< فهرست دروس

درس تفسیر مرحوم استاد حسین گرایلی(ره)

89/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره آل عمران آیه 159

 

﴿ فَبِما رَحمةٍ مِنَ اللهِ لِنت َلَهُم وَ لَوکُنتَ فَظّاً غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوُا مِن حَولِکَ فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَ شاوِرهُم فِی الاَمرِ فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللهِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلینَ﴾[1]

این آیه شریفه که انتخاب شد چند محور دارد که به آخوندی می خورد. اولاً حرف آیت الله مشکینی را عرض کردیم که فرمودند: طلبه مثل یک نبی ای از انبیاء سَلَف است. افضل انبیاء ببینیم ریز موفقیتش چیست؟ من فعلاً در این راستا از اینکه کسی که مشمول رحمت خداست ، اخلاقش خوب است ؛ فَبِما رحمةٍ مِن الله لِنتَ لَهُم در روایات دارد بگذارید اول داستانی را نقل کنم برای شما بعد این روایات را بخوانم، در روایات دارد که یکی از شرایطی که انبیاء سلف برای نبی بعد از خود تعیین می کردند می گفتند به شرط اینکه غضب نکنی، داغ نکنی، جوش نیاری که در روایت انشاالله امروز می خوانیم ولی داستانی که می خواستم برای شما نقل کنم زیباست ، شنیدنی است ، آموزنده است که اگر یک موقع مصلحت بدانید به درد منبرهایتان هم می خورد. منزل مرحوم آیت الله مروارید پنج شنبه ها روزه بود مرحوم آیت الله میرجواد آقا ، فقیهی است سالها درس خارج فقه گفته ، اصول گفته، کتاب نوشته ، با آن پیری و قدش جبهه ها رفته ، لباس سربازی پوشیده. یکی آمده آشنا هم بود به آیات و روایات ، بنده آنجا حضور داشتم به مرحوم آیت الله میرجواد آقا عرض کرد که آقا دیگه تعبیرات مال من است گفت آقا حضرت علی(ع) راجع به رسول اکرم در نهج البلاغه می فرماید:( طبیبُ الدّوارًَُ بِطبِّه ) طبیبی نبود که به طبعش باشد و دیگر نه . خودش دنبال مریض می رفت معالجه می کرد. گفت آقا من مبتلا به مرضی هستم از نظر دین و خدا و رسول که شما یک عمر در دین کارکردید امدم مرضم را به شما عرض دارم شما از قرآن یک نسخه ای برای علاج درد من به من عنایت کنید از آیات، روایات از تجربیات حالا مرض این آقا چی بوده گفت که من مبتلا به بداخلاقی هستم گفت حضرت علی (ع) در نهج البلاغه در کلمات قصار نهج البلاغه کلمۀ 247 جلد ششم فرمودند: الحِدَّةُ ضَرٌّمِنَ الجنون . تند خویی، گوگرد مزاجی یک نوع دیوانگی است. حضرت علی(ع) شخصیت کوچکی نیست. حضرت علی سخنانش نحنُ اُمَراءُ الکلام . امیر سخنان است، فوق کلام مخلوق است گفت حضرت علی فرمودند: تندخویی یک نوع دیوانگی است. حالا استدلال برای اینکه تندخویی یک نوع دیوانگی است این است؛ لِأنَّ صاحبِها یَندَم فَاِن لِمَ یندَم فجنونُهُ مُستحکم . آدم خشن، تند خو پشیمان می شود از گفتار و کردارش و اگر تندخو باشد پشیمان هم نشود افتخار هم بکند فرمود: فجنونُهُ مُستحکم این دیوانگی اش زود معالجه بشو نیست ریشه دار است. ودر روایتی هم از رسول اکرم نقل شده که پیغمبرفرمودند: اَربعة جواهر تُضیلُها اربعه چهار تا جز جواهرات هر چند گرانتر از آن تصویر ندارد البته چهار چیز دیگرهم هست که آنها را از بین می برد یکی از آن چهار چیز عقل است که شرایط همه تکالیف عقل است اگر عاقل نباشد اصلاً تکلیفی ندارد ولی همین عقل با همه عظمت وهمه ارزشش این را چهار چیزاز بین می برد.عقل را چیزی از بین می برد الغضب آدم وقتی که داغ می کند خشم براومسلط می شود کارعقلایی دیگر نمی کند وآدم هایی که ترمز ندارند و زود ناراحت می شوند یک جوری اند. بنده خدا نقل می کرد که من می شناسم می گفت تلویزیون یک برنامه داشت می دیدیم خندمان گرفت، دخترمان کلاس اول راهنمایی بود جلو چشم ما گفت خدایا تو را شکر نمردیم خنده بابامون را دیدیم این هم اخلاق شده گفت ما خیال کردیم بابامون خنده بلد نیست بچه محبت می خواهد،لطف می خواهد، تبسم می خواهد. به مرحوم آقا میرزا می گفت که من به این درد مبتلا هستم حالا خوشا به حال او که فهمیده بود، مرضی است دردی است. بنده خدایی باز از همین بداخلاق ها بچه اش شب گریه می کرد بچه شیری هی سروصدا کرد به زنش گفت خفه اش کن، بچه را که خفه نمی کنند او را دکتر می برند ببینند چه است لابد شکمش درد می کند، آخر داغ کرد بلند شد بچه شیری را از بغل مادر گرفت پرت کرد تو باغچه، دیوانگی شاخ و دُم که ندارد. آقای دیگر می گفت خواستم بروم مسافرت بچه ها را جمع کردم گفتم نگران نباشید انشاالله می روم و یک هفته دیگر برمی گردم می گفت یک پسری داشتم که الان هر دو هم پدر و هم پسر زنده است گفت آقا جان گفتم نکند الان بهانه بگیرد بگوید ما را هم ببر گفتم چیه پسرم؟ گفت خدا کنه یک هفته دیرتر برگردی. گفتم چرا؟ گفت برای اینکه تا تودر خانه هستی ما جرأت نمی کنیم نفس بکشیم بگذار چهار روز راحت تر باشیم . این زندگی نیست دیگر وقتی بچه انسان آن وقت تا برگردی ﴿فَبِما رَحمَةٍ من الله لِنتَ لَهُم وَلَوکُنتَ فظاً غَلیظ القلب لَن فَضُّوا مِن حَولِکَ﴾ . خلاصه مرحوم آقای میرزا حرف ها را خوب گوش کرد و گفت من خانه که می روم در می زنم زن و بچه می فهمند من هستم آنها دیگر دست و پای خود را جمع می کنند خودم هم ناراحتم آمدم پیش یک فقیه یک عالم که یک نسخه ای بگیرم از این حال نجات پیدا کند. مرحوم آقای میرزا(ره) به ایشان دستور فرمودند: دو آیه قرآن را به شما می گویم این دو آیه را مکرر بخوان البته ما هم باید مکرر بخوانیم آیه 134 و133 سوره آل عمران . آن آیات چی بودند من هر موقع می خواهم این آیه را تقریب کنم که در نتیجه برمی گردد به حرف آقای میرزا به ما این قرآن کلام خدا، خدا برای ما یک خطی را تعیین کرده که باید مسیر زندگی ما در این خط باشد. کجاست؟ چیه؟ وَ سارِع اِلی مَغفرَةٍ من رَبّکم . سرعت کنید، بشتابید اما باید به طرف آمرزش خدا حرکت کنید چون تا نیامرزند از بهشت خبری نیست. ﴿وَ سارعُوا اِلی مَغفرَةٍ مِن رَبِّکم و جنَّةٍ عَرضُهَاالسَّمواتُ وَالارضُ اُعِدَّت لِلمُتَّقین﴾ فرمود بشتابید به طرف بهشتی که وسعتش اندازه آسمان و زمین است. عرض اینجا در مقابل طول نیست این آمده است ولی هر کس را در بهشت راه نمی دهند. چه کسانی هستند؟ متقین اینا هستند؛﴿اَلَّذینَ یُنفقونَ فِی السَّرّاءِ وَالضَّرَّاء﴾ متقین اهل انفاق اند در تنگدستی در دارایی و نداری این اولین ویژگی آنهاست. وَ الکاظِمینَ الغیظ حضرت آیت الله میرزا مرحوم به این آقا گفته بود خدا که می گوید برو به طرف بهشت به طرف آمرزش خدا، بهشتی که گستردگی آن به اندازه آسمان و زمین است. اُعِدَّت لِلمُتَّقین اما بهشت هر کس را راه نمی دهند، یکی از کسانی که در بهشت راه ندارند بداخلاق ها هستند. کجا آیه می گوید والکاظِمین الغیظ حضرت علی فرمودند: تندخویی، گوگرد مزاجی یک نوع دیوانگی است.بهشت تیمارستان که نیست بهشت است کسی را راه می دهد که دیوانه نباشد. مرحوم آقای میرزا به این آقا فرمودند که بنده آنجا حضور داشتم و با گوشهایم شنیدم و با چشم هایم دیدم گفت که به حرف خدا می خواهی بکنی یا نه، می خواهی در آن کانالی که خدا دستور داده حرکت کنی «وَ سارعُوا اِلی مَغفرَةٍ مِن رَبّکُم وجنّةٍ عَرضُهَاالسَّمواتُ والارض» فرمودند اگر می خواهی در آن مسیر حرکت کنی نه تنها باید خودت در این مسیر باشی بلکه « یا اَیُّهَا الّذینَ اَمَنوالَو اَنفسَکم و اَهلیکُم ناراً وَ قُودُهاً ناسُ و الاِجاره» زن و بچه را نیز باید از آتش حفظ کنی آنها هم باید به طرف بهشت حرکت کنند ولی از این طرف به خودت بگو مرحوم آقای میرزا آنچه که در ذهنم است تعبیرش این بود که شاید 20 سال قبل بود در مهدیه خیابان تهران در ماه رمضان این نسخه را نقل کرده بودم، آقایی به من مراجعه کرد نمی شناختم او کی بود گفت فلانی من گرفتار بداخلاقی بودم در زندگی و دکتر اعصاب زیاد می رفتم و نتیجه نگرفتم ولی این نسخه مرحوم آقای میرزا زندگی من را متحول کرد. جهنم بود بهشت کرد مرحوم آقای میرزا فرمودند: که این آیات که می خوانی آقای میرجواد تهرانی این آیاتی که می خوانی به خودت بگو این قرآن است کلام خداست ، اولیای دین ما فرمودند،هر موقع خواستی خدا با تو حرف بزند قرآن بخوان قرآن کلام خداست. حالا قرآن خواندی چه نتیجه ای می گیری. خدا فرمود: شما باید در این چهار چوب باید حرکت کنی که به طرف آمرزش خدا و به طرف بهشت حرکت کنی، زن و بچه را هم باید به این مسیر هدایت کنی همین بهشتی که عَرضُهَا السَّمواتُ و الارض موجود است آفریده شده اما متقین را در آن راه می دهند. متقین چه کسانی هستند یکی از چیزهایی که متقین را به بهشت راه می دهد این است که باید بر اعصاب خود مسلط باشند، خشم خود را فرو خورند. خلاصه مردیم اگر یک انسانی بودی که در دنیا کاذم غیض بودی بر اعصابت مسلط بودی در به روی تو باز است والّا اگر نباشی خوب یعنی کسی که اینها را باور داشته باشد این قرآن ﴿والکاظمینَ الغیظ و العافینَ عَنِ النّاس و اللهُ یحبُّ المحسنین﴾ مرحوم آقای میرزا فرمودند: که اگر یک موقع کسی سواد نداشت حرف که می فهمد عاقل است. بگویید خدا گفت مسیر زندگی باید آمرزش و بهشت از این راه باید بروی . خلاصه می خواهی به حرف خدا بکنی یا نه می خواهی به طرف بهشت حرکت کنی یا نه می گویی : وَ اَدخِلُ لِلجنّة خدا یک شرط گذاشت گفت بیای راهت می دهم که بداخلاقی نکنی. ممکن است بگویید ما بداخلاق هستیم چه کار کنیم؟ می گویی چی اگر می خواهی بروی جهنم برگرد اگر نه برگرد قیچی کن آنجا را ﴿والکاظمین الغیظ و العافینَ عَنِِ النّاس والله یُحبُّ المحسنین﴾ مرحوم آقای میرزا البته اینها هنوز دنباله دارد فرمودند که: حضرت امام سجاد امام ما و شماست داشتند دست مقدس خود را می شستند کنیزی آفتابه و لگن دستش بود و آب می ریخت، البته در یک روایتی دیدم عطسه زد آفتابه و لگن خورد سر مقدس حضرت و سرش شکست اگر کسی بزند سر ما را بشکند غوغا به پا می کنیم ، حضرت سجاد یک نگاه غضب آلود کردند کنیز خواند ؛ و الکاظمین الغیظ بهشتی ها بر اعصابشان مسلط اند . حضرت سر خود را پایین انداخت فرمود: کظمتُ غِیظی خشم خود را فرو خوردم یک کسی ممکنه سرش بشکند بگوید خشم خود را فرو خوردم ولی این دیه را باید بدهی . اگر من سر کسی را زدم شکستم عمداً هم نبوده من ضامنم ، بچه ام اگر در بچگی شیشه خانه کسی را سنگ زد شکست ضامن است خوب بگوییم بعداً شما باید جریمه را بپردازی خواند؛ والعافین عَنِ النّاس در این آیه شریفه هم که می خوانید﴿فبما رحمة من الله لِنتَ لَهُم﴾ به پیغمبر گفتند به سبب رحمت خدا که شاملت شده نرم شدی، خوش اخلاق شدی نرمش داری لنتَ لَهُم اگر آدم خشن،بداخلاق بودی مردم ازاطرافت پراکنده می شدند این آیه کجا نازل شد.شأن نزولش راجع به شکست در جنگ اُحد ولی مع ذلک دستور عفو عمومی ﴿فاعفوا عنهم واستغفر لهم﴾ بگذرید از این کوتاهی که اینها کردند طلب آمرزش کن برای آنها . حالا هر محوری را جدا رسیدگی می کنیم ؛ وَشاورهم فی الاَمر در کارها بها بده به آنها مشورت کن با اینها. حضرت علی فرمودند:« مَن شاوَرَ رِجال شارَکها فی عُقولِها» کسی اگر مشورت کند با دیگران شریک عقل دیگران است.« وشاورهُم فِی الاَمر» امام حسن مجتبی (ع) فرمودند:« ما تَشاوَرَ قَومٌ اِلّا هودوا اِلی رُشدِهِم» کسی مشورت نمی کند مگر اینکه خداآنچه مایه رشد وصلاح آنهاست جلوی پایش می گذارد« وَشاوِرهُم فُی الامرِ» البته فَاِذا عَظَمتَ فَتَوَکّل مشورت خود را بکن تصمیم گرفتی« فَتَوَکّل علَیَ الله یُحِبُّ المُتوَکّلین » مرحوم آقای میرزا فرمودند:این آیه را زیاد بخوانید، امام سجاد(ع) سر مقدسش شکست نگاه کرد او هم خواند وَالکاظمینَ الغیظ سرش را پایین انداخت گفت: کَظِمتُ غیظی ممکن است بفرماید دیه اش را بپرداز خواند« وَالعافینَ عنِ النّاس» فرمودند: عَفُوتُ عفوت کردم،کنیز خوان« وَالله یحبّ المُحسِنین» حضرت فرمودند:« أنتَ حُرّتٌ لِوَجهِ الله» تورا در راه خدا آزاد کردم. مایک موقع زورمان نرسد کار نداریم واقعاً در زندگی اینها امام ما هستند، یک جا داریم که زورمان می رسید ولی به حساب والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس اینجوری برخورد کرده باشیم آن برخورد امام سجاد با کنیز است ما با زن وبچّه خود یک روز نهار دعوت کردیم اشتباهی دو تایی نمک ریختند داد، سروصدا این بیچاره که وظیفش حمالی اینجوری نیست حالا آمده همکاری با شما کند اینجوری داد وبیداد نکن آخرش اگه نشد آدم میرود از بیرون غذا می خرد، یک قوری افتاد شکست 5- 6 دیس چینی را می اندازد در باغچه خورد می کند خوب این دیوانگی است دیگر حضرت علی(ع) فرمودند:« الحِدَّةُ ضَرٌّ مِنَ الجُنون لِأَنَّ صاحِبِها یَندَم» یک آقایی می گفت بچه ام دیر کرد آی ناراحت شدم وقتی آمد در حیاط شیلنگ را گرفتم تاتوانستم بچه را زدم دیدم از حال رفت ترسیدم نکنه بچه از ترس و وحشت سنگ کوب کند خلاصه بچه را به هوش آوردم نگاه کردم دیدم بدنش سیاه شده گفت خیلی متأثر شدم یکی دیگه با او رفیق بود گفت غلط کردی اینجور زدی بدن سیاه شود دیه دارد باشد بچه تو ولی بنده خداست مرز دارد آدم آزاد نیست. فبما رحمةٍ مِن الله لِنت لهم روایت دیگر در این زمینه بخوانم کار آخوندی آن که آیت الله مشکینی فرمودند آنی که مقام معظم رهبری فرمودند هفته گذشته گفتیم کار،کار انبیاست روایت در جلد 63 بحار البته چاپهای ایران چاپ اسلامی صفحه 195و196 آدم اگر اینها را ببیند یکی از چیزهایی که باید چک کنند در آزمون ابتدایی کسی که می خواهد طلبه شود این است که ببیند در کارهای خلاف انتظارش او داغ می کند، هوار می کشد بعضی از اساتید ما دیدیم گاهی در مدرسه می خواهند بپذیرند امروز می گوید برو این سوره را حفظ کن فردا آمد باز یک سوره دیگر انقدر می برد و می آورد که دیگر حوصله آنها سر می رود می گویند ما این آخوندی را نخواستیم خدا رحمت کند همه گذشتگان وحق داران شما را بابای ما بیسواد بود ما را که می خواست در رشته آخوندی بفرستد به ما گفت پسر این رشته ای را که می خواهی بروی خیلی حوصله می خواهد زود خسته نشوی گفت مثل اینکه با سوزن می خواهی چاه عمیق بکنی چاه عمیق یک متر نیست تا200 متر میکنند گفت شما 10 متر بکنی با سوزن بیل وکلنگ نیست از صبح تا ظهر با این سوزن حالا سوزن اگر نشکند می بینی یک مشت دو مشت خاک کندی همینجوری باید حوصله کنی همینجوری باید کار را ادامه دهی هر چه هم بکنی نمی رسی به جایی که خاکی نباشد نه این راه همینطور ادامه دارد تا آخر عمر هم بکنی وظیفه همینطور ادامه دارد در این روایتی که الان می خوانم اشاره شده به اینکه سُئلَ رسول الله(ص) از پیغمبر سؤال کردند أَنزِل کِفل کی بود حضرت جواب داد مردی بود اهل حضرموت کان رجلٍ مِن اهل حضرموت وَکانَ سوهو عبید ابن عدیم اسمش عبید بن عدیم است اسامی دیگری برای عبید بن عدیم نوشتند که در پاورقی بحارالانوار صفحه 196 جلد63 دو سه قول دیگر هم راجع به اسم آقای عبید بن عدیم آمده او که بوده چه کاره بوده که اسمش در قرآن مطرح است تحت عنوان ذِالکِفل پیغمبر اشاره می کند ذِالکِفل آن آقاست فرمود ایشان جوانی بود پیغمبری از پیغمبران گذشته پیغمبران سلف احساس کرد که دیگر مرگش نزدیک است جمعیت جمع شدند چطور پیغمبری بودم گفت« أیُّکُم یَلی أَمرَاً ناسَ بَعدی عَلی اَن لا یقوی» گفت کیست که مسئولیت ولایت بر مردم را به عهده بگیرد ولی یک شرط دارد شرطش این است که داغ نکند غضب نکند رسول اکرم فرمود: فَقامَ فَطاً جوانی بود بلند شد که همین آقای ذِالکِفل بود همان آقای عبید بن عدیم است گفت أنا بنده حاضرم این مسئولیت را به عهده بگیرم وغضب هم نکنم آن پیغمبر اصلاً نگاهش نکرد من همانجا این روایت را که می دیدم گفتم اگر پیغمبر دست جمعی بگوید أیّکُم یَلی أَمراً ناسَ بعدی این آقا هم بلند شود أَنا یا نبیُ الله ولی هیچ اعتنا نکند آدم می گذارد می رود نشست پیغمبر باز حرف خودش را زد باز گفت کیست که مسئولیت به عهده بگیرد ولی غضب نکند باز همین آقا بلند شد رسول اکرم فرمودند آن پیغمبر قبلی از دنیا رفت وَجَعلَهُ الله نبیًّ این آقا به نبوت رسید پس شرط نبوت ومسئولیت پذیری در امور معنوی به خصوص این است که داغ نکنی، آمد یک مسئله ای پرسید به نظرت خیلی بد، زشت بود یا یک حرف بدی زد ،گفت آمد نزد مرجع تقلید خوب شنیده بودیم مصافحه و معانقه ، خوب آقا اجازه می فرمایید با شما یک بار مواقعه کنم دیگه آدم داغ کند بگوید بزنید بیرونش کنید او نمی فهمد مواقعه و معانقه چیست. خلاصه اگر بخواهی مسئولیت به عهده بگیری باید اخلاقت خوب باشد اول از پیش زن وبچه شروع کن در روایت دارد وقتی آدم وارد خانه شد می خواهد ببیند بد اخلاق است در روایت دارد که ریشه غضب کبر است روایت دارد پیغمبر هر وقت وارد خانه شدی فرمود: سَلَّمَ عَلی اَهلَ بیتِهِ کَضِدِاللهَ برکَةِ فی عُمرِکَ وَفی مالِک شما به زن وبچه سلام کنید خدا در عمرتان برکت ایجاد می کند این روایت را در مسجد گوهر شاد خوانده بودم یک آقایی پای منبرم بود گفت حاج آقای گرایلی به همین زنها سلام کنیم یک سری تکان داد حالا او چه گرفتاری داشت گفت اینها سلام نکرده مارا سوارند گفتم نه حالا شما برو سلام کن شرط این است که غضب نکنید خلاصه شیطان یک جلسه اضطراری تشکیل داد بعد نبوت آقای عبید بن عدیم گفتند چه خبر است گفتند ایشان ما را خسته کرده مَن لی علیه چه کسی برود او را به غضب وادار کند یکی از شیاطین که اسمش هم نوشته یُقالَ لهُ أَبیَض گفت أَنَ لهُ گفت من می روم واو را به غضب وادار می کنم یعنی اگر غضب می کرد شرطش این بود با یک کوتاهی می بینی وضو باطل شده یک قطره بول خارج شده وضو باطل می شود أبیض روایت دارد آن جوان در دَکَّةُ القضا بوده حکومت می کرد قضاوت می کرد شبها مشغول عبادت،بعدازظهر موقع استراحت یک آقایی می گفت من طلبه نشدم مگر برای خواب بعدازظهر حالا استراحت می کرد وقتی رفت استراحت کند شیطان آمد سروصدا راه انداخت گفت اَنا مظلوم اَنا مظلوم حاجب گفت صبرکن الان خوابیده گفت نه عرضه اداره ندارد مسئولیت قبول نکند من بیچاره شدم حقم را خوردند خلاصه آقای ذِالکفل دستور داد من بخواهم قضاوت کنم بین شما برو آن طرفی که ظلم کرده به شما بگو بیاید هر دو حرفهای خود را بزنید تا ما قضاوت کنیم گفت آقا او اعتماد نمی کند انگشترش را هم در آورد وداد گفت این انگشتر نشانی باشد تا ایشان بیاید من به ذهنم رسید که خوب بود که انگشتر را نبرد که دیگر بر نگردد صبر کرد فردا باز خاطر جمع شد که این آقا خوابیده باز آمد سروصدا راه انداخت پیغمبر را بیدار کرد خلاصه روز دوم شاید انگشتر را داد روز سوم لباس پوشید دستش را گرفت و بیا برویم در خانه این آدم که آنقدر زور می گوید پیام می دهیم تربیت اثر نمی دهد ، ببینیم چه شده حرفها را بزنید شیطان دستش را کشید و الفرار را خواند دید نه نتوانست این را به غضب وادار کند پس از این عبارت استفاده می شود مسئولیت پذیری به خصوص در رشته دینی این است که بر اعصابت مسلط باشی. حالا فرق بین حلم و شرح صدر چیست؟ اَلَم نَشرَح لَکَ صَدرَک وَوَضَعنا عَنکَ وِزرَک الّذی انقض ظهرک . آن را انشاالله خواهیم گفت ولی تا اینجا اجازه بدهید ما اگر بناست 15/9 شروع کنیم و10 تمام کنیم 4 دقیقه دیگر وقت داریم. یک روایت در این 4 دقیقه بخوانیم این همه از رحمان گفتیم بیایید یک کلمه از شیطان بگوییم، شیطان را که می شناسید دیگر همه می شناسیم این جریانی را که می خواهم نقل کنم در همین جلد 63 بحار است صفحه 280 باز چاپ ایران با چاپ بیروت 3-2 جلد پس وپیش دارد آنجا نقل می کند که شیطان با حضرت موسی دیداری داشت به حضرت موسی گفت که این را برای چه می خواهیم بگوییم می خواهیم اثبات کنیم که فَبما رحمةٍ مِن الله لَهُم کسی که نرم است بر اعصابش مسلط است، خوش رو و خوش اخلاق است مشمول رحمت خداست. هفته گذشته گفتیم ما نبودیم هیچی نبود، اخلاق نبود، روحیات نبود،فکر نبود دست و پا نبود هر چی داریم از ذات اوست ولی این مشمول رحمت بودن این عنایت خاصه است. غیر از نعمت های معمولی است حالا شیطان آمد پیش حضرت موسی طبق این عبارت به حضرت موسی عرض کرد ( اَنت الَّظصطَفاکَ الله بِرسالةِ وکَلَّمَکَ تکلیما ) جناب موسی شما برگزیده خدا هستی خدا تو را کلیمُ الله قرار داد، هم سخن خودش قرار داد گفت که اَن اَذنبت بنده شیطانم دیگرگناه کردم دیگران هم گناه می کنند. زیر سر شیطان می بیند و اَن اُریدُ اَن اَتوب بنده خدمت شما مشرف شدم کلیم الله هستی تصمیم گرفتم توبه کنم فَشفع لی اِلی ربّک این فشفع لی الی ربّک از آن جواب معلوم می شود که این سؤال است گاهی برای من هم شما وساطت می کنی ممکن بگویی شیطان توبه اش کجا بوده این هم حقه است. قال نعم حضرت موسی گفت چرا وساطت می کنیم شفاعت می کنیم حضرت مشغول مناجات شد من این جریانی که نقل می کنم 3-2 نکته را یادآور می شوم می گویم آقا شیطان با همه شیطانیش به فکر توبه افتاد به فکر تجدید نظر در زندگی افتاد ما انسانیم « وَ لَقد کَرّمنا بنی آدم و حَمَلنا فی البّرِ و البحر وَ رَزقناهُم مِنَ الطیّبات و فَضّلنا هُم غلی کثیراً» تاج « وَلقد کرّمنا» خدا بالای سر ما گذاشت ما نباید یک فکری برداریم یک تجدید نظری کنیم در زندگی ، ما نداریم چیزهایی که می دانیم خدا نمی پسندد و آنها را قیچی کنیم این نکته اول تا اینجای این عبارت. نکته دوم اینکه شیطان می داند گنهکار بخواهد برگردد در خانه خدا باید خانه کسی را بزند که صاحبخانه پیش خدا آبرو داشته باشد لذا آمد در خانه موسی را زد تجلیل کرد حضرت موسی رد نکرد حالا ما در خانه امام رضا را بزنیم اینجا در خانه اهل بیت، حضرت موسی او را رد نکرد. شیطان ها امام رضا نامه نوشته به امام جواد «فَأسئلُک بِحقی علیک اَن لایکُن مَدخِلُکَ وَ مَخرِجُکَ الِّا مِنَ البابِ الکبیر » خلاصه تا اینجا « وَلا یَسئلکَ اَحدٌ اِلّا اَعطََیتَ » حضرت رفتند مناجات کردند از غیب ندا رسید یا موسی« قَد غَضَیتُ حاجتکَ» ما حاجت شما را برآوردیم شیطان آمد خدمت حضرت موسی که خدا با پرونده سیاه ما چه کرد فرمود : تمام شد خدا توبه شما را قبول کرد فقط یک شرط کوچک گذاشت گفت اولین گناهی که باعث شده خدا بهت گفت « ما مَنعَکَ الله تَسجّد اِذ اَمرتُ» به خدا عرض کردی « خلقتنی مِن نارو خلقتَهُ من طین» آن وقت تواضع افضل در برابر مفضول گِل را نشناخته بود خاک را نشناخت خطاب رسید « فَاخرُج فَاِنّکَ رَجیم» گفت الان مأموریت این است که به قبر حضرت آدم بروی و سجده کنی آقا عبارت دارد فاستَکبِر و غَضِب .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo