< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

97/09/14

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: نسبت دنیا و آخرت

و أنت تعلم أن الدنيا وما فيها مضمحلة في جنبة الآخرة اضمحلال الجمد و ذوبان الثلج عند طلوع‌ الشمس و سلطان نورها و شدة حرارتها و حال أهل الدنيا و استيناسها بالشهوات الدنيوية بعينها كحال الخفافيش و استيناسها بظلمات الليل فإذا طلعت شمس الآخرة عند صباح القيامة- بعد غروبها في أفق الأجسام الكائنة في ليل الدنيا يلحقهم من التوحش و الاضطراب مثال ما يلحق الخفافيش.

و الغرض من هذا التمثيل: زيادة الوضوح و الانكشاف أو تفهيم العقول الضعيفة القاصرة عن درك حقائق الأكوان و النشئات و إلا فالدعوى ثابتة بالبرهان غير محتاج إلى التمثيل و كذلك جميع الأمثال الواردة في القرآن و لسان النبوة الغرض فيها تنبيه النفوس العامية عن أحوال الآخرة كما قال تعالى:‌ «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ‌» و لعل الغرض للحكماء الكاملين من وضع باب التمثيل في كتبهم المنطقية- أنما كان لضعفاء العقول الذين لا يمكنهم إدراك روح المعنى و حقيقته إلا في قالب محسوس محاك لها فإن كلا من أشخاص الحقيقة الإنسانية مثال محسوس مطابق لها و كذلك جميع المحسوسات الطبيعية مثل و أشباح لأنواعها العقلية و كذلك الدنيا و ما فيها مثال الآخرة و ما فيها

(برهان:) فإن العوالم متطابقة متحاذية و من أراد تعريف نشأة أخرى- لمن لم يصر بعد من أهلها و لم يتجاوز عن نشأته التي تكون فيها فلا يمكن ذلك إلا بوجه التمثيل و لأجل ذلك بناء الشرائع الحقة لكونها نازلة لعامة الناس على باب التمثيلات.

ردع و تفريع:

إن من الفلاسفة الإسلاميين من فتح على قلبه باب التأويل فكان يأول الآيات الصريحة في حشر الأجسام و يصرف الأحكام الأخروية عن الجسمانيات إلى الروحانيات قائلا:

     أن الخطاب للعامة و أجلاف العرب‌ والعبرانيين و هم لا يعرفون الروحانيات

     و اللسان العربي مشحون بالمجازات و الاستعارات-

و العجب منه؛

     كيف غفل كجمهور الفلاسفة عن وجود عالم آخر جسماني فيه أجسام و إشكال أخروية مع أعراضها كما قررناه

     ثم كيف حمل الآيات القرآنية الناصة الصريحة- في أحوال المعاد الجسماني على الأمور العقلية مع تصديقه للرسول و إيمانه بما في القرآن.

و فيه مبالغات و تأكيدات لما ذكرناه أقول منشأ ذلك أنه عجز عن إثبات هذا المقصد بالدليل العقلي و كذا عن إمكانه لغاية غموضه كما يظهر لمن تدبر فيما قررناه فاضطر إلى التأويل كما وقع لغيره- من علماء الإسلام (متکلمین) في كثير من الآيات الواردة في أحوال المبدإ الظاهرة في التشبيه و التجسيم فما فعله لا يوجب التكفير كما لا يوجب فيما فعله غيره.

 

هنگامی که با مرگ انسان از نشأه دنیا به نشأه عقبی وآخرت انتقال می یابد تمام دنیا در کنار آخرت مانند تگرگ وبرفی در برابر نور آفتاب ذوب و نابود می شود و اضمحلال می یابد ومَثل اهل دنیا و شهوات دنیا و تعلقات ولذات آن وکسانی که دلبسته آن هستند مانند خفاشی است که انس به تاریکی شب پیدا کرده است وهنگامی که خورشید طلوع می کند دچار وحشت واضطراب می شود ووقتی دنیا و آنچه وابسته آن هستند از ایشان گرفته شد سراسر وجودشان را وحشت بر می دارد

ملاصدرا می گوید: منظور از این تمثیل که اهل دنیا مثل خفاش اند وبا ظهور سلطان آخرت وحکمرانی نشأه آخرت و طلوع خورشید قیامت ایشان متوحش می شوند منظور ما این نیست که بخواهیم با تمثیل اثبات این مطلب بکنیم بلکه این یک مسأله برهانی است که با ظهور آخرت دنیا مضمحل و نابود می شود وگرفتاران تعلقات دنیا دستشان از دنیا خالی می شود این حقیقت برهانی است نه صرف تمثیل

غرض از این تمثیل تبیین و توضیح یک حقیقت وواقعیت مبرهن است ما می خواهیم یک مطلب برهانی را با تمثیل توضیح بیشتری بدهیم وتبیین کنیم تمام امثال وتمثیلاتی که در کتاب و سنت وارد شده اند هم همین حکم را دارند وبرای تبیین و توضیح یک حقیقت وواقعیت مسلم و قطعی می باشند برای توده مردم که قادر به ادراک مستقیم حقیقت وواقعیت نیستند از تمثیل استفاده می شود وبا مثال مطلب را برایشان تبیین می کنند سِرّ امثال قرآن وروایات این است که در ظاهر تمثیل است و در حقیقت واقعیتی برتر است وقرآن می فرماید: « وَتِلْكَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ (43) » مردم ظاهر امثال را ادراک می کنند و حقیقت و باطن آنها را عالمان اهل اندیشه و تفکر در می یابند کسانی که قادر به ادراک کلیات می باشند توان ادراک حقیقت ورایی امثال را در می یابند حضرت رسول ص در حق حضرت علی ع دعا کردند: «اللهم فقهه فی الدین وعلّمه التأویل» دانش تاویل یعنی این که بتوان ظاهر را به باطن و حقیقتش ارجاع داد واز روی ظاهر بتوان باطن و حقیقت را ادراک نمود واین کار همگان نیست.

ملاصدرا می گوید: کسانی که باب تمثیل را در کتب منطقی باز کردند نظرشان همین بوده است که ادراک مستقیم حقیقت کار همگان و عامه نیست و افراد خاصی را می طلبد چنان چه سهروردی در مطارحات تعریف را به 3 قسم می داند؛

    1. تعریف به حد:

    2. تعریف به رسم:

    3. تعریف به مثال: مثل این که در تعریف نفس بگویی: «انه شیئ نسبته الی البدن نسبة الملِک الی المدینة» البته این بنا بر دیدگاه مشهور درباره نفس است نه نظریه ملاصدرا که بحثش گذشته است.

ضعفای عقول وعامه مردم نمی توانند به طور مستقیم به حقیقت وواقعیت نفس منتقل شوند والا ملاصدرا می گوید: قصد نداریم مسأله را در اینجا با تمثیل پیش ببریم که برف در مقابل خورشید یا خفاش در برابر روز برای اهل دنیا است بلکه این مسأله برهانی است که عبارت است از؛

برهان تطابق وتحاذی عوالم بر حسب تشکیک وجود: 3 عالم وجود دارد؛

    1. عالم عقل

    2. عالم مثال

    3. عالم طبیعت

این عوالم با هم متطابق هستند و در تحاذی هم می باشند برحسب تشکیک ومراتب مخنلفه وجود این عوالم در برابر هم هستند وهر مرتبه پایین تر به منزله مثال برای مرتبه بالاتر است و قوس صعود برابر با قوس نزول است «کما بدأکم تعودون» انسان در دنیا مثال ومظهری برای رب النوع خود در عالم عقل است وهمین طور سایر انواع غیر از انسان وهر نوعی در عالم طبیعت مثال ومظهری برای رب النوع خود است که فرد مجرد عقلانی می باشد و در عالم عقل تحقق دارد لذا دنیا مثال و مظهر وظل وسایه آخرت می شود با گذر از سایه وظاهر و رسیدن به مرتبه ذی ظل دیگر مرتبه ظل و سایه و ظاهر از بین می رود و اضمحلال می یابد در قرآن آمده: «ونُنشأکم فی ما لا تعلمون» بنا است انسان به نشأه ای تحقق بیابند که هنوز آن را ادراک نکرده است تا انسان در دنیا است نمی توان به طور مستقیم واقعیت و حقیقت عالم آخرت را ادراک کند لذا بایستی با مثال برای ما تبیین می شود «الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا» انسان خوابیده مثال هایی را رؤیت می کند مثلا صورت یک درخت را در خواب می بیند ووقتی بیدار شد واقعیت خارجی درخت را می بیند لذا با مثال باید برای ما تبیین شود سِرِّ امثله در آموزه های دینی همین است « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لاَّ شَرْقِيَّةٍ وَلا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء وَيَضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (35) »

ردع و تقریع: ملا صدرا در این جا دو سخن دارد:

ردع: برخی از فلاسفه اسلامی که خدا باب تأویل را برروی قلبشان باز کرده است واز علم تأویل بهره ای دارند وبه حد ظاهر بسنده نکرده اند این طور گفته اند که؛ با توجه به دو مطلب این چیزهایی که در شرع مقدس درباره معاد جسمانی مطرح شده مقصود روحانی است مثلا اگر سخن از لذت حور و قصور است به تأویل روحانی برده می شود حال چرا خدا معاد جسمانی بگوید ومرادش معاد روحانی باشد با توجه به دو مطلب است؛

    1. طرف سخن شرع عامه مردم و اعراب بیابانی خشن است وهمین طور یهودیان مخاطب می باشد که در تورات آنها به ندرت مطلبی راجع به آخرت بیان شده است بیشتر تورات احکام است وقرآن می فرماید: «وانزلنا التوراة وفیها حکم الله» وبا این طیف مخاطب نمی توان از لذت روحانی سخن گفت

    2. زبان عربی مشحون و مملوّ از مجازات و استعارات است مقصود از معاد جسمانی هم معاد روحانی است

ملاصدرا می گوید:درباره همین تأویل دو چیز مایه تعجب است؛

    1. چطور ایشان از وجود عالم مثال واشتمال حقایق اخروی نسبت به اجسام دنیوی غفلت کرده اند؟ و متفطن به وجود عالم مثال نشده اند واز این که حقایق اخروی جامع و مشتمل بر اجسام دنیوی است غافل شده اند یعنی عالمی که در آن اجسامی با اشکال و مقادیر است و عالم مثال است چه اشکالی دارد که لذات جسمانی در آن عالم با وجود مثالی باشد؟

    2. ایشان با تصریحات درباره معاد جسمانی شرع چه می کنند؟ این تصریحات قابل تأویلی نمی باشد به این معنا که دست از ظاهر آن کشیده شود تا کلا به عالم عقل برود و ظاهر آنها را به طور کلی کنار نهاده شود

بعد ملاصدرا در "اقول" اعتذاری از جانب این اشخاص دارند و عذری برایشان قایل می شوند که ایشان معذور اند زیرا اثبات معاد جسمانی امر دشواری است وچون ملاصدرایی می خواهد تا با برهان عقلی آن را اثبات کند از این روی ایشان دست به تأویل شده اند و چون نتوانسته اند معاد جسمانی را با عقل وبرهان اثبات کنند سراغ تأویل رفته اند و لذا نبایستی ایشان را به چماق تکفیر کوبید وقتی که کسی مثل ابن سینا در فهم معاد جسمانی اظهار عجز می نموده است.

غزالی سخن خوبی دارد که حکیم سبزواری در حاشیه نقل نموده است ومی گوید: موعودات شرعی 5 وجود دارد؛

    1. ذاتی

    2. عقلی

    3. خیالی

    4. حسی

    5. شِبهی

بعد می افزاید: هر کس به یکی از این وجودات برای موعودات شرعی قایل شود نمی توان او را تکفیر نمود او مؤمن است ولازم نیست به وجود عقلی ودر قله های معارف برسد متکلمین احکام جسمیت که در مورد مبدأ در شرع بیان شده را که؛ «وجاء ربک و الملک صفاصفا» یا «الرحمن علی العرش استوی» ویا «وجوه یومئذٍ ناظرة الی ربها ناظرة» اینها را تأویل می کنند و عده ای از مجسمه و کرامیه که اهل جمود از متکلمین اند این ها را اخذ به ظاهر می کنند این تاویل اگر چه درست نیست -زیرا تأویل اگر با حفظ ظاهر باشد درست است واگر بدون قایل شدن به مرتبه ظاهر باشد درست نیست- اما کفر هم نیست چون انکار ضروری معاد که نکرده است

تقریع: کوبیدن ملاصدرا نسبت به برخی از متأخرین است که اشکال به تأویل گران کرده اند و ملاصدرا با دو جواب ایشان را می کوبد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo