< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

97/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: شرطیت طهارت در خطبتین /احکام نماز جم عه /نماز جمعه

خلاصه مباحث گذشته:

استاد در جلسه ی گذشته به بیان شرطیت طهارت در خطبتین پرداختند. مرحوم صاحب جواهر در دو مرحله به بیان عدم شرطیت طهارت پرداخته است. در مرحله ی اول چهار توجیه برای روایات تنزیل بیان می کند که استاد به بیان آن ها و مناقشه در آن ها پرداختند. در این جلسه به ادامه ی بحث مرحله ی اول و همچنین به بررسی مرحله ی دوم می پردازند.

1بررسی دلیل بدلیت برای حکم به لزوم یا عدم لزوم طهارت

بحث در بررسی دلیل بدلیت بود که آیا می توان از آن لزوم طهارت را استفاده کرد یا خیر؟! این بحث بحث مهمی است که آثار بسیاری نیز در فقه دارد. آیا از روایات عبدالله بن سنان[1] و مرسله ی صدوق[2] ، تنزیل خطبتین به منزله ی رکعتین استفاده می شود یا خیر؟! صاحب جواهر در این بحث در دو مرحله شرطیت طهارت تنزیل را قبول نمی کند. با اینکه خود ایشان در برخی از مباحث گذشته به بدلیت تمسک می کند. ظاهرا در آنجا از باب ضمیمه کردن نکات می فرمایند وگرنه خود ایشان اطلاق بدلیت را شکی نیست که قبول ندارند. مانند الطواف بالبیت صلاۀ که می گوید این مثال مانند طواف نیست. همچنین علامه و کاشف اللثام خواسته اند این بحث را منقح کنند. بنابراین این بحث بدلیت، یکی از مباحث مهم و تاثیر گذار است. لذا مفصل وارد این بحث شده ایم. صاحب جواهر در مرحله اول روایت بدلیت را متعرض شده و نهایت سعی خود را کرده است تا دلالت این ادله را بر طهارت اسقاط کند.

مرحله ی بعدی بحث صاحب جواهر نیز این است که حتی اگر نتوانیم دلالت آن را خدشه دار کنیم، گفتنی نیست که بگوییم خطبتین مساوی با رکعتین در احکام هستند. بنابراین ایشان در دو مرحله بحث از این مقید خلاص می شوند[3] .

1.1کلام صاحب جواهر(مرحله ی اول)

1.1.1نقل توجیه علامه در روایت

توجیهاتی که صاحب جواهر در مرحله اول برای این روایات نقل کرده بود را بیان کردیم تا رسیدیم به توجیه مرحوم علامه در مختلف که می فرمایند در روایت عبدالله بن سنان که چنین آمده است:

«عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي الْجُمُعَةَ حِينَ تَزُولُ الشَّمْسُ قَدْرَ شِرَاكٍ وَ يَخْطُبُ فِي الظِّلِّ الْأَوَّلِ فَيَقُولُ جَبْرَئِيلُ ع يَا مُحَمَّدُ قَدْ زَالَت‌ الشَّمْسُ فَانْزِلْ فَصَلِّ وَ إِنَّمَا جُعِلَتِ الْجُمُعَةُ رَكْعَتَيْنِ مِنْ أَجْلِ الْخُطْبَتَيْنِ فَهِيَ صَلَاةٌ حَتَّى يَنْزِلَ الْإِمَامُ»[4] .

«فهی» به نماز بر می گردد. یعنی پس آن نماز جمعه نماز معتد به است تا اینکه امام پایین بیاید. ایشان از این راه بدلیت را انکار کرده است[5] .

1.1.2مناقشه در توجیه علامه

لکن به ذهن می آید این توجیه از به چند دلیل ناتمام است:

1-این توجیه خلاف ظاهر است. ظاهر این فاء این است که فهی به خطبه بخورد. زیرا این فاء تفریع است. فاء تفریع دال بر این است که همین خطبتین نماز هستند زیرا متفرع بر کلام قبل است که در نماز جمعه به دلیل وجود خطبتین دو رکعت اضافه نشده است.

2-علاوه بر اینکه برخی از نسخ فهما آمده است که در این صورت شکی در این نیست که مراد خطبتین باشند.

3-علاوه بر اینکه کلام ایشان خلاف ظاهر «حتی ینزل» نیز می باشد. ظاهر حتی ینزل این است که هی به خطبه بخورد. زیرا مناسبت ندارد که بگوییم نماز جمعه نماز است تا وقتی که بیاید پایین باز هم نماز است.

مرحوم کاشف اللثام توجیه کرده است که نماز است تا بیاید پایین و همچنین باز هم نماز است تا اینکه سلام نماز را بدهد. این احتمال بسیار خلاف ظاهر است.

1.2بیان محقق همدانی در توجیه روایت

احتمال بعدی که کانّ محقق همدانی بدان متمایل است این است که فاء برای تفریع نیست بلکه برای تعلیل است. حضرت فرموده اند که دو رکعت را به دو رکعت جمعه اضافه نکرده اند لکمان الخطبتین؛ بعد در مقام تعلیل می فرماید که خطبه نیز نماز است. یعنی چون خطبه مانند نماز است دیگر دو رکعت را اضافه نکرده اند. لکن صاحب جواهر فرموده است که این صلاۀ به معنای دعاء است که معنای لغوی است. اشکال شده است که این خلاف ظاهر است. محقق همدانی خواسته است مسئله را بدون اشکال کند می گوید فهی صلاۀ یعنی لبّ خطبه ها هم نماز است. نماز هم همین ذکر و ثناء و حمد است. لذا ایشان فرموده است حتی ینزل نیز با همین سازگاری دارد که از اول تا آخر مشتمل بر همان چیز هایی است که در نماز وجود دارد. فرق تعلیل و تنزیل این است که در تنزیل به وسیله ی خود این کلام انشاء می کند لذا آثار را بار می کنیم ولی در تعلیل خبر از آنچه در رتبه ی سابقه آمده است می دهد. فاء در فهی برای تعلیل است. ایشان احتمال تعلیل بودن فاء را مطرح کرده است و تعلیل هم یعنی یک واقعیتی را دارد خبر می دهد و تعبد نیست، سپس فرموده است همین احتمال کافی است برای اینکه بگوییم تنزیل صورت نگرفته است[6] .

1.2.1مناقشه در بیان محقق همدانی

لکن انصاف این است که این کلام نیز خلاف ظاهر است. اگر عمده دو خطبه با عمده نماز یکی بود این احتمال خوب بود ولی ما می بینیم که عمده دو خطبه که وعظ و انذار و بیان اخبار است با عمده محتوای نماز فرق می کند. قوام نماز به رکوع و سجود است، لذا اینکه بگوییم لباً خطبتین نماز هستند بسیار بعید است.

1.3بیان استاد در توجیه روایت

احتمالاتی که در این روایت و مرسله گفته شده است بیان شد و عرض شد که همه ی این احتمالات خلاف ظاهر است. از طرفی نیز یک مشکله ای است که بگوییم این تنزیل است و همه ی اثار آن را دارد. لذا اطلاق تنزیل گفتنی نیست زیرا می دانیم که خیلی از آثار را خطبتین ندارند. اکثر آثاری که برای نماز است برای خطبتین نیست لذا نمی توان کلام صاحب مدارک را مبنی بر تنزیل بودن قبول کرد. بله شاید کسی بگوید که اصل بر این است که تنزیل باشد لکن نسبت به آثار غیر ظاهره که اجماع داریم، رفع ید می کنیم لکن در آثار ظاهره مثل طهارت می توان گفت که تنزیل است. به نظر ما این کلام را نمی توان مطرح کرد. به نظر ما باید یک راه حلی مناسب پیدا کنیم. همانطور که صاحب جواهر نیز کوشیده است باید سعی کنیم هرطور شده، این روایات را از تنزیل بودن بیندازیم. شاید در ذهن صاحب جواهر نیز این بوده است با تکثیر احتمالات، می توان با ملاحظه ی مجموع آن ها گفت که تنزیل از روایات استفاده نمی شود.

در ذهن ما این است که یک راه مناسب برای اینکه روایت را از تنزیل بیندازیم موجود است و آن اینکه: فهی صلاه حتی ینزل الامام زور اینکه بخواهد یک قاعده ای کلی را در باب تنزیل به ما برساند ندارد. فهی صلاه چنین ظهوری در بیان قاعده تنزیلیه ندارد. بیان قاعده تنزیلیه یک صیاغت بالاتری را می طلبد. این روایت چنین ظهوری را ندارد؛ زیرا اینکه تفریع می کند و فرموده است در روز جمعه به دلیل وجود دو خطبه اضافه نشده است، پس نماز است. به نظر ما این «پس» چیزی بالاتر از متفرع علیه را اثبات نمی کند. اینکه پس بخواهد چیزی بالاتر و بیان زائد باشد اثبات نمی کند. روایت این است که درروز جمعه شارع دو رکعت را اضافه نکرده است به دلیل اینکه خطبتین وجود دارند. ما نمی توانیم از این بفهمیم که تنزیل است. پس، متفرع بر این است که دو رکعت را اضافه نکرده است پس نماز هستند؛ یعنی مثل نماز هستند. یعنی حالا که اضافه نکرده است دو رکعت را، این دو خطبه مانند نماز است؛ نه اینکه خطبتین آثار رکعتین را دارند، بلکه کانّ آن ها نیز نماز هستند لذا خدای متعال دو رکعت را اضافه نکرده است. تفریع اقتضای تعبد به یک قاعده را ندارد. تفریع همان مطلب متفرع علیه را می خواهد بیان کند و بیان زائدی نیست. فهی صلاه نمی خواهد بگوید من تعبد می کنم که نماز است. بلکه می گوید فهی صلاه یعنی گویا خطبتین نیز نماز است و به همین دلیل است که دو رکعت را شارع اضافه نکرده است. می خواهد تقریب به ذهن کند که پیامبر اکرم دو رکعت را اضافه نکرد زیرا گویا به منزله ی دو رکعت دیده است. اگر ابتدائآ می گفت که الخطبتان صلاه می گفتیم خوب است. ولی اینگونه نگفته است. تفریع بر این کرده است که چرا خدای متعال دو رکعت را اینجا اضافه نکرد؟ به این دلیل که گویا خطبتین را به منزله ی دو رکعت دیده است. لذا این روایات در مقام بیان و تعلیل اینکه چرا اضافه نکرد است نه در مقام بیان یک فعل تعبدی و یک حکم شرعی؛ خطبتین به جای نماز هستند در اینکه مجزی از وجوب دو رکعتی که در روز های دیگر اضافه شده است، نه اینکه اثار نماز را نیز داشته باشد. بنابراین به نظر ما با این بیان می توان گفت که تنزیل فهمیده نمی شود. اگر کسی این بیان را قبول کند، مسئله تمام است ولی اگر قبول نکند، با بیانات سابق نمی توان تنزیل را مناقشه کرد لذا ناچارا باید کلام صاحب مدارک را قائل شود. ما میگوییم این فهی صلاه تشریع نیست بلکه تحلیل است. ما ادعای ظهور نمی کنیم بلکه می گوییم این جمله ظهور در بیان قاعده ی تعبدیه کلی ندارد. ما ادعای قصور ظهور می کنیم. ملاحظه بفرمایید شاید مراد محقق همدانی رحمه الله نیز همین بیان باشد. اینکه در بحث وجوب نیت به ادله ی بدلیت متمسک شدیم از باب ضمیمه بود. نه اینکه بدلیت را به عنوان دلیلی مستقل قبول داشته باشیم. ما می گوییم این روایت که می گوید فهی صلاه مانند همان فقره ای است که در روایت عیون آمده است که:

«...وَ مَنِ انْتَظَرَ الصَّلَاةَ فَهُوَ فِي صَلَاةٍ فِي حُكْمِ التَّمَامِ وَ مِنْهَا أَنَّ الصَّلَاةَ مَعَ الْإِمَامِ أَتَمُّ وَ أَكْمَلُ لِعِلْمِهِ وَ فِقْهِهِ وَ عَدْلِهِ وَ فَضْلِهِ»[7] دراین عبارت تنزیلی در کار نیست و فقط می خواهد خبر از یک واقعیتی بدهد. اگر تنزیل ثابت شود ظاهر عرفی آن بار کردن احکام به ویژه احکام ظاهره است زیرا وقتی مولای عرفی احکامی را بر موضوعی بار کرد و بعد گفت که چیز دیگری به منزله آن موضوع است ظاهر آن این است که احکام ان موضوع را باید بار کنیم.

1.4کلام صاحب جواهر( مرحله ی دوم)

صاحب جواهر در مرحله ی دوم فرموده است بر فرض که بدلیت و تنزیل را نیز برساند می گوییم عرفی نیست و گفتنی نیست که آثار آن را داشته باشد. ایشان مواردی از فقه می شمارد که فقهاء این تنزیل را بار نکرده اند. ایشان می فرمایند اطلاق این روایت قابل عمل نیست[8] .

1.4.1دو مبنا در اخذ اطلاق

بارها عرض کرده ایم اینکه اگر یک اطلاقی بود که عمل کردن به آن گفتنی نبود و قابل التزام نبود؛ دو مبنا می توان گفت:

1-مبنای محقق حکیم: اصلا همین که اطلاق آن گفتنی نیست می گوییم به صورت کلی اطلاق ندارد. کلام محقق حکیم این است که اگر کسی حرف خیلی بزرگی زد که معلوم است که مرادش معنای به این وسیعی نیست، می فهمیم که اصلا اطلاق ندارد و نسبت به هیچ موردی نمی توان بدان استناد کرد زیرا عرف می گوید در مقام بیان نبوده است. یا اینکه تقیه کرده است یا فراموش کرده است یا می خواسته است ریا کاری و خود نمایی کند، لذا اصلا در مقام بیان نبوده است.

2-مبنای محقق خویی: به همان مقداری که گفتنی نیست رفع ید می کنیم و به سایر آن اخذ می کنیم.

این خود یک مبناست که اگر یک کلامی امکان نداشت که اطلاقش مراد باشد آیا باید به مقداری که یقین به خلاف آن داریم رفع ید کنیم یا اینکه آن کلام ظهوری در مراد ندارد و اجمال دارد.؟!

به نظر ما کلامی که نمی توان اطلاق آن را اخذ کرد، به صورت کلی از اطلاق ساقط است و کلام محقق حکیم صحیح است. لذا اینکه بگوییم الخطبتتان صلاه در حق مامومین نیز گفتنی نیست. اگر چنین خطابی وجود داشت حکم به اجمال آن می کنیم. خلاصه اینکه اگر کسی در مرحله ی اول نتوانست ظهور را تشکیک کند در مرحله ی دوم می گوییم که گفتنی نیست و اجمال دارد. صاحب جواهر نیز در آخر همین کار را می کنند و لذا می فرمایند دلیلیت بر چیزی ندارد و به دلیل بدلیت دیگر نمی توان اعتماد کرد.

2اسماع مامومین

بعد از این مرحوم صاحب شرایع وارد آخرین مسئله ی خطبتین شده است که واجب است در خطبتان، خطیب به مامومین اسماع کند:

« يجب أن يرفع صوته بحيث يسمع العدد المعتبر فصاعدا و فيه تردد»[9] .

یعنی اصل اینکه باید خطیب اسماع کند جای کلام ندارد. سیره نیز بر همین قائم بوده است. اهل سنت هم روایتی از پیامبر اکرم نقل کرده اند که وقتی خطبه می خواندند یک جیش را انذار می کردند. مضاف بر این ها اینکه روایات یخطب لهم، اسماع را می رساند. اگر قرار باشد اسماع نباشد خطبهم صدق نمی کند.

 


[1] . «عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي الْجُمُعَةَ حِينَ تَزُولُ الشَّمْسُ قَدْرَ شِرَاكٍ وَ يَخْطُبُ فِي الظِّلِّ الْأَوَّلِ فَيَقُولُ جَبْرَئِيلُ ع يَا مُحَمَّدُ قَدْ زَالَت‌ الشَّمْسُ فَانْزِلْ فَصَلِّ وَ إِنَّمَا جُعِلَتِ الْجُمُعَةُ رَكْعَتَيْنِ مِنْ أَجْلِ الْخُطْبَتَيْنِ فَهِيَ صَلَاةٌ حَتَّى يَنْزِلَ الْإِمَامُ» . تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج3، ص13.
[2] «َ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا كَلَامَ وَ الْإِمَامُ يَخْطُبُ وَ لَا الْتِفَاتَ إِلَّا كَمَا يَحِلُّ فِي الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا جُعِلَتِ الْجُمُعَةُ رَكْعَتَيْنِ مِنْ أَجْلِ الْخُطْبَتَيْنِ جُعِلَتَا مَكَانَ الرَّكْعَتَيْنِ الْأَخِيرَتَيْنِ فَهِيَ صَلَاةٌ حَتَّى يَنْزِلَ الْإِمَام‌».من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج1، ص417.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo