< فهرست دروس

درس خارج فقه- استاد فاضل لنکرانی

95/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه بحث گذشته

بحث در این است که آیا می‌توان از این آیه شریفه ﴿وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ[1] ، استفاده کنیم کسی که منکر وجوب حج باشد کافر است یا خیر؟ در جلسه گذشته نکاتی برای بیان استدلال و احتمالات در این آیه ذکر شد و گفتیم که مجموعاً پنج احتمال در این آیه شریفه وجود دارد.

رسیدیم به احتمال چهارم که احتمالی است که مرحوم خوئی می‌فرماید ظاهر همین احتمال است. البته ایشان درباره احتمال سوم (یعنی اینکه بگوئیم در این آیه کفر اصطلاحی در مقابل اسلام نیست، بلکه کفر در مقابل شکر است) نیز می‌فرماید بعید نیست، اما اگر بخواهیم بگوئیم نظر ایشان چیست؟ استظهارشان همین احتمال چهارم است.

بررسی احتمال چهارم درباره کفر در آیه شریفه «و من کفر»

محقق خوییقدس‌سره در استظهار از آیه می‌فرماید آیه نه دلالت دارد بر اینکه «ترک الحج سببٌ للکفر» و نه دلالت دارد بر اینکه «انکار وجوب الحج سببٌ للکفر»، بلکه اصلاً آیه در این مقام نیست که چه چیزی سبب کفر است یعنی درست در مقابل احتمال اول و دوم که می‌گفتند آیه دلالت دارد بر اینکه؛ یا ترک، سبب کفر است و یا انکار وجوب، سبب برای کفر است، این احتمال آن است که آیه در مقام بیان این جهت نیست. می‌گوئیم اگر آیه در مقام بیان این جهت نیست، این سبب کفر از کجا آمد؟

ایشان می‌فرماید: «و من کفر أی کفر بأسباب الکفر» یعنی اگر کسی کافر شود از راه اسبابی که موجب کفر است مانند اینکه کسی توحید یا رسالت را قبول نکند یا معاد را نپذیرد (که به اعتقاد محقق خوییقدس‌سره برخلاف مشهور، معاد را هم در شرایط اسلام می‌داند). به بیان دیگر؛ ایشان می‌فرماید 1) آیه نمی‌گوید «ترک الحج سببٌ للکفر»، 2) آیه نمی‌گوید «انکار وجوب الحج سببٌ للکفر»، در نتیجه آیه نمی‌خواهد بگوید کفر، مسبب از چه چیز معینی است؟‌ بلکه آیه می‌فرماید: ﴿و من کفر﴾ یعنی هر کسی که کافر است، حال سبب کفرش هر چه می‌خواهد باشد، آیه در مقام بیان او نیست، اگر یک کسی کافر شد، ﴿ان الله غنیٌ عن العالمین﴾.

تنظیر محقق خوییقدس‌سره برای اثبات احتمال چهارم

ایشان در ادامه، یک تنظیری می‌آورد که در آیات شریفه سوره مدثر آمده: ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ[2] ؛ خداوند یا ملائکه‌ جهنم به جهنمی‌ها می‌گویند چه چیزی شما را در جهنم قرار داد؟ ﴿قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ * وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ﴾؛ چهار مطلب را می‌گویند که ما اهل نماز نبودیم، اهل زکات نبودیم، با خائضین نشست و برخاست می‌کردیم و ما روز قیامت را تکذیب می‌کردیم.

مرحوم خوئی می‌فرماید چطور در این آیات سوره مدثر، آیات دلالت ندارد بر اینکه ترک نماز یا ترک زکات موجب کفر است یعنی ما نمی‌توانیم از این آیات استفاده کنیم چون اینها ترک نماز یا ترک زکات یا تکذیب یوم القیامه را کردند، بلکه آیه می‌گوید اینها اول تکذیب یوم القیامه را کردند و کسی که تکذیب یوم القیامه می‌کند، تبعاً نماز و زکات را ترک می‌کند.

خلاصه آنکه؛ از این آیات سوره مدثر چند مطلب را می‌توان استفاده کرد: 1)‌ آیه در این مقام نیست که بگوید ترک نماز یا ترک زکات سبب تکذیب اینها شده، آیه سبب تکذیب را بیان نمی‌کند، بلکه می‌گوید اینها می‌گویند: «کنا نکذب بیوم الدین».

2) کسی که تکذیب یوم القیامه می‌کند، تبعاً ترک نماز و ترک زکات دارد، عین همین سخن در ما نحن فیه هست. «و من کفر» آیه نمی‌گوید «ترک الحج سببٌ للکفر»، آیه نمی‌گوید «انکار وجوب الحج سببٌ للکفر»، بلکه «و من کفر أی کفر بسبب الکفر»؛ هر چه می‌خواهد سببش باشد، آیه سبب را بیان نمی‌کند، اما کسی که کافر شد، تبعاً حج را ترک می‌کند. محقق خوییقدس‌سره می‌فرماید ما نحن فیه درست شبیه همان است که در سوره مدثر بیان شده.[3]

دیدگاه والد معظمقدس‌سره درباره احتمال چهارم

مرحوم والد ما هم به اصل بیان محقق خوییقدس‌سره اشکال کردند و هم به تنظیر ایشان. اما راجع به بیان استدلال و استظهاری که محقق خوییقدس‌سره کردند می‌فرماید طبق این بیانی که شما می‌کنید، بین کفر و مسئله‌ وجوب الحج چه ارتباطی پیدا شد؟ در حالی که مسلم است این «و من کفر» با آنچه قبل از آیه است (که مسئله‌ وجوب الحج است)، کاملاً بین‌شان یک ارتباطی باید باشد، آیه می‌فرماید: ﴿لله علی الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلاً﴾، آیه وجوب حج را بیان می‌کند و بعد می‌فرماید: «و من کفر»، اما طبق این بیان شما، «و من کفر» اصلاً ارتباطی به ما قبل پیدا نمی‌کند.[4]

برخی در پاسخ از مرحوم والد ما گفتند مرحوم خوئی نظرشان این است که چون «من کفر» را ایشان معنا می‌کند «من کفر باسباب الکفر»، معنای آیه این‌گونه می‌شود: «من کفر باسباب الکفر» و کسی که «کفر بالاسلام یترک الحج»، در این صورت، «ان الله غنیٌ عن العالمین»؛ چون بالأخره کسی که کافر است، ترک حج می‌کند، «فالارتباط محفوظٌ».

جواب این است که باید یک ارتباط خاص اینجا باشد، آنچه مرحوم والد ما ادعا دارند، این است که ما باشیم و آیه، بین این کفر و حج یک ارتباط خاصی باید باشد یعنی خود حج، باید یک خصوصیتی در مسئله کفر داشته باشد، اما اینکه بگوئیم من کفر باسباب الکفر و تبعاً حج را هم ترک می‌کند، نماز و روزه و زکات را هم ترک می‌کند، خصوصیتی پیدا نکرد و با این بیان مرحوم خوئی این ارتباط خاص منتفی شده و از بین می‌رود.

اشکال مرحوم والد به تنظیر: مرحوم والد در اشکال به تنظیر محقق خوییقدس‌سره می‌فرماید: «اما التنظیر بقوله تعالی ﴿ما سلککم فی سقرالی آخر الآیه فعجیبٌ»؛ این تنظیر خیلی عجیب است؛ زیرا این آیات سوره مدثِّر، اصلاً در مقام بیان کفر و بیان تطبیق عنوان کافر نیست، بلکه در مقام بیان سبب دخول در نار است، سبب دخول در نار دو چیز است: 1) ﴿التکذیب بیوم الدین﴾ که موجب کفر است، 2)‌ ﴿ترک الصلاة و الزکاة﴾.

ایشان می‌فرماید اصلاً این آیه شریفه یکی از ادله‌ این قاعده‌ی فقهیه است که: «الکفار مکلفون بالفروع کما أنهم مکلفون فی الاصول»، آیه به کفاری که داخل جهنم شدند می‌گوید چرا داخل جهنم شدید؟ می‌گویند ما نماز نخواندیم، پس معلوم می‌شود که اینها مکلف به فروع بودند، زکات ندادیم معلوم می‌شود که اینها مکلف به فروع بودند.

خلاصه اشکال ایشان به تنظیر آن است که؛ آیه اصلاً در این مقام نیست که سبب تکذیب و سبب کفر چیست یا در مقام ضابطه کفر نیست، اما در ما نحن فیه آیه می‌خواهد بگوید این «و من کفر» سبب کفر را می‌خواهد بیان کند. به بیان دیگر؛ شاید مرحوم والد ما روی کلمه‌ «من» در آیه خیلی تکیه کردند «و من کفر»؛ یعنی خدای تبارک و تعالی می‌گوید «هذا کافرٌ»، علتش؛ یا باید ترک الحج باشد و یا انکار وجوب الحج.

ارزیابی اشکال والد معظَّمقدس‌سره به محقق خوییقدس‌سره

به نظر ما اشکال ایشان به تنظیر خیلی وارد نیست اگرچه فرمود این تنظیر از مرحوم خوئی عجیب است؛ زیرا مرحوم خویی تنظیر را از این جهت می‌آورد که؛ همان‌گونه که سبب تکذیب در این آیه شریفه مدثر ذکر نشده، در ما نحن فیه هم سبب کفر برای «من کفر» ذکر نشده است. بنابراین، به نظر می‌رسد تنظیر فی محله بوده و اشکال مرحوم والد در تنظیر وارد نیست، اما آن اشکالی که به اصل فرمایش مرحوم خوئی دارند (که این موجب عدم ارتباط من کفر بما قبل است)، به قوت خود باقی است.

ما در تقویت اشکال به مرحوم خوئی می‌گوئیم بیان شما محتاج به یک تقدیرهایی است، ما طبق بیان سببیّت و مسببیت می‌گوئیم متعلق «من کفر»؛ یا ترک الحج است و یا انکار وجوب الحج، اما شما می‌گوئید «من کفر» و اصلاً متعلق برایش ذکر نمی‌کنید! یک امر مبهم است فقط می‌گوئید باسبابه. بنابراین، برای ترک الحج و وجوب الحج قرینه‌ قبلی وجود دارد، اما چه قرینه‌ای برای باسبابه وجود دارد؟

خلاصه آنکه؛ طبق بیان مرحوم خویی، هم متعلق روشن نیست و هم کلمه‌ «باسبابه» را باید بیاوریم، بعد برای ارتباط باید بگوئیم «من کفر باسباب الکفر تبعاً یترک الحج»، تبعاً اعمال دیگر را هم ترک می‌کند که این تقدیرهای زیادی لازم داشته و ابهام دارد و این بیان به هیچ وجهی برای ما قابل قبول نیست.

احتمال پنجم در آیه شریفه و ارزیابی آن

احتمال پنجمی که در این آیه شریفه داده شده این است که بگوئیم ﴿من کفر أی کفر بالبیت﴾ یا ﴿کفر بهذه الآیات الموجوده فی الکعبه﴾ که در قبل از این آیات آمده است. آیات قبل چنین است: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَ هُدًى لِلْعَالَمِينَ * فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ[5] ؛ در این آیات، هم مسئله‌ اول بیت را دارد و هم ﴿فیه آیات بینات﴾ و هم مقام ابراهیم. بعد می‌گوید: ﴿و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً﴾، عبارت ﴿و من کفر﴾، ذیل همه‌ اینهاست، ﴿من کفر﴾ به همه این آیات، ﴿فإن الله غنیٌ عن العالمین﴾.

سیوطی در درّ المنثور از جریر از عطاء بن ابی رباح نقل می‌کند که او گفته: «من کفر بالبیت»، از ابن زید هم نقل می‌کند: «من کفر بهذه الایات»[6] ، البته قول اینها بر ما حجّیت ندارد، اما اشکال اصلی این احتمال آن است که این «و من کفر»، متعلق کفر باید یک امر اختیاری باشد، این آیه ﴿لا الذی ببکة مبارکاً﴾؛ چه قبول کنم و چه قبول نکنم مکه مبارک است، ﴿فیه آیاتٌ بینات﴾؛ من چه قبول کنم و چه قبول نکنم فیه آیات بینات است، فرقی نمی‌کند، «و من دخله کان امناً»، حال امنیت تشریعی مراد است یا نه فرقی نمی‌کند، اما این «و من کفر» باید یک اثری داشته باشد، کفر اثرش این است که نمی‌رود، کسی که انکار وجوب حج می‌کند، می‌گوید این تکلیف بر من ثابت نیست، ولی کسانی که قائل به احتمال پنجم می‌شوند، مثل این است که بگوئیم «من کفر» به روز، کفر و انکار به آن معنا ندارد. لذا این «و من کفر» نمی‌شود به آنها برگردد.

نتیجه آنکه؛ اگر این «کَفَرَ» را کفر اصطلاحی بگیریم، نسبت به اینها کفر اصطلاحی معنا ندارد، اگر کفر در مقابل شکر نعمت را بگیریم، برمی‌گردد به همان معنای سوم، پس دیگر احتمال مستقل و جدیدی نشد. ما از این احتمالات پنج‌گانه در آیه شریفه، احتمال سوم را ترجیح دادیم یعنی به قرینه آیات سوره لقمان و سوره نمل و به قرینه کلمه‌ «غنی»، ظهور در این دارد که «کفرَ» در آیه کفر اصطلاحی در مقابل اسلام مراد نیست، بلکه کفر در مقابل شکر است و «کفرَ» یعنی شاکر نعمت نباشد و اگر کسی کفران این نعمت را کرد، ﴿ان الله غنیٌ عن العالمین﴾.

تا اینجا با توجه به خود آیه و بدون در نظر گرفتن برخی از روایات که در ذیل این آیات شریفه وارد شده، بحث کردیم. در جلسه بعد به بررسی این روایات خواهیم پرداخت.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo