< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/11/19

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: نقد نسبت قول "التشخص بالوجود" به فارابی

از امام صادق ع در بحار: عملی نیست الا اینکه ثواب آن در قرآن نوشته شده است (از باب اینکه قرآن تبیان کل شئ است همه چیز به معنای دقیق عموم منتها قرآن ظاهری دارد که ما از ظاهرش نمی توانیم همه چیز را بفهمیم ولی باطنی دارد و آن باطنی باطنی دارد یعنی محدودیت ندارد روایاتی زیادی است که ائمه می فرمایند ما همه چیز را می دانیم علم ماکان و مایکون و..و بعد استناد می کردند به همین ایه "ونزلنا عیک الکتاب تبیانا لکل شئ")بجز نماز شب که ثوابش نیامده است به این خاطر که نماز شب که ثواب زیاد دارد به خاطر اینکه "لاتعلم نفس ما اخفی لهم من غرة اعین"

در بحث جزئی که گفتیم که معنای جزئی مرادف است با شخص البته شخص معانی مختلفی دارد و جزئی هم معانی مختلفی دارد ولی معنای غالبشان مراد با هم است جزئی یعنی غیرقابل صدق بر کثیرین و شخص هم یعنی همین

عامل جزئیت جزئی چیست وقتی به کلمات مراجعه می کنیم اقوال مختلفی می یابیم

مابه التشخص وان شئت فقل المشخِص

    1. الوجود (هر چیزی تشخصش به وجود است و هر چه را به معنای مورد نظر اضافه کنید جزئی نمی شود حداکثر این است که دایره صدق بالفعلش محدود می شود کلی همان قابلیت صدق بر کثیرین است که این صفت تا بی نهایت است هر چه هم به آن قید بزنیم اگر وجود بشود می شود موجودو متشخص این حرف منسوب به فارابی است) وهو الحق والمشهور نسبته الی الفارابی واستندوا فی هذه النسبة الی ما فی تعلیفات الفارابی حیث قال:

المخصص هو ما یتعین به الوجود للشئ وینفرد به عن شبهه (یعنی وجود شئ متعین می شود بوسیله مخصص هم وجودش هم به آن وجود از مشابهاتش جدا می شود گفته اند این عبارت دلالت می کند به اینکه تخصص به وجود است) والمخصص یدخل فی وجود الشئ

ولکن الذی نفهمه من هذه العبارة انّ المخصص هو الذی یعطی وجود الشئ (البته به این روشنی ظهور ندارد ولی ما این را می فهمیم آقایان فهمیده اند که تشخص به وجود است) ذلک الوجود المتعین الذی ینفرد به عن شبهه (آن وجودی که متعین است و با ان وجود این موجود از غیر خودش جدا می شود. مخصص شئ انی است که وجود می دهد به شئ یعنی مخصص چیزی است که وجود شئ را متعین می کند بعد ادامه می دهند که:)

والمخصص هو الذی له دخل فی وجود الشئ ( نه اینکه مخصص داخل در شئ می شود بلکه این یدخل فی وجود شئ یعنی دخالتش در وجود شئ است یعنی کار مخصص یعنی وجود می دهد یعنی له دخل فی وجود الشئ یعنی دخیل فی وجود الشئ)

والشاهد علی هذا التفسیر تعقیب الجملة بقوله: (حتی یک واو هم فاصله نشده است)

والمشخصِّ یدخل فی تقویمه وتکوینه الفعل شخصیاّ (مشخص کارش این است که داخل می شود داخل در تقویم شئ) یعنی ان المشخصّ انما له دخل فی ماهیته حیث یجعل الماهیة الکلیة شخصیة ( الشئ ما لم یتشخص لم یوجود یعنی مشخص این است که در تقویم شئ دخالت می کند وبه او تشخص می بخشد وماهیت کلی را می کند امر شخصی) وبعدما صار الشئ شخصیاّ یوجد بالمخصص (گفته است که علت وجود می دهد یعین بعد از این که شئ را تشخص می دهد) ومن هنا اشتهر ان الشئ ما لم یتشخص لم یوجد (این تفسیری است که ما از عبارت فارابی کردیم یعنی مخصص وجود بخش است اما مشخص تشخص بخش است نه وجود بخش، تشخص مربوط می شود به قوام شئ یعنی به ماهیتش و تخصص مربوط می شود به وجود وشاهد اقوی بر این تفسیر این است که خودش در عبارت دیگر می گوید تشخص فقط سه عامل دارد یا دو عامل یا یک عامل دارد) ویدلّ علی ماذکرنا انه فی الصفحه 29 (یک صفحه بعد) قال: (تشخص یعنی شئ خصوصیاتی داشته باشد که دیگری با آن مشترک نباشد مثل وضع و أین که اگر این سه را به هم ضمیمه کردید می شود تشخص و این را در مادیات گفته اند زیرا نوع مجرد منحصر در فرد است اصلا عقلا محالا ست که دو فرد داشته باشند ولی صفات و لوازم شئ در ان شرکت است مثل سواد .. ما می گوییم این عبارت حداقلش این است که مبهم است اگر به حرف ما دلالت نمی کند به حرف شما هم دلالت نمی کند بالخصوص که می گوید عالم تشخص این سه چیز است باز در صفحه 43)

وقریب منه ما فی الصفحه 43 ( الزمان یتشخص بالوضع – زمانی که عام است و حاصل حرکت فلک است امروزه می گویند خبری از فلک نیست و آنی که وجود دارد خود کرات است- والمکان یتشخص بالوضع ایضا فإن لهذا المکان نسبتا لمایهوی ... این مکان به این هوایی که مشتمل بر آن است یا بر این بدن که مشتمل بر آن است که همین می شود وضع) حیث عدّ مشخِّص عبارة عن الأین و الوضع والزمان (گفته است مشخص این ها هستند) نعم قد یَعدّ الوضع والأین مشخصا (گاهی مکان را نمی آورد) کما فی الصفحه [1] 43 و ایضا فی الصفحه 120[2] ( المعقول من الشخص تا قیاسش نکرده اید به یک مشاره الیه محسوس، کلی است با چیز تعقل شده شما یا با ان ماهیت تشخص پیدا نمی شود و آن چیزی که مایه تشخص است وضع وأین است. والبته ابن سینا هم این حرف را دارد که گفته است دوتاست)

وقد یَعّد الوضع والزمان مشخِّصا فی الصفحه 43 ( که تعلیقه ای دیگر در این صفحه دارد البته ابن سینا این را خیلی در در کلماتش دارد وضع و زمان اینکه نشسته است در این زمان این دو تا متشخص هستند بالذات و مابقی متشخص هستند به اینها )

پس فارابی صراحتا گاهی گفته است دوتاست و گاهی هم سه تا واگر شما باشید و قواعد فهم کلام این ها مطلق و مقید است آنجا که هر سه را گفته است روشن است و آنجا که دوتا را گفته است باید بگویید که این دوتا هست وسومی هم باید باشد

ومقتضی الجمع بین کلماته بحمل المطلق علی المقیدّ انّ الفاربی یعتقد بأن المشخص هو الوضع و الزمان والأین ( واینکه وجود مشخص است از کلام بوعلی سینا فهمیده می شود ولی از فارابی ما چیزی نمی فهیمم ومبهم است و استاد جوادی آملی هم به همین عبارت استناده کرده اند و گفته اند که عبارات فارابی مختلف است گاهی گفته است به وجود و این عبارت را به عنوان شاهد اورده اند که ما می گوییم این عبارت دلالت بر این مطلب نمی کند)

ومن هنا ظهر انّ المشخص هو الوضع و الزمان و الأین کما صرحّ به الفارابی (اگر کسی این قول را به فاربی نسبت بدهد قطعا صحیح است واستاد جوادی آملی این را نفی نمی کند بلکه می فرمایند که فارابی دو قول دارد ولی مشکل این است که این ها کنار هم هستند لذا این استفاده که وجود مشخص باشد خیلی سست می شود)


[1] تعلیقات، قارابی، تعلیقه 95، ص43.
[2] همان، ص120.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo