< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

94/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/نفاس /مسائل نفاس

خلاصه مباحث گذشته: در جلسه قبل در مسأله سوم در مورد حکم خونی که صاحب عادت میبیند و از ده روز تجاوز میکند و همچنین حکم خون روز دهم بعد از ولادت سخن به میان آمد و در مسأله چهارم در مورد فاصله شدن أقل طهر بین نفاس و حیض متأخر، مباحثی مطرح شد..

مسأله 5: طولانی شدن ولادت و حکم نقاء متخلّل

مسألة 5: إذا خرج بعض الطفل و طالت المدة‌ إلى أن خرج‌ تمامه فالنفاس من حين خروج ذلك البعض إذا كان معه دم و إن كان مبدء العشرة من حين التمام كما مر؛ بل و كذا لو خرج قطعة قطعة و إن طال إلى شهر أو أزيد فمجموع الشهر نفاس إذا استمر الدم و إن تخلل نقاء فإن كان عشرة فطهر و إن كان أقل تحتاط بالجمع بين أحكام الطاهر و النفساء‌.[1]

مرحوم سیّد سه فرع مرتبط به هم را در مسأله 5 و 6 مطرح کرده است؛ که خوب بود این سه فرع را در یک مسأله مطرح میکرد.

تا به حال بحث در ولادتهای متعارف بود که طول نمیکشید، در مسأله پنج طولانی شدن یک ولادت و همچنین خروج طفل را بصورت قطعه قطعه را مطرح نموده است و در مسأله شش ولادتهای متعدد را مطرح نموده است.

فرع أوّل: طول کشیدن یک ولادت بدون اینکه قطعه قطعه شود

مرحوم سیّد فرموده در صورتی که بعضی از أجزاء طفل خارج شود و مدتی طول بکشد تا سایر أجزاء خارج شود، از همان زمان خروج جزء أوّل، حکم به نفاس میشود. در روایت عمار داشت که نماز بخواند ما لم تلد که به قرینه مقابله از همان أوّل که ولادت شروع میشود، نماز قطع میشود، منتهی به شرط اینکه دم ببیند، و لکن مبدء حساب عشره از زمانی است که همه أجزاء خارج شود. در روایت مالک بن أعین من حین تمام که فرمود منذ وضعت که ملاک احتساب عشره را زمان خروج تمام الأجزاء مطرح نموده است.

حکم نقاء متخلّل

مرحوم سیّد در بارهی نقاء متخلّل بحث نمیکند که حکم آن چیست؟ در ذهن مرحوم سیّد این بوده است که چون طهر متعارفی ندارد، جائی برای این بحث نیست. لذا در آن دو فرع از نقاء متخلّل بحث کرده است.

لکن در این فرع هم جای بحث در مورد نقاء متخلّل هست. متخلّل بین ولادت تا پایان وولادت مثلاً اگر ولادت یک روز طول بکشد، و از صبح تا به ظهر خون ببیند ولی از عصر تا غروب خون نبیند، و دوباره در زمان غروب خون ببیند که جا دارد در مورد نقائی که از ظهر تا غروب طول کشیده بحث شود که اگر طهر محسوب شود باید نماز ظهر و عصر را بخواند و اگر نفاس محسوب شود تکلیفی نسبت به نماز ظهر و عصر ندارد.

نظر مرحوم سیّد

مرحوم سیّد در مشابهات این مسأله میگوید که در نقاء متخلّل باید احتیاط نمود، که در اینجا همان احتیاط را باید مطرح نماید؛ دلیل سیّد (أقل الطّهر عشره) است؛ منتهی گیر دارد که نقاء تا پایان ولادت را شامل میشود یا نه؟ لذا احتیاط کرده است.

نظر مرحوم حکیم

در مقابل مرحوم سیّد، کسانی مثل مرحوم حکیم[2] میگویند که این یک قاعده کلیّه است، لکن بین النّفاسین دلیل داریم که لازم نیست ده روز فاصله شود و در غیر آن، این قاعده کلیّه جاری میشود. که در محل کلام که نفاس واحد است این قاعده جاری است و به کمک این قاعده میگوئیم که لازم است که طهر بین نفاس واحد ده روز باشد، و در صورتی که این فاصله کمتر ازز ده روز باشد، حکم به طهارت نمیشود و بالنتیجه میگوئیم که نفاس است. ایشان در مورد دلالت روایت یونس بر یک قاعده کلیّه گیر داشته است.

نظر مرحوم خوئی

مرحوم خوئی[3] میفرماید که در بحث نفاس دلیل معتبری نداریم که لازم است نقاء متخلّل قبل از تمام شدن ولادت، کمتر از ده روز نباشد؛ و أقلّ الطهر عشره، فقط در مورد حیض است و روایت مرسله هم که سند ندارد.

ایشان میفرماید دلیل بر اینکه نقاء متخلّل، حیض و یا نفاس است، روایاتی است که میگوید ایام حیض، این مجموعه است و نقاء هم حیض حساب میشود؛ دلیل ما این است که (النّفساء تقعد أیّامها) که أیّامها این مجموعه است و این دلیل در مورد نقاء بین اوّل و آخر ولادت نمیآید؛ زیرا ما أیّام را از آخر ولادت حساب میکنیم. پس تقعد ایّامها خون قبل از ولادت را نمیگیرد. و اینکه میگوئیم نفاس است به روایت عمار است که میگوید تا ولادت شروع شد، نفاس است. این روایت زمانی که خون ندارد را نمیگیرد و (النّفساء تکفّ) بعد از ولادت را میگیرد نه قبل از ولادت.

این زمانی که در بین خروج جزء أوّل و بین خروج تمام طفل فاصله شده است، هیچ کدام از أدلّه نفاس شامل آن نمیشود، و روایات امر به نماز و ترغیب به قرائت قرآن و جواز الوطی اینجا را میگیرد.

مناقشه استاد در مورد نظر مرحوم خوئی

و لکن در ذهن ما مضافاً بر اینکه مستبعد است که در ابتداء، نفاس باشد و در زمان قطع خون، نفاس نباشد و بعد که خون شروع میشود نفاس باشد، لذا میگوئیم فرقی بین نقاء در زمان شروع ولادت و نقاء بعد از ولادت نیست. در بحث حیض گفتیم که دلیل ما بر اینکه نقاء متخلّل حیض است، این است که با توجه به اینکه نقاء متخلّل یک مسأله محل إبتلاء بوده است و در روایات آن را از حکم حیض إستثناء نکردهاند، معلوم میشود که همان أحکام حیض را دارد و إلّا لازم بود که نسبت به آن تذکّر میدادند؛ در محل کلام هم همین مطلب وجود دارد. و مساعد اعتبار هم همین است که از زمان شروع ولادت و آمدن خون، این زن تکلیفی نسبت به نماز و سایر عبادت مشروط به طهارت در این برهه نداشته باشد، زیرا همه اینها نفاس است. و روایت عمار که میگفت (ما لم تلد) که دلالت دارد بر اینکه از وقتی که نفاس شروع شد، نماز را قطع کن، چه خون در این بین قطع شود یا نشود. که بعید نیست که این روایت اطلاق داشته باشد. مضافاً به علم به عدم فرق بین این نقاء و نقائی که بعد از ولادت حاصل میشود، و أقل الطّهر عشره هم بعنوان مؤیّد است. پس اینکه مرحوم حکیم فرموده است که نقاء بین خروج جزء أوّل و تمام الولادت، نفاس است، حرف متینی است.

فرع دوم: خروج طفل به صورت قطعه قطعه

فرع دوم این است که ولادت طول کشیده است لکن به این شکل که قطعه قطعه آمده است، مثلاً روز أول سرش خارج شده و روز دوم پاهایش و هکذا.

مرحوم سیّد فرموده است حتی اگر یک ماه هم طول بکشد همه اینها نفاس است، وجه این مطلب هم طبق مبنای سیّد این است که آن روایاتی که میگفت اکثر نفاس ده روز است، شامل محل کلام نمیشود و فقط در موردی است که ولادت به طور کامل محقّق شود و از طرفی نفساء بر این یک ماه صدق میکند.

حکم نقاء متخلّل

اگر در هنگام خروج یک قطعه خون نفاس خارج شود ولی در زمان بعد خون قطع شود و دوباره د رزمان دیگر خون بیاید، حکم برهه که خون قطع شده است چیست؟

نظر مرحوم سیّد

مرحوم سیّد تفصیل داده است که اگر زمان قطع خون ده روز باشد، طهر است؛ با توجه به أقلّ الطّهر عشره و اینکه یک قطعه جدید میآید نفاس جدید است؛ اما اگر کمتر از ده روز پاک بود، فرموده است که همان احتیاط میآید، همه اینها را مرحوم سیّد یک نفاس حساب کرده است؛ فرموده از آنِ أوّل نفاس شروع شده است، گرچه عشره شروع نشده است. (بل و کذا...).

نظر مرحوم خوئی

در مقابل سیّد، مرحوم خوئی[4] فرموده است که قطعه قطعه مثل فرع سوم سیّد است که ولادات متعدده است و نفاسهای متعدّد است، الآن که یک قطعه آمد وضعت صدق میکند؛ و در روایت مالک بن أعین هم فرمود که نفاس از زمان وضع شروع میشود؛ و نتیجه میگیرد که چند نفاس دارد، لذا نمیتوان گفت که این برهه، نقاء متخلّل است و همچنین باید عشره را ملاحظه کرد. اگر ده روز خون آمد ولی قطعه دوم نیامد، روز یازدهم که قبل از قطعه دوم است، نفاس نیست. (مرحوم سیّد گفت که نفاس ست ولی مرحوم خوئی میگوید که تا ده روز نفاس و روز یازدهم نفاس نیست). (البته یک جائی با مرحوم سیّد موافق میشود. سیأتی).

مناقشه استاد در مورد نظر مرحوم خوئی

و لکن به ذهن میآید که أدلّه اطلاق ندارد؛ در بحثهای سابق قبول کردیم که أدله اطلاق دارد چه ناقص باشد و چه کامل، ولی ناقصی که همهاش با هم بیاید، ولی آنجائی که قطعه قطعه میآید، ولدت صدق نمیکند. اینکه ولدت در اینجا تطبیقات عدیده داشته باشد، بعید است؛ همانطور که دیگران فرمودهاند عشره را باید بعد از پایان ولادت حساب بکند و اینگونه نیست که به عدد هر قطعهای که خارج میشود، یک نفاسی داشته باشد؛ و همچنین خلاف متفاهم عرفی از ولادت است، گرچه اینها هم حکم نفاس را دارد.

بحث عشره صاف است و اکثره عشره نمیآید، ولی بحث در مورد حکم نقائی است که در این وسط رخ میدهد، و کمتر از ده روز است. مرحوم خوئی میگوید که یک ولادت بیشتر نیست و لکن نقاءها، لیس بحیضٍ، دلیل ما در نفاس بودن (النّفساء تکفّ ایّامها) است که مراد از أیّامها، ایامی است که از پایان ولادت هست، بالفرض که قبول کردیم که یک نفاس است و هر کدام یک ولادت نیستند، ولی مع ذلک حرف مرحوم سیّد را در نقاء متخلبل قبول نداریم، اینکه میگوئیم نقاء أثناء نفاس، نفاس است و نقاء دثناء حیض، حیض است؛ نقائی است که در مجموعه أیّامها باشد و شما که میگوئید ایّام از زمان ولادت شروع میشود، اینکه یک ماه را باید قعود بکند از باب ایّامها نیست. اگر ده روز خون دید و بعد از ده روز، یک روز نقاء داشت و روز دوازدهم قطعه دیگری آمد، دلیلی بر نفاس بودن این نقاء نداریم؛ مرحوم خوئی طبق مبنائی که دارد، در نقاءهای هر قطعه تا ده روز، با مرحوم سیّد مشترک هستند و مرحوم خوئی میگوید که نفاس است؛ هر کدام به ملاک خودشان میگویند که نفاسٌ. آنجائی از هم جدا میشوند که نقاء بعد از ده روز خون دیدن بعد از قطعه اُولی باشد.

فرع سوم: ولادات متعدّده

مرحوم سیّد در مسأله ششم، فرع سوم را مطرح مینماید.

مسأله 6: إذا ولدت اثنين أو أزيد‌ فلكل واحد منهما نفاس مستقل

مسأله 6: إذا ولدت اثنين أو أزيد‌ فلكل واحد منهما نفاس مستقل فإن فصل بينهما عشرة أيام و استمر الدم فنفاسها عشرون يوما لكل واحد عشرة أيام و إن كان الفصل أقل من عشرة مع استمرار الدم يتداخلان في بعض المدة و إن فصل بينهما نقاء عشرة أيام كان طهرا بل و كذا لو كان أقل من عشرة على الأقوى من عدم اعتبار العشرة بين النفاسين و إن كان الأحوط مراعاة الاحتياط في النقاء الأقل كما في قطعات الولد الواحد‌.[5]

ثمره نفاس مستقلّ این است که اگر بینشان ده روز فاصله باشد، مسلّم است که این ده روز طهر است، و نفاسش هم بیست روز است. و اگر خون مستمر بود و أقلّ فاصله نشود، آن پنج روز دوم که مال نفاس أوّل بود، در پنج روز أوّل نفاس دوم، تداخل میکند. و اگر نقاء ده روز باشد، طهر است؛ و اگر کمتر از ده روز هم بود باز هم طهر است. مشکله طهر بودن این است که بین دو نفاس، أقل از عشره میشود که أقلّ الطّهر عشره، یک مخصِّص دارد بالإجماع و آن بینَ النّفاسَین است.

بعضی فرمودهاند که این حرف غّیر از اجماع، دلیل دیگری ندارد.


[1] - العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 363-362‌.
[2] - مستمسك العروة الوثقى؛ ج‌3، ص: 454 (ثمَّ إن لازم الحكم بوحدة النفاس أن يكون النقاء المتخلل في الأثناء دون العشرة نفاساً، لعموم كون أقل الطهر عشرة، و الثابت من تخصيصه ما كان بين نفاسين، لا ما كان بين أيام نفاس واحد، فيرجع فيه الى العموم المذكور).
[3] - موسوعة الإمام الخوئي؛ ج‌8، ص: 188 (الصحيح عدم إلحاقه بالنفاس، و ذلك لأنّ الدليل على احتسابه من النفاس إنّما هو الإطلاقات الواردة في أنّ النّفساء تقعد أيامها، و قد تقدّم أن أيامها إنّما تحسب بعد تماميّة الولادة و رؤية الدم و لا تحسب من أثنائها، فالنقاء المتخلل بين الدمين في أثناء الولادة ممّا لم يقم دليل على كونه نفاساً، فلا يترتّب عليه أحكامه، لأنّ المطلقات الدالّة على وجوب الصّلاة و الصِّيام و جواز إتيان الزوج زوجته تقتضي ثبوت تلك الأحكام ما لم يقم دليل على تقييدها، و هو إنّما قام على التقييد في خصوص النقاء بين نفاس واحد كما مرّ).
[4] - موسوعة الإمام الخوئي؛ ج‌8، صص: 187-186 (لا يبعد أن يقال إن حالها حال الولادات المستقلة، و ذلك لصدق الولادة عند وضع قطعة من الولد، و هذا بخلاف ما إذا كان الولد متصلًا، لأنّ الاتصال مساوق للوحدة، و من هنا لو خرج رأس الولد فماتت يقال إنّها ولدت رأس الولد فماتت، و أمّا إذا خرج رأس الولد و هو متصل الأجزاء فماتت يقال إنّها ماتت في أثناء الولادة، إذ‌ يصدق أنّها ولدت قطعة من الولد، و الدليل مطلق إذ لم يقيد الولادة بأن يكون الولد تاماً، فلكل منهما نفاس و تحسب العشرة في كل منهما بعد رؤية الدم، و قد تتداخل ولادتان أو أكثر في مقدار من العشرة أو أيام العادة كما عرفت في الولادة المستقلّة. و على ما قرّبناه يترتب على كل قطعة وضعتها المرأة حكم الولادة المستقلة، و النقاء المتخلل بين وضع قطعة و أُخرى حكم النقاء الّذي تراه المرأة بين الولادتين المستقلتين كما تقدّم، و كذلك النقاء في أيام العادة أو عشرة أيام من وضع كل قطعة، فإنّه من النقاء في أثناء نفاس واحد و هو بحكم النفاس كما هو الحال في الولادة المستقلة. و أمّا بناءً على أن وضع كل قطعة ليس من الولادة في شي‌ء فالأثر من حساب أيام العادة أو عشرة أيام إنّما هو بعد وضع مجموع القطعات، و عليه ربما يطول وضعها شهراً أو أكثر أو أقل إلّا أنّه نفاس واحد، و النقاء المتخلل بين وضع القطعات كالنقاء في أثناء الولادة التامة بحكم الطهر، لعدم كونه بعد رؤية الدم و الولادة، و النقاء الّذي هو بحكم النفاس إنّما هو النقاء بعد رؤية الدم و تمامية الولادة كما تقدّم).
[5] - العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج‌1، ص: 363.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo