< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

97/09/07

بسم الله الرحمن الرحيم

تصحیح لاواقع بالمعنی الاعم

عرض کردیم مرحووم علامه طباطبایی فرمودند که از فروع اصالت وجود این است که وجود مساوق شیئیت است.

عرض کردیم که طرح مسأله برای این است که گروهی از معتزله گفته‌اند شیئیت اعم از وجود است. چون چیزهایی هستند که وجود ندارند اما شیء هستند. همه ممکنات معدوم اینطور هستند.

عرض کردیم چیزی که وادار کرده اینها را که این حرف را بزنند ده امر بود. همه این ده امر با توجه به اینکه وجود دو معنا دارد حل می‌شود. یک معنای اعم هم وجود دارد.

اما یک چیزی گفتیم که بعدا دیدیم غلط است و الان می‌خواهیم اول آن را اصلاح کنیم.

آن هم این است که وجود بالمعنی الاعم که مساوی با واقع است. واقع کجا است؟ می‌گوییم صدق قضیه عبارت است از مطابقتش با واقع. اگر گفتید عنقا معدوم است صدقش به این است که نباشد. همان نبود صدقش است. یعنی در عالم عدم عنقا هست که شما دارید می‌گویید. عنقا با معدوم هوهویت دارد. همانطور که انسان با موجودٌ هوهویت دارد. واقع همان وجود بالمعنی الاعم است.

گفتیم دو بخش دارد

واقع (وجود) حقیقیوجود بالمعنی الاخص

یعنی همانی که فیلسوف آن را موضوع فلسفه می‌داند. می‌گوید موضوع فلسفه عبارت است از هستی و مرادش همان هستی است که مقابل عدم است. همان وجودی که تقسیمش می‌کند به واجب و ممکن.

واجبممکن

برخی هستی های عالم واجب هستند که همان وجود حق تعالی است که وجود لایتناهی است. بقیه هم وجودهای ممکن هستند. یعنی هستند. اما میشد نباشند. ممکن یعنی ضرورت ندارد که وجود داشته باشد.

وجود بالمعنی الاعم این وجود را می‌گیرد که وجود بالعمنی الاخص است.

عدمش که نقیضش است را هم می‌گیرد.

عدمواجب

یعنی آنی که ممتنع است باشد

ممکن

یعنی ممکنی که معدوم است

چیزهایی که وجود ندارند باید عدمشان واقعی باشد. ممکنات همه که نیستند. عالمهای ممکن خیلی فرض دارد که یکی از آنها موجود است. آنی که موجود است بهترین آنها است که اسمش را می گذاریم نظام احسن. جهانهای ممکن بسیار هستند. مثلا این جهان ما الان خورشید مرکز این منظومه است میشد زمین مثلا مرکز باشد و خورشید که بزرگتر است او دور بگردد. این هم یک جهان بود و ممکن است. اما موجود نیست. حالا که موجود نیست پس عدمش جطور؟ حالا که موجود نیست حتما باید عدمش باشد بدون هیچ اعتباری. چون نقیضین که ارتفاعشان ممکن نیست. وجود عوالم دیگر غیر این عالم موجود نیست، پس عدمش هست. این عدم حقیقی است. به اعتبار کسی ربطی ندارد. من که نبودم عدمم بود. کسی اعتبار بکند یا نکند.

س: قبلا می‌گفتیم ممکن یعنی نسبت به وجود و عدم علی السویه باشد. اما اینی که گفتید شد واجب بالغیر

ج: نه. ممکن بالذات است. واجب بالغیر قبل از واجب بالغیر بودن همان وقت ممکن بالذات است. هیچ گاه از امکان در نمی‌آید.

س: این نمی‌شود عدم شود.

ج: چرا؟ وقتی وجود نداشت می‌شد موجود شود. اگر ممکن است الان هم می‌شود نباشد.

س: الان که دیگر نمی‌شود نباشد. می‌گویند موجود معدوم نمی‌شود.

ج: بیخود می‌گویند. صحیح در این تعبیر این است که در ظرف وجودش نمی‌شود معدوم شود. کاری به علوم تجربی نداریم. فیلسوف می‌گوید موجود معدوم نمی‌شود. یعنی در ظرف وجودش نمی‌شود معدوم شود. اما ممکن در یک ظرفی معدوم است. در یک ظرف دیگری موجود می‌شود. در یک ظرفی در ادامه آن ظرف، نه همان ظرف، معدوم می‌شود. اگر ممکن است یعنی این است. چون معدوم بود و موجود شد.

واقع (وجود) اعتباریاعتبارات نفس الامری

که برای خود عالمی دارد. فقط ذهن ما باید آن عالم را با یک تصرفاتی در موجود یا در معدوم کشف کند. چطور؟ می‌گوید آقا خدای متعال وجود دارد. من می‌خواهم خدا را در نظر بگیرم با قطع نظر از وجود و عدم. ممکن هست. من می‌خواهم ممکن را در نظر بگیرم با قطع نظر از وجود و عدم. این می‌شود همان ماهیت من حیث هی. یک مثالش این است.

ماهیت من حیث هی یعنی ماهیتی که خالی از وجود و عدم است. خالی است یعنی همانی که می‌گویید مقسم است. لابشرط است. درست است که یجتمع مع الف شرط، چون مقسم در اقسامش هست. اما بدون شرطش هم هست دیگر. لابشرط هم می‌تواند با شرطش باشد هم نباشد. لابشرط خالی از قیود است. در همان حال مقسمی خودش است. می‌شود ماهیت من حیث هی.

این در عالم هستی است؟ نه. هستی ندارد. در عالم نیستی است؟ خیر. آن را هم از آن گرفتیم. خالی از وجود و عدم است.

آنی که تقسیم به ممکن و معدوم می‌شود خود خالی از وجود و عدم است.

این ماهیت من حیث هی را کسی بپرسد می‌شود خودش را موضوع قرار داد و خودش را بر خودش حمل کرد؟ انسان من حیث هی انسان من حیث هی است. بله می‌شود. ضروری است. حمل شیء بر نفس است. این ضروری است. مثل قیام من نیست که به نحو امکانی است. آن ضروری است به ضرورت ازلی. از ازل انسان من حیث هو انسان من حیث هو بوده و خواهد بود.

این ظرفش کجا است؟ ظرفش اعتبار است. آن اعتبار در فقه و اصول هم نیست. اعتبار عقلی است نه عقلایی. یعنی عقل در ملاحظاتش به این می‌رسد نه اینکه درستش می‌کند. درستش نمی‌کند. عقل وقتی تحلیل می‌کند موجود خارجی را و وجودش را کنار می‌گذارد و موصوفش را نگه می‌دارد می‌شود آب من حیث هو. می‌شود نفس الامری.

عقلایی

اموری که عقلا آن را به خاطر منفعتی عقلایی آن را جعل می‌کنند. این اعتبار است که به اعتبار معتبِر وابسته است. تا اعتبار نکردی نیست. مثل زوجیت و ملکیت و اینها. عقد اخوت مثلا. عقد اخوت ایجاد اخوت می‌کند اما اخوت اعتباری.

وهمی

آنی است که انسانهای نفهم که برای خود خیال می‌کند سلطان عالم است چون شده رییس اداره، وقتی وارد می‌شود همه باید در مقابلش سجده کنند و ارباب رجوع هم باید برایش تعظیم کند. هر چه نفهمی بیشتر خودخواهی هم بیشتر است.

اعتبارات وهمی.

تا حالا می‌گفتیم وجود بالمعنی الاعم همه چیز را شامل می‌شود و نقیض ندارد.

غلط بود آقا. اشتباه می‌کردیم.

یک استادی داشتیم رحمة الله علیه. فرمود شیخ طوسی یک سندی دارد به فلان اقا که صحیح است.

گفتم این صحیح نیست. آمد و شروع کرد گفت بقول سیدنا الاستاذ...

باید انسان به خطایش اقرار کند. اینقدر نفهمی‌های ما زیاد است که این یکی درونش گم است.

تا حالا می‌گفتیم وجود بالمعنی الاعم نقیض ندارد. خیلی اشتباه می‌کردیم. همانطور که وجود بالمعنی الاعم داریم، ‌نقیضش را هم داریم.

عدم بالمعنی الاعم (یعنی لاواقع)عدم واجب

اگر واجب واقعیت دارد عدمش واقعیت ندارد. می‌شود لاواقع. می‌شود نقیض.

اگر ممکنات موجود وجودشان واقعیت دارد عدمشان واقعیت ندارد.

عدم همه ممکنات موجود

اینها وجودشان می‌افتد در واقع و عدمشان می‌افتد در لاواقع. نقیض وجود بالمعنی الاعم این عدم است. یعنی لاواقع.

وجود همه ممتنعات

همه ممتنعات عدمشان واقع حقیقی دارد. وجودشان لاواقع است. واقعیت ندارد. آنها واقعیت داشت.

اگر بگویی الله تعالی معدومٌ، کاذب است. چون واقعیت ندارد. اگر بگویی این میز نیست گاذب است. چون واقعیت ندارد. اگر بگویی الدور موجودٌ کاذب است. چون لاواقع است. نقیض واقع است.

س: لاواقع حقیقی است؟

ج: بله. حالا به مقسم هم می‌رسیم.

تا به حال می‌گفتیم نقیض ندارد. اما این همه وسیع است نقیض آن واقع بالمعنی الاعم. همه اقسامش نقیض دارند.

س:‌ عدم دور و تسلسل می‌شود واجب؟

ج: بله. وگرنه که ممتنع نمی‌شود. ممتنع یعنی معدومی که عدم برایش واجب است.

وجود همه ممکنات معدوم

ممکناتی که معدوم هستند خب وجودشان واقعیت ندارد. معدوم است. این عدم با آن عدم بالا فرق دارد. یکی عدم بالمعنی الاخص است و یکی عدم بالمعنی الاعم.

چیزی که موجب شده بود بگوییم نقیض ندارد این است که هیچ معنایی نیست که در عالم اعتبار وجود نداشته باشد. هر معنایی را در نظر بگیرید در عالم اعتبار هست. این رهزن شده بود برای ما. این در عالم اعتبار وجود دارد. اما در عالم حقیقت که وجود ندارد. پس وجودش در آن عالم می‌شود لاواقع. چون عدمش محقق است.

اینجا هم می‌گوییم.

عدم نفس الامری نداریم

معنایی که عدم نفس الامری داشته باشد نداریم. همه معانی وجود اعتباری نفس الامری دارند. هر معنایی خودش خودش است. وجود اعتباری نفس الامری نقیض ندارد. برای آن نقیض نداریم. اما در بقیه خیلی راحت می‌شود.

عدم امور اعتباری عقلایی که وجودشان اعتبار شده است

وقتی زوجیت را با عمرو ایجاد کردی آن زوجیت می‌شود واقع. عدمش چطور؟ وقتی زید با هند عقد زوجیت آنها خوانده شد زوج می‌شوند. پس زوجیت اعتباری هست. عدم این زوجیت اعتباری کجاست؟ لاواقع است. آن عدم بالمعنی الاعم است.

س:‌ در مورد نفس الامری هم همین را می‌شود گفت.

ج:‌به نظر می‌رسد نمی‌شود.

وجود امور اعتباری عقلایی که وجودشان اعتبار نشده

هنوز عقد خوانده نشده. در این مرحله زوجیت زید با هند واقعیت ندارد. پس در آن بالا که امور واقعی بود نیست. واقع یعنی اموری که وجود بالمعنی الاعم دارند. اما اینجا هنوز اعتبار نکردیم زوجیت را.

س:‌ سالبه به انتفای موضوع است

ج: ‌موضوعش هست. هم زید هست و هم هند. عطش آنها اتفاقا بیشتر است از آنهایی که ازدواج کرد‌اند.

س: ‌امور عقلایی یکی اعتبار وجود است و یکی اعتبار عدم.

ج:‌اعتبار عدم نکرده‌ایم. آن مثال دیگری است.

امور اعتباری هستند. زوجیت امر اعتباری است. این معنایش این نیست که اعتبار هم شده است. یعنی موجودیتش به اعتبار است. ولو هنوز اعتبار نشده باشد.

س: ‌وقتی نشده که نمی‌شود اعتباری باشد.

ج: امور اعتباری عقلایی که وجودشان اعتبار شده، مثل زوجیتی که اعتبار شده. اینجا عدم آن زوجیت در همان ظرفی که وجودش هست نمی‌شود. یعنی عدمش واقعیت ندارد. پس زوجیت خودش واقعیت دارد و عدمش واقعیت ندارد.

حالا عکسش.

وجود امور اعتباری عقلایی که هنوز وجودشان اعتبار نشده

زوجیتی که وجودش اعتبار نشده. هنوز عقد خوانده نشده. حالا می‌شود گفت زوجیت واقعیت دارد؟ عدمش هم اعتبار نشده. عدمش هست اما به اعتبار نیست. حقیقتا عدمش هست.

اگر عدمش هست پس وجودش واقعیت ندارد.

اگر گفتیم وجود بالمعنی الاعم داریم باید معنایی بگوییم که هم حقیقی و هم اعتباری را بگیرد.

س: حالا اعدام را شاید بشود گفت اعتباری نمی‌شود. اما این حرف شاید باطنا به مشکل بخورد.

ج: نه. حالا شما فکر کنید. ما امروز داریم می‌گوییم وجود بالمعنی الاعم نقیض دارد. همه اموری که در وجود بالمعنی الاعم هستند نقیض‌هایشان نیستند.

س: واقعیت ندارند یعنی اعتباری.

ج: نه. واقعیت متناسب با خود را ندارند. الان می‌گوییم زوجیت قبل از انجام عمرو واقعیت ندارد.

س: یعنی نفس الامری هست که این با آن مطابقت ندارد. خودش نفس الامر ندارد.

ج: بله. لاواقع یعنی همین. بدون نفس الامر است.

همه معانی نفس الامر در عالم اعتبار نفس الامری دارند. هر معنایی در آن اعتبار نفس الامری هست. اما از آن یکی بیا بیرون. همان رهزن ما بود که گفتیم آن وجود اعم نقیض ندارد. چون آن خیلی وسیع بود. آن اعتبار بود و نفس الامری. اما به حیطه‌های دیگر که کاری ندارد.

عدم ممکن. عدم ممکنات موجود. وجود ممتنعات. وجود ممکنات معدوم.

س: «عدم واجب معدوم است» صادق است یا کاذب؟

ج: اگر بگوید موجود است می‌شود لاواقع. اگر گفتید معدوم است یعنی همین که لاوقع است.

نفس الامر عدم واجب، وقتی است که عدم واجب را داشته باشیم. وقتی نداریم. پس عدم واجب معدوم است نفس الامردارد. بله. نبود عدم واجب نفس الامر دارد. این بله. اما وجود عدم واجب نفس الامر ندارد.

س: عدم واجب لاواقع است. این نفس الامرش چیست؟

ج: همین که عدم واجب تحقق ندارد.

س: چون واجب تحقق دارد عدمش تحقق ندارد.

ج: بله.

س: اگر این باشد یک طرفش می‌شود مجاز. نفس الامرش این است که واجب تحقق دارد. عدمش نیست.

ج: چرا مجاز؟ تحقق ندارد یعنی لا واقع. یعنی واقعیت ندارد.

س: این شد مصداق عدم واجب در آنجا. یعنی واقع به معنای اعمش نقیض نباید داشته باشد.

ج: شما وقتی گفتید عدم واجب، جایی می‌توانید آن را بیابید؟ وجود که نیست.

می‌رویم در عدم حقیقی. عدم واجب. این عدم واجب است. عدم حقیقی یا واجب بود یا ممکن.

عدم واجب را داریم بحث می‌کنیم.

آقای دلپذیر می‌گویند عدم واجب واقعیت دارد.

اگر این را گفتید یعنی وجودش واقعیت ندارد. ملحد یعنی همین. می‌گوید وجود واجب واقعیت ندارد.

این واجب نقیضش. نه عدمی که متصف است به وجود.

س: ممتنع می‌شود.

ج: بله. ممتنع را که گفتیم عدمش واقعیت دارد.

عدم واجب عدم مضاف به واجب است. آنجا در واقع اعم که گفتیم عدم واجب؛ عدمی بود که موصوف به واجب است. یعنی ضروروی است عدم بودنش.

ما نمی‌گوییم این طرفش هست. می‌گوییم این عدم بالمعنی است. لاواقع است.

س: ‌فرمودید عدم واجب لاواقع است. کاذب است یا صادق؟

ج:‌ صادق است.

صدقش به این است که واقعیت نداشته باشد. در عالم واقع، در عالم وجود بالمعنی الاعم نباشد.

س:‌ یعنی واقعی نیست این بحث‌ها. مصداق لاواقع. دچار مشکلی می‌شوید که مثل علامه در اعتباریات می‌خورند.

ج: تا به حال که احساسش نکردیم. بنویسید که ببینیم.

س: عدم وجود واجب اعتبار نفس الامری دارد؟

ج:‌ بله. این را گفتیم امور اعتباری نفس الامری را بگویید نقیض ندارد.

عدم امور اعتباری وهمی که وجودشان اعتبار شده

یعنی یک آدم نفهمی در اعتبار وهمی خودش فکر می‌کند سلطان است و هر کاری بخواهد بکند آزاد است. این اعتبار را کرده. وقتی این اعتبار نزد او هست ولو وهمی، عدمش واقعیت ندارد. این واقعیت دارد. به خاطر همین عذابش می‌کنند. ان الله لایحب کل مختال فخور مال همین بدبخت است. این خیال زدگی و این توهم هست. پس عدمش واقعیت ندارد.

وجود امور اعتباری وهمی که وجودشان اعتبار نشده

آدمی مهذبی که اصلا برای خودش خیال نمی‌کند این را. در مورد این فرد، اعتبار سلطنت و حاکمیت واقعیت ندارد. همان اعتبار وهمی‌ش واقعیت ندارد. چون او توجه دارد به عبودیت خودش. این که دچار آن توهمات نمی‌شود. آن اعتبار وهمی اینجا نیست. یعنی واقعیت ندارد در مورد این آقا.

پس همانطور که وجود بالمعنی الاعم داریم. یک نقیضی دارد.

نقیض وجود بالمعنی الاخص عدم بالمعنی الاخص شد.

وجود بالمعنی الاعم هم نقیض است با عدم بالمعنی الاعم.

هر دو نقیض دارند.

س: اعتبار عدم را نفرمودید

ج: اعتبار عدم می‌افتد در امور اعتباری عقلایی. اموری که عقلا می‌توانند جعل کنند می‌شود وجودی باشد یا امور عدمی. اعتبار می‌کند زوجیت را. این می‌شود اعتبار وجودی. یک وقت نعوذ بالله می‌گوید هی طالق. آن زوجیت را عدمش را اعتبار می‌کند. شما مالک هستی. می‌گویید اعتقتُ. می‌گویید آزادش کردم. یعنی ملکیت خودم را اعتبارا معدوم کردم.

روشنترش جایی است که شخص به پسرش می‌گوید پسرم نیستی. اعتبار می‌کند عدم ولدیت را. ولد تکوینی او هست. اما بالاعتبار عدم ولد بودن را اعتبار می‌کند. این هم می‌تواند وهمی باشد هم می‌تواند عقلایی باشد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo