درس خارج اصول استاد مهدی گنجی
98/01/06
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1اوامر1.1مبحث هشتم: مرّه و تکرار
1.1.1معنای مرّه و تکرار
1.1.2معنای مره و تکرار، دفعه و دفعات
1.1.2.0.1عدم ابتناء مره و تکرار به معنای فرد و افراد بر مساله تعلق اوامر به طبایع و افراد
1.1.2.0.1.1عدم ارتباط بحث فلسفی طبایع و بحث اصولی
1.1.2.1طرح بحث مره و تکرار با عنوان انحلال امر عدم انحلال آن
1.1.2.1.1انحلال اوامر نسبت به مکلفین و موضوعات
1.1.2.1.1.1انحلال در موضوعات و عدم انحلال در متعلقات
موضوع: حقیقت مره و تکرار /مره و تکرار /اوامر
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در مورد اقتضای صیغه امر نسبت به مره و تکرار بود. مرحوم آخوند در مرحله اول فرمود: صیغه امر دلالت وضعی بر مره و تکرار ندارد. بعد فرمود اقتضای اطلاق صیغه مره بودن است. بحث بعدی که مطرح شد این بود که مرحوم صاحب فصول فرمود: محط بحثِ مره و تکرار، هیئت امر است.زیرا اتفاقی است ماده امر که همان مصدر است، برای ذات ماهیت وضع شده است. مرحوم آخوند فرمود: بر فرض که اتفاق داشته باشیم که مصدر برای ذات حدث وضع شده باشد و مره و تکرار جزء موضوع له نباشد، اما این مطلب ملازمه ندارد که ماده هم برای ذات حدث وضع شده باشد. زیرا مصدر، ماده امر نیست. بحث بعدی این بود که معنای مره و تکرار چیست؟ مرحوم صاحب فصول فرمود: مره و تکرار باید به معنای دفعه و دفعات باشد تا استقلال این بحث حفظ شود.
1اوامر
1.1مبحث هشتم: مرّه و تکرار
1.1.1معنای مرّه و تکرار
1.1.2معنای مره و تکرار، دفعه و دفعات
صاحب فصول فرمود[1] : مراد از مره و تکرار در محل بحث دفعه و دفعات است. زیرا اولا ظاهر مره و تکرار دفعه و دفعات است. مثلا وقتی خداوند میفرماید﴿ الطلاق مرتان ﴾ [2] یعنی دفعتان. ثانیا مره و تکرار به معنای فرد و افراد، جزء مساله دیگری خواهد بود. ظاهر مساله این است که مساله ی مستقلی است. اگر مراد از مره و مرات، دفعه و دفعه باشد ربطی به مساله تعلق امر به طبایع و افراد ندارد. اما اگر مراد از مره و مرات فرد و افراد باشد، مبتنی بر این مساله است که آیا اوامر تعلق به طبایع دارد یا به افراد تعلق دارد؟ اگر به افراد تعلق داشته باشد این بحث مطرح میشود که متعلق امر یک فرد است یا افراد است؟ لذا استقلال بحث اقتضاء میکند که مراد از از مره و تکرار دفعه و دفعات است.
1.1.2.0.1عدم ابتناء مره و تکرار به معنای فرد و افراد بر مساله تعلق اوامر به طبایع و افراد
مرحوم آخوند فرموده است[3] فرقی بین دفعه و دفعات و فرد و افراد نیست. در هر صورت این بحث متفرع بر مساله دیگری نیست. یعنی اگر مره و تکرار به معنای فرد و افراد باشد، متفرع بر مساله دیگری نیست. چه اوامر متعلق به طبایع باشند و چه متعلق به افراد باشند، بحث از مره و تکرار به معنای فرد و افراد مجال دارد. در حقیقت بحث مره و تکرار مانند بحث تعدی از مرجحات منصوصه به غیر منصوصه نیست. در بحث تعدی از مرجحات این گونه بحث مطرح میشود که اگر اصل مرجحات منصوصه را به عنوان مرحجیت قبول کردیم، این بحث مطرح میشود که آیا میتوان به مرجحات غیر منصوصه تعدی کرد یا نه؟ در محل کلام این گونه نیست. یعنی اگر امر به طبایع تعلق بگیرد باز هم جا دارد که بحث مره و تکرار به معنای فرد و افراد مطرح شود. اساسا کلمه فرد در محل بحث اشتباه انداز شده است. زیرا صاحب فصول، در این بحث کلمه فرد و افراد را ملاحضه کرده است و در بحث متعلق اوامر نیز کلمه فرد را ملاحضه کرده است، لذا ادعای ابتناء کرده است.
مرحوم آخوند میفرماید: در بحث متعلق اوامر این مطلب مطرح شده است که اگر کسی قائل به تعلق اوامر به طبیعت شود، طبیعت من حیث هی نیست. زیرا طبیعت من حیث هی هی لیست الا هی. بلکه مقصود ایجاد طبیعت است. چون ایجاد طبیعت است که ملاک دارد. کسانی که قائل به تعلق اوامر به افراد هستند، نیز قائل به ایجاد افراد هستند، اما کسانی که قائل به تعلق اوامر به طبایع هستند قائلند که خصوصیات داخل در ماموربه نیست. اما کسانی که قائل به تعلق اوامر به افراد هستند، قائلند که خصوصیات افراد مقوم ماموربه است. ولی هر دو گروه مطلوب را ایجاد میدانند. بنا بر این همان طوری که ایجاد قابلیت دفعه و دفعات را دارد، قابلیت فرد و افراد را هم دارد. ما میتوانیم بگوییم حال که امر به صلات به طبیعت صلات تعلق گرفته است، آیا یک فرد از ایجاد طبیعت یا دو فرد از ایجاد طبیعت است؟ پس ایجاد طبیعت هم قابلیت تفرد و تعدد را دارد. ایجاد یک طببیعت را فرد گفته میشود چون ایجاد طبیعت از کانال ایجاد فردش محقق میشود.
نتیجه: اگر مره و تکرار به معنای فرد و افراد باشد مبتنی بر مساله دیگری نیست.
1.1.2.0.1.1عدم ارتباط بحث فلسفی طبایع و بحث اصولی
این که مرحوم آخوند فرموده است: اگر امر به طبایع تعلق گرفته باشد، مراد ذات طبیعت من حیث هی هی نیست، ربطی به بحث ما ندارد. این که طبیعت لیست الا هی باشد ربطی ندارد به این که امر به ذات، تعلق نگرفته باشد. ممکن است کسی بگوید طبیعت لیست الا هی و امر هم به همان ذات تعلق گرفته باشد. این دو با هم تنافی ندارند. هر طبیعتی وقتی ذاتش را لحاظ میکنیم هیچ چیزی در آن دخیل نیست. این مطلب ربطی به بحث اصولی ندارد. خوب بود که مرحوم آخوند این گونه بفرماید( شاید در بحث تعلق امر به طبایع و افراد گفته باشد ) که اگر امر به طبایع تعلق گرفته باشد، به ذات طبیعت تعلق نگرفته است زیرا ذات طبیعت ملاک ندارد. امر به ذات طبیعت تعلق گرفته است اما به اعتبار وجود طبیعت در خارج، امر به آن تعلق گرفته است.
1.1.2.1طرح بحث مره و تکرار با عنوان انحلال امر عدم انحلال آن
بعضی از علماء مانند مرحوم خویی[4] طرح بحث را عوض کرده اند. شاید در ذهن آنها این مطلب واضح بوده است که امر دلالت بر مره و تکرار ندارد. گفته اند که آیا امر مانند نهی انحلال پیدا میکنند. مثلا﴿ حرمت علیکم المیتة ﴾[5] منحل به تمام موضوعاتش میشود. در نهی واضح است که منحل میشوند. زیرا مفاسد، عدیده هستند و هر موضوعی یک مفسده ای دارد. اما در امر باید بحث شود که آیا امر منحل میشود یا نه؟
1.1.2.1.1انحلال اوامر نسبت به مکلفین و موضوعات
اوامر نسبت به مکلفین بلا شک انحلال پیدا میکنند. مثلا اقیموا الصلاة منحل به تمام مکلفین میشود. چون مخاطب آن مکلفین است. اختلاف در این است که اگر موضوعات عدیده شدند، امری که به آن موضوعات هم تعلق گرفته است منحل میشود؟ در بعضی موارد انحلال وجود دارد و در بعضی موارد انحلال وجود ندارد. از قرائن خارجیه باید فهمید که امر منحل شده است یا نشده است. مثلا وقتی دلیل گفت اذا زالت الشمس وجبت الصلات امر منحل میشود. در این مثال زوال شمس موضوع است و هر روز زوال شمس رخ میدهد و امر نیز متعدد میشود. اما نسبت به این دلیل که خداوند میفرماید: ﴿لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا﴾[6] نسبت به مکلفین امر منحل میشود اما نسبت به یک مکلف امر منحل نمیشود. اگر شخصی یک بار مستطیع شد و حج بر او واجب شد، دیگر برای بار دوم این آیه بر او منطبق نمیشود. متفاهم عرفی دراین مثال عدم انحلال نسبت به المستطیع است. شاید در ذهنشان این مطلب بوده است که در این دلیل طبیعت حج واجب شده است و یک بار که مستطیع شد و حج را اتیان کرد، دیگر خطاب ساقط میشود.
نتیجه:پس در بعضی موارد امر منحل میشود و نتیجه آن تکرار است و در بعضی موارد امر منحل نمیشود و نتیجه آن مره است.
1.1.2.1.1.1انحلال در موضوعات و عدم انحلال در متعلقات
شهید صدر فرموده است[7] که ما یک متعلق داریم ( مثلا اکرام در اکرم العالم، متعلق است) و یک متعلق المتعلق داریم که اسم آن موضوع است. معروف این است که در متعلق، اطلاق بدلی است و انحلالی در کار نیست. اگر طبیعت اکرام در حق یک عالم تحقق پیدا کند، خطاب ساقط میشود و تکرار لازم نیست. اما در متعلق المتعلق اطلاق شمولی است و انحلالی است و تکرار لازم است. چرا در متعلقات انحلال وجود ندارد ولی در موضوعات انحلال وجود دارد؟ حتی در آیه مبارکه ﴿لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا﴾[8] هم ظهور در انحلالی دارد. یعنی هر وقت استطاعت پیدا شد وجوب حج محقق میشود و لو این که چند بار حج را به جا آورده باشد. اما چون دلیل خارجی داریم که وجوب یک بار است، از ظهور آن در انحلالی دست برداشته میشود.
ادعای ایشان درست است که در موضوعات انحلال وجود دارد ولی در متعلقات انحلال وجود ندارد. نکته این ادعا این است که در متعلق، طلب ایجادش شده است. بعث به سوی آن و یا زجر از آن شده است. متعلق، صرف طبیعت است و صرف طبیعت با یک وجود، محقق میشود و با یک عدم، معدوم میشود. مثلا وقتی گفته میشود اکرم العالم اگر یک عالم اکرام شود، صرف طبیعت محقق شده است. اما در موضوعات فرض وجودش شده است. یعنی هر وقت موضوع یافت شد فلان حکم مترتب میشود. لذا هر وقت موضوع یافت شد حکم هم محقق میشود. اساس ادعا فارق بین موضوع و متعلق است. متعلق چیزی است که طلب ایجاد طبیعت یا طلب ترکش شده است و فرض وجودش محال است زیرا طلب حاصل است. بلکه طلب ایجاد میشود. با اولین ایجاد هم طبیعت محقق میشود. بر خلاف موضوع که به تعداد موضوع، حکم هم متکثر میشود.
نتیجه: طبع اولی خطاب در موضوعات انحلال و تکرار است و در متعلقات عدم انحلال و مره است. مگر این که دلیلی بر خلاف داشته باشیم که درنواهی این گونه است. زیرا مفاسد عدیده هستند و انحلال حاصل میشود.