< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

98/03/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: وقت فضیلت نماز ظهر و عصر /اوقات الصلوات /صلاه

خلاصه مباحث گذشته:

استاد در جلسه ی گذشته به بیان وقت نماز صبح پرداختند و در نتیجه انتهای وقت آن را طلوع شمس دانستند. در این جلسه به بررسی وقت فضیلت ظهرین پرداخته می شود.

0.1استدراک دو نکته رجالی از قبل

دو نکته ی رجالی از بحث قبل باقی مانده است که وعده کرده بودیم تتبع کنیم و مطرح کنیم.

0.1.1وثاقت أبوبصیر

نکته ی اول در مورد أبوبصیر بود که عرض کردیم که بعضی ها گفته اند به قرینه ی عاصم بن حمید، این ابی بصیر که در این روایت است أبی بصیر لیث المرادی است. ( یک نکته ای بگویم که اینکه در کلام محقق خویی رحمه الله آمده است از منتقی نقل کرده است که این ابی بصیر مردد بین مکفوف غیر ثقه است، اشتباه است؛ چرا که مکفوف بلااشکال ثقه است. مکفوف همان یحیی بن أبی قاسم العصبی است که شکی در وثاقتش نیست). این لیث المرادی محل کلام است که محقق خویی هم گفته است این ثقه است و ما نیز او را ثقه می دانیم برخی نیز او را در اصحاب اجماع دانسته اند. صاحب منتقی گفته است که این ابی بصیر مردد بین ثقه و غیر ثقه است در حالی که مکفوف ثقه است.

برخی گفته اند که حق با صدوق است که گفته است این أبی بصیر در این روایت همان لیث المرادی است به قرینه ی عاصم بن حمید، ولی این کلام اشتباه است؛ چرا که هیچ جا ثابت نشده است که راوی لیث المرادی عاصم بن حمید باشد فقط همین روایت است که آن هم اول الکلام است. با خود محل کلام نمی شود چیزی را اثبات کرد. این اشتباه در کلام محقق خویی رحمه الله نیز آمده است. ایشان می گوید و روا عنه عاصم بن حمید و بعد همین روایت را می آورد در حالی که این روایت خود، اول الکلام است.

راجع به أبی بصیر عرض کردیم که رسال های زیادی نوشته اند، برخی از بزرگان که اهل رجال اند می گویند بهترین رساله همان رساله أدیم النذیر فی أبی بصیر است. همان أدیم النذیر درست گفته است.

0.1.2مناقشه در کلام محقق خویی در برداشت از حدیث صفوان

نکته ی دومی که باقی مانده است و از جمله مواردی است که در معجم ناقص مانده است این است که ایشان می گوید موسی بن بکر مشکلی ندارد زیرا صفوان کتاب موسی بن بکر را گفته است معتمد است و لم یختلف فیه اصحابنا؛ این را در طلحه ی بن زید هم می گوید. به چه دلیل صفوان گفته است کتاب او معتبر است؟ این قضیه را نقل کرده است که صفوان کتاب موسی بن بکر را به محمد بن سماعه که شاگردش بود داد و گفت که من این کتاب را از موسی سماع کردم، ابن سماعه هم می گوید من این را بر صفوان خواندم. می گوید کتاب را باز کردم و عبارتش چنین و چنان بود. سند را می خواند که می رسد به زراره؛ عبارت چنین است:

« حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ قَالَ دَفَعَ إِلَيَّ صَفْوَانُ كِتَاباً لِمُوسَى بْنِ بَكْرٍ فَقَالَ لِي هَذَا سَمَاعِي مِنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ وَ قَرَأْتُهُ عَلَيْهِ فَإِذَا فِيهِ مُوسَى بْنُ بَكْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ هَذَا مِمَّا لَيْسَ فِيهِ اخْتِلَافٌ عِنْدَ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُمَا سُئِلَا عَنِ امْرَأَةٍ تَرَكَتْ زَوْجَهَا.....»[1]

محقق خویی رحمه الله ضمیر قال را به صفوان زده است که می گوید در مورد این کتاب اصحاب ما اختلاف نکرده اند. در حالی که این برداشت همانطور که شیخنا الأستاذ نیز فرموده اند درست نیست؛ صحیح این است که این قال به زراره می خورد و مراد از هذا نیز کتاب موسی نیست. شاهدی که ایشان آورده است این است که عین همین روایت را که راجع به تعصیب است و در باب ارث است، زراره در جای دیگر نقل کرده است و می گوید که هذا مما لم یختلف فیه أصحابنا عن أبی جعفر و أّبی عبدالله؛ یعنی مضمون همین روایت را زراره در جای دیگر نقل کرده است و گفته است که این مضمون اختلافی نیست.

بنابراین این بیان محقق خویی درست نیست. البته با یک بیان دیگری محقق خویی می تواند وثاقت موسی بن بکر را بیان کند و آن اینکه همین که صفوان می گوید کتاب را از او سماع کردم، معلوم می شود که آدم حسابی بوده است که صفوان رفته از او سماع کرده و بعد نیز قرائت کرده است. بعید است که صفوان از یک انسان ضعیف کتاب سماع کند و بعد قرائت کند. مضافا که روایت اجلاء را داشت و مضافا که گفتیم صاحب کتاب است و جماعتی کتاب او را نقل کرده اند. این مقدار از قول یک رجالی که در مورد یک نفر ثقه ی می گوید، کمتر نیست. این قرائن می تواند دلالت بیشتری از یک ثقه ی رجالی داشته باشد.

یک نکته ی دیگر هم که باقی مانده است این است که حمره مشرقیه ای که محقق خویی فرمودند در هیچ روایتی نیامده است، در بحث های آتی اش، همان روایت فقه الرضا و دعائم را ذکر می کندو اشکال هم می کند و می گوید لکن در آن ها حمره مغربیه است. یعنی حرف هایی که ما دیروز گفتیم ایشان در بحث وقت فضیلت نماز صبح آورده است. ایشان بسیار اهل کار و اجتهاد بوده است. گاهی یک چیز هایی اگر جا می مانده است بعد ترمیم می کرده است. یک توجیهی که به ذهن ما رسیده است برای کلام محقق خویی که فرموده است حمره مشرقیه در هیچ روایتی نیامده است، این است که آنچه آمده است تجلل است، آخر مرحله ی تجلل همان حمره ای است که می اید. شاید مرحوم شیخ طوسی هم از همان تجلل حمره ی مشرقیه فهمیده است. هذا تمام الکلام فی وقت صلاه ی الصبح؛ سپس وارد نماز جمعه باید بشویم ولی وارد نمی شویم زیرا قبلا آن را بیان کرده ایم.

1بررسی اوقات فضیلت صلوات یومیه

سپس مرحوم سید یزدی رحمه الله وارد بحث اوقات فضیلت فرائض شده است. ایشان از ظهرین شروع کرده سات. فرموده است که وقت فضیلت ظهر إلی المثل است، و وقت فضیلت عصر من المثل إلی المثلین است، بعد گفته است بعید نیست که وقت فضیلت عصر نیز از زوال باشد تا مثلین[2] ؛ نماز هایی که ما می خوانیم که قبل از مثل می خوانیم، طبق نظر مشهور در وقت فضیلت نیست ولی بنابر نظر سید در وقت فضیلت است زیرا ایشان وقت فضیلت را از زوال می داند. در مقابل این مسلک مسلک دیگری است که می گوید مثل و مثلین هیچ دلیلی ندارد. محقق خویی رحمه الله قائل بدین نظریه است[3] . ایشان هم قبول کرده است که از زوال وقت فضیلت ظهر و عصر شروع می شود، و من المثل را بی دلیل دانسته است. عمده کلام نیز همین عصر است لکن به ظهر نیز اشاره ای می کنیم. فعلا مبدأ وقت فضیلت را بحث می کنیم.

1.1مبدأ وقت فضیلت ظهرین

اینکه وقت فضیلت ظهر از اول زوال است را سید و محقق خویی و دیگران قبول کرده اند. این مطلب جای بحث ندارد و روایاتی که می گویند اول الوقت أفضل دال بر این مطلب هستند. فقط ما یک روایاتی داشتیم که می گفت ظهر را عند القدم بخوانید أحب است، یا می گفت که عند الزراع بخوانید، یا روایاتی که می گفت پیامبر اکرم ظهر را عند الزراع می خواندند، این ها منافاتی ندارند که اول فضیلت ظهر زوال باشد لکن یک تزاحمی است بین این اول وقت و نافله خواندن؛ در اینکه اول وقت اول فضیلت ظهر است اختلافی نیست لکن یک مزاحمی دارد که خواندن نافله است. لذا مسافر که نافله نداشت را فرموده بودند همان اول زوال بخواند. و در روایات دیگر آمده بود که هر چه نافله را تخفیف بدهید تا خود نماز به اول وقت نزدیک تر باشد بهتر است. روایات همه بیان شده اند و دوباره تکرار آن لازم نیست. خلاصه اینکه نتیجه این می شود که شما اگر نمی خواهید نافله بخوانید افضل برای شما این است که نماز ظهرتان را اول وقت بخوانید.

نکته ای که می ماند فعل النبی است که عند الزراع می خواندند، روایاتی وارد شده است عند الزراع می خواندند، می گوییم هیچ منافاتی ندارد. چه بسا نافله ی ایشان نیز قبل از زراع تمام می شده است. وجه اینکه پیامبر اکرم عند الزراع می خواند، فعل پیامبر است و شاید وجهش هم این بوده است که می خواستند نماز جماعت بخوانند. برای اینکه در آن گرما مأمومین به نماز برسند و به فیض برسند مقداری تاخیر می انداختند و با این هم سازگاری دارد. فعل پیامبر اکرم فعل است و لسان ندارد و نمی توان آن را طرف معارضه و منافی روایات دیگر دانست.

حاصل الکلام اینکه اول الزوال اول وقت فضیلت ظهر است لکن درک نافله مصلحتش اهم از این مصلحت اول وقت است. لکن این اهمیت تا زراع است. این مباحث در کلمات محقق خویی رحمه الله نیز می باشد می توانید رجوع کنید. مهم این است که دو چیز خوب است که از دست نرود، یکی اول وقت بودن و دیگری نافله خواندن؛ اگر کسی نافله را می خواهد نخواند، اول وقت را از دست ندهد، و اگر می خواهد نافله بخواند بلافاصله پشت سر آن فریضه را بخواند که از اول وقت بودن خیلی دور نشود. هذا فی أول وقت فضیله ی صلاه ی الظهر.

1.1.1مبدأ وقت فضیلت عصر

إنما الکلام در نماز عصر است که وقت فضیلت آن از چه زمانی شروع می شود؟ مشهور می گویند از مثل شروع می شود، سید یزدی فرموده است که بعید نیست آن هم از زوال شروع شود. صاحب جواهر می گوید شهرت عظیمه است که فضیلت عصر از مثل شروع شود. محقق خویی می فرمایند اگر ما بودیم و روایات، روایات عامه ای که می گوید اول الوقت افضل می گویند که نماز عصر هم اولش از زوال است؛ زیرا إذا زالت الشمس دخل الوقتان آمده است. لذا اول وقت آن نیز همان زوال است. چیزی که مانع است برخی از روایاتی است که ادعا شده است که این روایات، دال بر قول مشهور هستند که فضیلت عصر را از مثل می دانند. انچه مهم است بررسی این روایات است. ایشان می گوید این روایات یا دلالت بر قول مشهور ندارد، یا اگر دارد سندا ناتمام است، یا اگر تمام است خلاف سنت قطعیه است. بنابراین ایشان به یکی از سه جهت مذکور روایات مثل را کنار می گذارد.

1.1.2بررسی روایات دال بر مبدأ بودن وقت فضیلت عصر از مثل

أما روایاتی که بدان استدلال شده است برای اینکه اول وقت فضیلت عصر مثل است کدام است؟ بیان می کنیم:

روایتی که تام السند و الدلاله ی است، روایت معاویه بن وهب است که در باب ده آمده است:

« وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى جَبْرَئِيلُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِمَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ فَأَتَاهُ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ الظِّلُّ قَامَةً فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْر ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ سَقَطَ الشَّفَقُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ طَلَعَ الْفَجْرُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ ثُمَّ أَتَاهُ مِنَ الْغَدِ حِينَ زَادَ فِي الظِّلِّ قَامَةٌ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ مِنَ الظِّلِّ قَامَتَانِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ ذَهَبَ ثُلُثُ اللَّيْلِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ نَوَّرَ الصُّبْحُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ ثُمَّ قَالَ مَا بَيْنَهُمَا وَقْتٌ»[4] .

این روایت واضح الدلاله ی است. وجه اینکه روز اول فرمود عند القامه ی عصر با بخوان و روز دوم فرمود که عند قامتین عصر را بخوان، هیچ وجهی ندارد جز اینکه یا اصل وقت عصر از آن وقت شروع می شده است که این گفتنی نیست، به حکم آن روایات که إذا زالت الشمس دخل الوقتان، فلامحاله وجهش این می شود که وقت فضیلت از آن زمان شروع شده است.

محقق خویی به درستی فرموده است که دلالت این روایت مانند سندش تمام است. روایات دیگری که ضعیف السند و یا ضعیف الدلاله هستند نیز موجود می باشد. به عنوان مثال یک روایت ضعیف السند چنین است:

« ٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ فِي الْمَجَالِسِ بِإِسْنَادٍ تَقَدَّمَ فِي كَيْفِيَّةِ الْوُضُوء.......فَإِنَّ رَجُلًا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ أَوْقَاتِ الصَّلَاةِ فَقَالَ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ ع فَأَرَانِي وَقْتَ الصَّلَاةِ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ فَكَانَتْ عَلَى حَاجِبِهِ الْأَيْمَنِ ثُمَّ أَرَانِي وَقْتَ الْعَصْرِ فَكَانَ ظِلُّ كُلِّ شَيْ‌ءٍ مِثْلَهُ ثُمَّ صَلَّى الْمَغْرِبَ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ صَلَّى الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ حِينَ غَابَ الشَّفَقُ ثُمَّ صَلَّى الصُّبْحَ فَأَغْلَسَ بِهَا وَ النُّجُومُ مُشْتَبِكَةٌ فَصَلِّ لِهَذِهِ الْأَوْقَاتِ وَ الْزَمِ السُّنَّةَ الْمَعْرُوفَةَ وَ الطَّرِيقَ الْوَاضِحَ ثُمَّ انْظُرْ رُكُوعَكَ وَ سُجُودَكَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ أَتَمَّ النَّاسِ صَلَاةً وَ أَخَفَّهُمْ عَمَلًا فِيهَا وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْ‌ءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ فَمَنْ ضَيَّعَ الصَّلَاةَ فَإِنَّهُ لِغَيْرِهَا أَضْيَعُ»[5]

دلالت این روایت تمام و لکن سند آن ضعیف است.

روایت دیگری که سند دارد ولی دلالت ندارد روایت بزنطی است:

« وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ يَعْنِي ابْنَ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ فَكَتَبَ قَامَةٌ لِلظُّهْرِ وَ قَامَةٌ لِلْعَصْرِ».

بزنطی می دانست که اول وقت از زوال است و لذا سوال از وقت فضیلت است. در وقت فضیلت حضرت فرمودند که یک قامت وقت فضیلت ظهر است و یک قامت وقت فضیلت عصر است. معنا ندارد که سوال از اصل وقت باشد پس از وقت فضیلت است. محقق خویی فرموده است که این دلالت ندارد که مبدأ فضیلت نماز عصر قامت دوم باشد، قامه ی للعصر می خواهد منتهای وقت را بیان کند نه أول آن را؛ ابن ابی نصر خود می دانسته که اول زوال سرعت به خیر است و لذا سوال از آخر وقت فضیلت است و ما هم قبول داریم که آخر وقت فضیلت عصر قامت دوم است. لکن به ذهن ما این است که گرچه سوال از وقت فضیلت است، ولی مناقشه ی دلالی محقق خویی وارد نیست. ظاهر قامه ی للعصر این است که از اول قامت دوم تا آخرش برای عصر است. اینکه خصوص منتهی را بخواهد بگوید وجهی ندارد. لذا همان که مشهور فرموده اند از این روایت استفاده می شود.

روایت دیگری که محقق خویی اشکال سندی بدان می کند روایت محمد بن حکیم است که به نظر ما اشکال سندی به این روایت وارد نیست چرا که محمد بن حکیم اکثار روایت أجلاء را دارد:

« وَ عَنْهُ عَنْ عُبَيْسٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ: سَمِعْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ ع وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ أَوَّلَ وَقْتِ الظُّهْرِ زَوَالُ الشَّمْسِ وَ آخِرَ وَقْتِهَا قَامَةٌ مِنَ الزَّوَالِ وَ أَوَّلَ وَقْتِ الْعَصْرِ قَامَةٌ وَ آخِرَ وَقْتِهَا قَامَتَانِ قُلْتُ فِي الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ سَوَاءٌ قَالَ نَعَمْ».

دلالت این روایت هیچ مشکلی ندارد.

یک روایت دیگر هم روایت زراره بود که تعبیر به مثل را داشت، سندش هم تمام بود لکن محقق خویی آن را جور دیگری جواب می دهد؛ ایشان می فرماید حضرت در شدت حراره ی چنین فرموده است و یک بیان کلی نیست:

« وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي الْقَيْظِ فَلَمْ يُجِبْنِي فَلَمَّا أَنْ كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ لِعُمَرَ بْنِ سَعِيدِ بْنِ هِلَالٍ إِنَّ زُرَارَةَ سَأَلَنِي عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي الْقَيْظِ فَلَمْ أُخْبِرْهُ فَحَرِجْتُ مِنْ ذَلِكَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَكَ فَصَلِّ الظُّهْرَ وَ إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَيْكَ فَصَلِّ الْعَصْرَ»[6] .

1.1.3مختار محقق خویی

از نظر محقق خویی تنها روایتی که از لحاظ سندی و دلالی درست و تمام است روایت معاویه بن وهب است که آن را شاذ می داند و خلاف روایات کثیره می داند، از باب اینکه خلاف سنت قطعیه است آن را کنار می گذارد. اگر هم خیلی اصرار شود که سنت قطعی در میان نیست، می گوید تعارض می کنند و این روایت موافق عامه است و از باب موافقت عامه کنار گذاشته می شود. لذا نتیجه می گیرد که اول وقت فضیلت عصر نیز از زوال شروع می شود. بررسی کلام محقق خویی رحمه الله به فردا موکول می شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo