< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

98/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بررسی روایات دال بر وقت مختص /اوقات الصلوات /الصلاه

خلاصه مباحث گذشته:

استاد در جلسه ی گذشته به بیان روایاتی که مشهور برای قول به وقت مختص بدان استدلال کرده اند پرداختند. اولین روایت روایت داود بن فرقد و دومین روایت، روایت حلبی بود که در جلسه ی گذشته بیان شد. در این جلسه به تکمله ی بحث قبل و همچنین بیان روایات دیگر می پردازند و در آخر وجود مقتضی برای قول به وقت مختص را اختیار می کنند.

1روایات مورد استدلال مشهور برای وقت مختص

بحث در روایاتی بود که مشهور برای قول به وقت مختص بدان تمسک کرده بودند. اولین روایت مرسله ی داود بن فرقد بود که محقق خویی رحمه الله در سند و دلالت آن مناقشه کردند. یک نکته ای که از کلام ایشان باقی می ماند این است که ایشان می گوید معنای مشهور از این روایت معنا ندارد، ولی معنایی که ما می گوییم یعنی به خاطر ترتیب وقت نماز اول ظهر قرار داده شده است. آنچه مشکل است توقیت به حساب چهار رکعت است ولی اینکه کسی به حسب حال ترتیب را رعایت کند. یعنی همان که در خارج مکلف می خواند هر طور بخواند، بعد از آن نماز عصر را شروع می کند. البته اشکالی که ما در جلسه ی گذشته بیان کردیم وارد است و در آن بحثی نیست فقط در این جلسه خواستیم این نکته از کلام ایشان را عرض کنیم که ایشان توقیت برای چهار رکعت به حسب حال مکلف را مشکل دار می داند وگرنه در رعایت ترتیب، همان چهار رکعت به حسب حال مکلف را ملاک قرار می دهد. اشکال نقضی ما به ایشان این بود که پس شما در چهار رکعت آخر وقت که خودتان می فرمایید باید عصر را خواند، مراد کدام چهار رکعت است؟ چهار رکعت متعارف یا چهار رکعت به حسب حال مکلف؟ هر چه آنجا می گویید در بحث اول وقت نیز بفرمایید.

1.1بررسی روایت حلبی

روایت دوم نیز روایت حلبی بود که در جلسه ی گذشته خوانده شد:

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ الْأُولَى وَ الْعَصْرَ جَمِيعاً ثُمَّ ذَكَرَ ذَلِكَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي وَقْتٍ لَا يَخَافُ فَوْتَ إِحْدَاهُمَا فَلْيُصَلِّ الظُّهْرَ ثُمَّ لْيُصَلِّ الْعَصْرَ وَ إِنْ هُوَ خَافَ أَنْ تَفُوتَهُ فَلْيَبْدَأْ بِالْعَصْرِ وَ لَا يُؤَخِّرْهَا فَتَفُوتَهُ فَتَكُونَ قَدْ فَاتَتَاهُ جَمِيعاً وَ لَكِنْ يُصَلِّي الْعَصْرَ فِيمَا قَدْ بَقِيَ مِنْ وَقْتِهَا ثُمَّ لْيُصَلِّ الْأُولَى بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى أَثَرِهَا»[1] .

شاهد مثال در این روایت «قد فاتتاه جمیعا» است که معلوم می شود که وقتی سر چهار رکعت مانده به آخر رسید ظهر فوت شده بود، فوت شدن نماز ظهر یعنی اینکه دیگر نماز ظهر صلاحیت خوانده شدن در این وقت را ندارد و این یعنی وقت اختصاصی برای نماز عصر که همان قول مشهور است. تاخیر تا چهار رکعت مانده به غروب موجب فوت ظهر است و تاخیر تا غروب نیز موجب فوت ظهر و عصر است.

محقق خویی رحمه الله اشکال سندی کرده است و اشکالی در دلالت آن ندارد.

1.1.1مناقشه محقق حکیم در دلالت روایت

محقق حکیم رحمه الله در این روایت کوتاه آمده است و اشکالی ندارد. ایشان در روایت داود می گفت که حمل بر نماز فعلی می کنیم و توجیه می کنیم ولی در روایت حلبی می گوید نمی شود کاری با آن کرد. البته ایشان یک کاری با این روایت کرده است.

شبهه ایشان این است که این روایت دلالت ندارد که اگر نماز ظهر را در آن وقت خواند، باطل باشد. روایت از این جهت ساکت است. کسانی که می گویند وقت مختص، معنایش این است که اگر کسی ظهر را در این وقت خواند باطل باشد، ولی این روایت تصریحی به این مطلب ندارد. روایات مطلقه می گفت إذا زالت الشمس دخل الوقتان و تا غروب ادامه دارد، بنابراین اگر کسی نماز ظهر را نیز در این وقت بخواند شاید صحیح باشد، ایشان این شبهه را مطرح می کند و در آخر می فرماید فی النفس شی.[2]

1.1.2مناقشه به کلام محقق حکیم

به نظر ما کلام ایشان ناتمام است. زیرا آنچه مهم است این است که این روایت می گوید که سر چهار رکعت مانده به غروب وقت نماز ظهر تمام شده و نماز ظهر فوت شده است. اگر کسی در این زمان عصر را نیز نخواند هردو فوت شده است. فوت وقت نماز ظهر به ضیق وقت شدن، دلیل بر این است که آن مقدار چهار رکعت دیگر وقت ظهر نیست. خلاصه دلالت این روایت تمام است. لکن این روایت مربوط به آخر وقت است که این مطلب نیز مشکلی ایجاد نمی کند زیرا به ضم عدم قول به فصل می توان برای ظهر نیز وقت مختص قائل شد، زیرا ظهر چیزی از عصر کم ندارد. بنابراین دلالت تمام است.

1.1.3بررسی سند روایت حلبی

آنچه محل بحث است اشکال سندی این روایت است که محقق خویی مطرح می کنند. در این روایت ابن سنان آمده است و به قرینه ی راوی، حسین بن سعید راوی محمد بن سنان است مضافا براینکه عبدالله بن سنان از ابن مسکان روایت ندارد. حدأقل این است که شخص مردد است بین عبدالله بن سنان و محمد بن سنان؛ شکی در وثاقت عبدالله بن سنان نیست ولی محمد بن سنان محل اختلاف شدید واقع شده است؛ برخی از روایات دال بر مدح او هستند و از طرفی نیز او به شدت مورد تضعیف رجالیین واقع شده است. ما آنچه در مورد محمد بن سنان به نتیجه رسیده ایم این است که محمد بن سنان آدم خوبی بوده است ولی زبان تیزی داشته است. بعضی ها اینطور هستند آدم های خوبی هستند ولی زبان تیزی دارند گنده گویی می کنند و ربما متهم به دروغ گویی و غلو می شوند. او در مقابل صفوان می گفته است که مسائل اعتقادی و فکری ها را از من سوال کنید و فقه را از صفوان بپرسید. صفوان هم می گویند که یرید أن یطیر ...این طور آدم ها خیلی اوقات به خود خیلی اعتماد دارند و وقتی رفیق حسابی نداشته باشند و با آدم های قوی ارتباط نداشته باشند فکر می کنند که هر چه فکر می کنند درست است. این اخلاق اخلاق بدی است. به نظرما این اخلاق بد را داشته است ولی نمی توان انکار کرد که انسان فاضل و عالمی نیز بوده است. یک چیز هایی را می فهمیده است و قبول داریم و بعضا هم چیز های خوبی نقل کرده است و درست هم می فهمیده است و لذا گاهی او را متهم به غلو می کردند یا کذاب می نامیدند. لکن در ذهن ما این است که فرمایش شیخ مفید در ارشاد و این همه روایات أجلاء که از محمد بن سنان روایت کرده اند، دال بر این است که ایشان ثقه است. البته گفتیم انکار نمی کنیم که زبان تیز و اخلاق بدی داشته است و لذا کثیرا متهم شده است. بعضی حرف های او حرف های دقیق و عمیقی نیز بوده است ولی مردم نمی توانستند تحمل کنند و می گفتند او دروغ می گوید. خلاصه اینکه سند این روایت علی المبنی است. صاحب جواهر نیز این روایت را که ذکر می کند می گوید «فی القوی» به ذهن می زند که محمد بن سنان را قبول دارد. ممکن هم است که به دلیل اینکه همه راویان آن از اجلاء هستند این گونه گفته است. نمی دانیم شاید مراد ایشان این باشد که قوی یعنی از صحیح هم بالاتر؛ کلام ایشان خیلی روشن نیست.

محقق حکیم فرموده است که عمده استدلال بر قول مشهور این دو روایت است که در آن ها خدشه کرده است. أما سایر روایاتی که می توان بدان ها استدلال کرد ناتمام است. ما سایر روایات را نیز می خوانیم:

1.2صحیحه ابن مسکان

سومین روایت دال بر وقت مختص که مطرح کرده اند صحیحه ابن مسکان است:

« وَ عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنْ نَامَ رَجُلٌ وَ لَمْ يُصَلِّ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ أَوْ نَسِيَ فَإِنِ اسْتَيْقَظَ قَبْلَ الْفَجْرِ قَدْرَ مَا يُصَلِّيهِمَا كِلْتَيْهِمَا فَلْيُصَلِّهِمَا وَ إِنْ خَشِيَ أَنْ تَفُوتَهُ إِحْدَاهُمَا فَلْيَبْدَأْ بِالْعِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ إِنِ اسْتَيْقَظَ بَعْدَ الْفَجْرِ فَلْيَبْدَأْ فَلْيُصَلِّ الْفَجْرَ ثُمَّ الْمَغْرِبَ ثُمَّ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنْ خَافَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَتَفُوتَهُ إِحْدَى الصَّلَاتَيْنِ فَلْيُصَلِّ الْمَغْرِبَ وَ يَدَعُ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ يَذْهَبَ شُعَاعُهَا ثُمَّ لْيُصَلِّهَا»[3] .

1.2.1مناقشه در دلالت روایت

این روایت دلالت بر وقت مختص به معنای مشهور ندارد زیرا محقق خویی می فرماید[4] ما هم که منکر وقت اختصاصی به معنای مشهور هستیم مضمون این روایت را قبول داریم که در هنگام التفات باید اینگونه بخواند. ایشان می فرماید ما وقت مختص را قبول نداریم ولی تقسیط وقت در نماز را قبول داریم. در اول وقت باید اول وقت را اختصاص بدهید به نماز ظهر تا به ترتیب که شرط است عمل کرده باشید، مقتضای تقسیط این است که در آخر وقت نیز نماز عشاء یا عصر را بخوانید. جمله ی «إلا أن هذه قبل هذه» نماز ها را به لحاظ عملی تقسیط کرده است. همانطور که باید اول وقت را به ظهر بدهید باید آخر وقت را به عصر بدهید. محقق خویی می فرماید تمام وقت برای ظهر و عصر است لکن روایت می فرماید «إلا أن هذه قبل هذه» یعنی در هنگام خواندن نماز ظهر و عصر، اولی برای ظهر و دومی برای عصر است، وقتی به اندازه ی یک نماز تا آخر وقت باقی مانده باشد، فقط طبیعتا وقت دوم مانده است. لذا ایشان خواسته است از این جمله نیز برای خود مویدی بیاورد. در نظر ایشان مقتضای توزیع وقت این است که آخر وقت برای نماز دوم باشد. البته ما می گوییم ایشان ادعایی که کرده است بی دلیل است لکن واضح البطلان هم نیست و گفتنی است.

روایات دیگری نیز در این زمینه وارد شده است که اگر به آخر وقت به اندازه ی یک نماز وقت باقی مانده بود نماز دوم را بخوانید. این روایات در مقام بیان عدم صلاحیت خواندن نماز اول نیستند بلکه می فرمایند وظیفه ی فعلی این نماز دوم است.

1.3روایت جاء نفر من الیهود

« وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع أَنَّهُ قَالَ: جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى النَّبِيِّ ص- فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ عَنْ مَسَائِلَ فَكَانَ مِمَّا سَأَلَهُ أَنَّهُ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَيِّ شَيْ‌ءٍ فَرَضَ هَذِهِ الْخَمْسَ الصَّلَوَاتِ فِي خَمْسِ مَوَاقِيتَ عَلَى أُمَّتِكَ فِي سَاعَاتِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّ الشَّمْسَ عِنْدَ الزَّوَالِ لَهَا حَلْقَةٌ تَدْخُلُ فِيهَا فَإِذَا دَخَلَتْ فِيهَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَيُسَبِّحُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ دُونَ الْعَرْشِ بِحَمْدِ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي يُصَلِّي عَلَيَّ فِيهَا رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَفَرَضَ اللَّهُ عَلَيَّ وَ عَلَى أُمَّتِي فِيهَا الصَّلَاةَ وَ قَالَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‌ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي يُؤْتَى فِيهَا بِجَهَنَّمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ يُوَافِقُ تِلْكَ السَّاعَةَ أَنْ يَكُونَ سَاجِداً أَوْ رَاكِعاً أَوْ قَائِماً إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِوَ أَمَّا صَلَاةُ الْعَصْرِ فَهِيَ السَّاعَةُ الَّتِي أَكَلَ آدَمُ فِيهَا مِنَ الشَّجَرَةِ فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْجَنَّةِ فَأَمَرَ اللَّهُ ذُرِّيَّتَهُ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ اخْتَارَهَا اللَّهُ لِأُمَّتِي فَهِيَ مِنْ أَحَبِّ الصَّلَوَاتِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَوْصَانِي أَنْ أَحْفَظَهَا مِنْ بَيْنِ الصَّلَوَاتِ‌وَ أَمَّا صَلَاةُ الْمَغْرِبِ فَهِيَ السَّاعَةُ الَّتِي تَابَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا عَلَى آدَمَ ع- وَ كَانَ بَيْنَ مَا أَكَلَ مِنَ الشَّجَرَةِ وَ بَيْنَ مَا تَابَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ ثَلَاثُ مِائَةِ سَنَةٍ مِنْ أَيَّامِ الدُّنْيَا وَ فِي أَيَّامِ الْآخِرَةِ يَوْمٌ كَأَلْفِ سَنَةٍ مَا بَيْنَ الْعَصْر إِلَى الْعِشَاءِ وَ صَلَّى آدَمُ ع ثَلَاثَ رَكَعَاتٍ رَكْعَةً لِخَطِيئَتِهِ وَ رَكْعَةً لِخَطِيئَةِ حَوَّاءَ وَ رَكْعَةً لِتَوْبَتِهِ فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذِهِ الثَّلَاثَ رَكَعَاتٍ عَلَى أُمَّتِي وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي يُسْتَجَابُ فِيهَا الدُّعَاءُ فَوَعَدَنِي رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَسْتَجِيبَ لِمَنْ دَعَاهُ فِيهَا وَ هِيَ الصَّلَاةُ الَّتِي أَمَرَنِي رَبِّي بِهَا فِي قَوْلِهِ تَعَالَى فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ «1» وَ أَمَّا صَلَاةُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّ لِلْقَبْرِ ظُلْمَةً وَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ظُلْمَةً أَمَرَنِي رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ وَ أُمَّتِي بِهَذِهِ الصَّلَاةِ لِتُنَوِّرَ الْقَبْرَ وَ لِيُعْطِيَنِي وَ أُمَّتِيَ النُّورَ عَلَى الصِّرَاطِ وَ مَا مِنْ قَدَمٍ مَشَتْ إِلَى صَلَاةِ الْعَتَمَةِ إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَسَدَهَا عَلَى النَّارِ وَ هِيَ الصَّلَاةُ الَّتِي اخْتَارَهَا اللَّهُ تَقَدَّسَ ذِكْرُهُ لِلْمُرْسَلِينَ قَبْلِي وَ أَمَّا صَلَاةُ الْفَجْرِ فَإِنَّ الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَطْلُعُ عَلَى قَرْنِ شَيْطَانٍ- فَأَمَرَنِي رَبِّي أَنْ أُصَلِّيَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ صَلَاةَ الْغَدَاةِ وَ قَبْلَ أَنْ يَسْجُدَ لَهَا الْكَافِرُ لِتَسْجُدَ أُمَّتِي لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُرْعَتُهَا أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ هِيَ الصَّلَاةُ الَّتِي تَشْهَدُهَا مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ وَ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ»[5] .

در این روایت نماز ظهر در وقت معینی قرار داده شده است. به راحتی می توان این روایت را حمل بر وظیفه ی فعلیه کرد لذا دلالت این روایت نیز بر مطلوب تمام نیست.

1.4روایت فضل بن شاذان

« جُعِلَتِ الصَّلَوَاتُ فِي هَذِهِ الْأَوْقَاتِ وَ لَمْ تُقَدَّمْ وَ لَمْ تُؤَخَّرْ قِيلَ لِأَنَّ الْأَوْقَاتَ الْمَشْهُورَةَ الْمَعْلُومَةَ الَّتِي تَعُمُّ أَهْلَ الْأَرْضِ فَيَعْرِفُهَا الْجَاهِلُ وَ الْعَالِمُ أَرْبَعَةٌ غُرُوبُ الشَّمْسِ مَشْهُورٌ مَعْرُوفٌ فَوَجَبَ عِنْدَهَا الْمَغْرِبُ وَ سُقُوطُ الشَّفَقِ مَشْهُورٌ فَوَجَبَ عِنْدَهُ عِشَاءُ الْآخِرَةِ وَ طُلُوعُ الْفَجْرِ مَشْهُورٌ فَوَجَبَ عِنْدَهُ الْغَدَاةُ وَ زَوَالُ الشَّمْسِ وَ إِيفَاءُ الْفَيْ‌ءِ مَشْهُورٌ مَعْلُومٌ فَوَجَبَ عِنْدَهُ الظُّهْرُ وَ لَمْ يَكُنْ لِلْعَصْرِ وَقْتٌ مَعْلُومٌ مَشْهُورٌ مِثْلُ هَذِهِ الْأَوْقَاتِ الْأَرْبَعَةِ فَجُعِلَ وَقْتُهَا الْفَرَاغَ مِنَ الصَّلَاةِ الَّتِي قَبْلَهَا إِلَى أَنْ يَصِيرَ الظِّلُّ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ أَرْبَعَةَ أَضْعَافِه‌»[6]

در این روایت وقت معروف و مشهوری برای ظهر قرار داده شده است ولی نماز عصر وقت معروف و مشهوری ندارد. اوقاتی که برای این نماز ها قرار داده شده است اوقات معروف و مشهوری است که مردم می فهمند که چه زمانی است. همین که می گوید برای این نماز ها وقت قرار داده شده است ظاهرش وقت مختص است. نماز ظهر و مغرب وقت محدد دارند. أما برای عصر وقت معروف و مشهوری قرار نداده است زیرا جا نداشته است که وقت مشهور و معروفی برای آن قرار دهد. بنابراین این روایت وقت مختص برای عصر قرار نداده است. لکن می توان به وسیله ی روایات دیگر که برای عصر وقت اختصاصی قرار داده اند تخصیص زده شود. بدین بیان که این روایت می گوید وقت محدد (که سیاق روایت در مقام بیان وقت محدد به معنای اول وقت است) ندارد ولی در روایات دیگر آمده است که اگر به اندازه ی چهار رکعت به آخر وقت باقی مانده بود نماز عصر خوانده شود.

1.5مختار استاد: وجود مقتضی برای قول به وقت مختص

در ذهن ما این است که اگر سند این روایت فضل قبول شود دلالت آن تمام است؛ زیرا دلالت دارد که ظهر وقت مخصوصی دارد و با اتمام آن وقت عصر آغاز می شودو عصر وقت محدد ندارد پس اول زوال وقت عصر نیست. برفرض هم که دلالت این روایت قبول نشود همان روایت حلبی و روایت داود بن فرقد که تمام می دانستیم دال بر این مطلب هستند پس مقتضی برای قول به وقت مختص موجود است. لکن بقی الکلام در نسبت بین این احادیث و روایاتی که دال بر دخل الوقتان بود.


[6] علل الشرایع، الشیخ الصدوق، ج1، ص363.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo