درس خارج فقه- استاد فاضل لنکرانی
95/09/14
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه بحث گذشته
بحث در این بود که اگر کسی منکر یک ضروری بشود، آیا این عنوان منکر ضروری موجب کفر است یا خیر؟ این بحث را مفصل مطرح کرده و روشن شد که چنین عنوانی در فقه نداریم که انکار ضروری به عنوان خودش موجب کفر شود. ادله و روایاتی که ملاک برای اسلام و کفر را مطرح میکند، مفصل مورد بحث قرار دادیم. خلاصه بحث آن است که؛ حج یکی از ضروریات است و در ضروری بودن وجوب حج تردیدی نیست، بعد فقها فتوا میدهند به اینکه کسی که منکر وجوب حج بشود کافر است. ما به دنبال این هستیم که دلیل این فتوا چیست؟
بررسی دلیل اول بر کفر منکر ضروری
دلیل اول این است که بگوئیم وجوب حج، از ضروریات است و کبرای کلی این است که منکر ضروری کافر است. پس نتیجه این میشود کسی که منکر وجوب حج شود، باید کافر باشد. با این تحقیقی که ارائه دادیم ما کبری را نپذیرفتیم یعنی ما چنین کبرایی که اگر کسی منکر ضروری شود، سر از کفر دربیاورد، نپذیرفتیم و بحث مفصلش را مطرح کردیم (حال اگر مقداری از بحث مثل دیدگاه مرحوم شیخ انصاری باقی ماند، نمیخواهیم دنبال کنیم؛ چون همه ابعاد بحث را باید مجدداً تکرار کنیم).
نتیجه آنکه؛ این کبرای کلی (که هر کسی که منکر یکی از ضروریات بشود کافر است)، اگر ثابت باشد آثار بسیاری دارد (زیرا در زمانه ما متأسفانه منکر ضروری کم نیست، البته اینکه میگوییم کم نیست، نه اینکه خدایی نکرده زیاد باشد، چون کم آن هم زیاد است) و اگر کسی این کبرا را بپذیرد، باید آثار کفر را برای منکر ضروری پیاده کند و ما ضروری در دین زیاد داریم مانند وجوب حجاب (که یکی از ضروریات بوده و تردیدی در آن نیست)، البته فرض بحث در کبری جایی است که کسی منکر یک ضروری بشود، با علم به اینکه این ضروریِ دین است وگرنه کسانی که کبری را قبول دارند، اما میگویند منکر ضروری اگر انکارش از روی شبهه باشد یا یک منشأ دیگری داشته باشد، از محل بحث خارج است.
تکرار این نکته لازم است که متأخرین مسئله را اینگونه مطرح میکنند که منکر حقیقی، اگر سر از تکذیب النبیصلیالله علیه و آله درآورد کافر است. تحقیقی که ارائه دادیم آن است که در هیچ روایت و دلیلی چنین چیزی نداریم که اگر منکر ضروری سر از تکذیب نبی درآورد و موجب تکذیب نبی بشود، مستلزم کفر است، بله؛ خود تکذیب النبیصلیالله علیه و آله مسلماً موجب کفر است، اما دلیلی نیست بر اینکه موجب تکذیب النبیصلیالله علیه و آله هم بشود، مستلزم کفر است.
نکته دیگری که بیان شد آنکه؛ گفتیم اول کسی که تعبیر به ضروری کرده، ابن سعید حلیقدسسره است و قبل از ایشان در عبارات فقها تعبیر به ضروری ندیدیم. قدما هم که (بر فرض) میگویند منکر ضروری کافر است، کاری به تکذیب النبیقدسسره نداشته و این تعبیر در کلمات ایشان وجود ندارد.
ترتیب بحث این است که؛ ادعا و فتوای بزرگانی مانند مرحوم امام و مرحوم سید این است که کسی که منکر وجوب حج بشود کافر است. دلیل اول، این کبرای کلی بود که هر کسی منکر یکی از ضروریات بشود کافر است که ما این کبری را نپذیرفتیم.
دلیل دوم بر کفر منکر ضروری؛ استدلال به آیه
دومین دلیل بر کفر منکر ضروری، استدلال به این آیه شریفه است: ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[1] . در ذیل این آیه شریفه، عبارت ﴿و من کفر﴾ بعد از ﴿لله علی الناس حج البیت من استطاع﴾ آمده است. به این آیه استدلال میشود بر اینکه کسی که وجوب حج را انکار کند، طبق این آیه شریفه کافر است. در اینجا باید دید بیان استدلال فقیهانی که به این آیه بر کفر منکر ضروری استدلال میکنند چیست؟
بیان محقق خوییقدسسره در استدلال به آیه و ارزیابی آن
مرحوم خوئی در کتاب الحج در بیان استدلال میفرماید: «بدعوی أن من أنکر وجوب الحج کان کمن کفر فإن التعبیر عن الترک بالکفر یدل علی أن منکره کافر»[2] ؛ تعبیر از ترک به کفر دلالت دارد بر اینکه منکر وجوب حج کافر است. این عبارت مرحوم خوئی در بیان استدلال بسیار اضطراب است. الآن بحث ما این است که آیا کسی که منکر وجوب حج بشود کافر است یا خیر؟ بحث ما در این نیست که آیا کسی که حج را ترک کند کافر است یا نه؟ (مگر اینکه این مطلب را بر عهده مقرر بگذاریم).
به بیان دیگر؛ یک جا بحث انکار وجوب حج است و جای دیگر، بحث ترک حج است، ما قبول داریم که اگر یک دلیلی بگوید: «تارک الحج کافرٌ»، به طریق اولی کسی که منکر وجوب حج میشود کافر است و این اولویت را قبول داریم، اما الآن میخواهیم به این آیه بر چه چیزی میتوان استدلال کرد؟ مدعا این است: «من انکر وجوب الحج فهو کافرٌ»، آیا این آیه این مدعا را اثبات میکند یا نه؟
تتمیم بیان محقق خوییقدسسره
بیان دقیق این است که بگوئیم قبل از عبارت: «و من کفر»، خدای تبارک و تعالی فرموده: ﴿و لله علی الناس حج البیت﴾ و قبل از «و من کفر»، وجوب حج مطرح است. در ابتدای سال نیز، آیاتی که دالّ بر وجوب حج بود را مطرح کردیم و این آیه نیز یکی از آن آیاتی است که مفصل مطرح کردیم. آنچه خداوند قبل از «و من کفر» انشاء فرموده، وجوب الحج است، درست است قبل از «و من کفر» کلمه «حجّ البیت» دارد، اما این به عنوان متعلق برای وجوب مطرح شده است.
به بیان دیگر؛ باید دید عبارت ﴿ولله علی الناس حجّ البیت من استطاع الیه سبیلا﴾، در چه چیز خلاصه میشود؟ آیا شارع در اینجا میخواهد بگوید کسی که حج را ترک کرد؟ نه، آیه اصلاً در مقام این نیست که اگر این مستطیع حج را ترک کند یا نکند. ما باشیم و خود آیه ﴿و لله علی الناس حجّ البیت﴾، مفادش وجوب الحج است، اصلاً ممکن است این آیه در زمانی نازل شده باشد که یک نفر مستطیع هم نبوده است. آن وقت اصلاً معنا ندارد بگوئیم اگر کسی حج را ترک کرد چنین حکمی دارد. بنابراین، این قسمت از آیه، دلالت بر وجوب حج دارد.
بدینسان، اگر گفتیم عبارت «و من کفر»، به قسمت قبل برمیگردد (که مربوط به وجوب الحج است)، بدین معناست که این کفر، مسبب از انکار وجوب حج باشد. باز با این مقدار بیان، ادعا اثبات نمیشود، باید یک مطلب دیگری را ضمیمه کنیم. مطلب اول این بود که قبل از «و من کفر»، مفاد وجوب الحج است، مطلب دوم آن است که بگوئیم مراد از این «کفرَ»، کفر اصطلاحی است یعنی کفر در مقابل اسلام یعنی اگر کسی گفت در این «و من کفر»، احتمال دیگری وجود دارد (که ذکر خواهیم کرد) باز ادعا اثبات نمیشود، «و من کفر» یعنی «و من خرج عن الاسلام»، چگونه از اسلام خارج میشود؟ به انکار وجوب الحج.
خلاصه آنکه؛ پس این دو مطلب را که با هم ضمیمه کنیم مدعا اثبات میشود، مطلب اول اینکه؛ قبل از این «و من کفر» آنچه خداوند میفرماید وجوب الحج است، مطلب دوم این «و من کفر»، کفر اصطلاحی مراد است و آیه میفرماید: «و من کفر بوجوب الحج»، و این کفرش مسبب از انکار وجوب حج است. بنابراین، آیه میگوید اگر کسی وجوب حج را انکار کرد، کافر میشود. با این بیان استدلال صحیح میشود.
محقق خوییقدسسره در اینجا بحث ترک را مطرح میکند و حال آنکه در اینجا بحث ترک مطرح نیست، بلکه بحث انکار وجوب الحج است و در استدلال برای مدعا فعلاً کاری به ترک نداریم، بلکه میگوئیم «من انکر وجوب الحج»، وجوب حج را از کجا آوردید؟ مفاد «و لله علی الناس حج البیت»، وجوب الحج است و کاری به اتیان الحج و ترک الحج ندارد.
به نظر ما، در استدلال به این آیه بر کفر اصطلاحی منکر وجوب حج، باید بگوئیم استدلال به این آیه دو خصوصیت دارد؛ 1) بگوییم این «و من کفر»، مربوط به متعلق قبلش است یعنی «من کفر بوجوب الحج»، 2) مراد از کفر، کفرِ اصطلاحی است («کفرَ» یعنی «لیس بمسلمٍ»)، نتیجه این میشود: «من انکر وجوب الحج فهو خارجٌ عن الاسلام فهو کافر». حال اگر یکی از این دو مقدمه یا هر دو را خراب کنیم، استدلال به این آیه بر مدعا از بین میرود.
دیدگاه والد معظَّمقدسسره در استدلال به آیه
مرحوم والد ما در کتاب الحج میفرماید در این «و من کفر»، چهار احتمال وجود دارد (ایشان چهار احتمال را از تتبعی که فرموده است ذکر میکنند و ما نیز یک احتمال پنجمی پیدا کردیم که مجموعاً در این «و من کفر» پنج احتمال وجود دارد)؛
احتمال اول: «من کفر»، کفرش مسبب از ترک الحج باشد یعنی بگوئیم «من کفرَ» یعنی «من ترک الحج» و اصلاً کاری به انکار وجوب ندارد. مرحوم صاحب جواهر همین معنا را اختیار کرده است.[3] بنابراین طبق این احتمال، بگوئیم همانگونه که ترک سایر فرائض موجب کفر است، ترک الحج نیز موجب برای کفر است.[4]
احتمال دوم: بگوئیم متعلق «و من کفر»، همان انکار وجوب حج است، یعنی بگوئیم آیه، کفر مسبب از انکار وجوب الحج را میگوید، «من کفر» یعنی «من انکر وجوب الحج». مرحوم طبرسی در مجمع البیان، این نظر را از ابن عباس و برخی دیگر نقل کرده است.[5]
احتمال سوم: مراد از عبارت «و من کفر»، اصلاً کفر اصطلاحی نیست، بلکه کفر در مقابل شکر است. مرحوم حکیم در مستمسک و حتّی خود مرحوم خوئی همین احتمال را میپذیرند. بنابراین، آن مقدمه دوم (که گفتیم کفر مراد، کفر اصطلاحی است) را نپذیرفته و میگوئیم اصلاً کفر اصطلاحی نیست. در احتمال اول و دوم کفر اصطلاحی بود، اگر بگوئیم «من کفر» یعنی «من ترک الحج»، این سبب برای کفر است، «من انکر وجوب الحج»، سبب برای کفر است، اما در احتمال سوم میگوئیم «و من کفر» این کفر در مقابل شکر است یعنی کسی که شکر این تکلیف را نداشته و شاکر این تکلیف نباشد.
این دسته از فقیهان میگویند همانگونه که در این آیه شریفه: ﴿ انا هدیناه السبیل إما شاکراً و إما کفورا ﴾[6] ، کفر در مقابل شکر است؟ در اینجا نیز، این «و من کفر» در مقابل شکر است،[7] به این بیان که هر تکلیفی، نعمتی از نِعَم الهیه است (یک حرفی در اصول میخوانیم که احکام شرعیه، «الطافٌ فی الاحکام العقلیة»؛ هر تکلیفی از تکالیف الهیه لطف است)، نعمت هم به این است که انسان آن را انجام بدهد و هر نعمتی به مقتضای خودش باشد حقّش ادا شود. خداوند میفرماید من آمدم یک تکلیفی برای شما آوردم: ﴿لله علی الناس حجّ البیت و من کفر﴾ یعنی کسی که شکر این نعمت را به جا نیاورد، ﴿فإن الله غنیٌ عن العالمین﴾.
کلمه «غنیٌ» در آیه شریفه قرینه است بر اینکه این کفر در مقابل شکر است و دو آیه دیگر قرآن نیز مؤید این نظریه است؛ یکی آیه شریفه40 در سوره نمل: ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قَالَ هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ﴾ بعد دارد: ﴿وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ﴾ و دیگری آیه12 سوره لقمان، که در آنجا هم دارد: ﴿وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾.
این مؤیدات در کلمات مرحوم خوئی و مرحوم حکیم در مستمسک نیامده است، اما با تتبع در آیات قرآن و آیات مشابه میفهمیم که کفر در این آیه به معنای کفر اصطلاحی نیست. ممکن است کسی بگوید این آیه ﴿إنا هدیناه السبیل إما شاکراً و إما کفورا﴾، از قرینه مقابله میفهمیم که این کفور در مقابل شکر است، اما در این آیه ﴿و من کفر فإن الله غنیٌ﴾ از کجا بفهمیم که کفر در مقابل شکر است؟ این از کلمه «غنیٌّ» فهمیده میشود و این کلمه، قرینه است بر اینکه این کفر در مقابل شکر است.
علاوه بر این، در آیاتی که کفر اصطلاحی است، بحث عذاب و تهدید و جهنم هست، اما در این آیه این حرفها مطرح نیست.
احتمال چهارم: بگوئیم «من کفر» نه به ترک الحج، نه به انکار وجوب الحج، «من کفر باسبابه» یعنی «باسباب الکفر»، آیه میفرماید از هر جا که سبب کفر آمده باشد؛ خدا را قبول ندارد، پیامبر را قبول ندارد، و این کفر به جهت اسباب خودش محقق شده و کسی که کافر است، دیگر حج هم انجام نداده و تبعاً قائل به وجوب حج نیست.[8]
مرحوم خوئی یک بیانی دارد و یک تنظیر که مرحوم والد ما؛ هم بیان و هم تنظیر را را ردّ میکند.[9]
واژگان کلیدی: منکر ضروری، «من کفر»، «لله علی الناس حجّ البیت».