< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/11/03

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: نقد قول اشراقیون در اضافه کردن نوع چهارم از تمایز

اقوال در تمایز:

    1. موضوع التمایز هو المعنی

    2. هو الوجود

    3. هو الامران المتشارکان فی معنی کلی

    4. هو الماهیة لشیخ الاشراق تبعه الآخوند فی الاسفار

    5. فی ثلاثة اقسام هو الماهیة وفی القسم الرابع هو الوجود ذهب الیه الآخوند فی شواهد الربوبیه (اوائل شواهد مثل اسفار صحبت کرده ولی وقتی رفته جلوتر طوری دیگر حرف زده است که کمال ونقص تمایزش به وجود است) وتبعه العلامه الطباطبائی (علامه تمایز چهارم را در وجود قبول دارد ولی سه تای اول را به ماهیت بر می گرداند.چون تشکیک در ماهیت را محال می دانند وهم آخوند این را قبول دارد در اواسط شواهد می گوید ما در اسفار این را قبول داشتیم که در ماهیت تشکیک است ولی الان قبول نداریم)

اقسام التمایز:

وقد اختلفوا فی اقسام التمایز علی اقوال:

    1. ما ذهب الیه المشاؤون (مشائین خیلی راحت می گویند که یک چیزی که مایه تمایز است یا در ذات داخل است یا بیرون از ذات است اگر بیرون ذات باشد می شود عوارض اگر داخل ذات باشد یا تمام ذات است یا بعض ذات پس به حصر عقلی می گویند همین سه تاست) من انّ التمایز علی ثلاثة اقسام فراجع:

     کتاب الحروف، فارابی، ص182.( الشئ قد یتمیز عن الشئ فی ذاته بما هو ذاته او جزء ذاته و بشئ به قوام ذاته وقد یتمیز ببعض احواله برای اول مثال زده است به ابریشم و پشم که تمایز دارد به بعض ذاته که در صورت نوعیه متمایز هستند و برای دوم به پشم قرمز وسیاه مثال زده است و..)

     الرسالة العرشیه، ابن سینا، ص243 (واجب الوجود دو تا نمی شود والا باید یکی از دیگری متمایز باشند، تمیزّ یا به ذاتی است یا به عرضی ...)

     سماع الطبیعی من الشفا، بوعلی، ص125. (التمیز بین الطبیعة النوعیه علی ما یلحقه من العوارض اما اگر بخواهد در جسن تمایز رخ بدهد توسط فصول است اما اینکه بگویند تمایز سه قسم است ما فقط از فاربابی مپیدا کردیم نه از بوعلی)

وهو المختار

لأن ما به یتمایز شئ عن شئ صفة له (این که این اولی این صفت را دارد و دیگری ندارد پس یعنی این وصف را دارد) وکل صفة محمول علی الموضوع، پس باید بر ان حمل شود زیرا بارها گفته ایم که وصف و خبر فرقش در اثبات است نه ثبوت زید عالمٌ و زید عالمٌ خبری در جایی است که مخاطب از محمول خبر ندارد وبعد از علم پیدا کرد می شود صفت وموصوف) وکل محمول اما ذاتی او عرضی (مقسم ذاتی وعرضی محمول است هر چیزی که به چیزی حمل می شود یا درون آن موضوع است می شود ذاتی ویا درونش نیست می شود عرضی، والذاتی اما تمام الذات او جزئها اذن مابه یتمایز شئ عن شئ اما تمام الذات او جزئها او عرضیّ لها (این یک استدلال عقلی است که مخدوشش نمی شود کرد یا تمایز به صفات داخلی است یا خارجی داخلی هم شد می شود یا تمام الذات است یا بعض الذات)

    2. ما ذهب الیه شیخ الاشراق وتبعه الآخوند فی الاسفار من انّ التمایز فی الماهیات علی اربعة اقسام (تمایز ماهیات از هم چهار نوع است در سه تای اولی بحث نیست) والرابع هو التمایز بالکمال والنقص (اشاره کردیم که تشکیک تقسیم می شود به تقدم وتأخر/ اولیت و عدم اولیت (جوهر اولی به وجود است از عرض زیرا که اگر عرض به وجود باید باید اول جوهر باشد / اکثریت واقلیت مخصوص عدد است سه از پنج بیشتر است /اعظمیت و اصغریت مخصوص کمّ متصل است این خط بلندتر است دیگری کوتاه تر است یا این جسم کوچکتر است دیگری بزرگتر است / شدت و ضعف. مخصوص کیف: سه تای آخری را به کمال ونقص می گویند زیرا دومی از اولی بیشتر دارد) وهو مبنیّ علی وجود التشکیک بالکمال والنقص فی الماهیة (کمال ونقص که قابل انکار نیست کسی که می گوید ماهیت اصیل است باید این ها را نسبت بدهد به ماهیت آخوند هم که قائل است ماهیت در بیرون تحقق دارد با وجود اینکه ماهیت را اصیل نمی داند)

واستدلّ شیخ الاشراق علی وجود هذا القسم من التمایز بأنّ (می گوید ما یک نوع تمایز می آوریم که در آن سه تای تمایز مشائی نیست) فراجع:

     المطارحات، شیخ اشراق، ص 333-334 (والرابع من الوجوه التی .. مشائین می گویند که تام وناقص دو حقیقت هستند پس نمی شود تفاوتشان به کمال ونقص است کمال ونقص مال جایی است که یکی کمتر از دیگری باشد و این که می گویند تام وناقص حقیقتشان دوتاست درست نیست خط یک متری با دومتری چه فرقی دارد؟ مشائین می گویند دو نوع است به جزء الذات هر دو کمّ هستند ولی دو نوع کم هستند یکی در همان حقیقت بیشتر دارد این استدلال را به صورت ذیل تقریر کرده ایم)

تمایز الکامل و الناقص کالخط الطویل و الخط القصیر لیس بتمام الذات ولا بجزئه ولا بأمر عرضیّ (هیچکدام نیست پس بایدبه چیزی دیگری باشد و چیز دیگری هم در عالم نداریم بجز همین کمال و نقص)

اما انه لیس بتمام الذات لأن ذات کل منهما هو المقدار القارّ الممتدّ فی جهة واحدة (این دو تا خط هر دو خط هستند لذا نمی شود گفت به تمام الذات با هم فرق دارند)

واما انه لیس بجزء الذات فلأن ما به یتمایز الکامل عن الناقص لیس خارجا عن حقیقة الامر المشترک وهو المقدار القارّ الممتدّ فی جهة واحدة ( این که نیم متر خط دومتری از خط یک ونیم متری بیشتری دارد آیا این نیم متر می شود فصل؟ خیر زیرا تمایز به ذات باید داشته باشد)

و اما انه لیس بعارض """"""""

فلیس هناک الا الکمال والنقص فی حقیقة واحدة (همین حقیقت تشکیکی است یعنی یکی بزرگتر است یکی کوچکتر است) اشکال این حرف این است که :

وفیه ان الکمال والنقص محمولان علی الکامل والناقص (به یک خط کاملٌ حمل می شود وبه دیگری ناقصٌ حمل می شود وقتی شد محمول، یا باید ذاتی باشد یا باید عرضی مشائین می گویند اینکه کامل است یک نوع خط است در اصل مقدار مشترک هستند قارّ ذو جهة واحده است اما اینکه کامل است این کمال فصلش است برای اینکه شما برای اینکه بفهمید یک چیز با چیزی دیگری اختلاف نوعی دارد یا ندارد باید به آثارش مراجعه کنید از کجا می گویید سیب با پرتقال یک نوع هستند؟ زیرا اثارش فرق دارد شما که فیلوسف که اختلاف اثار دلیل بر اختلاف ذات است خوب به شما دو متر پارچه با یک متر پارچه یکی است سه متر باشد با آن دو آثارش فرق دارد آیا در مقدار بودن یکی است این دو تا مقدار در مقدار بودن یکی است؟ بگوییم که در مقدار بودن هیچ تفاوت ندارند؟!! قطعا در مقدار بودن متفاوت هستند. پس بنابراین نگویید که یک نوع دیگر تمایز اضافه می کنیم زیرا مایه تمایز محمول بر متمایز است که یا ذاتی است یا عرضی حالا شما نگویید ذاتی حداقل بگویید عرضی است) ولابد من ان یکونا ذاتیتین کما یقول به المشاءؤون لمکان اختلاف الآثر ولو فرض انهما لیسا بذاتیا فلامحیص بکونهما عرضیا (اگر بگویی که حرارت یک درجه با صد درجه یک نوع است می گوییم که آن حصر عقلی مشاء را نمی شود کم وزیادش کرد)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo