< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

97/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: لزوم قیام عند الخطبتین /نماز جمعه /صلاه

خلاصه مباحث گذشته:

استاد در جلسه ی گذشته به بیان احکام خطبتین پرداختند که از جمله آن ها لزوم قیام عند الخطبتین بود که در کلمات صاحب شرایع و صاحب جواهر رحمهما الله مطرح شده است. ایشان اشاره ای به ادله لزوم قیام کردند و در این جلسه به بیان تفصیلی ان ها و اقوال در مسئله و بررسی هر کدام خواهند پرداخت.

 

1شرطیت قیام خطیب هنگام خطبتین

بحث در شرطیت قیام در هنگام خطبه خواندن بود.این بحث دارای دو فرض است:

1.1فرض اول: قدرت قیام

سه دلیل برای شرطیت مذکور بیان شده است:

1.1.1دلیل اول: سیره مسلمین

دلیل این شرطیت سیره ی مستمره ی مسلمین بود که از همان روایت طعن به معاویه نیز استفاده می شود که سیره ی مستمره پیامبر اکرم و مولا امیر المومنین علیه السلام و سایر صحابه همین بوده است که در حال قیام خطبه می خواندند. در همان صحیحه معاویه آمده است:

«عنه عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ أَوَّلَ مَنْ خَطَبَ وَ هُوَ جَالِسٌ مُعَاوِيَةُ وَ اسْتَأْذَنَ النَّاسَ فِي ذَلِكَ مِنْ وَجَعٍ كَانَ فِي رُكْبَتَيْهِ وَ كَانَ يَخْطُبُ خُطْبَةً وَ هُوَ جَالِسٌ وَ خُطْبَةً وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ يَجْلِسُ بَيْنَهُمَا ثُمَّ قَالَ الْخُطْبَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ خُطْبَتَانِ يَجْلِسُ بَيْنَهُمَا جَلْسَةً لَا يَتَكَلَّمُ فِيهَا قَدْرَ مَا يَكُونُ فَصْلٌ مَا بَيْنَ الْخُطْبَتَيْنِ»[1] .

معلوم می شود که همه در حال قیام می خواندند. بنابراین یک دلیل سیره مستمره بود که شبهه اش این بود که شاید افضل افراد بوده است. گرچه بعید است که همه ی این ها این افضل افراد را انجام داده باشند؛ با اینکه برخی از این خطیب ها پیرمرد بودند و اصلا برخی مقید به افضل خواندن نیز نبودند. همین که معاویه عذر خواهی می کند از مردم معلوم می شود در حال قیام خواندن از مسلمات نزد مردم بوده است.

1.1.2دلیل دوم: روایات

دلیل دوم روایات بود که حضرت در ادامه ی روایت معاویه فرمودند:

« بَيْنَهُمَا ثُمَّ قَالَ الْخُطْبَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ خُطْبَتَانِ يَجْلِسُ بَيْنَهُمَا جَلْسَةً لَا يَتَكَلَّمُ فِيهَا قَدْرَ مَا يَكُونُ فَصْلٌ مَا بَيْنَ الْخُطْبَتَيْنِ»[2] .

در مقام تشریع فرمودند که خطبه در حال قیام باید دو تا باشد. ظاهر این روایت مقام تشریع است و لازمه ی کلماتی که در مقام تشریع بیان می شود لزوم است.

1.1.3دلیل سوم: بدلیت

دلیل سوم بدلیت خطبتین از رکعتین است که محل کلام است. ما اطلاق تنزیل را نتوانستیم بپذیریم که از هر جهت خطبتین مانند رکعتین بوده باشد. گرچه بدل آن ها هستند لکن اینکه همه ی آثار آن ها را داشته باشند معلوم نیست. این سه دلیل برای اصل اعتبار قیام درفرض قدرت بود که صاحب شرایع نیز فرموده است:

« و يجب أن يكون الخطيب قائما وقت إيراده مع القدرة و يجب الفصل بين الخطبتين بجلسة خفيفة»[3]

1.2بررسی حکم لزوم طمانینه هنگام خطبتین

مرحوم صاحب جواهر فرع دیگری را نیز مطرح کرده است که آیا علاوه بر قیام طمأنینه نیز شرط است یا خیر؟ ایشان فرموده است دلیلی بر اشتراط آن نداریم[4] ، بلکه ظن غالب بر عدم اشتراط آن داریم. سیره بر عدم طمأنینه بوده است. کسانی که اهل خطبه هستند بخواهند سر پا خطبه بخوانند همین طوری است که طبیعتا طمانینه ندارند. آرام ارام حرکات ید و بدن آن ها تکان می خورد. عدم طمانینه یک امر طبیعی است. انسان در وقت سخنرانی سرپا کنترلش را از دست می دهد. آنچه قویا مظنون است عدم طمانینه در سیره است.

لا یقال که خطبتین به منزله ی رکعتین است و همانطور که باید در رکعیتن طمانینه باشد در خطبتین نیز لازم است. زیرا در جواب مانند سابق می گوییم که اطلاق آن را قبول نداریم. برفرض هم که طمانینه لازم باشد که نیست، درذکر های واجب آن شاید بتوان گفت که طمانینه لازم است. اما در غیر مقدار واجب که عمده خطبتین را تشکیل می دهد قطعا طمانینه لازم نیست. برخی از فقهاء احتمال داده اند به دلیل بدلیت شرط باشد لکن به نظر ما تمام نیست؛ زیرا اولا اطلاق آن را قبول نداریم و ثانیا اگر هم دلالتی داشته باشد در مقدار واجب آن است و مطلق خطبتین را شامل نمی شود. علاوه بر اینکه دلیل بر خلاف نیز داریم. طبع خطبتین سرپایی ایستادن این است که حرکاتی انجام دهد و سخت است که تمام خطبه را طمانینه داشته باشد. بنابراین کلام صاحب جواهر در مقام صحیح است.

1.3فرض دوم: عجز از قیام

فرض دوم فرضی است که خطیب قدرت ایستادن ندارد، آیا مع العجز جایز است که خطیب خطبه ها را نشسته بخواند یا خیر؟ مرحوم صاحب جواهر از برخی فقهاء از جمله خود صاحب شرایع نقل می کند که هنگام عجز دیگر قیام شرط نیست[5] . در مقابل برخی شرطیت قیام را مطلقه دانسته اند. آن ها می گویند قوام نماز جمعه به خطبتین در حال قیام است. لازمه ی شرطیت مطلقه این است که اگر امام قدرت ایستاده خطبه خواندن را نداشت باید یک نفر دیگر را بیاورد و اگر امام یخطب پیدا نشد برود نماز ظهر بخواند. بنابراین کلام در این است که آیا قیام شرطیت مطلقه دارد یا خیر؟!

1.3.1کلام صاحب جواهر: سه دلیل بر سقوط شرطیت قیام

صاحب جواهر فرموده است که قیام شرطیت مطلقه ندارد؛ دلیل آن نیز تقیید نیست که بخواهیم و هو قائم که در روایات آمده است را تقیید بزنیم؛ بلکه:

1.3.1.1دلیل اول: قصور مقتضی در اطلاق شرطیت

عمده دلیل بر عدم شرطیت مطلقه این است که اطلاقی در مقام نیست. قصور مقتضی است. نه اینکه مطلق داریم و آن را تقیید می زنیم. ایشان می فرماید اطلاق نداریم. بعد می فرماید این نکته قصور مقتضی در خیلی جا های فقه کارساز است. به نظر ایشان ادله ی دال بر لزوم قیام از اول اطلاق ندارند و انصراف دارند به جایی که شخص قادر باشد. ظاهر کلمات صاحب جواهر این است که ما باید به اطلاق وثوق پیدا کنیم. همین که لفظ قیدی نداشته باشد برای برداشت اطلاق کلام کافی نیست. ایشان می فرماید اینکه در روایت آمده است و هو قائم، وثوق به اطلاقش نداریم. در فرض عدم اطلاق اگر نوبت به اصل عملی برسد شک می کنیم که آیا قیام شرط است یا خیر؟! برائت جاری می کنیم. علاوه بر اینکه مطلقات نیز موجود است. یعنی مطلقاتی که می گفت نماز جمعه دارای دو خطبه است و قیدی نزده اند، برای عدم شرطیت کافی است.

1.3.1.2دلیل دوم: اولویت در بدلیت

دلیل دوم این است که این دو خطبه بدل از رکعتین بودند. در رکعتین که مهم تر بودند قیام ساقط می شدند هنگام عجز، طبیعتا در این جا که بدل است نیز قیام ساقط خواهد شد. ایشان فرموده است تمام مراتب قیام در اینجا نیز می آید لذا اگر خطیب توان نشستن نیز نداشت می تواند خوابیده خطبه بخواند.

1.3.1.3دلیل سوم: روایت معاویه بن وهب

دلیل سوم نیز روایت معاویه بن وهب است که حضرت کانّ کار معاویه را قدح نمی کنند زیرا معاویه عذرداشت. از مردم هم اجازه گرفته بود:

«عنه عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ أَوَّلَ مَنْ خَطَبَ وَ هُوَ جَالِسٌ مُعَاوِيَةُ وَ اسْتَأْذَنَ النَّاسَ فِي ذَلِكَ مِنْ وَجَعٍ كَانَ فِي رُكْبَتَيْهِ وَ كَانَ يَخْطُبُ خُطْبَةً وَ هُوَ جَالِسٌ وَ خُطْبَةً وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ يَجْلِسُ بَيْنَهُمَا ثُمَّ قَالَ الْخُطْبَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ خُطْبَتَانِ يَجْلِسُ بَيْنَهُمَا جَلْسَةً لَا يَتَكَلَّمُ فِيهَا قَدْرَ مَا يَكُونُ فَصْلٌ مَا بَيْنَ الْخُطْبَتَيْنِ»[6] .

حضرت نفرمود که چرا نشسته خوانده است. فقط خبر دادند که اولین کسی که خطبه را نشسته بود معاویه بود و چنین عذری داشت. یعنی مع العذر اشکالی ندارد. تاکنون سه دلیل از جانب صاحب جواهر اقامه شده بود که مطرح کردیم.

1.3.2مناقشه در کلام صاحب جواهر

عمده ادله ی صاحب جواهر همان دلیل اول است که قصور ادله ی شرطیت را بیان می کند.

1.3.2.1بحث اصولی اطلاق ادله شرطیت

اینکه ایشان می گوید و هو قائم که در روایت امده است اطلاق ندارد دارای یک پشتوانه ای از بحث اصولی است[7] . شرایط و اجزاء در خطابات به دو لسان آمده است. برخی از آن ها به لسان امر است و برخی نیز به لسان جمله خبریه هستند. آن هایی که به لسان امر هستند مانند اینکه مولا بفرماید «اقرأ السوره فی صلاتک»، آنجا یک بحثی است که آیا اطلاق دارد و فرض عجز را شامل می شود یا خیر؟!

مرحوم آقای خویی فرموده است این چنین اوامر که به شرایط تعلق گرفته است، همه ارشاد به شرطیت و جزئیت هستند و در امر ارشادی قدرت شرط نیست. لذا شرطیت و جزئیت در اینگونه اوامر مطلقه هستند[8] . اطلاق آن ها ثابت است مگر اینکه قرینه بر خلاف بیاید. ما در همان بحث اصولی به کلام ایشان اشکال داشتیم. ما می گوییم درست است که ارشادی است، لکن همین ارشاد نیز از عاجز انصراف دارد. به عاجز نمی گویند بخوان. ما گفتیم که اگر به صورت امر بود اطلاق ندارد.

اما اگر به صورت جمله ی خبریه بود مانند «لا صلاۀ الا بطهور»؛ صاحب جواهر دراین فرض تفصیل می دهند. امثال لا صلاه الا بطهور را می فرمایند که شکی نیست که اطلاق دارد. جای بحث ندارد که شرطیت طهارت مطلقه است. اما اگر خطاب مثل خطاب مطرح شده در مقام بود« الخطبه و هو قائم خطبتان» نمی توان اطلاق شرطیت را برداشت کرد. لذا در موارد عجز می توان قیام را رعایت نکرد. این کلام صاحب جواهر است؛[9]

لکن به نظر ما در اینگونه موارد نیز ظاهر از جمله شرطیت مطلقه است. اگر قدرت داشت باید رعایت کند و اگر قدرت نداشت شرط عوض نشده است بلکه تکلیف ساقط می شود. صاحب جواهر می گوید در این گونه موارد ما اطمینان به اطلاق شرطیت نداریم. ما می گوییم اطمینان مهم نیست. اطلاق حجت است اعم از اینکه اطمینان بیاورد یا نیاورد. لازمه ی اطلاق شرطیت این است که کسی که قدرت بر قیام ندارد تکلیف از او ساقط است و نمی تواند امام شود. اگر کسی دیگر موجود باشد استخلاف رخ می دهد و اگر کسی نیست نماز ظهر می خوانند. در روایت معاویه نیز، حضرت بعد از اینکه کار معاویه را ذکر می کند تاکید می کند که ذات خطبه به قیام است. حضرت در ادامه می فرماید:

«ثُمَّ قَالَ الْخُطْبَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ خُطْبَتَانِ يَجْلِسُ بَيْنَهُمَا جَلْسَةً لَا يَتَكَلَّمُ فِيهَا قَدْرَ مَا يَكُونُ فَصْلٌ مَا بَيْنَ الْخُطْبَتَيْنِ»[10] .

1.3.2.2قضیه بدلیت

اما قضیه بدلیت که صاحب جواهر می گوید به طریق اولی در حالت عجز قیام شرط نیست، ناتمام است. به نطر ما هیچ اولویتی در کار نیست. آنچه در رکعتین مراتب دارد کار مصلی است. مصلی نمی تواند بایستد بنشیند، اشکالی ندارد. ولی اینجا کار امام است. ربطی به مصلی ندارد. وظیفه ی امام را بیان می کند. امام باید در حال خطبتین بما اینکه امام است قائم باشد. عرفی نیست بگوییم امام قاعد باشد؛ شاهدش نیز این است که در روایات آمده است «لا یوم القاعد القائم»[11] ؛ لذا ارتباطی ندارد. کلام صاحب جواهر به نظر ما قیاس مع الفارق است. امام بودن که واجب نیست بر خلاف نماز بر مصلی که در هر حال واجب است لذا اگر ایستاده نتواند می تواند نشسته بخواند. ولی امام جمعه شدن واجب نیست. اگرامام باشد که شرایط را داشته باشد می خواند و اگرنه هیچ ضرورتی ندارد که امام جمعه شود و نماز جمعه بخوانند.

1.3.2.3بررسی روایت معاویه

اما وجه ثالث که صاحب جواهر مطرح کردند مبنی بر اینکه روایت معاویه بن وهب می رساند که کانّ امام علیه السلام فعل معاویه را تقریر کرده است و گفته است در حال عجز نیازی به قیام در حال خطبه نیست، ناتمام است. به نظر ما ظاهر روایت قدح معاویه است. بسیاربعید است که امام علیه السلام کار معاویه را بخواهد توجیه کند. اصلا لسان روایت که می فرماید اولین کسی که خطبه را نشسته خواندمعاویه است، قدح آن ملعون است. عذرخواهی از مردم نیز توسط معاویه دال بر چیزی نیست. صرفا رفع استبعاد است که چگونه نشسته خواند و مردم چیزی نگفتند؟ امام می گوید مردم را گول زد و اجازه گرفت و عذر آورد. این کلام برای توجیه کار معاویه نیست بلکه برای رفع استبعاد است.

علاوه بر اینکه بعد از اینکه معاویه را قدح کرد، قاعده ی کلی را که رد معاویه نیز هست را بیان کرد :

«ثُمَّ قَالَ الْخُطْبَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ خُطْبَتَانِ يَجْلِسُ بَيْنَهُمَا جَلْسَةً لَا يَتَكَلَّمُ فِيهَا قَدْرَ مَا يَكُونُ فَصْلٌ مَا بَيْنَ الْخُطْبَتَيْنِ»[12] .

اشکال نشود که این هو قائم یک جمله صرفا حالیه است و بیان شرطیت مطلق نمی کند، در جواب می گوییم ظاهر این روایت این است که عمود کلام به این است که باید در حال قیام بخواند و شرطیت را به وضوح می رساند.

خلاصه اینکه به نظر ما در حال عجز، اگر خطیب نتواند قایما بخواند، تکلیف از او ساقط است و باید کنار رود، اگر کسی دیگر وجود داشته باشد او می خواند و در غیر اینصورت نماز ظهر را می خوانند. بنابراین کلام محقق صاحب شرایع و همچنین صاحب جواهر ناتمام است. لازمه ی شرطیت مطلقه سقوط تکلیف عند عدم القدره است. وقتی دلیل شرطیت را دارای اطلاق دانستیم دیگر لا مجال برای تمسک به اطلاقات، کما اینکه لا مجال برای تمسک به اصل علمی؛ این فرع واضح است.

هذا تمام الکلام فی شرطیۀ القیام.

2اتحاد یا تعدد امام و خطیب

در ادامه مرحوم صاحب جواهر به مناسبت استخلاف این بحث را مطرح می کند که آیا در خطیب و امام وحدت شرط است یا خیر؟! آیا می شود یک نفر خطیب و دیگری امام جمعه باشد؟! این مسئله محل کلام واقع شده است[13] . برخی قائل به لزوم اتحاد شده اند و برخی نیز آن را بی اشکال دانسته اند. قائلین به عدم شرطیت اتحاد خطیب و امام، به اطلاقات تمسک کرده اند. اطلاقات می گوید نماز جمعه یعنی خطبتین و رکعتین، این روایات اطلاق دارد که همه را یک نفر انجام دهد یا اینکه خطبه را یک نفر و نماز را دیگری بخواند. روایات بیانیه اطلاق دارد که فرقی نمی کند دو امام باشد یا یک امام؛ در مقابل قائلین به اتحاد ادعای وجود مقید کرده اند. آن ها می گویند مقید این اطلاق سیره ی مستمره از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم است که هر کجا نماز جمعه اقامه می شده است، خطیب و امام جمعه یک نفر بوده اند و نقل نشده است که برخلاف آن بخوانند. صاحب جواهر می فرماید ما از اینگونه سیره ها می توان کشف کرد که شرطیت دارد. یعنی با اینکه جای این بود که اتفاق بیفتد، ولی اتفاق نیفتاده است که یک مورد هم نقل نشده است، معلوم می شود اتحاد شرط بوده است. لذا می فرمایند از سیره مستمره ما کشف می کنیم که شرط لزومی است. اگر کسی از این سیره به اطمینان برسد می تواند اتحاد را شرط بداند و اگر کسی قبول نکند و بگوید صرفا متعارف این بوده است که یک نفر می خوانده است نوبت به دلیل دوم می رسد که استظهار از روایات است. قائلین به لزوم اتحاد، ادعا می کنند که ظاهر روایات این است که امام و خطیب باید یکی باشند. در همین صحیحه محمد بن مسلم آمده است که:

« عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجُمُعَةِ فَقَالَ بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ يَخْرُجُ الْإِمَامُ بَعْدَ الْأَذَانِ فَيَصْعَدُ الْمِنْبَرَ وَ يَخْطُبُ لَا يُصَلِّي النَّاسُ مَا دَامَ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ ثُمَّ يَقْعُدُ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ قَدْرَ مَا يَقْرَأُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثُمَّ يَقُومُ فَيَفْتَتِحُ خُطْبَتَهُ ثُمَّ يَنْزِلُ فَيُصَلِّي بِالنَّاسِ ثُمَّ يَقْرَأُ بِهِمْ فِي الرَّكْعَةِ الْأُولَى بِالْجُمُعَةِ وَ فِي الثَّانِيَةِ بِالْمُنَافِقِينَ»[14] .

یصلی یعنی همان کسی که خطبه را خوانده است نماز را بخواند. ظاهر این روایت تعین است. در موثقه سماعه نیز چنین آمده بود:

« مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَنْبَغِي لِلْإِمَامِ الَّذِي يَخْطُبُ النَّاسَ- يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْ يَلْبَسَ عِمَامَةً فِي الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ وَ يَتَرَدَّى بِبُرْدٍ يَمَنِيٍّ أَوْ عَدَنِيٍّ وَ يَخْطُبَ وَ هُوَ قَائِمٌ يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يُثْنِي عَلَيْهِ ثُمَّ يُوصِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ يَقْرَأُ سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ صَغِيرَةً ثُمَّ يَجْلِسُ ثُمَّ يَقُومُ فَيَحْمَدُ اللَّهَ وَ يُثْنِي عَلَيْه‌ ِ وَ يُصَلِّي عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ عَلَى أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ يَسْتَغْفِرُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِذَا فَرَغَ مِنْ هَذَا أَقَامَ الْمُؤَذِّنُ فَصَلَّى بِالنَّاسِ رَكْعَتَيْنِ يَقْرَأُ فِي الْأُولَى بِسُورَةِ الْجُمُعَةِ وَ فِي الثَّانِيَةِ بِسُورَةِ الْمُنَافِقِينَ»[15]

امام در این روایت حقیقت نماز جمعه را بیان می کند که خطبه را بخواند و بعد هم همان شخص با مردم نماز بخواند. سائل سوال کرده است که نماز جمعه چیست؟ مقام مقام تحدید است. حضرت حقیقت نماز جمعه را بیان کرده است. در این روایت فصلی بالناس، ضمیر بر می گردد به همان کسی که خطبه را خوانده است.

دلیل دیگر روایاتی است معروف به روایت قری که حضرت فرمود:

« وَ قَالَ زُرَارَةُ قُلْتُ لَهُ عَلَى مَنْ يَجِبُ الْجُمُعَةُ قَالَ تَجِبُ عَلَى سَبْعَة نَفَرٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ لَا جُمُعَةَ لِأَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَحَدُهُمُ الْإِمَامُ فَإِذَا اجْتَمَعَ سَبْعَةٌ وَ لَمْ يَخَافُوا أَمَّهُمْ بَعْضُهُمْ وَ خَطَبَهُمْ»[16]

شاید این روایت بهترین روایت بر مدعای قائلین به لزوم باشد. چندین روایت بدین مضمون آمده است که ملاحظه بفرمایید انشاالله درجلسه ی آینده به بررسی آن می پردازیم.

 


[11] .البته عین این عبارت در روایات یافت نشد، کلمات فقهاء می باشد که مستفاد از تعدادی از روایات است از جمله: « مرسل الفقيه عن أبي جعفر عليه السّلام: (إن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم صلی بأصحابه في مرضه جالسا، فلما فرغ قال صلى اللّه عليه و آله و سلم: لا يؤمنّ أحدكم بعدي جالسا)» . من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج1، ص381.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo