< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

97/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی کلام مرحوم آخوند /تعبدی و توصلی /اوامر

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مورد ماده امر وصیغه امر و جملات خبریه در مقام انشاء تمام شد. مهم بحث ظهور و اختلاف در مناشئ ظهور بود که بیان شد و ثمراتی که بر این اختلاف مترتب می‌شد نیز بیان شد. در این جلسه به بحث تعبدی و توصلی پرداخته می‌شود.

 

1اوامر

1.1تعبدی و توصلی

1.1.1موارد استعمال ینبغی و یصلح

در رابطه با کلمه ینبغی و یصلح گفته شد که ماده آنها ظهور در وجوب ندارد. نکته ای که در این جا اضافه می‌شود این است که اگر کسی موارد استعمال این دو لفظ را در روایات تتبع کند می‌یابد که غالب موارد استعمال این دو کلمه در استحباب است فلذا اگر در استظهار از نفس ماده شک کنیم، به خاطر ندرت استعمال در غیر استحباب و کثرت استعمال در استحباب کفایت می‌کند که گفته شود امثال این دو ماده در لسان شارع در استحباب اکید استعمال شده است و یا همان طوری که صاحب معالم گفت لا اقل موجب شک در موارد غیر استحباب می‌شود که آیا لزوم اراده شده است یا استحباب اراده شده است؟

1.1.2معنای تعبدی و توصلی

1.1.2.1شیوه طرح بحث تعبدی و توصلی

مرحوم آخوند[1] همانند بسیاری از علماء بحث تعبدی و توصلی را با همان معنای معروف شروع کرده است یعنی تعبدی آن عملی است که نیاز به قصد قربت دارد و توصلی آن عملی است که نیاز به قصد قربت ندارد و سپس بحث را ادامه داده است اما مرحوم نائینی[2] که احاطه بیشتری به فقه دارد بحث را به نحو دیگری مطرح کرده است و فرموده است که در فقه اصطلاح تعبدی و توصلی در چند مورد است یکی از آنها معنای معروف است که قصد قربت و عدم قصد قربت است در حالی که موارد دیگری دارد فلذا ما ( مانند محاضرات)[3] بحث را از کلام مرحوم نائینی شروع می‌کنیم. و بعد به کلام مرحوم آخوند می‌پردازیم.

1.1.2.1.1تعبدی به مباشرت و توصلی به معنای اعم از مباشرت و تسبیبی

یکی از مواردی که تعبدی و توصلی را اطلاق می‌کنند مباشرت و اعم از مباشرت و تسبیب است. اگر فعلی بر مکلف واجب شد ظاهر این خطاب ایجابی این است که مکلف آن را باید مباشرتا انجام دهد پس تعبدی است یا این که ظاهر خطابی که به مکلف متوجه شده است جامع طلب است اعم از این که خودش بیاورد یا دیگری بیاورد. حال وقتی که دیگری انجام می‌دهد یا به تسبیب یا تبرعا انجام دهد. گفته اند که در این مورد مقتضای ظاهراین خطاب توصلیت است.

1.1.2.1.1.1منسوب به مشهور: ظاهر خطاب توصلی بودن

به مشهور نسبت داده شده است که ظاهر خطاب اعم است و مقتضای ظاهر خطاب توصلیت است این که گفته شده است مثلا اطعام شصت مسکین واجب است اگر شک شود که بر خصوص کفاره دهنده واجب است یا اعم است، مقتضای اطلاق خطاب عدم وجوب مباشرت است.

یا مثلا اگر حج واجب شد و موسر بود ولی استطاعت بدنی ندارد در این جا گفته شده است که کسی را بفرستند و اعمال حج را انجام دهد در این جا آیا واجب است که خودش بفرستد یا کسی دیگری بدون اطلاع ایشان می‌تواند انجام دهد و اگر حج انجام داد کافی است؟ مشهور گفته اند که کفایت می‌کند. موارد عدیده ای در فقه وجود دارد که محل کلام است. آیا مباشرتا باید مکلف انجام دهد یا مباشرتا لازم نیست؟ کسانی گه گفته اند اعم از مباشرت و تسبیب است تمسک به اطلاق کرده اند این که گفته است اطعام شصت مسکین واجب است اطلاق دارد یا خودت یا و دیگری این کار را انجام دهد.

1.1.2.1.1.1.1رد ادعای منسوب به مشهور

مرحوم خویی فرموده است[4] که این ادعای منسوب به مشهور[5] درست نیست زیرا اول باید معلوم شود که تمسک به اطلاق خطاب به چه نحو است؟ یا تمسک به ماده خطاب است و یا تمسک به هیئت خطاب است[6] .

    1. اگر مراد از تمسک به اطلاق، تمسک به اطلاق ماده (یعنی اطعام) است که ادعای مشهور درست نیست زیرا از دو حال خارج نیست.

        2. یا مراد از اطلاق ماده این است که جامع بین فعل تو و فعل دیگری را خواسته است یعنی وقتی گفته می‌شود اطعام شصت مسکین واجب است مراد جامع اطعامی است که از مکفِر و شخص دیگری مانند فرزند او یا دوست او صادر شود. در این صورت اصلا اطعام نمی‌تواند متعلق تکلیف قرار بگیرد زیرا فعل غیر که خارج از قدرت مکلف است و معقول نیست که مولی این گونه افعال را بر مکلفین واجب کند مثلا معنا ندارد که شارع جامع نماز خواندن تو و نماز خواندن فرزندت را واجب کند.

        3. و یا مراد جامع فعل خود شما و استنابه خود شما خواسته شده است. در این صورت تکلیف از ناحیه مولی معقول هست زیرا نایب گرفتن فعل خود مکلف است ولی واقع نشده است. ما یقین داریم که جامع بین فعل خودت و استنابه خودت واقع نشده است. شاهد این مطلب این است در مثال وجوب اطعام اگر شخص پول داد که کسی برود شصت مسکین را اطعام کند هنوز از ذمه ساقط نشده است پس کشف می‌شود که جامع بین فعل خودت و استنابه خودت واجب نیست. یا مثلا اگر در حج گفته شود که تکلیف جامع بین فعل خودت یا استنابه گرفتن خودت است، در صورت استنابه گرفتن باید حج از ذمه ساقط شده باشد زیرا جامع با امتثال یک فردش انجام شد، در حالی که این گونه نیست پس معلوم می‌شود که جامع بین فعل شما و استنابه گرفتن شما واجب است زیرا محقق نشده است.

    4. و یا به اطلاق هیئت تمسک شده است مثلا به اطلاق هیئت اطعموا تمسک شده باشد. در این صورت تمسک به اطلاق درست نیست زیرا اطلاق وجوب درمقابل تقیید وجوب است در حالی که در این جا تقیید معنا ندارد. یعنی وجوب کفاره دادن اطلاق دارد و مشروط به این نیست که اگر کسی کفاره ندهد و این گونه نیست که مثلا وجوب حج مشروط باشد به این که اگر دیگری از جانب من انجام نداد بر من واجب است. اگر خواسته باشید اثبات کنید که ظاهر خطاب به لحاظ هیئت، اعم از مباشر و غیر مباشر است باید ظاهر خطاب مقید بشود در حالی که تقیید هیئت خلاف ظاهر است( در ماده بر خلاف این استدلال باید گفته شود یعنی اگر اعم از مباشر و غیر مباشر به لحاظ ماده بخواهد اثبات شود باید گفته شود که ماده اطلاق دارد درحالی که جواب داده شد به این که در یک فرض معقول نیست و در فرض دیگر محقق نشده است اما در هیئت اگر اعم از مباشر و غیر مباشر اثبات شود باید گفته شود که هیئت مقید به فعل غیر است مثلا اطعام واجب است اگر دیگری اطعام نکند پس مباشرت لازم نیست چون اگر دیگری اطعام کند وجوب در حق من فعلی نمی‌شود در حالی که درست نیست که هیئت مقید باشد زیرا اولا خلاف ظاهر است و ثانیا قطعا هیئت مقید نیست. خلاف ضرورت فقه است که کسی بگوید وجوب اطعام در صورتی است که فرزندت اطعام نکند.

خلاصه کلام مرحوم خویی تمسک به اطلاق درست نیست زیرا منظور از اطلاق یا اطلاق ماده خطاب است که یا معقول نیست و یا محقق نشده است و یا اطلاق هیئت است در حالی که اطلاق هیئت بر خلاف اعم از مباشر و غیر مباشر است. زیرا معنای اطلاق این است که چه غیر انجام دهد و چه ندهد تو باید انجام بدهی فلذا برای رسیدن به اعم، باید این اطلاق را قید بزنیم در حالی که خلاف ظاهراست و قطعا مقید نیست. فلذا ادعایی که به مشهور نسبت داده شده است درست نیست و هیئت اطلاق دارد.

1.1.2.1.1.1.1.1صحت عدم تمسک به اطلاق در ناحیه هیئت

به نظر ما ادعای مرحوم خویی نسبت به هیئت درست است. و به نظر ما مستند مشهور تمسک به اطلاق ماده است و مقتضای اطلاق هیئت مباشرت است و بحثی در رابطه با این حیث نیست. این که مشهور ادعای تمسک به اطلاق می‌کنند در ناحیه اطلاق ماده است یعنی با وجود اطلاق ماده نوبت به اطلاق هیئت نمی‌رسد. پس مشهور دو مطلب را ادعا می‌کنند:

    1. مقتضای اطلاق ماده اعم از مباشرت و غیر مباشرت است

    2. با وجود اطلاق در ناحیه ماده، مجالی برای تمسک به اطلاق در ناحیه هیئت وجود ندارد.

1.1.2.1.1.1.1.1.1اشکال نقضی به مرحوم خویی در ناحیه اطلاق ماده

این که متقضای اطلاق در جانب ماده مباشرت و غیر مباشرت است در فقه گفته می‌شود و خود مرحوم خویی نیز احیانا به این مطلب ملتزم می‌شود مثلا اگر کسی اجیر شد که نماز و یا روزه کسی دیگر را بخواند در این جا گفته شده مقتضای اطلاق فعل مستاجر علیه اقتضاء دارد که اجیر بتواند این عمل را به کس دیگری واگذار کند زیرا گفته نماز بخوان و این نماز خوانده می‌شود حال با توسط اجیر یا کسی دیگر که اجیر مشخص می‌کند. پس اگر قید آورده نشود وفای به اجاره صورت می‌گیرد یا مباشری و یا غیر مباشری صورت می‌گیرد و مرحوم خویی این فتوا را می‌دهد و هکذا در اطعام که قابل تسبیب است و ایشان این فتوا را دارد که اگر بچه ی مکفِر نیابتا این فعل را انجام دارد ساقط می‌شود یا در حلق کردن نیز فتوا می‌دهد به این که حلق بر حاجی واجب شده است ولی کسی دیگری می‌تواند این حاجی را حلق کند اما در تقصیر گیر دارد. و لو این که مرحوم خویی در حلق و تقصیر و ذبح می‌گوید ظاهر خطاب مباشری است ولی در حلق و ذبح چون قرینه وجود دارد بر این که غالبا خود حاجی ذبح را انجام نمی‌دهد و یا حلق را انجام نمی‌دهد پس از ظاهر خطاب در مباشری بودن دست برداشته می‌شود اما در تقصیر این قرینه وجود ندارد. حال سوال این است که مرحوم خویی که قائل شد به این که تمسک به اطلاق ماده صحیح نیست در این موارد چکار می‌کند؟ لازمه برهان ایشان در ماده این است که در هیچ موردی ماده اطلاق نداشته باشد ولی در فقه فی الجمله چنین مواردی یافت می‌شود.

1.1.2.1.1.1.1.1.2عدم وجود محذور ثبوتی در تمسک به اطلاق ماده

1.1.2.1.1.1.1.1.3معقول بودن امر به جامع بین فعل شخص و غیر

در جواب مرحوم خویی که فرمود امر به جامع بین فعل شخص و غیر معقول نیست گفته می‌شود:

اولا امر به فعل غیر معقول است و مولی می‌تواند عبدش را امر کند که فعل دیگری را انجام دهد مثلا بگوید من رضایت دیگری را از تو می‌خواهم. بله فعل غیر را نمی‌شود به عهده شخص گذاشت ولی این مطلب غالبی است و دائما نیست مثلا گفته می‌شود که حجاب دخترت به گردن تو است. چیزی که مصحح تکلیف است این است که فعل غیر، تحت قدرت باشد و این مطلب عقلی است و در بعضی موارد چنین قدرتی وجود دارد چه بسا شخصی بر ایجاد یک فعلی قادر نباشد ولی ایجاد آن از غیر را قادر است. نکته این بحث این است که حاکم در باب قدرت عقل است و عقل می‌گوید مهم تحقق فعل است حال یا با دست خودت این کار را انجام بده و یا با فعل دیگری این انجام شود و با تسبیب می‌توان آن را انجام داد.

ثانیا بر فرض که فعل غیر مقدور ما نیست مثلا امر به مقدمات است و تلاش باید شود ولی مرحوم خویی و غیر ایشان نیز گفته اند که جامع بین مقدور و غیر مقدور، مقدور است. ایشان می‌فرماید اگر بین دلوک شمس و غروب آفتاب، مکلف فقط قادر بر انجام یک فرد از افراد نماز است شارع می‌تواند امر به جامع کند در حالی که جامع شامل افراد غیر مقدور و غیر مقدور است.

1.1.2.1.1.1.1.1.4معقول بودن امر جامع بین فعل شخص و استنابه او

این که مرحوم خویی فرمود امر به جامع بین فعل شخص و استنابه او نیز محقق نشده است زیرا اگر چنین امری درست باشد باید به صرف استنابه ذمه او ساقط شود در جواب گفته می‌شود که این مطلب قابل حل است یعنی منظور استنابه خاص باشد پس معنای چنین امری این است که یا خودت انجام بده و یا نایب انجام دهد اما نه هر نایب گرفتنی، بلکه استنابه متعقب به فعل غیر باشد

مگر این که ایشان ادعا کنند که استنابه متعقب به فعل غیر مقدور مکلف نیست زیرا مکلف بر اصل استنابه قدرت دارد.

اما در جواب گفت می‌شود به نظر می‌سد استنابه ای که متعقب به فعل غیر است راحتر انجام می‌شود تا فعل خود مکلف. و در چنین فرضی ادعای غیر مقدور بودن خیلی بعید است.

نتیجه: عدم وجود محذور در صورت تمسک به اطلاق ماده خطاب ثبوتا.


[5] و در ذهن ما نیز این است که ادعای مشهور است و مشهور همین ادعا را دارند.
[6] بحث از این که قیود به ماده رجوع می‌کنند یا به ماده رجوع می‌کنند داستانی دارد که بعدا بحثش خواهد آمد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo