) (أَنَّ لِكُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَيْنِ أَوَّلٌ وَ آخِرٌ فَأَوَّلُ الْوَقْتِ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ عَفْوُ اللَّهِ)(مستدرکالوسائل، ج3، ص100) درباره نماز جماعت خيلي سفار شده (در لسان روايات آمده است که نماز جماعت هديه خدا براي خلق است) پيامبر فرمود نماز راس را خواندم جبرئيل با هفتاد هزار فرشته بر من وارد شد(أَتَانِي جَبْرَئِيلُ مَعَ سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ بَعْدَ صَلَاةِ الظُّهْرِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ أَهْدَى إِلَيْكَ هَدِيَّتَيْنِ لَمْ يُهْدِهِمَا إِلَى نَبِيٍّ قَبْلَكَ قُلْتُ وَ مَا تِلْكَ الْهَدِيَّتَانِ قَالَ الْوَتْرُ ثَلَاثُ رَكَعَاتٍ وَ الصَّلَاةُ الْخَمْسُ فِي جَمَاعَةٍ) (بحارالانوار، ج85، ص14)خداوند دو تا هديه براي تو داده است که به هيچکدام از انبياء قبل از تو نداده است1. نماز جماعت در پنج وقت، 2. نافله شب. جماعت در اديان سابق بود ولي نماز پنجگانه به جماعت نبود( برادران يوسف(ع) که او را به چاه انداختند با خود گفتند چه کار کنيم که خداوند ما را در برابر پدرمان رسوا نکند زيرا او پيامبر خداست و امکان دارد از طريق وحي به او خبر دهد، و براي همين متوسل به نماز جماعت شدند) ترجمه اين روايت را ايت الله بروجردي در جامع الفروع آوردهاند:( در نماز جماعت اگر تعداد مأمومين از ده نفر بيشتر باشد(وان زادو علي العشره فلو سارت بحار السموات و الارض کلها مدادا و ثقلان مع الملائکة کتابا) چهارده قرن پيش پيامبر اين خبر را دادند که آسمانها دريا دارد جن و انس با فرشتهها همه نويسنده بشوند(والاشجار اقلاما) همه درختها قلم بشوند(لم يقدروا علي ان يکتبو ثواب رکعه واحده) قدرت ندارند جن و انس و فرشتهها بر اينکه ثواب يک رکعت را بنويسند.(بحار الانوار، ج14، ص85) ما از پشت پرده خبر نداريم که نماز قبول است يا نه؛ ولي اين زمينه وجود دارد. 3. خواندن نماز در مساجد، امام علي(ع) مي فرمايند:( الْجَلْسَةُ فِي الْجَامِعِ خَيْرٌ لِي مِنَ الْجَلْسَةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ الْجَنَّةَ فِيهَا رِضَى نَفْسِي وَ الْجَامِعَ فِيهِ رِضَى رَبِّي) (وسائلالشيعه، ج5، ص199). من در مسجد جامع بنشينم و منتظر نماز باشم اين نشستن برايم بهتر و ارزندهتر است از نشستن در بهشت، بهشتي که خود امام علي(ع) دربارهاش ميفرمايد(كُلُّ نَعِيمٍ دُونَ الْجَنَّةِ مَحْقُورٌ)(الکافي، ج8، ص22) هر نعمتي در مقابل بهشت ناچيز است. پس نشستن در مسجدچه چيزي براي امام علي(ع) دارد که از نشستن در بهشت بالاتر است . امام در ادامه روايت ميفرمايند:( لِأَنَّ الْجَنَّةَ فِيهَا رِضَى نَفْسِي) بهشت که ميروم نفس من راضي ميشود(وَ الْجَامِعَ فِيهِ رِضَى رَبِّي) ولي در مسجد خداوند راضي ميشود و رضوان الله گيرم ميآيد. امام علي(ع) فرمودند: (جَاءَ أَعْرَابِيٌّ مِنْ بَنِي عَامِرٍ إِلَى النَّبِيِّ ص فَسَأَلَهُ عَنْ شَرِّ بِقَاعِ الْأَرْضِ وَ خَيْرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص شَرُّ بِقَاعِ الْأَرْضِ الْأَسْوَاقُ وَ هِيَ مَيْدَانُ إِبْلِيسَ يَغْدُو بِرَايَتِهِ وَ يَضَعُ كُرْسِيَّهُ وَ يَبُثُّ ذُرِّيَّتَهُ فَبَيْنَ مُطَفِّفٍ فِي قَفِيزٍ أَوْ سَارِقٍ فِي ذِرَاعٍ أَوْ كَاذِبٍ فِي سِلْعَةٍ فَيَقُولُ عَلَيْكُمْ بِرَجُلٍ مَاتَ أَبُوهُ وَ أَبُوكُمْ حَيٌّ فَلَا يَزَالُ مَعَ ذَلِكَ أَوَّلَ دَاخِلٍ وَ آخِرَ خَارِجٍ ثُمَّ قَالَ ع وَ خَيْرُ الْبِقَاعِ الْمَسَاجِدُ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَى اللَّهِ أَوَّلُهُمْ دُخُولًا وَ آخِرُهُمْ خُرُوجاً مِنْهَا) مردي از بن عامر آمد نزد رسول خدا(ص) و سؤال کرد: بدترين و بهترين بقعاء(خانهها) زمين کجاست؟ پيامبر فرمودند بدترين جاي زمين بازار است و بازار ميدان شيطان است و در اينجا شيطان وارد مي شود با پرچمش و اولين کسي که دفتر و مغازهاش در بازار باز ميشود شيطان است و صندليش را ميگذارد و بچههايش را به سراغ فرزندان آدم مي فرستد بر شما باد بچههاي آدم و پدر اينها کهادم بود مرد و پدران اينه نسل به نسل مردند؛ ولي پدر شما زنده است و تا قيامت نيز زنده ميباشد و حالا بازاريهايي که با شيطان همکاري مي کنند، چند طايفه در روايت آمده است آنهايي که از کنار پيمانه ميزنند و کم فروشي ميکنند. در کتا هفصد داستان آمده است که:فردي براي شکار رفت و در شکار کردن مهارت خاصي داشت؛ ولي با اين وضع با اينکه موقعيت شکار داشت شکار از دستش در رفت و توانست شکار کند و در همين لحظه اسبي را که سوارش بود، سرکش شد و اين شخص چند شلاق به اسب زد. اين شخص دست خالي به خانه برگشت و خوابيد و در عالم رؤيا اسبش را در حالي که به قدر خداوند قادر به سخن گفتن بود، ديد و اسبش گفت: آن شلاقهايي که تو به من زدي تو بايد ميخوردي و خواهي خورد زيرا شما وقتي رفتي علف و کاه و جو براي من از بازار بخري پول قلابي به فرشنده علف دادي و آن شخص به شما اعتماد کرد و پول را به دخلش انداخت و چون از راه حرام برايم علف خريدي آن راز موفقيتم را بهم زد.(او کاذب في ثلعت) دروغ ميگويند تا معامله جوش بخورد(و خير بقاء الارض المساجد و احب الناس الي الله اولنا دخولا و اخرهم خروجا) بهترين مکانها مسجد است 4. آنچه که از انسان ساخته است به ديگران خدمت کنيد. در يک روايتي از امام موسي بن جعفر(ع) اين راه را خوب بيان ميکند و آن روايت اين است: نامه امام موسيبنجعفر(ع) به يکي از دوستانشان(کسي بدهکاري بالا آوردند از ماليات و... و در حال ورشکستگي بود، چارهاي نداشت جز اينکه فرار کند و از دست مأمورين مخفي شود و شنيد اين استاندار ري شيعه است، رفت نزد امام موسيبن جعفر(ع) و حضرت نامه کوتاهي به استاندار ري نوشتند. (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اعْلَمْ أَنَّ لِلَّهِ ظِلًا تَحْتَ عَرْشِهِ لَا يَسْكُنُهُ إِلَّا مَنْ أَسْدَى إِلَى أَخِيهِ مَعْرُوفاً أَوْ نَفَّسَ عَنْهُ كُرْبَةً أَوْ أَدْخَلَ عَلَى قَلْبِهِ سُرُوراً وَ هَذَا أَخُوكَ وَ السَّلَامُ الْخَبَرَ) (وسائل الشيعه، ج12، ص397)در روز قيامت يک عدهاي در سايه رحمت خدا هستند خداوند سايه رحمت به کسي نميدهد مگر اينکه کسي به برادرش خيري برساند يا غمي از دلش بردارد يا قلبش را شاد کند ودر پايان حضرت نوشتهاند حامل نامه برادر شماست. اين آقا نامه را گرفتند و رفت دربار و باري اينکه او را به داخل راه بدهند گفت: من از موسيبن جعفر(ع) پيام دارم و بداخل راه دادند. وارد شد و نامه را داد و آن شخص نامه حضرت را بوسيد و زيارت کرد و بالاي سر گذاشت و نامه را خواند بعد پرونده آن شخص را خواست(در دوراني بود که طرفداران موسيبن جعفر(ع) را زند زنده لاي ديوار ميگذاشتند) همه پرونده اين شخص را ابطال کرد و بعد بلند شد هر چه که در خانه داشت آورد و با اين شخص تقسيم کرد زيرا در مکتب اهلالبيت تربيت شده بود و ما در روايت داريم کسي خدمت امام صادق(ع) رسيدند و سؤال کرد(ما حق المؤمن علي المؤمن) مؤمن به گردن مؤمن چقدر حق دارد؟ امام صادق(ع) فرمود(دعه ولا تريده) بيخيال شو و اين سؤال را نپرس و اين شخص اسرار کرد تا اينکه امام(ع) فرمودند:(أن تقاصنه شطر مالک) حق اين است که بخشي از مال خودت را با او تقسيم کني. امام بعد از گفتن اين سخن به اين شخص نگاهي کرد تا ببيند برايش سخت آمده يا نه و بعد در ادامه فرمودند: آيا شما در قرآن از ايثار شنيدهايد؟ فرمود: اگر دو تا برادر مسلمان شيعه مالهايشان را نصف و نصف تقسيم کنند هنوز به حد ايثار نرسيدهاند و زماني به ايثار ميرسند که از نصفه ملک شخصي خودش ببخشد. در روايت است که پيرمرديامد خدمت پيامبر(ص) (لَا يَكَادُ يَتَمَالَكُ كِبَراً وَ ضَعْفاً) پير مرد به گونهاي بود که نميتوانست خودش را کنترل کند، پيامبر(ص) با همه عظمش بلند شد و رفت به استقبال اين پير مرد و حالش را پرسيد، پيرمرد گفت: يا رسولالله از حالم نپرس(اني جائع فاطعمني) من آمدهام اينجا تا مرا طعام دهي(عريان فکسني) و حضرت فرمودند:(ليس عندنا شيئ اعتيکه) من چيزي ندارم که به تو بدهم(عملا يک چيزي را به ما ياد دادن که اگر پول، مال و قدرت اين را نداشتي که به او کمک کني ولي راه براي بدست آوردن پول را از او بهتر بلد هستي نميتواني از کنار او بيتفاوت گذر کني پيامبر فرمودند(ولکن الدال الي الخير کفاعله) کسي اگر کسي را به يک خيري راهمنايي کند کثل اين است که خودش آن کار خير را انجام داده است و به اين پير رمد گفتند شما را ميفرستم در خانه کسي که(يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله) هم او خدا و رسول را دوست دارد و هم خدا و رسول او را دوست دارند(ويأثر الله علي نفسه) و اهل ايثار است و مقدم ميکند ديگران را بر خودش(فرموده امام علي درباره فير در نهج البلاغه) و فرمودند:(اذهب الي حجره الفاطمه) فقير را محضر مقدس حضرت فاطمه(س) فرستادند (پيامبر تصريح کردند که حضرت زهرا(س) اهل ايثار هستند) وقتي که پير مرد آمد پشت در خانه حضرت زهرا(س) و صدا زدند(يا اهل بيت النبوه) و حضرت زهرا(س) دست بردند و پوست گوسفندي را که زير پاي حسنين(ع) انداخته بودند دادند به پير مرد و اين پير رمد گفت: من گرسنه هستم و پوست به کارم نميآيد(فَعَمَدَتْ لَمَّا سَمِعَتْ هَذَا مِنْ قَوْلِهِ إِلَى عِقْدٍ كَانَ فِي عُنُقِهَا أَهْدَتْهُ لَهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ عَمِّهَا حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَطَعَتْهُ مِنْ عُنُقِهَا وَ نَبَذَتْهُ إِلَى الْأَعْرَابِيِّ فَقَالَتْ خُذْهُ وَ بِعْهُ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يُعَوِّضَكَ بِهِ مَا هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ) و دست بردند و گردند بندشان را به اين پيرمرد دادند. وقتي پيرمرد آمد گردندبند را بفروشد پيغمبر فرمودند هر کس اين گردنبند را بخرد اهل بهشت است، عمّار بلند شد و به پيرمرد گفت(وکمالعقد) گردنبند را چند ميفروشي؟ پيرمرد گفت يک شکم سير گوشت، يک دست لباس و يک مرکب. عمار گفت من اين گردنبند را بيست مثقال طلا، دويست درهم نقره، و يک شکم سير گوشت، يک دست لباس و يک مرکب ميخرم و پيرمرد وقتي سخاوت عمار را ديد قبول کرد و عمار اين شخص را برد و گوشت و لباس و مرکب به وي داد و پير مرد دوباره نزد پيامبر آمد براي تشکر و پيامبر فرمود: براي کسي که مال را بخشيده دعا کن و(اللَّهُمَّ إِنَّكَ إِلَهٌ مَا اسْتَحْدَثْنَاكَ وَ لَا إِلَهَ لَنَا نَعْبُدُهُ سِوَاكَ وَ أَنْتَ رَازِقُنَا عَلَى كُلِّ الْجِهَاتِ اللَّهُمَّ أَعْطِ فَاطِمَةَ مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ فَأَمَّنَ النَّبِيُّ ص عَلَى دُعَائِهِ وَ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْطَى) و خداوند به فاطمه(س) نعمتهايي داد که به هيچ کس نداده است(پدري داد که اشرفالانبياست و همسري داد که صيدالاوصياست و...)(بحارالانوار، ج43، ص57) و اين استاندار ري طبق نامه امام صادق(ع) وقتي اموالش را با اين شخصي که در نامه سفارشش را کرده بود، تقسيم ميکرد، ميپرسيد آيا خوشحال شدي؟ نديم مخصوص هارون الرشيد به خاطر تخلفاتي که داشتند آقاي عليبنيقطين اين نديم را اخراج کردند و اين نديم رفت نزد هارون و گفت يه خبر مخصوص درباره علي بن يقطيت دارم و به هارون گفت(آقاي علي بن يقطين(نخست وزير) شيعه است و طرفدار موسي بن جعفر(ع) است وبراي اثبات ادعايش گفت لباس مخصوصي را که به عنوان هديه به عليبن يقطين بخسيده بوديد، آن لباس را به عنوان هديه به موسي بن جعفر(ع) بخشيد و من خودم اين لباس را نزد ايشان بردم. (وقتي که اين شخص لباس را پيش امام بردند امام(ع) پس فرستادن و دستور دادند که در جاي امني نگه دارد) زمانيکه هارون اين خبر را شنيد دستور داد علي بن يقطين را حاضر کردن و اين سخن گفت: لباسي را که به عنوان هديه به تو بخشيدم کجاست؟ و ايشان گفتند در فلان مکان و رفتند آن لباس را آوردند و به خاطر اينکه اين خبر نديم هارون بر خلاف واقع درآمد، هارون دستور داد تا هزار شلاق به او بزنند و هنوز پانصد زربه زده بودند که مرد و به درک واصل شد. اينجا بود که علي بنن يقطين فهميد، امام(ع) جانش را نجات دادند. در ادامه داستان علي بن يقطين و اينکه ايشان را امام(ع) به خانه راه ندادند و گفتند که حج امسال شما قبول نيست و متوقف بر بدست آوردن رضايت ابراهيم جمال است... . ابراهيم جمال درکوفه زندگي ميکرد و موقع شب وقتي که در خانهاش مشغول استراحت بود ديد کسي در خانهاش را ميزند، گفت: کيست؟ جواب شنيد که علي بن يقطين است، با خودش گفت علي بن يقطين اينجا چه کار دارد، در خانه را باز کرد ديد که عليبن يقطين است . علي بن يقطين به ابراهيم جمال گفت من رفتم در خانه امام موسي بن جعفر(ع) و ايشان من را به خانه راه ندادند و گفتند که بخاطر اينکه کار شما را ميتوانستم انجام دهم و انجام ندادم حج امسالم قبول نيست و من الان آمدهام تا مرا ببخشيد. ابراهيم جمال گفت که شما را بخشيدم. در اين لحظه علي بن يقطين صورت گذاشت به خاک و به ابراهيم گفت: به حق موسي بن جعفر(ع) پايت را بگذا روي صورتم و زير پاي يک چوپان گفت(اللهم اشهد هذا) خدا يا تو شاهد باش که من براي رضاي تو تن به اين ذلت دادم و بعد برگشت و حضرت ايشان را به حضور پذيرفتند.(بحارالانوار، ص48، ج85)